معرفت سیاسی، سال هشتم، شماره اول، پیاپی 15، بهار و تابستان 1395، صفحات 41-59

    حاکمیت سیاسی جامعه‌ی اسلامی و ویژگی‌های آن در سوره‌های مکی قرآن (بررسی سوره‌ی طه)

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    سیدمحمود طیب حسینی / دانشیار پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / tayyebhoseini@rihu.ac.ir
    چکیده: 
    شیعه معتقد است که منصب حاکمیت در جامعه‌ی اسلامی، منصبی الهی است که خداوند آن را تعیین کرده و از میان اصحاب پیامبر، حضرت علی علیه السلام از سوی خداوند برای این منصب پس از پیامبر انتخاب شده و جز ایشان کسی شایسته این منصب نیست. اینان برای اثبات این باور خود، به دلایل عقلی، قرآنی و روایی فراوانی استدلال کرده اند، اما تاکنون برای اثبات این باور، کمتر به آیات و سوره های مکی قرآن استدلال شده، و اگر هم استدلال شده معمولاً به آیاتی بوده که در مدینه نازل شده است. مقاله‌ی حاضر با مطالعه‌ی سوره‌ی «طه» کوشیده است برای باور یادشده به آیات مکی استدلال کند و در ضمن اثبات خلافت و لزوم حاکمیت حضرت علی علیه السلام پس از پیامبر بر کل جامعه‌ی اسلامی، توجه خاص قرآن به مسئله‌ی حکومت و پیوند ذاتی قرآن با سیاست را تبیین کند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    Political Sovereignty of the Islamic Community and its Features in Meccan Chapters of Quran (Studying the Chapter Taha)
    Abstract: 
    Shia believes that the position of sovereignty in an Islamic community is a divine position that has been specified by God and among the companion of the prophet of Islam; Imam Ali (peace be upon him) has been selected on behalf of God for this position after the prophet of Islam and except him no one was worthy of this position. In order to prove this belief Shia contents to Quran and narration`s rational reasons, however so far to do so, there has been less content to Meccan chapters and they also contented to the verses revealed in Medina. The present study tries to content to Meccan chapters by studying the chapter Taha. Aside from proving Imam Ali`s governance and its necessity on the entire Islamic community after the prophet of Islam, this paper attempts to claim the inherent links of Quran and politics and Quran’s special attention to sovereignty
    References: 
    متن کامل مقاله: 

     
    مقدمه
    يكي از مسائل كلامي که اماميه و مذاهب اهل‌تسنن در آن با یکدیگر اختلاف دارند جانشيني و خلافت پيامبر است. در اين‌باره، اين دو مذهب، هم در مبنا با یکدیگر اختلاف دارند و هم در شخص جانشین. اماميه معتقدند: منصب خلافت پس از پيامبر منصبي الهي است و جانشين پيامبر، كه امام و راهنماي مردم است، بايد از جانب خداوند منصوب شود، درحالي‌كه اهل تسنن اين مبنا را ترويج مي‌كنند كه امر خلافت پيامبر به مردم واگذار شده است. بر اساس اين دو مبناي مختلف، اماميه خليفة پس از پيامبر را امام اميرالمؤمنين مي‌دانند؛ كسي كه از جانب خدا تعيين شده و پيامبر آن حضرت را در مناسبت‌هاي گوناگون و به طور خاص در روز 18 ذي‌حجه در محل «غدير خم» به عنوان جانشين خود به مردم معرفي كرد. اما اهل‌تسنن نخستين خليفة پس از رسول خدا را ابوبكر مي‌دانند و معتقدند كه مردم مدينه ـ البته گروهي كه در سقيفة بني‌ساعده گرد آمده بودند ـ او را انتخاب كردند. اماميه براي باور خود دربارة نخستين خليفه و نيز ديگر خلفاي شايستة جانشيني پيامبر، به دلايل قرآني و روايي فراواني استدلال كرده‌اند؛ از حديث «يوم الدار» گرفته تا حديث «منزلت» و «ثقلين» و «غدير خم» و مانند آن. استدلال به آيات قرآني فراوان نيز در ميان دلايل اماميه ديده مي‌شود؛ آياتي همچون آية «اكمال» (مائده: 3)؛ آيه «تطهير» (احزاب: 33)؛ آيه «اولي الامر» (مائده: 55)؛ آية «عصمت» (مائده: 67)؛ آية «مودت» (شوري: 23) و ده‌ها آية ديگر.
