درآمدی بر مفاهیم مرتبط با نظریه اسلامی امنیت

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
آيا صنعتي كه امروزه بشر در اختيار دارد، از گذشته پيشرفتهتر است؟ آيا انسانها نسبت به گذشته، از وضع اقتصادي بهتري برخوردارند؟ آيا وسايل ارتباطي در مقايسه با قرن پيش، رشد بيشتري داشته است؟ شايد پاسخ مثبت به اين دست سؤالات، بديهي به نظر آيد. اما در پاسخ به اينكه آيا بشر امروز از امنيت بيشتري برخوردار است؟ ميتوان گفت: احتمالاً به آساني پاسخ به سؤالات پيشين نخواهد بود. انرژي هستهاي در كنار مزايايش، جهان را مملو از سلاحهاي هستهاي ساخته است. هر لحظه ممكن است با فشردن چند دكمه، هيچ اثري از موجودي زنده بر كره خاكي باقي نماند! آلودگي محيط زيست، زندگي بشر را با تهديدات جدي مواجه ساخته است. سرعت تغيير و تحولات در عرصههاي گوناگون، با وجود مزايايي که براي بشر دارد، زندگي بهنجار، باثبات و همراه با آرامش را از انسان سلب کرده است. شبکه ارتباطي جهاني، اگرچه ميتواند ما را به همه جاي دنيا ببرد و از بسياري امور مطلع سازد و خدمات بسياري را به ما ارائه دهد؛ اما با آن ميتوانند ما را كنترل كرده و امنيت ما را سلب كنند و يا با ايجاد يک اختلال در شبکه، ممکن است امنيت اقتصادي ميليونها انسان به خطر افتد و يا پرواز صدها هواپيما با مشکل مواجه شود. علاوه بر اين، صدها مثال ديگر ميتوان زد كه به نوعي امنيت رواني، فردي، اجتماعي، ملي و بينالمللي افراد را تهديد ميكند. البته بسياري از اينها، ناشي از رشد علمي، صنعتي و... بشر بوده است.
«امنيت» با وجود آنکه يك مقوله انساني است و همواره امنيت از جمله مسائل مهم بشر بوده است، اما در جهان امروز به دليل برخي پيشرفتهاي مادي و برخي تحولات بهوجود آمده در باورها، گرايشها و رفتارهاي انساني، امنيت، اهميت و پيچيدگي بيشتري يافته است. از اين رو، با توجه به طرح جديتر اين مقوله در محافل علمي و اهميت فزونتر آن در جهان امروز، که البته جوامع اسلامي و جهان اسلام نيز از آن مستثني نيستند، گام نهادن در مسير ارائه نظريه ديني امنيت، از طريق مشخص ساختن مفاهيم ديني مرتبط با امنيت و بيان ارتباط ميان آنها و در نهايت، مشخص ساختن ارتباط آنها با زندگي واقعي بشر، از جمله ضرورتهاي کار علمي است که بايد بدان پرداخت. ازاينرو، اين مقاله به بيان برخي مفاهيم مهم اسلامي مرتبط با مقوله امنيت ميپردازد و تلاش ميكند افقهايي از مسئله را حتيالمقدور روشن سازد. اما پيش از هر چيز، به اجمال توضيحاتي در خصوص مفهوم «امنيت» ارائه ميگردد.
تعريف امنيت
«امنيت»، به معناي تضمين ايمني و مصونيت از تعرض، تصرف اجباري و بدون رضايت و دور ماندن از مخاطرات و تعديات به حقوق و آزاديهاي مشروع ميباشد. فرهنگ عميد آن را در امان بودن، ايمن و بيترسي و «امن» را بيترسي، اطمينان، آسايش و آرامش قلب معنا ميكند.
اگر «امنيت» به معناي مصونيت از تعرض و تصرف عدواني تعريف كنيم، به طوري كه افراد بتوانند از حقوق طبيعي خود، بدون هراس و مانعي خارجي استفاده كنند، در اين صورت امنيت از طبيعت حقوق بشر ناشي ميشود. در واقع، لازمه حقوق و آزاديهاي مشروع، مصونيت آنها از تعرض و دور ماندن آنها از مخاطرات و تعديّات است.
مولار امنيت را در سه سطح انساني، اجتماعي و ملي مطرح ميكند و در هر سطح، در پي ارائه پاسخ به اين دو سؤال اساسي كه الف. امنيت براي چه كسي است؟ ب. چه چيزي مورد تهديد است؟ طبيعي است كه پاسخ به هر يک از اين دو سؤال، در هر يک از سطوح مذکور متفاوت خواهد بود.
در پاسخ به اين پرسش که امنيت براي چه کسي است، بايد گفت: اين نوع امنيت براي فرد مطرح است و در پاسخ به اينكه چه چيزي تهديد ميشود، بايد گفت بقا و حيات انسان در معرض تهديد است. اين امنيت، «امنيت انساني» خواهد بود.
در «امنيت اجتماعي»، امنيت براي گروههاي اجتماعي مورد نظر است؛ گروههايي كه به جهت اشتراك اعضاي آن در انديشه، احساس و أعمال، كليت يكپارچهاي را تشكيل ميدهند كه از آن به عنوان «هويت» ياد ميشود. اگر جامعهاي هويت خود را از دست بدهد، ديگر قادر نخواهد بود بهطور مستقل به حيات خود ادامه دهد. در اينجا، هويت تهديد ميشود.
اما در «امنيت ملي»، امنيت براي دولت مطرح است و حاكميت و قلمرو دولت مورد تهديد قرار ميگيرد. معناي روشن امنيت ملي، حفظ مردم يك كشور و سرزمين در مقابل حمله فيزيكي است. در معناي وسيعتر، بر حفظ منافع حياتي، سياسي، اقتصادي و فقدان تهديد نسبت به ارزشهاي اساسي و حياتي يك دولت اطلاق ميشود.
در تعريفي ديگر، امنيت اجتماعي به قابليت حفظ الگوهاي سنتي زبان، فرهنگ، مذهب، هويت و عرف ملي با شرايط قابل قبولي از تحول معرفي شده است.
والتر ليمپن دربارة امنيت ملي ميگويد: «هر ملتي تا جايي داراي امنيت است كه در صورت عدم توسل به جنگ، مجبور به رها نمودن ارزشهاي محوري خود نباشد و چنانکه در معرض چالش قرار گيرد، بتواند با پيروزي در جنگ آنها را حفظ كند». در امنيت ملي، دولت نقش محوري دارد، اما دولت، كه قدرت مشروع خود را با هدف اعمال امنيت به دست ميآورد، به دليل يافتن هويتي مستقل از جامعه و تبديل شدن برخي امور به منافع دولت در قبال منافع ملت، در سطح جامعه به رقيب مردم و در نتيجه، به ناقض امنيت مردم تبديل ميشود.
مردم دولتها را به اين دليل ميپذيرند، چون حافظ امنيت آنها است، اما همراه با افزايش قدرت دولت، خود دولت به منبع تهديد عليه فرد تبديل ميشود. البته مردم تهديدات حاصل از بيدولتي را كمتر از تهديدات ناشي از خود دولت ميدانند. اما در سطح بينالملل اتفاق ديگري رخ ميدهد «تلاش دولتها براي پاسخگويي به نيازهاي امنيتي خويش، صرف نظر از قصد و نيت آنها، منجر به بيثباتي ديگران ميشود؛ زيرا هريك از آنها اقدامات خود را تدابير دفاعي تلقي كرده و كارهاي ديگران را بالقوه تهديدآميز ميدانند» جان هرتز، اين وضعيت تناقضآميز را «معماي امنيتي» ميخواند. در بحث از امنيت در اسلام، به نقش دولت در امنيت توجه خواهيم كرد.
تقسيمبنديهاي امنيت
امنيت مثل هوا است؛ به چشم نميآيد؛ ولي لازم است همهجا باشد. امنيت لازمة بقاي انساني است؛ اگر نباشد، انسان زنده نميماند. امنيت در زندگي نقشي بسيار برجسته دارد؛ زيرا وجود آن، نه فقط براي اصل زندگي، بلكه براي نحوه زندگي هم مهم است. ممكن است كسي امنيت جاني شما را به خطر نيندازد، ولي امنيت منزلتي، ديني، سياسي و... شما را با خطر مواجه سازد. مقولة امنيت قابليت طرح در عرصههاي گوناگون را داراست؛ در هر عرصهاي كه انسان وارد ميشود، امنيت هم به نوعي حاضر است و معنا مييابد. بر همين اساس، در هر عرصهاي از جامعه، ميتوان به بررسي امنيت پرداخت؛ امنيت اقتصادي، سياسي، اجتماعي، فرهنگي و... .
در يك تقسيمبندي ديگر ميتوان امنيت را در سطوح گوناگون دنبال كرد. همچون سطوح فردي، اجتماعي، ملي، بينالمللي و جهاني.
