شاخص مشارکت سیاسی در الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
از مهمترين مباحث مربوط به سياست، توسعه سياسي ميباشد كه برگرفته از فرهنگ سياسي غرب است و ابتدا در غرب مطرح و طولي نکشيد که متفکران غربي براي ساير کشورها نيز در اين خصوص توصيههايي را ارائه دادند. از نيمه دوم قرن بيستم، موضوع توسعه در جهان سوم، به طور فزايندهاي وارد محافل علمي و سياسي غرب گرديد و مکاتبي در اين خصوص ظهور كرد؛ دانشمندان مکتب نوسازي بر اين عقيده بودند که ميان توسعه و غربي شدن، رابطة مثبت وجود دارد. ناکامي اين نظريه، خاستگاه ظهور نظريههاي موسوم به مکتب وابستگي گرديد که وابسته بودن به غرب را عامل عقبماندگي و بريدن از غرب را به عنوان عامل مهم توسعه پيشنهاد مينمود. مکتب نوسازي جديد، تلفيقي از اين دو رويکرد همراه با توجه به ويژگيهاي محيطي هر کشور را مورد توجه قرار ميدهد؛ چنانکه نظريه نظام جهاني يک تحليل کلگرايانه از توسعه را پيشنهاد ميکند (ر.ك: سوي، 1383).
در مقابل، نگاه ديگر به سياست و به تبع آن توسعه سياسي، نگرش مبتني بر آموزههاي ديني است که در آن، امر سياسي در قالب توجه به دستورات ديني مورد توجه قرار ميگيرد. در اسلام، که دين جامعي است، به سياست و تشکيل جامعه سياسي توجه ويژه صورت گرفته است. تفکيک ديانت و سياست مورد قبول نيست و سيرة عملي رسول خدا بهترين گواه بر اين ادعا است. پيروزي انقلاب اسلامي به عنوان يک نقطه عطف در حکومت ديني، موجب خيزش دوبارة تدين در عرصه سياست گرديد. اينک که دين در حوزه سياست وارد شده و آن را در اختيار گرفته است، مسايلي فراواني مورد چالش و سؤال است؛ از محورهاي مهم در حاکميت ديني، توجه به شاخصهاي يک الگوي توسعه در حوزه سياست است. اين الگو حوزههاي گوناگون از عرصه حيات سياسي را در بر ميگيرد. يکي از اين عرصهها، توجه به مشارکت سياسي است. مهمترين موضوع مورد توجه در مشارکت سياسي، اين است که از ارتباط دو متغير پيشرفت سياسي ديني و مشارکت سياسي، چه شاخصهاي را ميتوان به دست آورد؟ تا در کاربست الگوي پيشرفت اسلامي از اين شاخصهايي استفاده شود.
فرضيه اين تحقيق چنين است: «در اسلام مشارکت سياسي يکي از ويژگيهاي جامعه پيشرفته اسلامي به شمار ميرود. ميتوان شاخصهاي آن را در پيشرفت سياسي اسلامي در حوزة باور، ساختار و رفتار سياسي نخبگان و شهروندان نشان داد. در حوزه باور، حکومت امانت الهي است. تبعيت از حاکم و مشارکت در امر سياسي، تکليف ديني به شمار ميرود. در ساختار نظام سياسي اسلام، نهاد بيعت، مشورت، و جهاد و اينکه ساختار سياسي، حقوقي و فرهنگي مشارکتجويانه باشد، در نظر گرفته شده است. در حوزه رفتار، شهروندان جامعه اسلامي با حاکم مشروع بيعت نموده و از او اطاعت ميكنند. همچنين در امور سياسي، با بصيرت مشارکت ميكنند».
در اين تحقيق، براي اثبات فرضيه، به منابع اصلي معرفت ديني، يعني کتاب و سنت مراجعه شده است. هرچند از پژوهشهاي انجام شده در اين خصوص نيز استفاده شده است. سه حوزه بنيش، ساختار و رفتار چارچوب کلان اين تحقيق است که شاخصهاي بهدست آمده ذيل آن قرار ميگيرد.
مفهومشناسي
پيش از ورود به بحث، سه مفهوم پيشرفت سياسي، مشارکت سياسي و شاخص تعريف ميگردد.
الف. پيشرفت سياسي
پيشرفت سياسي دانشواژة جديد است. براي تعريف اين مفهوم، بررسي اندکي از معناي توسعه سياسي لازم است و پس از روشن شدن نقيصه، مفهوم توسعه سياسي در گفتمان پيشرفت مبتني بر دين، اصطلاح پيشرفت سياسي تعريف ميگردد. آلموند گابريل، توسعه سياسي را به معناي: «تفکيک اجزا و تخصصي شدن ساختار سياسي» تعريف ميكند و اينکه فرهنگ سياسي بيشتر از سلک دين بدر آيد و صورت اينجهاني پيدا کند» (داد، 1369، ص19). در يک تعريف مفصل از سوي سي ايچ داد، توسعه سياسي حداقل بايد يکي از اين ويژگيها را داشته باشد: يكي، دگرگوني سياسي براي هدف خاص، مثل ليبراليسم در غرب و جامعه کمونيستي در شرق و يا دولت اسلامي. دوم، دگرگوني کلي در قلمرو سياست، شامل تخصصي کردن و تفکيک وظايف و ساختارهاي سياسي و تمرکز قدرت، افزايش مشارکت مردم در سياست، تقويت احساس يگانگي ميان مردم و نظام سياسي. سوم، ظرفيت يک نظام سياسي براي حل مشکلات ناشي از توسعه، و به وجود آوردن سياستهاي تازه براي جامعه و ايجاد ساختارهاي جديد. چهارم، توان ياد گرفتن که چگونه به نحو بهتر وظايف سياسي را انجام داد و ساختارهاي سياسي را ايجاد نمود (همان، ص 22).
دقت در تعريفهاي فوق نشان ميدهد که توسعه سياسي يک مفهوم بيطرف نيست و دنيوي شدن (سکولاريسم) يکي از مؤلفههاي محوري در درون اين اصطلاح است. ازاينرو، در اين نوشتار به جاي توسعه سياسي، از مفهوم پيشرفت استفاده شده است. پيشرفت مدلي از توسعه مطلوب است که به اقتضاي شرايط فرهنگي، تاريخي، و بر پايه مواريث اعتقادي و ايمان ديني صورتبندي ميگردد (ر.ك: خامنهاي، 1383) و چون بر اساس مباني نظري و فلسفي اسلام استوار است اسلامي، و از آن جاييکه در ايران توليد ميشود، ايراني است (ر.ك: خامنهاي، 1386). به اين ترتيب، پيشرفت عبارت از حركت رو به جلو و رو به كمال انسان است كه مشتمل بر تمام ابعاد وجودي انسان، به طور متوازن و متناسب باشد. اين پيشرفت، که حركت رو به جلو و رو به كمال انسان بوده، علاوه بر ابعاد مادي، ابعاد معنوي او را نيز شامل ميگردد. البته در صورتي اين پيشرفت محقق خواهد شد كه اين حركت متوازن و متناسب به جلو رود.
«پيشرفت سياسي فرايندي است که طي آن جامعه و نهادهاي اجتماعي به منظور رسيدن به کمال، ميکوشند. ارزشهاي اسلامي ر ا در جامعه عينيت بخشند و به طور عينيتر، پيشرفت سياسي رفتار يک فرد يا يک ارگان و يا کل جامعه است، با استفاده از بهترين ابزار و توأم با برنامة کامل تا هرچه زودتر هدف نظام سياسي تأمين گردد (مصباح، 1388، ص 181-182).
ب. مشارکت سياسي
براي «مشارکت سياسي»، تعريفهاي گوناگوني ارائه شده است. برخي از آنها چنين است: «ميتوان مشارکت سياسي را به آن دسته از فعاليتهاي شهروندان عادي تعريف کرد که شهروندان از طريق آن، درصدد تأثيرگذاري يا حمايت از حکومت و سياست بر ميآيند» (ميلبرث و گوئل، 1386، ص 12). اين تعريف، از اين جهت که شامل کليه فعاليتها است، تعريف کلگرا است، ولي از اين جهت که فقط به مشارکت شهروندان توجه دارد، تعريف جزءنگر ميباشد.