    آنچه در اين ميان قابل توجه است آن است كه مستند قرآني شيعه براي اثبات خلافت و جانشيني امام علي همه آيات و سوره‌هاي مدني است؛ آن هم آياتي كه عمدتاً در نيمة دوم عهد مدينه، يعني سال پنجم هجرت به بعد بر پيامبر نازل شده است. اگر هم احياناً آيات محل بحث در اين‌باره متعلق به سوره‌هاي مكي قرآن باشد ـ مانند آية «مودت» در سورة مكي شورا ـ مفسران نزول آن آيه را مدني دانسته، سپس براي اثبات جانشيني امام علي و فرزندان معصومشان به آن استدلال كرده‌اند.
    مقالة حاضر درصدد اثبات اين فرضيه است كه طرح مسئلة امامت و خلافت پيامبر طبق ديدگاه شيعه، در همان دورة مكه و در آيات مكي مطرح شده و احياناً دل‌مشغولي پيامبر هم بوده است. ازاين‌رو، طرح اين بحث كاملاً جديد است و پيش از اين تا آنجا كه نگارنده اطلاع دارد، هيچ محققي از اين زاويه به اين بحث نپرداخته است كه بخواهد از آيات و سوره‌هاي مكي خلافت بلافصل امام علي را اثبات كند. اينكه اين موضوع در چه زماني در سال‌هاي مكه مطرح شده و در كدام آيات و سوره‌هاي مكي قرآن بيان گرديده، جاي تحقيق فراوان دارد. مقالة حاضر، اين مسئله را در محدودة سورة «طه» به بحث مي‌گذارد. فرضية مقاله اين است كه اساساً غرض اصلي نزول سورة طه و يا يكي از اغراض نزول اين سوره، طرح مسئله حكومت و حاكمان ديني و پاسخ‌گويي به دغدغة رسول خدا دربارة وضعيت امت اسلامي پس از ايشان است.
    آموزه‌هاي كلي سورة طه
    به باور محققان، هر سورة قرآن داراي يكي غرض اصلي است كه ساير آيات آن سوره با وجود آنكه به طرح مباحث گوناگون پرداخته و معارف متنوع و فراواني راجع به دين الهي براي مخاطبان و معتقدان به خود بيان داشته، كاملاً با آن موضوع و غرض اصلي در ارتباط است. اين غرض اصلي شخصيت سوره را شكل مي‌دهد. در اين‌باره، در دورة معاصر، تحقيقات ارزشمند و آثار فراواني از سوي محققان پديد آمده است.
    يكي از مسائلي كه همة مفسران اسلامي بر آن اتفاق‌نظر دارند اين است كه با وجود آنكه در قرآن قصه‌هاي زيادي از سرگذشت پيامبران و امت‌هاي پيشين نقل شده، اما قرآن مجيد نه كتاب قصه است و نه كتاب تاريخ. بنابراين، همة قصه‌ها و موضوعات تاريخي قرآن برخوردار از اغراض هدايتي و معرفتي است. قرآن مجيد، خود غرض از بيان سرگذشت پيامبران را عبرت گرفتن خردمندان معرفي كرده است: «لَقَدْ كانَ في‏ قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» (يوسف: 109ـ111). عبرت در آية شريفه، از عبور كردن و گذشتن است، و عبرت دانستن قصص به اين سبب است كه عبرت‌گيرنده از موضوعى كه مشاهده كرده و تجربه شده همچون متن قصه عبور مي‌كند و به نكات ديگري كه هنوز مشاهده و تجربه نشده است منتقل مي‌شود و ديگر پيام‌ها را به آن سرايت مي‌دهد (ر.ك: راغب، 1412ق، ذيل «عبر»؛ مصطفوي، 1360، ج12، ص122). بنابراين، غرض از قصه‌هايي كه در قرآن بيان شده عبرت گرفتن پيروان قرآن براي دست‌يافتن به هدايت الهي و سعادتمند شدن است.