گاهي به امنيت، به گونهاي ديگر هم ميتوان نگريست: يك نگاه ما، به احساس و فهم دروني است كه فرد از امنيت خود دارد؛ صرف نظر از اينكه عوامل خارجي مؤثر بر امنيت، در چه سطح و ميزاني قرار دارد. اين نوع امنيت را، امنيت ذهني و رواني ميگويند. اما گاهي به سراغ آن دسته از عوامل خارجي ميرويم كه امنيتساز يا امنيتسوز هستند. در اين صورت، به امنيت عيني پرداختهايم. در كنار تقسيم امنيت به ذهني و عيني، ميتوان آن را به امنيت مادي و معنوي هم تقسيم نمود. اين دو دستهبندي اخير، تفاوتهايي با هم دارند. براي مثال، در امنيت رواني، به صرف يك احساس حتي اگر توهم هم باشد، توجه ميشود. اما امنيت معنوي، جزئي از امنيت عيني محسوب ميشود. اگر گستره حيات انسان را به زندگي در دنيا خلاصه نكنيم، بحث از امنيت انسان در جهان ديگر هم مطرح ميشود. در نتيجه، در يك تقسيم ديگر، بايد امنيت را به دنيوي و اخروي تقسيم كرد. اين تقسيمبندي در نگاه ديني قابل فهم و پيگيري خواهد بود.
تحولات تاريخي مفهوم امنيت
در يك تقسمبندي، بشر از آغاز تاريخ تاكنون، با توجه به نوع زندگي و دغدغههايش، با چهار نوع امنيت مواجه بوده است.
الف. جامعه بدوي، با حاكميت گفتمان سنتي: در اين دوران، امنيت به معناي حفظ بقا و موجوديت و منشأ تهديد آن، در اين دوره طبيعت است.
ب. جامعه شباني و كشاورزي، با حاكميت گفتمان كلاسيك: در اين دوران با اهميت يافتن سرزمين، شكلگيري مقدمات به وجود آمدن حكومتها، تعريف امنيت به فقدان تهديد، و حفظ موجوديت، به عنوان هدف امنيت تبديل شد. در اين دوره، منشأ اصلي تهديد جنگ بود.
ج. جامعه ملي با حاكميت گفتمان مدرن: با تضعيف نظام فئودالي و به وجود آمدن شهرهاي جديد، دولتهاي مدرن شكل ميگيرند. امنيت در اين دولتها، به معناي كسب قدرت و توانايي تعريف ميشود و فقدان تهديد زماني معنيدار ميشود كه قدرت وجود داشته باشد. اين قدرت، كه ناشي از حاكميت دولت و حق استفاده انحصاري از زور است، از يك سو به توانمندي داخلي و از سوي ديگر، به توانمندي بينالمللي دولت مدرن اشاره دارد. منشأ اصلي تهديد در اين دوران همان قدرتطلبي دولتها است.
د. جامعه جهاني با حاكميت گفتمان فرامدرن: اين دوره، با كاهش اهميت حاكميت ملي و افزايش وابستگي متقابل بينالمللي و افزايش كشمكشهاي پراكنده و بدون نظم همراه است. در اين دوره، امنيت به «همكاري و همگرايي بينالمللي» (انترناسيوناليستها) و «همكاري جهاني بر اساس آرمانهاي مشترك بشري» (ايدهآليستها) تعريف ميشود. با قدرت گرفتن دولتها، كه براي ايجاد امنيت آمده بودند، نزاع و كشمكشها در صحنه بينالملل به وجود آمد. عدهاي براي مقابله با آن، طرح نهادهاي بينالمللي را با محوريت دولتها مطرح كردند، گروهي ديگر (ايدهآليستها)، مشكل را در خود دولت ميديدند و ميگفتند بايد در مرزهاي مصنوعي و حاكميت در چارچوب مرزهاي ملي تجديد نظر كرد. در اين حالت، مركز ثقل از دولت به انسان و از ملي به جهاني تغيير كرد. اگر دولت، عامل ناامني است، اما توجه به فرد نيز خود باعث هرج و مرج ميگردد.
امنيت در اسلام
جايگاه امنيت در اسلام
در دعاي جوشن كبير، خداوند صاحب امن و امان معرفي شده است. خداوند متعال، از طريق نحوه خلقت جهان، تدبير آن و نوع تشريع خود، بسترهاي لازم براي امنيت را فراهم كرده است. در ادعيه به ما آموختهاند كه به عنوان يك شئ باارزش، امنيت را از خداوند طلب كنيم. امام صادق امنيت را يكي از دو نعمت برجسته و مهم در دنيا معرفي ميكند. هرچند به خوبي از آن استفاده نميشود و مورد كفران واقع ميگردد. البته در روز قيامت نيز امنيت ازجمله نعمتهاي مهمي است كه از آن سؤال خواهد شد.
امنيت، طبق بيان امام صادق از جمله نيازهاي اساسي است كه همه انسانها بدان محتاجند:
«سه چيز است كه همه مردم به آن نياز دارند: امنيت، عدالت و زمين حاصلخيز (داراي رشدونما)»
از نظر امام علي، امنيت زمينهساز رشد مادي و رفاه در زندگي است: «رفاه در زندگي، در وضعيت امن به وجود ميآيد» .
امنيت سرور و شادماني را نيز در پي دارد: لقمان ميگويد: «شش چيز نيازمند شش چيز ميباشد. ... سرور نيازمند امنيت است ...» .
از لحاظ معنوي نيز برقراري امنيت، زمينه را براي عبادت و ارتباط با خدا، که هدف غايي زندگاني انساني است، فراهم ميسازد. البته پرستش در حالت ترس و ناامني، به لحاظ سختي كه همراه دارد، از ارزش بيشتري برخوردار خواهد بود. در صورت فقدان امنيت، انسان قدرت انديشه خود را از دست ميدهد و دچار دلپريشاني و نگراني ميگردد و نقص در زندگياش رخ ميدهد.
امام صادق ميفرمايد: «پنج ويژگي است كه اگر كسي يكي از آنها را از دست بدهد، همواره زندگي او ناقص، عقل او زائل و دل او مشغول خواهد بود. اولين آنها سلامتي، دومي امنيت، سوم گشايش در رزق، چهارم مونس و يار همدل ... و پنجمي، كه همه ويژگيها را در خود جمع ميكند، آسايش و گشايش در زندگي است».
شهري كه در آن امنيت نباشد، بدترين شهرها به حساب ميآيد. در روايت آمده كه اگر در سرزميني امنيت و سرور نباشد، در آنجا خيري هم وجود نخواهد داشت.
از مجموعه مذكور، كه در آن به بخشي از روايات مربوط اشاره شد، ميتوان به جايگاه و اهميت امنيت در نگاه اسلامي پي برد.
مفاهيم اساسي مرتبط با نظريه امنيت در اسلام
1. دنيا
الف. يك ويژگي مهم دنيا، محدوديت و كمبود منابع باارزش در آن است. اين محدوديت، در قياس با روح سيريناپذير انسان معنا مييابد و موجب تضاد منافع و زمينهساز بروز ناامني ميشود.
ب. اموري كه انسانها در پناه آن به امنيت و آسايش ميرسند، به آساني به دست نميآيند. انسانها براي آنكه بتوانند چند دقيقهاي را به خوردن چند لقمهاي غذا صرف كنند، تا اوّليترين نوع امنيت خود، يعني امنيت جانيشان را حفظ كنند، بايد ساعتها وقت صرف كار و تلاش كنند. بهرهمندي اندك از دنيا، نيازمند كار و تلاش فراوان است. خداوند بخش زيادي از جهان را به شكل خام آفريده، به طوري كه استفاده از آن منوط به دستكاري در آن است. از اين طريق، انسان به كار واداشته ميشود و فرصتي هم براي امتحان او فراهم ميآيد. البته جوهره وجودياش هم شكل مييابد.
در راه زندگي، انسان هميشه با سختيها دست به گريبان است. البته سختي فقط در حين كار خود را نشان نميدهد، چنانكه خداوند نيز به طور مطلق ميگويد: «ما انسان را در رنج و سختي آفريديم» (بلد: 4). لازمه دستيابي به منافع و بهرهمندي از مواهب دنيوي، رنج و سختي و كار بسيار است. اما بسياري ترجيح ميدهند بدون تحمل سختيها و با تجاوز به حقوق ديگران و سلب امنيت از آنان، به برخورداري و آسايش دست يابند.
ج. طبيعت دنيا بهگونهاي است كه تغيير و تحولات در آن بسيار است. اين تحولات، كه بسياري اوقات خارج از قدرت و اراده ما است، گاه به سادگي، اسباب آرامش و امنيت را از انسان ميگيرد.