در تعربف ديگر، مشارکت سياسي، شرکت در فرايندهايي که به گزينش رهبران سياسي منجر ميشود و سياست عمومي را تعيين ميکند يا بر آن اثر ميگذارد، تلقي شده است (آبراکرامي و ديگران، 1367، ص 286). مايکل راش، با در نظر گرفتن سه رويکرد اساسي در جامعهشناسي سياسي، سه معناي متمايز براي مشارکت سياسي قايل شده است:
درحالي که در نظريه نخبهگرايي، عمدتاً مشارکت سياسي به نخبگان محدود بوده و از تودهها تصويري غيرفعال، ابزار دست نخبگان ارايه شده، در نظريه کثرتگرايي، مشارکت سياسي به جهت تأثيرگذاري در تعيين سياستها و توزيع قدرت به مثابه کليد رفتار سياسي به شمار ميرود. همچنين در رويکرد مارکسيستي، مشارکت سياسي به معناي آگاهي طبقات نسبت به وضعيت خود ميباشد که سرانجام، سياسي شدن طبقات را به دنبال خواهد آورد (راش، 1377، ص 123).
اين تعريف مشخص ميکند که در تعريف دانشواژه مشارکت سياسي، هيچ توافقي وجود ندارد، ميتوان با رويکردهاي گوناگون به آن نگاه کرد. به اين ترتيب، در اين پژوهش «مشارکت سياسي» عبارت است از: «درگير شدن فرد در سطوح مختلف فعاليت در نظام سياسي از عدم درگيري تا داشتن مقام رسمي».
ج. شاخص
«شاخص، در اصل در علم اقتصاد کاربرد دارد. منظور از آن، عددي است که بهعنوان معيار متوسط قيمت هر دوره را نسبت به دوره قبل نشان ميدهد (رحمتنيا، 1389، ص 333). از آن جايي که در بسياري از موارد، نميتوان به چنين عددي در مباحث سياسي دست يافت، در اين تحقيق معناي وسيعتري از شاخص مورد نظر است؛ نشانگرهايي که فرايند جمعآوري، طبقهبندي و تحليل اطلاعلات را فراهم ميكند. بهطور کلي، جهت فعاليتها را مشخص ميسازد و از حيث مفهومي، چارچوب مناسبي را براي تدوين دادهها فراهم ميسازد (طبرسا، 1380، ص15).
شاخص مشارکت سياسي از نظر اسلام در اين پژوهش، در سه مؤلفة بينش، ساختار و رفتار مورد بررسي قرار ميگيرد. به نظر ميرسد، در برخي مؤلفهها، تداخلهايي وجود داشته باشد، به گونهاي که هم در ساختار و هم در باور و يا در حوزة رفتار آن مؤلفه بگنجد؛ اما تلاش ميشود که با رويكرد غالب، آنها را طبقهبندي كنيم.
1. شاخص مشارکت سياسي در حوزه بينش
منظور از شاخص سياسي در حوزه بينش، آن دسته از مؤلفههايي است که بهعنوان باور در نگاه ديني به حوزه سياست تعلق ميگيرد. اين مؤلفهها، پيش از آنکه ناظر بر رفتار و ساختار سياسي باشد، بيانگر نوع نگاه به مشارکت سياسي است.
1ـ1. مسئوليتپذيري
انسان، که منصب خلافت الهي را بر عهده دارد، در برابر خداوند مسئول است. بر اين اساس، انسانها در زمين آزاد و رها نبوده و حق ندارند بر اساس هواهاي نفساني و بدون توجه به فرامين الهي به تشکيل حکومت پرداخته و اعمال حاکميت نمايند. در نگاه ديني، انسانها خود ذاتاً صاحب حق نيستند که هرگونه بخواهند رفتار نمايند. هر گونه تغيير و تحول در جامعه به اختيار انسانها واگذار شده و در کنار آن، دستورات از سوي شريعت آمده است تا انسانها با آزادي مسئولانه خود راه خود را انتخاب نمايند: «ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما با نفسهم» (رعد: 11). مسئوليت انسان از چند جهت مهم است؛ نخست، مسئوليت او در برابر خداوند که مقتضاي ربوبيت تشريعي الهي است. دوم، مسئوليت او در برابر ساير اعضاي جامعه که در فرايند اصلاح و بهتر شدن وضعيت اجتماعي کوشش نمايد. در اين خصوص، پيامبر گرامي اسلام فرمودند: «مَنْ أَصْبَحَ لَا يَهْتَمُّ بِأُمُورِ الْمُسْلِمِينَ فَلَيْسَ بِمُسْلِم» (کليني، 1365، ص 163). طبق حديث ديگري از پيامبر اکرم مسلمانان هر يک نسبت به هم وظيفه والي و رعيت را دارا هستند: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَ كُلُّكُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِيَّتِهِ» (ابنابي جمهور، 1405ق، ج 4، ص 295). در نهايت، مسئوليت در قبال حکومت ديني و وظايفي که در اين جهت به وي واگذار شده است.
بر اين اساس، نماگر مسئوليتپذيري بيشتر نگاه تکليفگرايانه به حيات سياسي دارد که در پرتو اين نگاه، مشارکت در سياست به عنوان يک تکليف ديني به شمار ميرود. اين نکته نيز حائز اهميت است که مسئوليتپذيري کلي، داراي مراتب و تشکيکي است که داراي حداقل و حداکثر است. با توجه به استعداد افراد و موقعيتهاي اجتماعي، مسئوليتها توزيع ميشود و افراد آن را به عهده گرفته، در امر سياسي مشارکت ميكنند. لازمة اين نگاه، اين است که ساختار سياسي نيز بايد مشارکتجويانه باشد تا زمينة مشارکت افراد در حوزه سياسي فراهم گردد. ارتباط منطقي، که ميان شاخصهاي مشارکت سياسي برقرار ميشود، حدود و کيفيت مشارکت افراد در حوزه سياسي را مشخص ميكند.
2ـ1. نگاه ابزاري به قدرت
در اسلام قدرت ابزار است و خود هدف نيست، چنانکه هدف نيز صرفاً مادي نيست. امام علي با اشاره به کفش کهنهاش نسبت به حکومت ميفرمايد: «والله لهي احب الي من امرتکم الا ان اقيم حقاً او ادفع باطلا» (نهجالبلاغه، خ 33). آن حضرت پس از ردّ هديهاي که برايش آورده بودند، فرمود:«به خدا، اگر هفت اقليم را با آنچه زير آسمانها است به من دهند، تا خدا را نافرمانى نمايم و پوست جوى را از مورچهاى به ناروا بربايم، چنين نخواهم كرد.» (همان، خطبة 224). امام در جاي ديگر، به صراحت بر قدرت دوستي و قدرتطلبي خط بطلان کشيد و هدف از بدست گرفتن قدرت را اصلاح جامعه و اجراي حدود اسلامي و... معرفي ميكنند:
خدايا! تو ميدانى آنچه از ما رفت، نه به خاطر رغبت در قدرت بود، و نه از دنياى ناچيز خواستن زيادت، بلكه مىخواستيم نشانههاى دين را به جايى كه بود بنشانيم، و اصلاح را در شهرهايت ظاهر گردانيم. تا بندگان ستمديدهات را ايمنى فراهم آيد، و حدود ضايع ماندهات اجرا گردد (همان، خ 131).
سيرة امام علي در تبيين اصل نگاه ابزاري به قدرت، اين نکته را اثبات ميکند که در راه رسيدن به هدف نيز بايد تابع اصول و دستورات ديني بود. نميتوان براي رسيدن به سعادت، از ابزاري غيرسعادتمندانه بهره گرفت. امام علي مشاورت يارانش را در جهت حمايت بيشتر از متنفذان و رؤساي قبايل، به منظور تحکيم حاکميت نپذيرفت و در پاسخ فرمود: «اتامروني ان اطلب النصر بالجور» (ثقفي، 1410ق، ص 657)؛ آیا به من امر میکنید که با ظلم و ستم، به دنبال پیروزی باشم؟. همچنين آن حضرت، در جاي ديگر، بهعنوان يک حقيقت کلي به اين امر توجه داد: «ولکني والله لا اتي امرا اجد فيه فسادا لديني طلبا لصلاح دنياي» (محمودي، 1376، ص 183)؛ اما قسم به خدا برای به دست آوردن فایده¬ای دنیوی کاری که دینم را به خاطر آن از دست بدهم، انجام نخواهم داد.