    يكي از ويژگي‌هاي قرآن مجيد در نقل قصه‌هاي پيامبران، تكرار اين قصه‌ها در سوره‌هاي گوناگون است. البته اين تكراري است كه در ابتدا به نظر مي‌رسد و تقريباً در همه جا، در عين تكرار، بخش‌هايي از قصه در هر سوره متفاوت از طرح آن قصه در ساير سوره‌هاست. در اين ميان، پژوهشگران معتقدند: در طرح قصه‌هاي قرآن، هميشه آن بخش از قصه در هر سوره گزينش و طرح مي‌شود كه كاملا با غرض اصلي آن سوره مرتبط باشد. به فرض، اگر قصة حضرت موسي در سي سورة قرآن مطرح شده، در هر سوره، آن بخش از قصه انتخاب و نقل شده كه با غرض آن سوره ارتباط و همسويي داشته است(ر.ك: سيدقطب، 1413ق، ص 155 به بعد). قصه‌هاي قرآن از واقعيت الهام مي‌گيرد و هدف‌محور است. بدين منظور، عناصر قصه در پرتو اهداف سوره به كار گرفته مي‌شود. ساير حالات و خصوصيات قصه‌هاي قرآن ريشه در همين ويژگي‌ها دارد. بنابراين، يكي از اهداف تكرار در قصه‌هاي قرآن، تعدد و تفاوت اغراض سوره‌هاست. ازآن‌روكه گاهي در قصه‌اي از قرآن، اهداف متعددي وجود داشته، اين قصه در جاهاي گوناگون تكرار شده و در هر جا، براي بيان يكي از اغراض مطرح گشته است (ملبوبي، 1376، ص 143). در نتيجه، يك قصة قرآن در يك سوره با هدفي خاص و متناسب با غرض آن سوره آمده، و در سوره‌اي ديگر، همان قصه از زاويه‌اي ديگر متناسب با غرض آن سوره آمده است. شايان ذكر است كه به مقتضاي بيان اعجازين قرآن، گزينش واژگان در هر قصه نيز به طور شگفت‌انگيزي در خدمت اغراض آن سوره بوده است و از يك سوره به سورة ديگر تغيير مي‌كند. براين‌اساس، براي كشف غرض اصلي سوره‌هايي كه داراي قصة مشترك هستند، بايد روي كلمات كليدي هر قصه، كه از سوره‌هاي مشابه متمايز است، تمركز كرد.
    يكي از مباحث مهم در زمينة مطالعات قرآني، بحث «سياست و حكومت» در قرآن است. بحث حكومت در قرآن و به طور خاص، بحث خلافت در قرآن، مكي است و از دو جهت اهميت فراواني دارد: نخست اينكه زيربناي بسياري از نگرش‌ها و آموزه‌ها در زمينه رويكرد اسلام به حاكميت و سياست است؛ زيرا اگر معتقد باشيم قرآن مجيد توجه چنداني به سياست و حكومت نداشته است، اقدامات سياسي پيامبر اكرم در زمينة تشكيل حكومت را امري جداي از رسالت ايشان خواهيم دانست كه شرايط تاريخي و اجتماعي ايشان را به سمت دخالت در آن و تشكيل دولت كشانده است. در نتيجة چنين رويكردي، پيوند ميان دين و سياست يك پيوند تاريخي و بشري در نظر گرفته مي‌شود كه خارج از ذات اسلام است. اما اگر معتقد باشيم قرآن كريم در ضمن معارف هدايت‌بخش خود، در امر سياست و حكومت نيز آموزه‌هاي بنياديني مطرح كرده و پيامبر بر اساس رسالت الهي خويش، موظف به تشكيل حكومت بوده است، آن‌گاه رويكرد ما نسبت به جايگاه سياست در اسلام و پيوند ميان اين دو كاملاً متفاوت خواهد بود. بر اساس رويكرد دوم، ارتباط ميان دين و سياست ارتباطي ذاتي و نه صرفاً تاريخي و بشري درنظر گرفته مي‌شود (واعظي، 1384، ص 80)؛ به اين معنا كه حكومت و امور مربوط به آن جزئي غيرقابل انفكاك از دين است و شرايط تاريخي نقشي در اين ارتباط و پيوند ندارد علاوه بر آن، اثبات طرح مسائل مربوط به قدرت و حكومت در سوره‌هاي مكي قرآن به‌ويژه طراحي حاكميت ديني براي دورة پس از پيامبر، اين مبنا را كه موضوع جانشيني پيامبر به امت واگذار شده است، با چالش جدي مواجه مي‌سازد.