حضرت علي ميفرمايد: «به دنيا نگاهي زاهدانه افكنيد. قسم به خدا، دنيا با چيزي اندك فرد مستقر و اسكان يافته را به زوال ميكشاند و خوشگذراني را كه با امنيت زندگي ميكند، به درد و ناراحتي شديد گرفتار ميكند... شادماني آن با حزن همراه است و اواخر زندگي در آن به ضعف و سستي ميانجامد... در رحمت خدا است بندهاي كه بينديشد و عبرت بگيرد...»
ايشان در جاي ديگر درباره دنيا ميفرمايند: «]دنيا[ داري است كه با بلا پوشيده و به بيوفايي شهرت دارد. حالات آن دوام ندارد و... و امنيت از آن سلب شده است».
د. سرانجام آنكه، هر قدر هم براي خود امنيت فراهم كنيم، حلقوم بزرگترين ناامني، هر لحظه براي انسان در حال بيشتر باز شدن است. مرگ همه را فرا ميگيرد. حضرت علي ميفرمايد: «امنيتي كه داري تو را مغرور نسازد؛ زيرا تو از محل امن گرفته خواهي شد».
بنابراين، توجيه مرگ و تبيين درست از آن، بهگونهاي كه در كنار آن بتوان امنيت انساني را هم معنادار يافت، جز در نگاه ديني امكانپذير نيست.
و. در چارچوب همين ويژگيهاي دنيا و زيادهخواهيهاي انسان است كه مسئله آزمايش و امتحان الهي معنادار ميشود تا انسان مجالي يابد براي نوشتن سرنوشت خود، آن هم با قلم تدبير و با تلاش خويش و براي ساختن آيندهاي كه از پس اين دنيا انتظار او را ميكشد. سنت امتحان، از قوانين حتمي و تخلفناپذير الهي است. بخشي از آن از طريق عوامل ناامني در دنيا زمينه تحقق مييابد: «شما را قطعاً با اموري همچون ترس، گرسنگي و نقص در اموال و جانها و ميوهها آزمايش ميكنيم...» (بقره: 155).
هرچند طبيعت دنيا اقتضاي برخي ناامنيها را دارد و خداوند هم از همين طريق انسانها را ميآزمايد، اما اين سخن به معناي پذيرش ناامني و استقبال از آن نيست. حضرت علي ميفرمايد: «براي انسان عاقل سزاوار نيست كه سراغ عوامل ترسآور برود، وقتي راه امني يافت ميشود». چنانكه در برخي روايات كه گذشت، امنيت يك نعمت و ارزش تلقي ميشود و در اسلام سفارش شده است كه امنيت ديگران و حتي امنيت خود را به خطر نيندازيم و از امنيت موجود پاسداري كنيم و در تأمين آن بكوشيم. البته اين را هم بايد دانست كه بسياري از واقعيتهاي جهان، خارج از اراده و خواست انساني عمل ميكند و در آنها نميتوان تصرفي نمود. اما ميتوان به درك درستي از آن نايل آمد و از اين طريق، حتيالمقدور خود را با شرايط واقعي تطبيق داد.
سؤالي كه مطرح است اينكه وقتي آنچه روي ميدهد را نميتوان تغيير داد، آيا اين افزايش درك نسبت به جهان، خود عاملي ضد امنيتي نيست و امنيت رواني ما را تخريب نميكند؟ برخي معتقدند كه عوامل امنيتساز، خود مخل امنيت هستند. مثلاً، افزايش آگاهي نسبت به تهديدات با هدف مقابله با ناامني، خود موجب تشديد احساس ناامني ميشود. براي مثال، اگر ما از گستردگي فعاليت باندهاي بزرگ تبهكاري در سطح كشور مطلع شويم، احساس ناامني ميكنيم. اما در اينجا موضوع متفاوت است؛ زيرا شناخت درست جهان، منوط به شناخت خالق و تدبيرگر آن است. اين شناخت، ما را با خدايي آشنا ميكند كه جهان را در مجموع در بهترين شكل ممكن آفريده است و مصلحت ما را لحاظ كرده و نسبت به ما مهربان است. در اين صورت، افزايش آگاهي از جهان و ناامنيهاي احتمالي آن، به ما آرامش خاطر ميدهد كه در پس آن عوامل، مصلحت و امنيت بزرگتري نهفته است.
به همين دليل، خداوند جهان را بهگونهاي آفريده و اداره ميكند كه اگر ما بتوانيم به درك درستي از آن دست يابيم، و به لوازم آن درك، كه همانا پايبندي به فرامين الهي است، ملتزم گرديم، جهان در راستاي خدمت به ما فعال خواهد شد. بنابراين، هرچند نتوان آن را تغيير داد، ولي ميتوان رفتارهاي خود را به گونهاي تنظيم كرد كه اتفاقات پيرامون ما، در نهايت به نفع ما تمام شود.
2. زيادهخواهي انسان
جهان به اقتضاي طبيعت مادي خود، دچار محدوديت است. انسان به اقتضاي طبيعت خداجوي خود، به دنبال نامحدود و بينهايت است. به دنبال قدرت نامحدود، علم نامحدود، زيبايي نامحدود و... ميباشد. در همه اين موارد، انسان به واقع در پي خدا است. اما به جاي آنكه آنها را در خدا بجويد، به اشتباه در مصاديق ناقص و كوچك زميني دنبال ميكند؛ قدرت، علم، زيبايي و... نامحدود را در بين مخلوقات و تجليّات محدود و دنيايي خدا جست و جو ميكند، در عين حال كه دنياي مادي محدود است. از اين رو، بين خواستههاي انسانها تزاحم ميافتد و آنها را به رقابت و نزاع با يكديگر ميكشاند. درنتيجه، ناامني رخ ميدهد. همين ميل خداجويي است كه انسان جاهل، آن را در قالب مذموم زيادهخواهيهاي نامشروع به ظلم و ناامني مبدل ميسازد.
3. ايمان به خدا
نخست آنكه، ايمان به خدا موجب ميگردد ميل بي نهايتطلبي انسان، كه عامل بسياري از ناامنيها در سطح روابط انساني است، به درستي جهتدهي و به سمت بينهايت واقعي، يعني خدا سوق يابد. در اين صورت، زيادهخواهي انسان در اختصاص دادن منابع محدود دنيايي به خود كنترل ميشود. در نتيجه، به تقويت امنيت ديگران و امنيت رواني خود كمك ميكند.
از سوي ديگر ميتوان گفت: ايمان به خدا، يعني ايمان به كسي كه در تمام سطوح زندگي انسان و در وراي تمام پراكندگيها حضور مييابد و با مركزيت دادن به نظام هستي و ايجاد يك شبكه ارتباطي واحد، از پديدههاي مختلف انسان را از آشفتگي و پريشاني در سطوح فردي و اجتماعي رهانيده و زمينه نيل به آرامش و اطمينان را فراهم ميكند. درك اينكه جهان مخلوق خداست، نظمي مشخص دارد. خداوند قادر و حكيم و مهربان آن را تدبير و هدايت ميكند و در اين كار، هيچگاه به بندگانش ظلم نميكند، هرمصيبتي كه رخ ميدهد، هرچند بايد به مقابله با آن پرداخت، اما به ميزاني كه ما ناچار از تحمل آنيم، براي تحمل كننده، پاداشي بزرگ درپي دارد. همه اينها، به انسان آرامش ميدهد و براي او امنيت به ارمغان ميآورد. در قرآن آمده است: «همانا به ياد خدا، قلبها آرام ميگيرد» (رعد: 28). يا در جاي ديگر ميفرمايد: «او خدايي است كه آرامش را به قلبهاي مؤمنين فرومينشاند تا ايمانشان فزوني يابد» (فتح: 4).
لازم به يادآوري آن است كه امنيت در سطح عيني آن ( فردي، اجتماعي، ملي، بينالمللي و جهاني)، شايد تا پيش از دوره پاياني تاريخ كه خداوند وعده تحقق امنيت را در آن داده است، هيچگاه به طور كامل تحقق نيابد. «خداوند به كساني از شما كه ايمان آوردند و عمل صالح انجام دادند، وعده كرده است كه آنها را در زمين خلافت خواهد داد ـ همچنان كه پيشينيان را حكومت در زمين اعطا كرد ـ و دينشان را كه به آن راضي است، بر ديگر اديان غلبه خواهد داد و پس از يك دوران خوف و ترس آنها را به امن و امان خواهد رساند ...» (نور: 55).