از نگاه دين مقدس اسلام، حکومت امانت الهي است. حاکم و رعيت وظيفه دارند که اين امانت را هر کدام به سهم خود محافظت نمايند. قرآن کريم ميفرمايد: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الأماناتِ إِلى أَهْلِها وَ إِذا حَكَمْتُمْ بَيْنَ النَّاسِ أَنْ تَحْكُمُوا بِالْعَدْل» (نساء: 58). طبرسي در ذيل اين آيه چنين مينگارد:
در معني اين آيه چند قول است: يکي اينکه مقصود مطلق امانتها است، اعم از الهي و غير الهي و اعم از مالي و غير مالي. دوم اينکه، مخاطب حکمراناناند و خداوند با تعبير لزوم اداي امانت، به حکمرانان فرمان ميدهد که به رعايت حقوق مردم قيام کنند. سپس ميگويد: مؤيد اين معنا اين است که بعد از اين آيه بلافاصله ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله واطيعوا الرسول و اولي الامر منکم». در اين آيه، مردم موظف شدهاند که امر خدا و رسول و ولات امر را اطاعت کنند. در آيه پيش، حقوق مردم و در اين آيه، متقابلاً حقوق ولات امر يادآوري شده است. از ائمه روايت شده است که از اين دو آيه يکي مربوط به ماست و ديگري مربوط به شماست (طبرسي، 1360، ج 2، ص 136).
افزون بر آيه فوق، روايتهاي فراواني وجود دارد که حاکم را امين ميداند. از امام علي روايت شده که فرمود: «حق علي الامام ان يحکم بما انزل الله وان يؤدّي الامانه؛ فاذا فعل ذلک فحق علي الناس ان يسمعوا له وان يطيعوا وان يجيبوا اذا دعوا» (طباطبائي، 1374، ج 4، ص 385)؛ امام باید به آنچه خدا نازل کرده است حکم کرده و امانت را ادا کند؛ اگر اینگونه عمل کرد، مردم باید به حرف¬هایش گوش بدهند، از او اطاعت کنند و هر گاه فراخوانده شدند، دعوت امام را اجابت کنند. آن حضرت در برخي از نامههاي خود به فرماندارانش، اين حقيقت را متذکر شده است: «همانا پست فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نبوده، بلكه امانتى در گردن تو است، بايد از فرمانده و امام خود اطاعت كنى» (نهجالبلاغه، نامة 5).
از مجموع مطالب آمده در بالا، مشخص ميشود که در اسلام قدرت ابزار است و هدف آن تأمين سعادت انسان ميباشد. حکومت بهعنوان امانت الهي محسوب ميگردد. بر اين اساس، حاکم در جامعه اسلامي امانتدار به شمار ميرود.
صلاح متقابل
منظور از پيوستگي حکومت و مردم، آن است که در جامعه ديني، هم حکومت و هم مردم بايد صالح باشند تا جامعه اسلامي صالح شکل گيرد. اين مسئله بدان معناست که در مشارکت سياسي، چنين نگاهي به سياست حفظ گردد. انتخاب زمامداران صالح و تلاش براي محافظت از صلاح حکومت از چنين جايگاه برخوردار است. بر اين اساس، فقدان صلاح در هر يکي از آنها، به صلاح جامعه ضرر ميرساند. امام علي در اين خصوص فرموده است:
حق واجبى كه خداى سبحان، بر هر دو گروه لازم شمرد، و آن را عامل پايدارى پيوند ملّت و رهبر، و عزّت دين قرار داد. پس رعيّت اصلاح نمىشود، جز آنكه زمامداران اصلاح گردند، و زمامداران اصلاح نمىشوند، جز با درستكارى رعيّت (نهجالبلاغه، خ 216).
آن حضرت در جاي ديگر فرمود: «اتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ وَ أَطِيعُوهُ وَ أَطِيعُوا إِمَامَكُمْ فَإِنَّ الرَّعِيَّةَ الصَّالِحَةَ تَنْجُو بِالْإِمَامِ الْعَادِلِ أَلَا وَ إِنَّ الرَّعِيَّةَ الْفَاجِرَةَ تُهْلَكُ بِالْإِمَامِ الْفَاجِرِ» (مفيد، 1413ق، ج 1، ص260)؛ بندگان خدا،از خدا بترسيد و از او اطاعت کنید. از امام خود فرمان بريد، كه رعيت صالح به وسيله امام عادل نجات مىيابد. بدانيد كه رعيت فاجر به وسيله امام فاجر هلاك مىشود. بر اساس اين دو روايت، جامعه اسلامي بايد به گونهاي سازماندهي شود که مسير حکومت و مردم به سوي صلاح باشد. ازاينرو، تمايز ميان حکومت و مردم در صلاح و فساد کاري نادرست است. در مشارکت سياسي نيز بايد به اين مهم توجه شود و مشارکت حکومت و شهروندان در جامعه به گونهاي باشد که اين مؤلفه تأمين گردد.
بصيرت
از جمله مؤلفههاي مهم در مشارکت سياسي، بصيرت است که بر فرايند کميت و کيفي بودن مشارکت سياسي تأثير ميگذارد. بصيرت، مشارکت سياسي را از حالت کورکورانه، بيهدف و توأم بودن با منافع افراد و احزاب خارج ساخته و آن را به فعاليت سياسي آگاهانه ارتقا ميدهد. بصيرت در اصل به معناي علم و يقين آمده است (ابنمنظور، 1300ق، ج 4، ص 64). منظور از آن، درک صحيح از دين و عوامل زماني و مکاني است. سفارشهاي اکيد پيشوايان ديني در مورد بصيرت فراوان است و البته اختصاصي به حوزه سياست ندارد. بصيرت، يک کلي و عامي است که حوزه سياسي بخشي از آن را تشکيل ميدهد. امام علي در مورد اهميت بصيرت فرموده است: «ذَهَابُ الْبَصَرِ خَيْرٌ مِنْ عَمَى الْبَصِيرَةِ» (تميمي، 1366، ص 41)؛ از دست رفتن بیناییِ چشم بهتر از کوریِ دل [و بی¬بصیرتی] است. در حديث ديگري از امام صادق چنين روايت شده است: « الْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَةٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لَا يَزِيدُهُ سُرْعَةُ السَّيْرِ إِلَّا بُعْداً» (کليني، 1365، ج 1، ص 43)؛ كسى كه بدون بصیرت و بينش عمل كند مانند كسى است كه بيراهه مىرود؛ هر چه سريعتر برود از راه [اصلی] دورتر مىشود. امروزه بصيرت، که سياست از پيچيدگيهاي فراوان برخوردار شده و از سوي ديگر، تحت تأثير رسانههاي جمعي قرار گرفته، از اهميت والاي برخوردار است. بصيرت، با توجه به متون روايي، ميتواند داراي سه نماگر زير باشد:
الف. شناخت حق
اولين مؤلفه مهم در بصيرت، شناخت حق است. بصير کسي است که حق را بشناسد و براساس حق، اشخاص و موضعگيريهاي سياسي را ارزيابي نمايد. در جنگ جمل، که برخي از دشمنان حضرت علي از کبار صحابه بودند و عايشه نيز در جبهه مقابل امام قرار داشت، شناخت حق کاري بس دشوار گرديد. به همين جهت، برخي دچار حيرت و سر درگمي شدند. از جمله آنان، حارثبنحوط بود. وي با مشاهده وضعيت موجود خدمت امام آمد و عرض نمود: «أظن طلحة والزبير وعائشة اجتمعوا على باطل، فقال: يا حارث! إنه ملبوس عليك، وإن الحق و الباطل لايعرفان بالناس، ولكن اعرف الحق تعرف أهله، واعرف الباطل تعرف من أتاه.» (يعقوبي، بيتا، ج 1، ص 192)؛ گمانم این است که طلحه، زبیر و عایشه بر باطل اجتماع کرده¬اند. پس فرمود: ای حارث! امر بر تو مشتبه شده است. حق و باطل با [معیار و عمل] مردم شناخته نمی¬شوند، بلکه حق را بشناس، اهلش را خواهی شناخت و باطل را بشناس، آنگاه خواهی دانست که چه کسی به طرف آن می¬رود. در اين حديث، امام خاطر نشان نمود که حق را نبايد با اشخاص سنجيد، بلکه اشخاص را با حق ارزيابي کرد. زماني که در اين ارزيابي اشخاص ناحق تشخيص داده شدند، بايد آن را پذيرفت و از عناوين و سوابق افراد نبايد هراسي به دل راه داد.