    سورة «طه» مطابق روايات ترتيب نزول، پس از سورة مريم يا فاطر و پيش از سورة واقعه در مكه نازل شده (سيوطي، 1421ق، ج1، ص58ـ60)، و در مصحف، پس از سورة مريم و پيش از سورة انبياء در رديف بيستم قرار داشته و داراي 135 آيه است. ويژگي‌هاي آيات و سوره‌هاي مكي از قبيل كوتاه و آهنگين بودن آيات، طرح معارف اعتقادي و مانند آن بر اين سوره سايه انداخته، بخش‌هاي سوره كاملاً به‌هم‌پيوسته، يكنواخت و به هم مرتبط است (دروزه، 1383ق، ج3، ص183). آغاز و انجام سوره خطاب به پيامبر است و وظايف ايشان در دعوت و يادآوري و انذار و بشارت به مردم را بيان مي‌كند (سيد قطب، 1412ق، ج4، ص23ـ26). بعضي از مفسران با توجه به اينكه نزول اين سوره مقارن با اسلام آوردن خليفة دوم، عمر، بوده و اسلام وي را قريب سال پنجم بعثت گزارش كرده‌اند، نزول اين سوره را در حدود سال پنجم بعثت دانسته‌اند(ر.ك: ابن‌عاشور، بي‌تا، ج16، ص93).
    همان‌گونه كه در آغاز مقاله اشاره شد، با تأمل در آيات سورة طه، چنين به نظر مي‌آيد كه اصلي‌ترين غرض نزول سورة طه، در كنار حل مشكلات پيامبر در ارتباط با مشركان و آزارهاي آنها، پاسخ‌گويي به نگراني‌هاي پيامبر نسبت به آيندة امت و حاكميت جامعة اسلامي پس از خود بوده او به آن حضرت آرامش مي‌بخشد.
    در تعريف «حاكميت» گفته‌اند: حاكميت ادعاي داشتن اقتدار سياسي نهايي است كه در رابطه با اتخاذ و اجراي تصميمات سياسي، تابع هيچ قدرتي برتر نيست(ر.ك: پيشگاهي‌فرد، 1386، ص 305) و اين براي پيامبر بسيار مهم بوده است كه پس از آن حضرت، چه كسي در رأس جامعه اسلامي و حكومت ديني قرار خواهد گرفت كه داراي اقتدار سياسي باشد. شاهد اين نگراني پيامبر دو آية آغازين اين سوره است: «ما اَنزَلنا عَلَيكَ القُرءانَ لِتَشقى اِلاّ تَذكِرَةً لِمَن يَخشى»؛ اين قرآن را بر تو نازل نكرديم كه به مشقت بيفتي، بلكه براي آنكه تذكر و يادآوري باشد براي كساني كه در دل خشيت دارند. اين آيات به روشني دلالت دارند بر اينكه يك موضوع مهم اجتماعي و در ارتباط با رسالت، پيامبر را به مشقت انداخته بود. آية ديگر آيه 7 اين سوره است: «واِن تَجهَر بِالقَولِ فَاِنَّهُ يَعلَمُ السِّرَّ واَخفى»؛ و اگر بلند سخن گويى، بى‏گمان او نهفته و نهفته‏تر را مى‏داند. اين آيه آشكارا خبر مي‌دهد كه رسول خدا در كنار مشكلاتي كه بر سر راه رسالت ايشان بود و آشكارا در برابر آنها موضع مي‌گرفت، بعضي مسائل را نيز در دل و ذهن داشتند و مسائلي نيز در ارتباط با وظيفة رسالت، به ذهن آن حضرت خطور مي‌كرد كه موجب دل‌مشغولي آن حضرت بود. در روايتي از امام صادق دربارة اين آيه سؤال شد، امام در پاسخ فرمودند: «سِرّ» آن است كه چيزي در نفست پنهان كني، و «أخفي» آن است كه چيزي به ذهنت خطور كند و بعد فراموش كني (بحراني، 1416ق، ج 3، ص 757).