آيا تا آن زمان بايد صبر كرد و انسانهاي ماقبل آن دوران، هيچگاه روي خوش امنيت را به طور كامل نخواهند ديد؟ پاسخ منفي است؛ زيرا هر انساني حتي در بدترين شرايط تاريخي، در عين تأثيرپذيري فراوان از جامعه، داراي يك بعد فردي مستقلي است كه اگر با خدا ارتباط برقرار كند، ميتواند به عاليترين شكل از امنيت رواني دست يابد و تمام تهديدات پيرامون خود را به فرصت مبدل سازد. در اينجا، ميتوان به شخصيت حضرت زينب مثال زد كه در حادثه عاشورا، پس از مواجهه با انواع ناملايمات، و سلب شدن امنيت جاني، مالي، سياسي، ديني، حيثيتي و... ميگويد: «ما رأيت الا جميلا؛ جز زيبايي چيزي نديدم». اين جمله در آن شرايط سخت، از امنيت رواني بالايي حكايت دارد كه حضرت زينب در پرتو ايمان به خدا، از آن بهرهمند شده است. اين امر ميتواند همه اين حوادث ناگوار را به نعمتي گوارا و فرصتي مهيا براي رشد تبديل نمايد. البته بايد توجه داشت كه اين امنيت رواني، صرفاً يك احساس نيست؛ زيرا اين حالت داراي يك پشتوانه واقعي و آن اتصال به منشأ حقيقي قدرت، يعني خداوند ميباشد. خداوند چنين شخصي را در عرصههاي گوناگون زندگي و در برابر حوادث گوناگون دستگيري ميكند؛ در مواردي او را از عوامل ناامني مصون ميدارد و در مواردي هم، آن عوامل را به فرصتي براي رشد بيشتر فرد تبديل ميكند. در پي اين امنيت رواني، امنيت عيني و رواني او در آخرت نيز تضمين ميگردد.
نكته ديگر اينكه، ايمان آوردن به خدا در واقع، وصل شدن به منبع بينهايت قدرت است. قدرت به انسان توانايي حفاظت از خود و تقدير زندگي خويش را به گونهاي كه ميخواهد، اعطا ميكند. كسي كه امنيت دارد، چيزي بيش از اين ندارد. در روايتي به همين نكته، منتها در سطح اجتماعي و سياسي آن اشاره شده است. در اين روايت، يكي از ويژگيهاي امت پيامبر را دارا بودن همزمان از دو نعمت امنيت و علوّ ذكر ميكند. در اين حديث، به آيه ذيل استناد شده است كه ميفرمايد: «سست نشويد و محزون نگرديد؛ چراكه شما داراي علوّ و برتري هستيد؛ اگر در ايمان خود استوار باشيد» (آل عمران: 139). آيه ميفرمايد: اگر ايمان داريد علوّ و برتري داريد و چون علوّ داريد، حزن و سستي به خود راه ندهيد. همچنين ميفرمايد: «نترس كه تو برتر هستي» (طه: 68).
در نگاه ديني، ايدة «ايمان قدرت است»، معنادار است و قدرت سختافزاري، در درجه دوم و در كنار قدرت ايمان تعريف ميشود. بهطوري كه ايمان در توان سختافزاري اثرگذار است: «اي پيامبر! مؤمنين را بر قتال تشويق كن؛ اگر بيست نفر رزمنده صابر از شما باشد، بر دويست نفر غلبه مييابيد...» (انفال: 66). بنابراين، با توجه به اينکه ايمان قدرت است و قدرت امنيت ميآورد، پس ايمان امنيت ميآورد.
4. ارزش انساني و سعات همگاني
انسان و سعادتمندي او داراي ارزش ذاتي است؛ يعني هر انساني مخلوق خدا و براي هدفي بزرگ خلق شده و فينفسه محترم است. لازمه حفظ حرمت فرد، پاسداشت امنيت او است. خداوند ميفرمايد: «ما بنيآدم را گرامي داشتيم و آنها را در خشكي و دريا (بر مركبهاي راهوار) حمل كرديم و از انواع روزيهاي پاكيزه به آنها داديم و بر بسياري از خلق خود برتري داديم» (اسراء: 70). در اين آيه، در كنار بيان كرامت اوليهاي كه هر انساني واجد آن است، به برخي نعمتهاي دنيوي، كه لازمه زندگي در دنيا است و استفاده از آنها مستلزم امنيت داشتن است، اشاره شده است. طبعاً نعمتي كه خدا به عموم انسانها داده است، بايد حرمت آن را پاسداشت وآنها را از كسي سلب نكرد.
آيه مذکور به کرامت اوليه و ذاتي انسان، و نه حرمت اكتسابي اشاره دارد. هر موجودي به صرف اينکه انسان است، واجد برخي امتيازها و حقوق ميگردد. البته کرامت اکتسابي فرد به ميزان ايمان و عمل صالح آنها بستگي دارد. همين امر است که ارزش واقعي و جايگاه واقعي او را مشخص ميسازد. در عين حال، هر انساني ممکن است از طريق ويژگيهاي اکتسابي خود، به جايگاهي فروتر از حيوانات تنزل يابد. اما اين امر، مجوز سلب بسياري از حقوق انساني او در دنيا نميگردد.
بر اين اساس، گونهاي از مسئوليت براي نظام سياسي تعريف ميشود كه عام و فراگير و درباره نوع انساني است. نظام سياسي، فارغ از كليه ملاحظات زباني، نژادي، اعتقادي و... در تأمين امنيت كليه افراد تحت حاكميتش مسئوليت دارد.
اميرالمؤمنين، به مالك اشتر مينويسد: «اي مالك! مهرباني با مردم را بر دل خود حاكم گردان و با آنان دوستي كن و با همگان مهربان باش... رعيت دو دستهاند: دستهاي برادر ديني تو هستند و دسته ديگر، در آفرينش با تو همانندند». و داستان اعتراض علي به جريان تعرض شاميان به پوشش و زينت زني غيرمسلمان و سکوت مسلمانان در قبال آن، در همين مبحث قابل ارزيابي است.
توجه به ارزش ذاتي انسان، به عنوان مخلوق خدا و اينكه همه مخلوقات براي رسيدن به سعادت خلق شدهاند، اين ايده را که ايمان به افراد امنيت و آرامش ميدهد را تكميل ميكند. به دليل اهميت و ارزش والاي ايمان، ممكن است تصور شود نيازي به پاسداشت امنيت غيرمؤمن وجود ندارد. اما از يک سو، فرد غيرمؤمن هم حق بهرهمندي از مواهب دنيايي را دارد: «هركس دنيا را بخواهد، به مقداري كه ما ميخواهيم به كسي كه ما اراده ميكنيم، در دنيا ميدهيم... ما به هر كدام از دو گروه، دنياگرا وآخرتگرا به لطف خود مدد خواهيم رساند. از لطف و عطاي پروردگار تو هيچكس محروم نخواهد شد» (اسراء: 18-20).
از سوي ديگر، همه انسانها خلق شدهاند تا هدايت شوند. ازاينرو، بايد حتيالمقدور زمينه براي هدايت آنان فراهم شود. از جمله اين زمينهها، امنيت آنها است. حضرت علي در صحنه پيكار، جنگ را به تأخير مياندازد و امنيت جاني آنها را حفظ ميكند، بلكه كساني هدايت شوند يا در جنگ به برخي افراد مقابل خود آسيبي نميرساند، چون ميداند در نسلهاي آتي او فردي مؤمن به دنيا خواهد آمد.
خداوند در آغاز سوره برائت، كه در مقام اعلام بيزاري از مشركان است و فضايي جنگي و عتابآلود نسبت به مشركان دارد، ميفرمايد: «و هرگاه يكي از مشركان به تو پناه آورد، به او پناه ده تا كلام خدا را بشنود و پس از شنيدن سخن خدا، او را به مأمنش برسان؛ چراكه آنها گروهي بياطلاعند» (توبه: 6).
در اين موارد، احترام به انسان به دليل همان غايت بسيار ارزشمندي است كه انسان ظرفيت رسيدن به آن را دارد و به منظور رسيدن به آن خلق شده است. حتيالامكان بايد شرايط لازم را براي او فراهم نمود. چهبسا روزي راه ايمان را برگزيند و به امنيت و خوشبختي جاودانه و اخروي خود دست يابد و به جزئي از پسماندهاي عالم هستي تبديل نگردد.