ب. دشمنشناسي
شاخص دوم در بصيرت، شناخت دشمن است. بر اين اساس، هر کسي از دشمن شناخت بيشتري داشته باشد، از بصيرت بيشتري برخوردار است. امام علي در اين خصوص فرمود: «کمال الحزم استصلاح الاضداد، و مداجاة الاعداء» (تميمي، 1366، ص 592)؛ كمال دور انديشى، به صلاح آوردن [جلبِ موافقت] مخالفان و مدارا كردن با دشمنان است. شناخت دشمن در وضيعت کنوني از اهميت والاي برخوردار است. امروز، که مرزهاي جغرافيايي اهميت خود را از دست دادهاند و دشمن در درون امت اسلامي به گونههاي مختلفي حضور دارد، شناخت دشمن و کساني که در صف آن قرار ميگيرند، اهميت حياتي دارد. دشمن را هيچگاه نبايد ناديده و دستکم گرفت: «الواحد من الاعداء كثير» (همان، ص 300). از حيلههاي مخفي دشمنان هرگز نبايد غفلت نمود: «شرّ الاعداء ابعدهم غورا، و اخفاهم مكيدة» (همان، ص 188)؛ بدترین دشمنان کسانی هستند که از دشمنیِ عمیق دورتر بوده و مکرشان پنهانتر است. بر اين اساس، بايد از حيلههاي مخفي دشمنان آگاه شد. امروزه، اين حيلهها بسيار دقيق و ماهرانه طراحي ميشوند. استفاده از عناوين چون حقوق بشر، رسانههاي آزاد، سازمانهاي مردم نهاد و بينالمللي بخشي از حيلههاي خفي دشمنان است.
ج. موقعيتشناسي
از ديگر مؤلفههاي مهم بصيرت، موقعيتشناسي است که به مجموعهاي از شرايط به وجود آمده در زمان و مکان خاص اطلاق ميگردد. تأثير شرايط زماني و مکاني حتي در استنباط احکام شرعي مورد توجه مجتهدان شيعي قرار داشته و يکي از ضرورتهاي اجتهاد به شمار ميرود. در مشارکت سياسي نيز درک موقعيت زماني و مکاني، از اهميت زيادي برخوردار است. به همين جهت، در حديثي از امام صادق روايت شده است: «الْعَالِمُ بِزَمَانِهِ لَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ اللَّوَابِس» (کليني، 1365، ص 10)؛ کسی که به اوضاع و احوال زمانِ خود آگاه باشد، از هجوم شبهه¬ها در امان است.
فتنه، رابطه تنگاتنگي با شناخت شرايط زماني و مکاني دارد. در جريان فتنه، تنها کساني که از بصيرت لازم برخوردارند، ميتوانند سربلند از فهم شرايط بيرون آيند. از ديد امام علي، فتنه به معناي آشفتگي اوضاع سياسي و عدم تبعيت از خليفه رسمي مسلمانان است. از موارد کاربرد فتنه در نهجالبلاغه، بهدست ميآيد که امام جريانات برپا کننده جمل، نهروان و صفين را فتنه ميدانند (نهجالبلاغه، خ 93، 101، 121، 192). آن حضرت، از کساني که در جبهه دشمن قرار داشتند، خواست که در اوضاع فتنه همانند بچه شتر باشند؛ نه طاقت باردهي دارد و نه پستان شيرده (نهجالبلاغه، حکمت 1). اين توصيه عام حضرت، بدان جهت است که در شرايط غبارآلود فتنه، کسي نتواند از آنان سوء استفاده نمايد. بر اين اساس، صبر و انتظار تا زماني که شرايط غبارآلود فتنه برداشته نشود، لازم است.
2.شاخص مشارکت سياسي در حوزه ساختار
منظور از حوزه ساختار در يک تعريف اجمالي، آن دسته از دستوراتي است که در قالب يک نهاد و يا سازمان واقعيت مييابد و براساس آن نهاد، رفتار شهروندان سازمان مييابد. برخلاف حوزه رفتار، فعاليت ساختاري فعاليت جمعي است و ماهيت تخصصي دارد؛ زيرا يک نهاد تخصصي براي آن شکل گرفته است. در مشارکت سياسي از نظر اسلام، مؤلفههاي زير ساختاري هستند:
بيعت
يکي از مؤلفههاي مهم در مشارکت سياسي «بيعت» است. بيعت از «بيع» به معناي متعارف و معروف آن (خريد و فروش) گرفته شده؛ زيرا همواره شيوة مردم بر اين بوده است که براي تماميت يافتن معامله، فروشنده دست خود را در دست خريدار ميگذاشته است و بدين وسيله، آنان به صورت نمادين مشخص ميکردند که شيء مورد معامله، در اختيار خريدار قرار گرفته و همه تصرفات با دست به هم دادن، در اختيار مشتري قرار گرفته است. به همين جهت، دست دادن براي ارائه مراتب اطاعت و پيروي از فرمانده و رهبر، بيعت و مبايعه خوانده شده است (طباطبائي، 1374، ج 18، ص 274).
در تعريف ديگر، بيعت عبارت از پيمان بستن به فرمانبري و اطاعت است. بيعت کننده، با امير خويش پيمان ميبست که در امور مربوط به خود و مسلمانان تسليم نظر وي باشد و در هيچ چيز از امور مزبور، با او به ستيز برنخيزد و از تکاليفي که بر عهده وي ميگذارد و وي را براي انجام آنها مکلف ميسازد، اطاعت کند، خواه آن تکاليف به دلخواه او باشد و يا مخالف ميلش. چنين مرسوم بود که هرگاه با امير بيعت ميکردند و بر آن پيمان ميبستند، دست خود را به منظور استواري و تأکيد پيمان در درست امير ميگذاشتند و چون اين شيوه به عمل فروشنده وخريدار شبيه بوده است، آن را «بيعت» ناميدهاند (ابنخلدون، 1375، ص 400). بر اين اساس، بيعت اعلام فرمانبرداري از امير و حاکم است که با دست رو دست حاکم گذاشتن مشخص ميشود.
به نظر ميرسد، بيعت در مشروعيتبخشي دولت تأثيري ندارد. به همين جهت، از امام علي نقلهاي متفاوتي درباره بيعت صورت گرفته است. حضرت در نامهاي به معاويه مينويسد: بيعتي که مردم مدينه با من کردند، بر تو که در شام نيز هستي، الزامآور است. كساني که با خليفه قبلي بيعت کردند با من نيز بيعت کردهاند. ازاينرو، هيچ فرد حاضر را راهي جز بيعت نيست. فرد غائب نيز نبايد آن را مردود شمارد (منقري، 1403ق، ص 45). در بيعت امام حسن آمده است که آن حضرت فرمود: «اينک من با شما بيعت ميکنم که با هرکس جنگيدم، بجنگيد، و با هرکس آشتي کردم، آشتي کنيد» (پژوهشکده باقرالعلوم، 1382، ص 99). تفاوتهاي فوق، نشان ميدهد که بيعت به عنوان يک مؤلفه مشروعيتساز، مورد پذيرش نبوده و امام علي و ساير امامان معصوم در برابر هرکسي، با مبناي خود آنها بحث ميكردند. اصل مشروعيت حکومت آنها برگرفته از نص صريح رسول الله است. اما بيعت براي اظهار نمودن اطاعت از يک شخص، همواره مورد توجه بوده است.
با توجه به آنچه گذشت، روشن شد که شباهتهايي ميان انتخابات و بيعت وجود دارد. اگر بپذيريم که بيعت، يک پيمان دوطرفه ميان حاکم و مردم است، رابطه بيعت و انتخابات نزديک ميشود. دلايلي که براي بيعت و چگونگي آن آمده، در مورد انتخابات نيز جريان خواهد داشت. اما اگر بيعت صرفاً اعلام اطاعت از حاکم باشد، در اين صورت با انتخابات همسان نخواهد بود. از آنجاييکه در پارهاي از موارد، بيعتکنندگان شرايطي براي بيعت ذکر ميکردند، معلوم ميشود که بيعت صرفاً اعلام اطاعت نيست، بلکه به نوعي حاکي از تعهد دوطرف ميباشد. البته در بيعت دو چيز با هم است: يکي گزينش و ديگر وفاداري. حال آنکه در انتخابات صرفاً عنصر گزينش مطرح است. بيعت مبتني بر «شهروندي» به معناي اسلامي کلمه است که حق و تکليف توأمان در آن حضور دارد. اگر بتوانيم وفاداري مردم را به آنچه انتخاب ميکنند، به مقوله انتخابات بيفزاييم، انتخابات همان جايگاه بيعت را خواهد گرفت که در گذشته، دست گذاشتن دو طرف روي هم، به عنوان نماد اين ميثاق شناخته ميشده است و امروزه اين نماد ميتواند برگ راي در انتخابات باشد.