    براي اثبات ادعاي مزبور، ابتدا مفاهيم سياسي و حاكميتي موجود در سوره را بررسي مي‌كنيم:
    مفاهيم سياسي سورة طه
    سورة «طه» مشتمل بر چند مفهوم سياسي كليدي است كه در فهم موضوع و غرض اصلي سوره نقش تعيين‌كننده‌اي دارد. اين مفاهيم عبارتند از:
    الف. عرش: نخستين مفهوم سياسي ـ حكومتي در اين سوره، واژة «عرش» است كه در آية 5 آمده: «الرَّحْمَانُ عَلىَ الْعَرْشِ اسْتَوَى‏»؛ خداى مهرگستر بر عرش مستولى است. اين آيه خداوند را مسلط بر عرش معرفي مي‌كند.
    «عرش» در اصل، به معناي تخت پادشاه بوده (فراهيدي، 1410ق، ج1، ص349؛ ابن فارس، 1387، ذيل «عرش»)، سپس در معناي آن توسعه داده شده و به معناي هر چيزي كه با آن سايبان زنند به كار رفته است. تعبير «و استوى على عرشه» مجازاً كنايه از فرمان‌روايي است (مصطفوي، 1360، ج8، ص86). بنابراين، آية شريفه كنايه از فرمان‌روايي خداوند بر عالم هستي است. مصطفوي مي‌نويسد: هنگامي كه «عرش» دربارة خداي تعالي به كار مي‌رود به معناي حكومت، ربوبيت و مالكيت و تدبير، و تسلط خداي تعالي بر عالم هستي است.(همان، ص 87) ذكر اين صفت براي خداوند در نخستين آيات اين سوره، اين سؤال را در ذهن برمي‌انگيزد كه خداي تعالي درصدد بيان چه موضوعي در اين سوره است كه پيش از بيان آن، خود را فرمانرواي همة عالم معرفي مي‌كند؟
    ب. وزير: از ديگر واژگان مربوط به سياست و حكومت «وزير» است كه در آية 29 سوره آمده: «وَ اجْعَل لىّ‏ِ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلىِ هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي».
    «وزير» از «وِزر» به معناي سنگيني است. «وزير» در لغت، به معناي كسي است كه سنگيني بار حكومت را از طرف فرمانروا بر عهده دارد(ابن‌فارس، 1387؛ فيومي، بي‌تا، ذيل «وزر») در قرآن، علاوه بر اين معنا، «وزير» در انجام وظيفة تبليغ دين و وظايف رسالت مشاركت دارد (جوهري، بي‌تا) مطالب اين آية بعد از آنكه حضرت موسي به پيامبري برگزيده و مأموريت رفتن نزد فرعون را يافت، از خداوند درخواست كرد براي انجام اين مأموريت، برادرش هارون را وزير او قرار دهد، و به مدد ياري او، پشتش را تقويت گرداند و او را در امر تبليغ پيام الهي و دعوت با وي شريك گرداند.
    ج. المَلِك: يكي ديگر از مفاهيم سياسي اين سوره «مَلِك» است. در پايان نقل قصة حضرت موسي خداي تعالي با اشاره به بعضي حوادث قيامت، كساني را كه به انحراف در دين مبتلا شده و مردم را گم‌راه كرده‌اند، توبيخ نموده، در نهايت، در آية 114 خداوند را فرمانرواي حق و آشكار و برتر از هر چيز و هر كس معرفي مي‌كند: «فَتَعَالىَ اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ».
    د. مُلك: از ديگر مفاهيم حاكميتي اين سوره واژة «مُلك» است كه در آية 120 سوره آمده: «فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يََادَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلىَ‏ شَجَرَةِ الخُْلْدِ وَ مُلْكٍ لَّا يَبْلىَ»‏.