5. شريعت
منظور از «شريعت»، قواعد، دستورات و توصيههاي است كه اسلام براي تنظيم زندگي ارائه كرده است تا ضمن برقراري يك زندگي عادلانه در دنيا، نهايتاً سعادت اخروي انسان را در بهترين شكل تأمين كند. شريعت، به دليل ورود به زندگي مردم، خواهناخواه بر نوع امنيت در جامعه اثر ميگذارد. اگر خواهان امنيت در جامعه هستيم، لازم است حقوق متقابل افراد دقيقاً تعريف شود. مردم نسبت به حقوق و وظايف خود آشنا باشند و نسبت به آن پايبند باشند. اين مجموعه امور و اموري ديگر، كه بهوسيله شريعت اسلامي تحقق مييابد، در راستاي حفظ و تقويت امنيت در جامعه است. به عبارت ديگر، ميتوان گفت: فرد وقتي مؤمن به خدا ميشود، واجد نگاهي خاص به جهان و پذيرنده يك دسته ارزشها و باورها ميگردد كه هويت فردي او را به گونهاي خاص ميسازد. در نتيجه، فرد با هويت اسلامي، به عنوان عنصر اوليهاي كه سازنده روابط اجتماعي در جامعه اسلامي است، شكل ميگيرد. اما صرف تجهيز افراد به نگاه واحد به جهان و ارزشها و باورهاي يكسان، براي آنكه تعاملات در جامعه به وجود آيد، آن هم به گونهاي كه امنيت افراد هم تضمين شده باشد، كفايت نميكند. اين نگاه و ارزشها و باورها، بايد از طريق يك دسته قواعد رفتاري، جهتدهي و عينيت خارجي يابد. بهطوري كه رفتار فردي و اجتماعي تنظيم و از اين طريق، حقوق افراد به روشني و عادلانه تعريف شود. اسلام اين قواعد رفتاري را در قالب شريعت بيان ميكند. اين قواعد هويت جامعه را ميسازد. افراد از طريق هويت جمعي خود، به درك و احترام متقابل ميرسند، همبسته ميشوند و زندگيشان را سامان ميدهند و به زندگي در كنار هم، همكاري با هم و رعايت حقوق يكديگر علاقهمند ميشوند و از اين طريق، عوامل ناامني را دفع ميكنند. در اينجا به برخي اصول يا راهکارها، که در راستاي تحقق امنيت از طريق شريعت قابل فهم است، اشاره ميگردد:
1. تحريم عوامل مخلّ امنيت: اسلام آن دسته از عواملي را كه موجب از بين رفتن امنيت ميشود، حرام كرده است. در مواردي هم براي مرتكب آن، مجازاتي لحاظ كرده است. مانند ظلم، تعدي، تهديد و ارعاب.
2. ممنوع بودن پذيرش عوامل مخلّ امنيت: نهتنها نبايد مخل امنيت بود، بلكه نبايد ناامني ديگران را نيز تحمل كرد. پذيرش عوامل ناامني، علاوه بر اينكه به لحاظ شخصي حكايت از وجود برخي ضعفها در انسان دارد، خود عاملي است براي ترويج گناهان و ناهنجاريها و در پي آن گسترش ناأمني در جامعه.
3. اصل امنيت در فقه: در علم فقه به عنوان تنها راه رسمي تدوين شريعت در عصر غيبت، اصل روشني با نام، اصل امنيت مطرح نيست. اما اصول ديگري مطرح است كه ارتباطي تنگاتنگ با بحث امنيت دارد و يا تقريباً مرادف با آن است. مانند اين اصل فقهي كه «لاضرر و لاضرار في الاسلام؛ هيچ ضرر و ضراري در اسلام پذيرفتني نيست». اصل تقيه يا اصل برائت را نيز در همين راستا ميتوان ارزيابي كرد. به نمونههاي فقهي آن ميتوان اشاره كرد. ازجمله مسئله نماز خوف، روزه مريض، انتقال زكات در هنگام ناامني، ترك امر به معروف و نهي از منكر در هنگام خطر و... .
4. تعريف حقوق متقابل: تعريف و مشخص كردن حقوق متقابل افراد، بهطوري كه هركس دقيقاً بداند چه حق و چه تكليفي در برابر ديگران دارد، از جمله مهمترين عوامل ايجاد امنيت محسوب ميشود. اين نوع حقوق را ميتوان در كتب فقهي پيگيري نمود. مثلاً در خريد و فروش يك كالا، ابتدا شرايط كلي مربوط به معامله بيان ميشود، آنگاه شرايط خريدار و فروشندهاي كه حق معامله دارند، مشخص ميشود. سپس، شرايطي كه جنس مورد معامله بايد داشته باشد، بيان ميگردد. پس از آن، راههاي بههم زدن معامله انجام شده، تعيين ميشود. در پايان نيز نوبت به قواعدي ميرسد كه نزاعهاي احتمالي را حل و فصل ميكند. تعيين دقيق اين قواعد حقوقي، به امنيت معاملات در بازار ميانجامد و مشخص نبودن آن در اين مثال مذكور و ساير موارد، عامل مهمي است براي آنكه افراد به هر نحوي كه خود ميپسندند، عمل كنند و در نتيجه، به هرج و مرج و ناامني بينجامد.
5. پشتيباني روابط اجتماعي با قواعد اخلاقي: قرار گرفتن امور اخلاقي، كه بعضاً لازمالاجرا است، در كنار حقوق الزامآور به همساني بيشتر انسانها، تقويت وجوه مشترك، حس اعتماد متقابل و محبت نسبت به هم ميانجامد و ضريب امنيتي جامعه را افزايش ميدهد. اسلام با توصيه به گونهاي خاص از آداب معاشرت، اين فرايند را در سطح جامعه عملياتي و آن را تقويت ميكند؛ سفارشاتي همچون سلام كردن، به ديدار يكديگر رفتن، با خوشرويي با يكديگر برخورد كردن، صله رحم، هديه دادن، سوءظن نداشن، حُسن ظن داشتن، غيبت نكردن، تهمت نزدن، مسخره نكردن، امانتداري، وفاي به عهد، عدم تجسس، فاش نكردن اسرار ديگران، رعايت حريم شخصي افراد و... در همين زمينه معنا و مفهوم دارند.
6. منع از دنياطلبي: اسلام علاوه بر مشخص كردن حقوق متقابل افراد و جهتدهي آن به سمت ايجاد امنيت، انسانها را از زيادهخواهي و حرص بر دنيا، كه عاملي براي تجاوز به حقوق ديگران و ايجاد ناامني است، برحذر داشتهاست.
7. تبشير و انذار: در مرحله ديگر از كار، اسلام با انذار نسبت به پيامدهاي دنيوي و اخروي ايجاد ناامني و با بشارت دادن به پاداشهايي كه پايبندي به عوامل امنيت را به دنبال دارد، ضمانت اجرايي تأمين امنيت را بالا ميبرد.
8. اصل برادري: اسلام در سطح روابط اجتماعي مؤمنان را چون برادر قلمداد ميكند. «همانا مؤمنان برادر يكديگرند؛ پس در بين برادران خود اصلاح برقرار كنيد...» ( حجرات: 10). اين مسئله پيوند عاطفي و زمينه همكاري را بيشتر و در نتيجه، امنيت را بيشتر ميسازد. براي مثال، مهاجرت را از جمله عوامل ايجاد ناامني برشمردهاند؛ زيرا اين پديده اجتماعي به مسائلي چون حاشيهنشيني و تشكيل خردهفرهنگها ميانجامد و موجب برخي تعارضها و ناامنيها ميشود. اما مهاجرتي كه در صدر اسلام از مكه به مدينه رخ داد، دو برخورد مهم پيامبر با اين مسئله موجب شد كه اين مهاجرت به ناامني نينجامد: اولاً، از بعد انساني و فرهنگي پيامبر بين افرادي كه به مهاجران شهرت يافتند و اهل مدينه، كه معروف به انصار شدند، پيمان اخوت بست و از تبديل آنها به يك خردهفرهنگ جلوگيري كرد. ثانياً، از بعد فيزيكي و جغرافيايي نيز به جاي اسكان مهاجران در حاشيه شهر، آنها را در سطح شهر و در بين مردم توزيع كرد. حتي گروهي كه امكان اسكان آنها در سطح مدينه وجود نداشت، به حاشيه نراند، بلكه آنها را در مهمترين مركز شهر، يعني مسجد مستقر ساخت. به اين ترتيب، ارتباط دائمي بين مردم، مهاجران و رهبر جامعه برقرار شد. مردم و رهبر جامعه، با مشكلات برجامانده از مهاجرت مواجه بودند و بايد براي حل آن چارهاي ميانديشيدند.
9. اصل تعاون و همكاري: خداوند ميفرمايد: «در كارهاي نيك و در تقوا با هم همكاري كنيد، اما در گناه و تجاوز همكاري نكنيد» (مائده: 2). تعاون و همكاري در كارهاي نيك و تقوا و برعكس، عدم همكاري در گناه و تجاوز، از جمله اموري است كه به پيوند بيشتر اعضا و اشتراك در منافع و در نتيجه، به ايجاد امنيت كمك ميكند. علاوهبر اينكه، خود امنيت هم از جمله امور نيك محسوب ميشود و به آن تشويق شده است.
10. اصل وحدت: «به ريسمان الهي چنگ زنيد و پراكنده نشويد» (آل عمران: 103). جامعه يك فرايند پيچيده و در حال گذار دائم است كه هرچند همه امور آن تنظيم شده باشد، هميشه بستر برخي تنشهاي داخلي و زمينه تهديد از خارج را دارد. توجه به وحدت و پاسداشت آن به حفظ امنيت در جامعه كمك ميكند.