مشورت
از ديگر مؤلفههاي ساختاري در مشارکت سياسي، مشورت است که در اسلام توجهي خاص به آن شده است. مستند اصلي مؤلفه مشاورت، دو آيه از قرآن کريم است که در يکي مشورت نمودن را از اوصاف مؤمنان دانسته و در آيه ديگر، به نبي مکرم اسلام دستور داده شده که در کارهاي خود با مردم مشورت نمايد. قرآن کريم در وصف مؤمنان ميفرمايد: «وَ الَّذينَ اسْتَجابُوا لِرَبِّهِمْ وَ أَقامُوا الصَّلاةَ وَ أَمْرُهُمْ شُورى بَيْنَهُمْ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ يُنْفِقُونَ» (شوري: 32). در اين آيه، در کنار اقامه نماز و انفاق، مشورت نمودن از اوصاف مؤمنان دانسته شده است. در آيه ديگر، خطاب به پيامبر فرموده است: «فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَليظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَ اسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ فَإِذا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلينَ» (آلعمران: 159). مرحوم نائيني از کلمه «في الامر»، که مفرد محلي به «ال» است، استفاده عموم کرده و شامل کليه امور سياسي دانسته است (نائيني، 1361، ص 54). سيرة عملي رسول خدا نيز بر مشورت نمودن در کارها با اصحاب بوده است. به همين دليل، يکي از جملههايي که در تعريف آن حضرت آمده، چنين است: «کان رسولالله کثير المشاوره لاصحابه» (عاملي، بيتا، ج 8، ص 428)؛ پیامبر با اصحابش زیاد مشورت می¬کرد. احاديث وارده در مورد مشورت نيز فراوان است. براي نمونه، اين حديث از امام علي انتخاب شده است: «هيچ بىنيازى چون خرد نيست، و هيچ درويشى چون نادانى و هيچ ميراثى چون فرهيخته بودن و هيچ پشتيبان چون مشورت نمودن» (نهجالبلاغه، حکمت54). در سيرة عملي حضرت علي نيز کارها براساس مشورت صورت ميگرفت. روش آن حضرت اين بود که کارها را با مشورت انجام دهند (جعفريان، 1380، ص 71).
اين نکته نيز حائز اهميت است که به اعتقاد بسياري از متفكران اسلامي، در مشورت پذيرش نتيجة مشورت بر حاکم الزام ندارد. از فراز آيه «و اذا عزمت فتوکل علي الله» به خوبي به دست ميآيد که مشورت الزام ندارد، بلکه حاکم اگر مصالح جامعه را براساس تشخيص خود، بر خلاف رأي مشاوران ببيند، ميتواند مشورت را ناديده بگيرد (مصباح، 1377، ص 296). نکته ديگر اينکه، دائرة مشورت شامل احکام شرعي نميشود؛ چنانکه آن حضرت در پاسخ به طلحه و زبير فرمود:
چون كار حكومت به من رسيد، به كتاب خدا و آنچه براى ما مقرر نموده و ما را به حكم كردن بدان امر فرموده نگريستم، و از آن پيروى كردم. و به سنتى كه رسول خدا نهاده است، و بر پى آن رفتم. نيازى نداشتم تا در اين باره از شما و جز شما نظر خواهم، و حكمى پيش نيامد كه آن را ندانم تا با شما و برادران مسلمانم مشورت رانم (نهجالبلاغه، خ 205).
مشورت زماني ميتواند به پيشرفت سياسي منجر شود که در ساختار نظام سياسي تعريف شده باشد و زمينه براي انجام مشورت فراهم باشد. از يک سو، مشورت بهانهاي براي عيبجويي و عقدهگشايي نگشته و از سوي ديگر، زمينهاي براي مداهنه و تملق و نزديک شدن به حاکمان تبديل نگردد. امام علي در اين خصوص فرمود: «و خوش ندارم كه در خاطر شما بگذرد كه من دوستدار ستودنم، و خواهان ستايش شنودن» (نهجالبلاغه، خ 214). در ادامه، حضرت چگونگي انجام مشورت را مشخص ميسازند. آن حضرت خطاب به مردم فرمود:
پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مىگويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدمهاى خشمگين كناره مىگيرند دورى نجوييد، و با ظاهرسازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد، بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم؛ زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد (همان).
جهاد
به دليل استقرار نخستين حکومت اسلامي و مبارزههاي فراوان مسلمانان با دشمنان، عمدهترين شکل مشارکت سياسي در دوره صدر اسلام، مربوط به جهاد است. از آنجاييکه جهاد بهعنوان يک باور دينيِ نيازمند وجود ساختارها و نهادهايي خاص است که آن را به نحوي مطلوب سازماندهي نمايد، بهعنوان يک مؤلفه ساختاري مورد توجه قرار ميگيرد. در صدر تاريخ اسلام، با توجه به رويداهاي بهوجود آمده فراخوانهايي از سوي دولت اسلامي به مردم ميرسيد و از آنان خواسته ميشد که در مسئله پيش آمده، مشارکت نمايند. جهاد يکي از اين محورها بود. در جنگ جمل، امام علي در کوفه بهترين ياران و فرزند خود امام حسن را براي بسيج مردم فرستاد. هر يکي از آنان، سخنان فراواني را براي تشويق مردم به زبان آوردند. امام حسن فرمود: «اينک ما آمدهايم که شما را بسيج کنيم؛ زيرا شما مهتران سرزمينها و سروران عربيد و شما از پيمانشکني طلحه و زبير و اينکه آنان عايشه را همراه خود ساختهاند، آگاهيد... پس به ياري خدا برخيزيد تا او نيز شما را ياري کند» (پژوهشکده باقرالعلوم، 1382، ص 60).
مؤلفه جهاد از اين جهت در پيشرفت سياسي اهميت دارد که بزرگترين تضميني است از جامعه اسلامي در حمايت از ايدههاي ديني. جهاد ضمن برقراري امنيت و آرامش در درون جامعه اسلامي، به دشمنان جامعه اسلامي اين پيام روشن را ميدهد که شهروندان جامعه اسلامي در راستاي رسيدن و دفاع از آرمانهاي ديني، هيچ گونه هراسي از دشمن خارجي ندارند و جان دادن دراين راه را براي خود وظيفه تلقي ميكنند.
3.شاخص مشارکت سياسي در حوزه رفتار
مؤلفههاي مشارکت سياسي در حوزه رفتار، عبارت از قواعد رفتاري است که شهروندان جامعه اسلامي در مقام عمل آن را به کار ميگيرند.
اطاعت از نظام سياسي
نخستين مؤلفه مهم در حوزه رفتار، عبارت است از: اطاعت نمودن شهروندان از نظام سياسي مشروع. اطاعت گونهاي از مشارکت سياسي است که مشارکت کنندگان با اطاعت از نظام سياسي، حمايت خود را از نظام ابراز ميدارند. همچنين ثبات سياسي را به وجود ميآورند. «نظام سياسي» بهعنوان يک کل، شامل مجموعه قواعد، سازمانها و افرادي است که همه بر اساس الگوي حاکميت مطلوب ديني سازماندهي شدهاند. در رأس اين حکومت، حاکمي است که بر اساس موازين فقهي، زمام امور را به دست گرفته و در عصر غيبت، اين شخص همان ولي فقيه است. اطاعت از نظام سياسي، سبب منتظم شدن امور سياسي شده و عزت جامعه اسلامي را تأمين ميكند. امام علي در اين خصوص ميفرمايد:
و همانا حكومت الهى حافظ امور شماست. بنابراين، زمام امور خود را بى آنكه نفاق ورزيد يا كراهتى داشته باشيد، به دست امام خود سپاريد. به خدا سوگند اگر در پيروى از حكومت و امام، اخلاص نداشته باشيد، خدا دولت اسلام را از شما خواهد گرفت كه هرگز به شما باز نخواهد گردانيد و در دست ديگران قرار خواهد داد (نهجالبلاغه، خ 169).
اصل اطاعت به ربوبيت تشريعي خداوند باز ميگردد. بر اساس اين اصل، اطاعت از هيچ فرد ديگري بر انسان لازم نيست و هيچ کسي بر گردن انسان، به جز خداوند، حقي ندارد. اين فرمايش امام حسين: «وَ لَا تَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّا» (نوري، 1408ق، ج 7، ص 231)؛ بنده و برده دیگری نباش در حالی که خداوند تو را آزاد آفریده است، ناظر بر همين معنا است. بر اين اساس، اطاعت انسان از انسان ديگر، بايد براساس اذن الهي صورت گيرد. در زمان حضور، اين اذن متعلق به امام معصوم و در زمان غيبت بهطور عام به فقهاي جامعالشرايط داده شده است.
