یکى از مهمترین مؤلفهها در تصمیمسازى و نظامسازى سیاسى، تعیین نسبت میان مقاصد آرمانى با ظرفیتهاى موجود و قدر مقدورى است که تحقق آن مىتواند خود را بازآفرینى و بازنمایى کند. نوشته حاضر بر آن است تا با بررسى برخى ابعاد نظرى این امر، چشماندازى تطبیقى را از دل نظریهپردازى شمارى از اندیشمندان دینى ـ سیاسى معاصر ایران ارائه دهد. کسانی که به امید کسب مقاصد آرمانى خود از پنجره تنگ زمانه خویش به تماشا نشستهاند. تحصیل اذن فقیه در امور حکومتی، تلاش برای محدودسازی اختیارات نامشروع سلطنتی، در صورت عدم امکان خلع ید از آن، تلاش برای تأمین مشروعیت راهبردهای مختلف در این زمینه اند.