11. اصل هماهنگي با اخلاق مردم: وقتي جامعه بر مبناي ارزشها و هنجارهاي ديني شكل گرفت، هماهنگي با ارزشها و خلقيات مردم و دستكم بيتوجه نبودن نسبت به آنها، امنيت بيشتر آنها را تضمين ميكند. هماهنگي با اخلاق مردم، حتي در جامعهاي كه تفاوت مذهبي با ما دارد، ميتواند با حفظ يك سري اصول معنادار باشد. اين امر، خود را با اصلهايي چون تقيه، احترام به ديگران و مراوده با آنان نشان ميدهد. حضرت علي ميفرمايد: «نزديك شدن به مردم در اخلاق و رسومشان موجب امنيت و مصون ماندن از دشمني و كينههايشان ميشود».
12. اصل نظارت: هر جامعه براي حفظ نظم و توجه به ارزشها و هنجارهاي
خود، نيازمند نظارت است. اسلام اصل نظارت همگاني را بدين منظور قرار داده است.
به طوري كه حتي افراد عادي حق و وظيفه دارند، بر رفتار حاكمان در قالب نصيحت و
امر به معروف و نهي از منكر نظارت كنند. امر به معروف و نهي از منكر، به عنوان عامل غيررسمي نظارت، زمينههاي رشد ناامني را در جامعه از بين ميبرد و در صورت ترك آن، موجب رشد عوامل ناامني و قدرت گرفتن افرادي ميشود كه زمينهساز ناامني در
جامعه هستند. اميرالمؤمنين ميفرمايد: «با هم پيوند داشته باشيد، نسبت به هم
بخشش كنيد، مبادا از هم روي گردانيد و پيوند دوستي را پاره كنيد. امر به معروف و نهي از منكر را ترك نكنيد كه بدهاي شما بر شما مسلط ميگردند، آنگاه هرچه خدا را بخوانيد، جواب ندهد».
13. اصل قضاوت: اين اصل آنجا است كه نظارت عمومي پاسخگو نيست و رفتاري مخالف ارزشها و هنجارهاي جامعه رخ ميدهد كه قابل اغماض نيست. مثلاً، حرمت جاني و يا مالي فردي از جامعه شكسته ميشود. نوبت به برخورد قضايي ميرسد. برخورد قضايي مناسب، تضمين كننده حيات جامعه و حافظ امنيت مردم است. توصيههايي را كه اميرالمؤمنين علي به مالك اشتر درباره قضات دارد، ميتوان نمونهاي از راهكار امنيتي اسلام در زمينه قضاوت و در ديگر زمينهها قلمداد كرد. آن حضرت به مالك اشتر توصيه ميكند كه در مرحله نخست، به ويژگيها و صفات لازم براي قضاوت در فرد انتخابي براي اين كار توجه شود؛ يعني شايستگي مسئوليت محوله را داشته باشد. در مرحله بعد، حاكم بايد بر كار او نظارت كند و در مرحله سوم، اين فرد شايسته براي مسئوليت را از طريق تأمين مالي و حمايت منزلتي كمك كند و از اين طريق، جلو نفوذ ديگران را در او بگيرد و قاضي نيز موظف است ضمن دقت در قضاوت، زماني كه به نتيجه قطعي رسيد، قاطعانه با تخلف برخورد كند. شايد سبب تقدم نظارت بر حمايت مالي و منزلتي، اين باشد كه وظيفه اصلي حكومت توجه به صفات قاضي است. پس از انتخاب، او بايد پاسخگو باشد. ازاينرو، در نهجالبلاغه حضرت، بلافاصله پس از بيان صفات قاضي، بحث نظارت را پيش ميكشد. اما حكومت بايد تلاش كند از قاضي خود با ابزارهاي مادي و منزلتي نيز حمايت كند. مجموعه اين امور ضمن تضمين سلامت دستگاه قضايي، هم به امنيت جامعه و هم به امنيت شغلي قاضي كمك ميكند. توجه به اين امنيت دوسويه را ميتوان در توصيه حضرت دربارة بازرگانان نيز در همين نامه مشاهده كرد.
14. اصل جهاد: يكي از مسائل مورد توجه و مهم در اسلام، مسئله جهاد و دفاع است. جهاد را به لحاظ رتبه و حجم كار، ميتوان پس از اصل نظارت و اصل قضاوت بررسي كرد. براي حفظ امنيت در عرصه بينالملل، گاه جهاد يا دستكم آمادگي دفاعي امري اجتنابناپذير است. قرآن كريم ميفرمايد: «در مقام مبارزه با كافران، تا آنجا كه ميتوانيد خود را آماده سازيد... تا دشمنان خدا و دشمنان خودتان را بترسانيد...» (انفال: 60).
اگرچه جهاد همراه با درگيري و خونريزي است، اما اسلام براي صيانت از دشمنان
در زمان جنگ نيز توصيههايي امنيتي دارد كه در نوع خود قابل توجه است.
همچون، آغازگر جنگ نبودن، محروم نكردن دشمن از امور حياتي مثل آب، مثله نكردن كشته دشمن، ضربه نزدن به درختان، آسيب نرساندن به زنان و كودكان، مدارا با اسيران، وضع حقوق براي آنان و... .
15. اصل عدالت: عدالت، كه هدف انبيا در سطح اجتماع و وعده اسلام براي حكومت جهاني خود در آخرالزمان است، نقش بسيار مهمي در تأمين امنيت جامعه بر عهده دارد. عدالت، كه به معناي قرار دادن هر چيزي در جاي خود است، در سطح اجتماعي با شايستهسالاري و رعايت درست حقوق، ارتباطي تنگاتنگ دارد. دريافت عادلانه حق، عامل مهمي در مراعات حقوق ديگرن است. يك جامعه عادل در ساختارهاي خود، داراي سازوكارهايي است كه افراد جامعه را كمك ميكند تا در يك روند طبيعي، بتوانند به ميزان تلاش خود، از مزيتهاي جامعه بهرهمند شوند. اما در يك جامعه غيرعادل، ابزارها و سازوكارهاي لازم بري دستيابي به مزيتها و بهرهمنديهاي جامعه وجود ندارد. ازاينرو، افراد براي دستيابي به آن مزيتها و امور ارزشمند اجتماعي، به سمت ابزارها و شيوههاي غيرمشروع و غيرقانوني ميروند و موجب انحراف و ايجاد ناامني در جامعه ميشوند. شبيه به اين تحليل را در نظر رابرت مرتون درباره ناهنجاريها و ناامنيها ميتوان مشاهده كرد.
16. اصل تكيه بر اصول مشترك: تكيه بر اصول مشترك، يك اصل مهم در روابط بينالملل محسوب ميشود. اين اصل ميتواند كشورها و ملتهاي مختلف را تا حد زيادي به هم نزديك و جلوي خصومت آنان را بگيرد. قرآن كريم، افراد داراي ارزشها و فرهنگهاي غيراسلامي را دعوت ميكند تا در پرتو اصول مشترك، با مسلمانان گرد هم آيند: «بگو اي اهل كتاب بياييد، از آن امر مشترك بين ما و شما پيروي كنيم...» (آل عمران: 64).
17. اصل پيمانها و تعهدات بينالمللي: با تكيه بر اصول مشترك ميتوان با ديگر كشورها پيمان بست و زمينه همكاري و اشتراك منافع را ايجاد كرد و از اين طريق، به امنيت بينالملل كمك كرد. در صدر اسلام، شاهد پيمانهاي متعددي بين پيامبر و اهل ساير مذاهب و يا ديگر قبايل موجود در آن زمان هستيم. نمونه آن، پيمان پيامبر با يهوديان مدينه است.
اصل جهاد، به همراه دو اصل اخير را ميتوان از جمله راهكارهاي امنيتي اسلام در عرصه بينالملل به حساب آورد.