ملاک اطاعت، همان ماذون بودن از سوي خداوند است. بنابراين، ساير ملاکها مانند خويشاوندي، عصبيت قبيلهاي، و خواست مردم نميتواند ملاک اطاعت مردم از نظام سياسي قرار گيرد. حضرت علي در جامعه آن روز، که ملاک عصبيت قبيلهاي سکة رايج در رفتار سياسي بود، بر اين عقيده خط بطلان کشيد و فرمود:
خدا را! خدا را! بپرهيزيد از بزرگى فروختن از روى حميّت، و نازيدن به روش جاهليّت كه حميّت زادگاه كينه است و شيطان را دمدمه جاى- ديرينه- كه بدان امّتهاى پيشين را فريفت و مردمان را در روزگاران ديرين... هان بترسيد! بترسيد! از پيروى مهتران و بزرگانتان، كه به گوهر خود نازيدند و نژاد خويش را برتر ديدند، و نسبت آن عيب را بر پروردگار خود پسنديدند و بر نعمت خدا در حقّ خويش انكار ورزيدند، به ستيزيدن برابر قضاى او و بر آغاليدن بر نعمتهاى او. پس آنان پايههاى عصبيّتند و ستونهاى فتنه و شمشيرهاى نازش- به خوى- جاهليّت (نهجالبلاغه، خ 30).
نصيحت
خيرخواهي، که در متون ديني از آن به «نصيحت» تعبير شده، از ديگر وظايف مسلمانان است که ميتواند در حوزههاي گوناگون سياست و جامعه مورد توجه قرار گيرد. در اينجا، با رويکرد مشارکت سياسي به آن توجه ميکنيم. رفتار خيرخواهانه در حوزه مشارکت سياسي به اين معنا است که شهروندان و دولتمردان جامعه اسلامي رفتارهاي سياسي خود را به گونهاي تنظيم و عملي ميكنند که در آن، خير جامعه اسلامي مورد توجه قرار گرفته است. در دستورات ديني به مسلمانان سفارش شده است که حتي در مورد دين، خداوند، پيامبر و ائمه نيز نصيحت را رعايت نمايند. «نصيحت» در اين کاربرد، معناي وسيعي دارد و در هر حوزه، معناي به خصوصي از آن اراده ميشود:
نصیحت کلمه¬ای است که به وسیله آن برای نصیحت شونده، خیر خواسته می¬شود. اصل «نصح» در لغت به معنای «خلوص» است. معنای نصیحت و خیرخواهی برای خدا، اعتقادِ درست به یکتایی خدا و خالص بودن نیت در عبادت خدا است. معنای این واژه در مورد قرآن، پذیرش آن و عمل به هر چه در آن است می¬باشد. معنای نصیحت وخیرخواهی برای پیامبر خدا، پذیرش نبوت و رسالت ایشان و اطاعت از اوامر و نواهی او است. معنای نصیحت و خیرخواهی برای ائمه این است که از آنها در امور حق پیروی شود و نصیحت و خیرخواهی برای عموم مسلمانان به معنای راهنمایی آنها به مصالحشان (آن چیزهایی که به صلاحشان است) می¬باشد (مجلسي، بيتا، ج 64، ص 274).
نصيحت يک وظيفه همگاني است. کسي از دايره آن بيرون نيست. روايات فراواني در اين خصوص وارد شده است: «قَالَ ع امْحَضْ أَخَاكَ النَّصِيحَةَ حَسَنَةً كَانَتْ أَمْ قَبِيحَةً، وَ زُلْ مَعَهُ حَيْثُ مَا زَالَ وَ لَا تَطْلُبَنَّ مِنْهُ الْمُجَازَاةَ فَإِنَّهَا مِنْ شِيَمِ الدُّنَاةِ» (همان، ج 71، ص 165)؛ برادرت را خیرخواهانه و بی¬غرض نصیحت کن، خواه نصیحت به کار خوب باشد یا نصیحتی مبنی بر ترک کار زشت. و در هر حال با او همراهی و یاوری کن و هرگز خواستار مجازات او نباش که این کار، خصلت و ویژگی فرومایگان است. اما به دليل مهم بودن مسئله سياست و ميزان اهميت و تأثيرگذاري سياست بر حيات افراد بشر، بر نصيحت نسبت به رهبران جامعه اسلامي تأكيد زيادي شده و در کتب حديثي، بابي اختصاصي تحت عنوان «النصيحه لائمه المسلمين» گشوده شده است. اهميت اين مؤلفه به گونهاي است که از آن بهعنوان «حق حاکم بر شهروندان» در دستورات ديني ياد شده است.
پيامبر گرامي اسلام فرمود: «ثلاث لا يغل عليه من قلب امرء مسلم: اخلاص العمل والنصيحه لائمه المسلمين واللزوم لجماعتهم» (کليني، 1365، ص 403)؛ سه چيز است كه قلب مؤمن به آن¬ها خيانت نمی¬ورزد: اخلاص عمل براى خدا، خير خواهى پیشوایان مسلمین، و همدلى با جماعت آنها. آن حضرت در حديثي ديگر، نشانههاي نصيحتگر را چنين بيان نموده است: «وَ أَمَّا عَلَامَةُ النَّاصِحِ فَأَرْبَعَةٌ يَقْضِي بِالْحَقِّ وَ يُعْطِي الْحَقَّ مِنْ نَفْسِهِ وَ يَرْضَى لِلنَّاسِ مَا يَرْضَاهُ لِنَفْسِهِ وَ لَا يَعْتَدِي عَلَى أَحَدٍ» (مجلسي، بيتا، ص 120)؛ امّا خیرخواه چهار نشانه دارد: به حق داورى می¬كند، از خودش به ديگران حق میدهد، چیزی را برای مردم می¬پسندد که برای خودش می¬پسندد، و به کسی ظلم و تجاوز نمی¬کند. البته توجه به اين نکته نيز لازم است که نصيحت همچنانکه ميتواند از سوي شهروندان بر حاکم صورت گيرد، از طرف مقابل هم صادق است؛ و بر حاکم است که مردم را نيز نصيحت کند. بيان دوطرفه نصيحت در اين فرمايش حضرت علي به خوبي مشخص شده است:
مردم مرا بر شما حقّى است، و شما را بر من حقّى. بر من است كه خيرخواهى از شما دريغ ندارم، و حقّى را كه از بيتالمال داريد بگزارم، شما را تعليم دهم تا نادان نمانيد، و آداب آموزم تا بدانيد. اما حق من بر شما اين است كه به بيعت وفا كنيد و در نهان و آشكارا حق خيرخواهى ادا كنيد؛ چون شما را بخوانم بياييد، و چون فرمان دهم بپذيريد، و از عهده برآييد (نهجالبلاغه، خطبة 34).
مؤلفه نصيحت در جامعه اسلامي، ميتواند رفتار سياسي را از هرگونه آلايندههاي سياسي، همچون حسادت عقده و... پيراسته گرداند. چنين رفتاري موجب حرکت رو به جلو در جامعه اسلامي ميشود. در نظر گرفتن خيرخواهي و نصح، در اعتراضهاي سياسي و رفتار دولتمردان سبب ميشود که در اين ميان، خير عمومي جامعه اسلامي نصبالعين قرار گيرد و از هرگونه رفتار، که به اين اصل مهم ضرر رساند، جلوگيري به عمل آيد. به اين ترتيب، در جامعه اسلامي، که رفتار خود را براساس خيرخواهي تنظيم مينمايد، مطبوعات، اظهارنظرهاي سياسي، مناظرات و ساير کارکردهاي سياسي آن، به گونهاي فزاينده متمايز از جوامع ديگر خواهد بود.
امربه معروف و نهي از منکر
از ديگر مؤلفههاي مهم در حوزه رفتار سياسي، دو عنصر مهم ديني يعني امر به معروف و نهي از منکر است. اين دو فريضه الهي، دامنهاي وسيعي دارد که مشارکت سياسي تبعاً بخشي از آن را تشکيل ميدهد. امر به معروف و نهي از منکر، هر چند در مواردي با نصيحت قابل جمع است، ولي تفاوت آن دو در اين است که در نصيحت لازم نيست که معروفي ترک و يا منکري انجام شود، بلکه مطلق خيرهايي که از سوي مردم و دولت تشخيص داده شود، به طرف مقابل گفته شود. اما در امر به معروف و نهي از منکر، لازم است که ابتدا معروف بودن و منکر بودن اثبات گردد و بعد امر و يا نهي به آن صورت گيرد.
در دولتهاي گذشته، براي اجراي اين دو وظيفه، يک نهاد بهعنوان «حسبه» وجود داشته است که بر بسياري از امور در جامعه اسلامي نظارت مينموده است. عنوان «محتسب»، به افرادي که مجري امور حسبه بودند، اختصاص داشته است. آنگونه که حضرت علي به فرزندانش در بستر شهادت وصيت نمود، انجام ندادن اين دو فريضه بزرگ الهي، سبب عقبگرد جامعه ميگردد که ديگر فرصتي براي جبران آن وجود نخواهد داشت. از حضرت امام رضا نيز چنين روايت شده است: «بايد امر به معروف و نهي از منكر كنيد و اگر نه، فاسقان، بر شما سلطه خواهند يافت و آنگاه، هرچند نيكوكردارتان دعا كند، به اجابت نخواهد رسيد» (عاملي، بيتا، ج 11، ص 394). حديثي ديگري از حضرت علي، اين نگاه اجتماعي پيشرفتمحور در آن محسوس است؛ اينکه طايفه حاکم و فرمانروايان، نبايد به منکر آلوده شوند و مردم نسبت به آلودگي فرمانداران کاملاً حساس باشند:
قَالَ عَلِيٌّ أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَا يُعَذِّبُ الْعَامَّةَ بِذَنْبِ الْخَاصَّةِ إِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ سِرّاً مِنْ غَيْرِ أَنْ تَعْلَمَ الْعَامَّةُ فَإِذَا عَمِلَتِ الْخَاصَّةُ بِالْمُنْكَرِ جِهَاراً فَلَمْ يُعَيِّرْ ذَلِكَ الْعَامَّةُ اسْتَوْجَبَ الْفَرِيقَانِ الْعُقُوبَةَ مِنَ اللَّهِ تَعَالَي» (صدوق، بيتا، ج 2، ص 521)؛ حضرت علی علیه السلام فرمودند:اى مردم، خداوند متعال عوام [عموم مردم] را به واسطه گناه خواص [عدهای اندک] عذاب نمىكند مشروط به اين كه گناهشان پنهانى و بدون اطّلاع عوام باشد، امااگر علنى و در حضور عوام مرتكب نافرمانى خدا شوند و عامّه مردم نيز آنها را سرزنش نکرده و از گناه باز ندارند هر دو دسته مستحقّ عقوبت خداوند متعال مىشوند.. .
شايد در توجيه اين تفکيک، اين نکته نهفته باشد که ارتکاب منکر از سوي خواص، به صورت علني موجب زوال احکام ديني شده و اگر قرار باشد کساني که وظيفه صيانت از دين را دارند، خود به دستورات ديني متدين نباشند، چه تضميني براي ارتکاب جرايم خواهد بود. افزون بر اينکه، اين هنجارشکني خواص خود مشوقي براي هنجارشکني در جامعه ميشود و در نهايت، سبب عقبگرد و سير قهقرايي جامعه ديني ميشود. بر اين اساس، براي پيشرفت جامعه و انجام بهتر امور سياسي، مردم و دولت موظفند بهعنوان آمران به معروف و ناهيان از منکر در امور سياسي مشارکت نمايند و از هرگونه عملکرد غيرديني بهعنوان «نهي از منکر» جلوگيري کنند. وظيفه مردم در اين خصوص، نسبت به عملکرد مسئولان از اهميت بيشتري برخوردار است.
اين اهميت، سبب شده امام خميني در اهميت امر معروف و نهي از منکر، تحصيل قدرت براي انجام آن را واجب بداند. در حاليکه در نگاهي سنتي، امر به معروف مشروط به قدرت است و متعلق به حوزه خصوصي ميباشد. اما در گفتمان امام، قدرت از شرايط واجب است، نه وجوب و بايد آن را تحصيل نمود. امر به معروف به حوزه عمومي کشانده ميشود، به مثابه اين تحول، تلاش ميشود بر خلاف نگاه سنتي، کاربست تقيه نيز به حداقل برسد (ميرموسوي، 1388، ص 13).
ارتباط مستمر و مستقيم دولت و مردم
يک نظام ديني، اگرچه مشروعيت مستقيم خود را از مردم نميگيرد، اما موظف است حداکثر صلاح و رستگاري مردم را تأمين نمايد. از سازوکارهاي مناسبي که در اين خصوص در دولت ديني تعبيه شده، ارتباط مستقيم و مستمر دولتمردان و مردم است. اينگونه ارتباطات، نبايد صرفاً جنبه ظاهري و صوري داشته باشد، بلکه ارتباط وسيلهاي باشد براي دريافت معلومات دوطرفه دولت و مردم، تا مردم دولت را از خود بدانند. همچنين بر اثر اين معلومات و ارتباط متقابل، مشکلات مردم از نزديک به مسئولان گوشزد ميكنند تا آنان، ضمن آگاه شدن از مشکلات شهروندان، درصدد حل آن برآيند. امام علي در اين خصوص به مرزداران، که از متن جامعه اسلامي طبيعتاً دور هستند، ميفرمايد: «الا وان لکم عندي ان لا احتجز دونکم سرا الا في حرب ولا اطوي دونکم امرا الا في حکم» (نهجالبلاغه، نامه50)؛ آگاه باشيد ! حقّ شما بر من این است كه هیچ رازی جز اسرار جنگی را از شما پنهان نکنم، و كارى را جز در حكم [خدا] بدون مشورت شما انجام ندهم. آن حضرت، به فرماندار خود توصيه ميکند که اگر عملي را مرتکب شدي که براي مردم شبههبرانگيز بود، بايد در مورد کاري که انجام دادهاي به مردم توضيح دهي تا آنان دچار سوء ظن نشوند (همان، نامه53). همچنين مالک اشتر به حضرت اعتراض نمود که چرا فرزندان عباس را به حکومت گمارده است، امام در جواب فرمود: «اگر افراد لايقتري سراغ داري معرفي کن تا به حکومت منصوب نمايم» (ابنابي الحديد، 1337، ج 15، ص 98). در عهدنامة مالک به وي صريحاً دستور داده است که از مردم نبايد دوري گزيند و آفتهاي اين مسئله را نيز متذکر شده است:
و پس از اين همه، فراوان خود را از رعيت خويش پنهان مكن كه پنهان شدن واليان از رعيت، نمونهاى است از تنگخويى و كماطلاعى در كارها، و نهان شدن از رعيت، واليان را از دانستن آنچه بر آنان پوشيده است باز دارد، پس كار بزرگ نزد آنان خرد به شمار آيد، و كار خرد بزرگ نمايد، زيبا زشت شود و زشت زيبا، و باطل به لباس حق در آيد (نهجالبلاغه، نامه53).
پاسخگويي
از ديگر مؤلفههاي مهم مشارکت سياسي در نگاه ديني، پاسخگويي است. پاسخگويي به اين معنا است که هرکس در مقابل عمل سياسي که انجام ميدهد، بايد پاسخگو باشد. در اين ميان، کسي از اين قاعده مستثنا نيست. با مراجعه به سيرة معصومان، ميتوان به خوبي به اين موضوع رسيد. چنانکه بيان شد، حضرت علي به فرماندارش مالک دستور داد که در خصوص عملکرد خود به مردم توضيح دهد. همچنين آن حضرت پس از جنگ جمل در مسجد مينشست و به سوالهاي مردم در مورد اين جنگ و اقدامات خود پاسخ ميداد. اما زماني که حضرت ميديد پاسخگويي به عنصر بهانهگيري، جوسازي و عقدهگشاييهاي سياسي تبديل شده، سؤالکننده را مورد توبيخ قرار ميداد. علي، در مقابل اعتراضات دو گونه برخورد داشت: در بسياري موارد، که ميديد شخص منتقد بر اثر جهل و غفلت و بدون توطئه زبان به انتقاد گشوده، تلاش ميکرد سخن او را بشنود و آنگاه با متانت او را قانع سازد. اما اگر فردي به جاي انتقاد، بهانهاي براي توطئه، تحريک احساسات مردمي و تضعيف حکومت بپردازد، با قاطعيت برخورد مينمود. براي نمونه، در پاسخ به اشعث بن قيس، که فرد منافقي بود، فرمود:
تو را كه آگاهانيد كه سود من كدام است و زيان من كدام، كه لعنت خدا و لعنتكنندگان بر تو باد. اى متكبّر متكبّرزاده، منافق كافرزاده! يك بار در عهد كفر اسير گشتى، بار ديگر در حكومت اسلام به اسيرى درآمدى، و هر دو بار، نه مال تو تو را سودى بخشيد و نه تبارت به فريادت رسيد. آنكه كسان خود را به دم شمشير بسپارد و مرگ را به سر آنان آرد، سزاوار است كه خويش وى، دشمنش دارد و بيگانه بدو اطمينان نيار (نهجالبلاغه، خ 19).
اين رفتار امام و ساير برخوردهاي آن حضرت در مورد سؤالهاي مطرح از او، به خوبي نشان ميدهد که اصل پاسخگويي در انديشه سياسي اسلام وجود دارد و يکي از شاخصهايي است که ميتوان نظام اسلامي را براساس آن سنجيد. ولي بايد مراقب بود که اين اصل بهانهاي براي منافقان بهوجود نياورد.