6. ولايت
منظور از «ولايت» سطح سياسي آن است كه در عصر غيبت در قالب ولايت عامه و نظرية ولايت فقيه بسط يافته است. اما پيش از هرچيز، نگاه اجمالي به رابطه حكومت و امنيت در نگاه غيرديني مياندازيم. انسانها به دليل زيادهخواهي و كمبود منابع، با مشكل نظم و امنيت مواجه هستند و براي رفع آن و تنظيم روابط دروني خود و تنظيم روابط با ساير جوامع و تأمين امنيت داخلي و خارجي، نيازمند حكومت گرديدند. ازاينرو، براساس يك قرارداد و با هدف حفظ امنيت و...، تصميم به تأسيس دولت گرفتند و زندگي مبتني بر تصميمهاي انفرادي را به سمت زندگي مبتني بر تصميمهاي جمعي و دولتي تغيير دادند. اما چنانكه گذشت، دولتها وقتي پا به عرصه ميگذارند، انواع قدرتها را به دست ميآورند و در پي آن، هم در سطح داخلي و هم در سطح بينالمللي، خود به عاملي براي ناامني تبديل ميشوند. يك راهكار، روي آوردن به سازمانهاي بينالمللي است تا از اين طريق، قدرت دولتها كاهش يابد. اما دولتهاي با قدرت بيشتر و با اعمال نفوذ در اين سازمانها، اهداف خود را دنبال ميكنند. راه ديگر، كه اخيراً مطرح شده، حركت به سمت جهاني شدن و نه بينالمللي شدن است كه خود نوعي بازگشت به فرد، همچون دوران پيش از شكلگيري دولت به حساب ميآيد. اما اين نوع نگاه هم به هرج و مرج بيشتر ميانجامد؛ زيرا هر فردي به ميزان قدرت خويش، به مثابه دولتي كوچك عمل ميكند و تضميني براي كنترل زيادهخواهيها وجود ندارد. علاوه بر اينكه، اضافه شدن بر جمعيت و تراكم جمعيتي و تنوع بيشتر آدمها در نگرشها و سليقهها در جهان امروز، مشكل ناامني را بيش از پيش ميسازد. ديدگاه ديگر اين است كه به سمت جهاني شدن، اما نه با اخلاق فردي، بلكه با اخلاق جهاني پيش برويم. مثلاً، امروزه همه جهانيان متوجه شدهاند كه تخريب محيط زيست، در هر جاي دنيا، بر زندگي همه ساكنان زمين اثر منفي ميگذارد و محيط طبيعي را براي همگان ناامن ميسازد. ازاينرو، حفظ محيط زيست، به عنوان يك اصل از اصول اخلاق جهاني ميتواند امنيت زيستمحيط جهاني را تأمين كند. اين ديدگاه، از ديدگاه پيشين مثبتتر به نظر ميرسد، مشروط به اينكه اولاً، همگان به يك اندازه ملزم به رعايت آن باشند كه تضميني براي آن وجود ندارد. ثانياً، اين ارزشها و اصول اخلاقي واقعاً جهاني و مشترك بين همه انسانها باشد، نه آنكه ارزشها و اخلاق يك كشور خاص بر همگان تحميل شود؛ چيزي كه از زمان فروپاشي شوروي سابق به اينسو، شاهد آن هستيم. در اين صورت، اين رويه معنايي جز ناديده انگاشتن اكثريت مردم جهان و تجميع همه قدرتها در دست يك كشور خاص نخواهد داشت، و البته اين تجميع قدرت، وضع امنيتي مردم را هم بدتر خواهد كرد. امروزه اگر بخشي از توان دولتها به ايجاد ناامني براي ديگر دولتها و ملتها صرف ميشود و تنها بخشي از آن، به ناامني داخلي ميانجامد، در آن جهان تكقطبي، رفتارهاي دولت واحد جهاني بيرقيب، متمركز در داخل و به تقويت بيشتر عوامل ناامني داخلي منجر ميشود. بهويژه كه در آن جهان واحد، اكثريت شهروندان آن، درجه يك محسوب نميشوند.
همه راهحلهاي بشري، كه برخي از آنها بيان شد، از يك مشكل اساسي رنج ميبرند. در همه آنها، قدرت به عنوان مهمترين عامل بسترساز براي ايجاد ناامني، در اختيار كساني قرار ميگيرد كه اولويت نخست نزد آنها، همين قدرت و استفاده از آن در راستاي منافع خويش است. هيچگاه دربارة ويژگيهاي ديگري كه ميتواند اين قدرت را مهار كند، انديشهاي صورت نميگيرد. جز آنكه تغييراتي در ظواهر امر به وجود ميآورند. مثلاً، قدرت را از دولت ملي، به سازمانهاي بينالمللي انتقال ميدهند. غافل از اينكه، هرجا «تحصيل منافع هرچه بيشتر» ارزش مسلط باشد، اگر قدرت به آنجا برود، اين قدرت تأثير تخريبي و ضد امنيتي خود را برجاي خواهد گذاشت. با اين حال، شكل و ظواهر را هرقدر هم كه تغيير دهيم، اين ظواهر تغييريافته نميتواند محتوا را به ميزان قابل ملاحظهاي دستخوش تغيير سازد. با اين بيان، به سخن اصلي بازميگرديم. راهحل اسلامي براي مشكل ناامني دولت را به يك بيان، در دو نكته ميتوان جمع كرد:
الف. توجه اسلام به ويژگيها و صفات حاكم
در نگاه غربي، حكومت حق مردم است. مهم انتخابگري مردم و فرايند انتخاب است كه در قالب دموكراسي خود را نشان ميدهد. اما اينكه حاكم بايد چه ويژگيهايي داشته باشد، كمتر مورد توجه قرار ميگيرد. از اينرو، راهكارهاي امنيتي براي بهبود وضع دولتِ پاسخگوي مشكلات امنيتي، برآمده از دولت نيست؛ زيرا همه راهكارها به نحوي افرادي را صاحب قدرت ميكند و امكانات بسيار وسيعي را در اختيار آنان ميگذارد. در حالي كه، هيچ سازوكار دروني براي جهتدهي به قدرت تعريف نميكند. معمولاً به برخي ابزارهاي كنترل بيروني توجه ميشود كه اعمال آن ابزارها نيز در اختيار افرادي از ساكنان همان جزيره قدرت است. اما اسلام با عنايت به صفات و ويژگيهاي حاكم، كه مهمترين آن ايمان به خدا و پايبندي به شريعت است، فرد حاكم را در يك چارچوب معنايي و رفتاري قرار ميدهد كه به طور خودكار بسترهاي ايجاد ناامني از ناحيه او را كاهش ميدهد. از سوي ديگر، همين ايمان و شريعت منشأ قدرت او ميشود و از اين قدرت، در اداره جامعه استفاده ميكند. قدرت در اين چارچوب، ارزش نخست محسوب نميشود تا منجر به ناامني گردد. البته با اين قدرت، كه در ذات خود ضد امنيتي نيست، ميتوان امنيت را هم ايجاد نمود. چنانكه حضرت علي ميفرمايد: «خدايا تو ميداني كه آنچه انجام داديم، رقابت براي دستيابي به سلطه و حكومت يا دستيابي به متاع بيارزش دنيا نبود، بلكه هدف ما، اين بود كه دين تو را به جايگاه راستينش بازگردانيم و اصلاح را در سرزمين تو آشكار گردانيم تا بندگان مظلومت در امنيت قرارگيرند...». بنابراين، قدرت سياسي در نگاه اسلامي مقدمه ايجاد امنيت است. اما هيچگاه ارزش نخست محسوب نميشود، بلكه صرفاً نقش ابزاري دارد. ابن عباس ميگويد: در سرزمين ذيقار خدمت امام علي رفتم كه داشت كفش خود را پينه ميزد، آنگاه كه مرا ديد فرمود: «قيمت اين كفش چقدر است؟ گفتم بهايي ندارد. فرمود: به خدا سوگند: همين كفش بيارزش، نزد من از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اينكه حقي را با آن به پا دارم يا باطلي را دفع نمايم».
ب. توجه اسلام به حقوق متقابل مردم ـ رهبر
در نظامهاي سياسي امروزي، مردم صاحب حق به حساب ميآيند. از اينرو، كمتر به حقوق حاكمان توجه ميشود. در حاليكه، حاكمان از حقوق نانوشته بسياري بهره ميبرند و از انواع رانتهاي سياسي، اقتصادي، فرهنگي و... استفاده ميكنند. اين امتيازاتِ پيدا و پنهان، عامل مهمي در استقبال افراد از اين پستهاي حكومتي است. آنان پس از ورود به حكومت نيز با هدف دستيابي به همين امتيازات، حقوق مردم را ناديده ميگيرند و موجب ايجاد ناامني براي آنان ميشوند.
اما در نگاه اسلامي، حقوق حاكمان تعريف شده و مشخص است؛ آن هم در چارچوب وظايف كاري آنان است و نسبت به حقوق مادي، ضوابط محدود كنندهاي لحاظ شده است. ازاين رو، زمينة بازخواست دقيقتر آنها بيشتر فراهم ميشود. در نتيجه، زمينههاي ايجاد ناامني كمتر در اختيارشان قرار ميگيرد. از سوي ديگر، طرح حقوق متقابل، به رابطه بيشتر بين مردم و حاكم ميانجامد و پيوند امام و امت را تحكيم ميبخشد. چنانكه در برخي حقوق، به تقويت ارتباط عاطفي مردم و حاكمان توجه شده است. مردم و حاكمان هرچه بيشتر احساس يكي بودن كنند، كمتر به عامل ناامني عليه يكديگر تبديل ميشوند.