استواري
از ديگر مؤلفههاي مهم در حوزه مشارکت سياسي، استقامت و پايداري است. استواري سبب ميشود که مطلوبهاي سياسي در زمانهاي خاص خود حاصل شوند. چه بسا در فقدان استواري، فرصتهاي مهم بهوجود آمده نيز از دست بروند. در تاريخ سياسي، شيعه فقدان استواري مصيبتهاي بسيار بزرگي را بهوجود آورده است. از اين جمله، ميتوان به صلح امام حسن اشاره کرد. فرازهايي از نهجالبلاغه، که در مذمت شهروندان آن روز جامعه اسلامي از سوي حضرت امير ايراد شده است، به خوبي نشان ميدهد که فقدان استواري يکي از دلايل مهم پيروزي و غالب شدن دولت اموي ميباشد. امام در اين خصوص، فرموده است: «بدانيد به خدايى كه جانم در دست اوست، اين مردم بر شما پيروز خواهند شد، نه از آن رو كه از شما به حق سزاوارترند، بلكه چون شتابان فرمان باطل حاكم خود را مىبرند و شما در گرفتن حق من كند كاريد» (همان، خ 97). وقتي امام حسن از حرکت معاويه به سوي عراق باخبر شد، در سخناني به مردم فرمود:
اما بعد به راستي که خداوند جهاد را بر بندگان خود واجب فرمود و آن را ناگوار ناميد. سپس به مؤمنان مجاهد فرمود: «صبر کنيد که خدا با صابران است»، اي مردم شما به آنچه ميخواهيد نميرسيد مگر با صبر بر آنچه ناگوار ميدانيد (پژوهشکده باقرالعلوم، 1382، ص 113).
اما مردم آن روز در قبال ناملايمات استقامت نکردند و چنانکه حضرت علي فرموده بودند: اصحاب باطل به جهت استقامت در باطلشان، زمام قدرت را به دست گرفت. تجربة انقلاب اسلامي در ايران نيز نشان داد که با صبر و مقاومت بود که جمهوري اسلامي به وضعيت موجود رسيد. بر اين اساس، پافشاري مردم و دولت در پيشبرد خواستههاي خود و دست نکشيدن از اهداف والاي ديني و سياسي، در داخل و يا خارج، نويدبخش رسيدن به مطلوبيتها خواهد بود.
نتيجهگيري
مشارکت سياسي، يکي از شاخصهاي کلي در نظام سياسي اسلام است. اين شاخص خود داراي مؤلفههايي است که در اين پژوهش به آنها پرداخته شد. سنجههاي ديني مربوط به مشارکت سياسي در سه حوزه بينش، ساختار و رفتار دستهبندي ميشود؛ در حوزه بنيش، متصديان حکومت قدرت را ابزار تأمين سعادت ميدانند. بر همين اساس، رفتار سياسي خود را تنظيم مينمايند. حکومت و مردم در صلاح و فساد به هم تنيدهاند و جامعه صالح از صلاح اين دو شکل ميگيرد. بصيرت و آگاهيهاي لازم از ديگر مؤلفههايي است که در جامعه اسلامي بايد باشد تا در پرتو آن، حقايق را شناخت، دشمنان را تشخيص داد و از شرايط و فتنههاي سياسي در امان ماند. در ساختار نظام سياسي اسلام، نهاد بيعت ميکوشد با مقبولت نظام سياسي موجبات فعليت نظام ديني را بهوجود آورد. مشاورت ميکوشد بهترين عملکرد را از سوي فرمانداران سياسي به نمايش گذارد و جهاد ضمانت بقاي نظام سياسي محسوب ميشود. در حوزه رفتار، شهروندان و فرمانداران جامعه اسلامي خيرخواه هم هستند و بر اساس اصل خيرخواهي، همديگر را ارشاد و نصيحت مينمايند. همچنين در قبال ترک معروف و انجام منکر، کاملاً از خود حساسيت نشان ميدهند تا موجبات عقبگرد سياسي از ميان برداشته شود. شهروندان و مسئولان در جامعه اسلامي، ارتباط مستمر با هم دارند که مسايل و مشکلات خود را از اين طريق حل ميکنند. هر کسي موظف است در قبال عملکردي سياسي خود احساس مسئوليت نموده، به جامعه اسلامي پاسخگو باشند.
- نهج البلاغه، (1378)، چ چهاردهم، تهران، شرکت انتشارات علمي و فرهنگي.
- ابن أبي جمهور، محمد بن زين الدين (1405ق)، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، قم، بينا.
- ابن ابي الحديد، عبدالحميد (1337)، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
- ابن خلدون، عبد الرحمن (1375)، مقدمه ابن خلدون، ترجمة محمد پروين گنابادي، چ هشتم، تهران، علمي فرهنگي.
- ابنمنظور، محمد (1300ق)، لسان العرب، بيروت، دار صادر.
- اسکافي (1981م)، المعيار والموازنه، تحقيق باقر محمودي، بيجا، بينا.
- آبراکرامي، نيکلاس و ديگران (1367)، فرهنگ جامعهشناسي، ترجمة حسن پويان، تهران، چاپخش.
- بلاذري، احمد (1397ق)، انساب الاشراف، تحقيق محمدباقر محمودي، بيروت، دارالتعارف.
- پژوهشکده باقر العلوم (1382)، فرهنگ جامع سخنان امام حسن، ترجمة علي ميويدي، چ دوم، تهران، اميرکبير.
- تميمي، عبدالواحد بن محمد (1366)، غرر الحكم و درر الكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامى.
- ثقفي، ابواسحاق (1410ق)، قالغارات، قم، مؤسسة دارالكتاب.
- جعفريان، رسول (1380)، تاريخ وسيره سياسي اميرمومنان علي، قم، دليل ما.
- خامنهاي، سيدعلي (1383)، سخنراني در جمع نمايندگان مجلس شوراي اسلامي، لوح فشرده حديث ولايت.
- ـــــ، (1386)، سخنراني در جمع دانشجويان دانشگاه فردوسي مشهد، لوح فشرده حديث ولايت.
- داد، سي.ايچ (1369)، رشد سياسي، ترجمة عزتالله فولادوند، چ دوم، تهران، نو.
- رحمتنيا، عليرضا (1389)، فرهنگ واژگان شاخصهاي ارزيابي توسعه، تهران، معاونت برنامه ريزي و مطالعات راهبردي رياست حمهوري.
- راش، مايکل (1377)، جامعه وسياست، ترجمة منوچهر صبوري، تهران، سمت.
- سوي، آلوين (1383)، تغييراجتماعي وتوسعه، ترجمة محمود مظاهري، تهران، پژوهشکده مطالعات راهبردي.
- صدوق (1404ق)، ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، قم، دارالرضي.
- ـــــ، (بيتا)، علل الشرائع، قم، داورى.
- طباطبائي، محمدحسين (1374)، الميزان، ترجمة محمدباقر موسوي، قم، جامعة مدرسين حوزه علميه قم.
- طبرسا، غلامعلي و همکاران (1380)، تبيين شاخصهاي فرهنگي، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- طبرسي، فضلبن حسن، (1360)، مجمع البيان، تهران، فراهاني.
- طبري، محمدبن جرير (1967م)، تاريخ طبري، چ دوم، بيروت، دارالتراث.
- عاملي، حر (بيتا)، وسايل الشيعه. قم، آلالبيت.
- کليني، محمدبن يعقوب (1365)، الکافي، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- کوفي، ابناعثم (بيتا)، الفتوح، بيجا، بينا.
- مجلسي، محمدباقر (بيتا)، بحارالانوار، بيجا، اسلامي.
- محمودي، محمدباقر (1376)، نهج السعاده في مستدرک نهج البلاغه، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- مصباح، محمدتقي (1388)، پرسشها و پاسخها، چ چهارم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- ـــــ، (1377)، حقوق و سياست در قرآن، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني.
- مفيد، محمدبن نعمان (1413ق)، الارشاد في معرفه حجج الله علي العباد، قم، کنگره شيخ مفيد.
- منقري، نصربن مزاحم (1403ق)، وقعه صفين، قم، كتابخانه آيت الله مرعشى.
- مير موسوي، سيدعلي (1388)، اسلام سنت دولت مدرن، تهران، ني.
- ميلبرث، لستر و ليل گوئل (1386)، مشارکت سياسي، ترجمة سيدرحيم ابو الحسني، تهران، ميزان.
- نائيني، محمدحسين (1361)، تنبيه الامه وتنزيه المله، با توضيحات سيد محمود طالقانى، تهران، شركت سهامى انتشار.
- نوري طبرسي، ميرزا حسين (1408ق)، مستدرک الوسايل، قم، مؤسسة آلالبيت.
- يعقوبي، محمدبن ابي يعقوب (بيتا)، تاريخ يعقوبي، بيجا، بينا.