گفتمان سياسي اسلام، با طرح موضوع ولايت خاصه و ولايت عامه و تأكيد بر نظريه رهبري و حقوق متقابل مردم ـ رهبر ايده دولت را مطرح كرده است و با سالمسازي رابطه مردم و حكومت، جلو يكي از كانونهاي اصلي بروز بيثباتي سياسي و ناامني در داخل و ضعف قدرت حكومت در عرصه بينالملل را گرفته است. امامت به تعبير اميرالمؤمنين، همچون محور آسياب، جامعه را به وحدت و انسجام ميرساند. اين محور در شرايط خاص، به فروكش نمودن بحرانها كمك ميكند.“
7. آخرت
اعتقاد به آخرت، از چند جهت بر مقوله امنيت تأثير ميگذارد، يك جهت آنكه، مفهوم مرگ را به درستي براي انسان حل ميكند. در نگاه مادي، مرگ ناامنترين حادثهاي است كه هر لحظه در جهان به وقوع ميپيوندد و تمام انواع امنيت را به طور كامل از انسان سلب ميكند. ولي هيچگاه توجه جدي نظريهپردازان امنيت را به خود جلب نكرده است. حتي نوعي ترس از سخن گفتن دربارة اين امرِ كاملاً ضد امنيتي وجود دارد. گويا يكي از نظريات نانوشته امنيتي، چشم بستن بر آن دسته از عوامل ضد امنيتي است كه لاجرم مقهور آن خواهيم شد.
اما در منطق دين، مرگ نقطه عطف زندگي و نه نقطه پايان آن است. تعبير مرگ، صرفاً نامي است براي يك انتقال. آنچه هويت ما را ميسازد و ما با آن، ما ميشويم، با مرگ به محلي ديگر، كه زندگي جاودانهمان در آنجا ادامه خواهد يافت، انتقال مييابد (سجده: 11).
اما جهت دوم تأثيرگذاري «آخرت»، اين است كه اعتقاد به آن سرا، گاه مفهوم امنيت را متأثر از خود ميكند و آن را به لحاظ مصداقي دستخوش تغييراتي ميسازد. براي مثال، در نگاه ديني هركس موظف است نسبت به امنيت مالي خود حساس باشد. اما اگر امنيت جاني با امنيت مالي تعارض كرد، بايد امنيت جاني را مقدم داشت. ولي اگر امنيت ديني با امنيت جاني و يا مالي در تعارض افتاد، بايد امنيت ديني را مقدم داشت و از مال يا جان گذشت. در اين صورت، هرگاه امنيت مالي و يا جاني فردي لطمه ببيند، در عوض به امنيتي والاتر در جهان ديگر دست مييابد. با اين مثال روشن ميشود كه امنيت در نگاه معتقدين به آخرت، گاه مصاديقي متفاوت از امنيت در نگاه غير معتقدين به آن دارد.
اما جهت سوم و تأثير سومي كه اعتقاد به آخرت بر مفهوم امنيت برجاي ميگذارد، طرح پرسشهايي جديد در حوزه امنيت است. اگر ما زندگي ديگري داريم، امنيت در آنجا چگونه خواهد بود؟ آيا رابطه معناداري بين چگونگي زندگي در اين جهان و امنيت ما در آن جهان وجود دارد؟ ... لازمة حداقلي اين پرسشها، توسعه مفهوم «امنيت» و توجه به ابعاد مغفول مانده آن است.
نتيجهگيري
اگر نگوييم امنيت در زندگي انسان امروزي از اهميت بيشتري برخوردار شده، لااقل بايد گفت: نسبت به گذشته دچار تغييراتي شده و پيچيدگي بيشتري پيدا كرده است. با كاوش در متون ديني، غير از مواردي كه مستقيماً به امنيت پرداخته شده است، مفاهيم بسياري را ميتوان يافت كه با مقولة امنيت در ارتباط است. در نگاه ديني، همه انسانها مخلوق خدا و براي هدفي بزرگ خلق شدهاند. ازاينرو، حتيالمقدور بايد امنيت آنها، هرچند غيرمسلمان باشند، محفوظ بماند، بدان اميد که زمينه هدايتشان فراهم آيد. اين در حالي است که انسانها داراي ويژگيهايي هستند و در دنيايي زندگي ميکنند که هر دو در صورت عدم راهبري درست، ميتواند زمينهساز ايجاد ناامني براي خود و ديگران باشد. امکانات دنيا دچار محدوديت و از سويي انسان به دليل ميل فطري به خداي نامحدود، موجودي بينهايتطلب است. اگر از اين دو ويژگي، كه خود سازوكاري براي امتحان و شكلگيري جوهره وجودي انسان است، درست استفاده نشود، او را به موجودي زيادهطلب و مخرب امنيت تبديل ميكند. اما ميل بينهايتطلب انسان، اگر در مسير درست آن، يعني به سمت ميل به خداي بينهايت هدايت شود، در اين صورت فرد به امنيت رواني دست مييابد و با كنترل زيادهخواهي او، امنيت ديگران هم تضمين ميگردد. شريعت و ولايت، دو مفهوم ديگر ديني است كه با سامان دادن به زندگي فردي، اجتماعي و سياسي، بازتابهاي مثبت امنيتي برجاي ميگذارد. قدرت سياسي در اسلام، با منشأ ايمان و کارکرد خدمت به ديگر انسانها، که داراي کرامتي ذاتياند، پيوند ميخورد، نه با ثروت همراه با پوشش دموکراسي. تجربه بشري تاکنون نشان داده که اين نوع قدرت از سطح فردي تا بينالمللي و جهاني آن، همواره بخشي از آثار آن، ايجاد اخلال در امنيت ديگران بوده است. ديگر مفهوم ديني مرتبط با امنيت، مفهوم آخرت است كه ضمن حلّ كردن مسئله غامض امنيتي «مرگ»، در مصاديق امنيت تغييراتي ايجاد ميكند و پرسشهاي جديدي را در حوزه امنيت مطرح ميسازد.
روشن است انسجام بخشيدن به اين گونه مفاهيم و ناظرسازي و بازسازي آنها با واقعيتهاي عيني زندگي جديد و استخراج سياستهاي امنيتي متناسب و کارآمد، از جمله ضروتهاي پژوهشي است که بايد به آنها پرداخت.
- آقا بخشي، علي، فرهنگ علوم سياسي، تهران، مرکز اطلاعات و مدارک علمي ايران، 1374.
- ابن شعبه الحراني، تحف العقول عن آل الرسول(ص)، مؤسسه النشر الاسلاميلجماعه المدرسين، 1363؛
- افتخاري، اصغر، مرزهاي گفتماني نظريه اسلامي امنيت، فصلنامه مطالعات راهبردي، ش 25، پاييز 1383، ص425-451.
- التركي، عبدالله بن عبدالحسن،الامن في الاسلام، المملكه السعوديه، وزاره الشؤون الاسلاميه و الاوقاف، بي تا؛
- الكراچكي، معدن الجواهر و رياضه الخواطر،قم، مهر استوار، 1394 (ه ق)؛
- الليثي الواسطي، علي بن محمد، عيون الحكم و المواعظ، بيجا، مؤسسه النشر الاسلامي، 1405 (ه ق)؛
- بوزان، باري، مردم دولتها و هراس، ترجمه پژوهشكده مطالعات راهبردي، تهران انتشارات مطالعات راهبردي، 1378؛
- حكيمي، سيد مير اكبر، پايان نامه كاشناسي ارشد: امنيت در نظام اسلامي، قم، مدرسه عالي فقه و معارف اسلامي، 1384؛
- خليلي، رضا، تحول تاريخي،گفتماني مفهوم امنيت، فصلنامه مطالعات راهبردي، ش 23، بهار1383، ص 7-29.
- سيد رضي، نهج البلاغه، مترجم: دشتي،محمد، قم، دفتر نشر الهادي، 1379 ؛
- صدوق، الف) الخصال، قم، جماعه المدرسين للحوزه العلميه، بي تا
- صدوق، ب) كمال الدين و تمام النعمه، بيجا، مؤسسه النشر الاسلامي، 1405 (ه ق)؛
- طبرسي، احمد بن علي، الاحتجاج، تعليق: الخرسان، سيد محمد باقر، نجف، دارالنعمان،1386(ه ج).
- عميد، حسن، فرهنگ فارسي عميد، تهران، ابن سينا، 1361؛
- عميد زنجاني، عباسعلي، فقه سياسي، تهران، اميركبير، 1373؛
- كليني، الكافي، بي جا، دارالكتب الاسلاميه، 1365
- نويدنيا، منيژه، درآمدي بر امنيت اجتماعي، فصلنامه مطالعات راهبردي،بهار 1382، ش19؛
- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، ج 7 و 24 و45 و 65 و 70، لبنان، بيروت، الوفاء،1403؛
- مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1353 ـ 1366.