    «مَلِك» از ريشة «ملك»، در معناي اصلي آن نيرومندي و صحت نهفته است (ابن‌فارس، 1387). اين واژه در استعمال قرآن، به معناى «حكومت و ادارة امور» است. «وَ لِلَّهِ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ» (آل‌عمران: 189). براى خداست حكومت آسمان‌ها و زمين؛ «وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّياطِينُ عَلى‏ مُلْكِ سُلَيْمانَ» (بقره: 102)؛ از آنچه شياطين دربارة پادشاهى و حكومت سليمان مي‌گفتند پيروى كردند(نيز: ر.ك: بقره: 247). «مَلِك» در استعمال قرآن، به معناي فرمانروا و آنكه داراى حكومت است، در چند آية قرآن، هم دربارة خداي تعالي به كار رفته و هم دربارة بشر: «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لا إِلهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ» (حشر: 23) و دربارة پادشاه مصر مي‌فرمايد: «وَ قالَ الْمَلِكُ إِنِّي أَرى‏ سَبْعَ بَقَراتٍ سِمانٍ» (يوسف: 43)؛ پادشاه گفت: من هفت گاو فربه مى‏بينم. همچنين مي‌فرمايد: «إِذْ قالُوا لِنَبِيٍّ لَهُمُ ابْعَثْ لَنا مَلِكاً نُقاتِلْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ» (بقره: 246). در اين آيه، به قرينة سياق، مراد از «مَلِك» فرمانده است كه در حدود فرمان‌دهى داراى حكومت و اداره است (قرشي، 1377، ج 6، ص 273).
    نكتة قابل توجه آنكه در قرآن، به پيامبران و پيشوايان دين نيز «مُلك» و فرمان‌روايي نسبت داده شده است؛ مثلاً، در آية 54 سورة نساء خداوند خبر مي‌دهد كه به آل‌ابراهيم و به طور خاص، به پيامبراكرم مُلك و فرمان‌روايي بزرگ داده است: «أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلى‏ ما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنا آلَ إِبْراهيمَ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ آتَيْناهُمْ مُلْكاً عَظيماً». اين آيه خطاب به يهوديان بوده، منظور از «ناس» پيامبر اكرم و منظور از «فضل» منصب پيامبري است. مفسران به طور روشن از حضرت يوسف و داود و سليمان ياد كرده‌اند كه خداوند به آنان فرمان‌روايي بزرگ داده است (مصطفوي، 1360، ج11، ص163). اين پيامبران از نسل حضرت ابراهيم و مقبول يهود بودند، و اكنون سخن از پيامبر اكرم است كه يهود به سبب برگزيده شدن براي كتاب و حكمت و فرمان‌روايي به او حسادت ورزيدند. «آل‌ابراهيم» در آيه اطلاق دارد و همة پيامبران و پيشوايان از نسل حضرت ابراهيم را شامل مي‌شود كه خداوند به آنان كتاب و حكمت و فرمان‌روايي بزرگ داده است.
    بنابراين، ذكر واژة «ملك» در پايان قصة حضرت موسي و قصة حضرت آدم اين دو بخش قصه را با آغاز قصة حضرت موسي و ابتداي سوره، كه سخن از فرمان‌روايي خداوند بر عالم هستي به ميان آورده بود، پيوند داده است و حكايت از روح مشترك حاكم بر سوره در موضوع حكومت و فرمان‌روايي دارد.
    مقايسة قصة حضرت موسي در سورة طه با ساير سوره‌ها
    در ميان قريب سي سوره‌اي كه در آنها از حضرت موسي سخن به ميان آمده، با وجود اشتراك بخش‌هايي از قصه، اما دو عنصر اساسي در قصة حضرت موسي در سورة طه ياد شده كه در هيچ‌يك از ديگر سوره‌ها مطرح نشده است. همين دو عنصر، قصة اين سوره دربارة قصة حضرت موسي را از ساير سوره‌ها متمايز مي‌كند و مي‌تواند تعيين‌كنندة موضوع و غرض اصلي سورة «طه» به‌شمار آيد، و آن عبارت است از:
    1. درخواست حضرت موسي از خداوند براي اينكه براي انجام مأموريت رسالتش، وزيري برايش قرار دهد كه اولاً، از خانواده‌اش باشد؛ ثانياً، برادرش باشد. ثالثاً، پشت او را محكم و نيرويش را تقويت بخشد. رابعاً، شريك در امرش باشد. 2. ذكر قصة سامري و ماجراي گم‌راهي و گوساله‌پرست كردن مردم در غياب حضرت موسي و سكوت هارون در برابر اقدام سامري به منظور پرهيز از تفرقه ميان بني‌اسرائيل. البته درخواست حضرت موسي براي اينكه خداوند برادرش هارون را وزير وي قرار دهد در سورة فرقان ـ كه قبل از سورة طه نازل شده ـ بدون دو درخواست بعدي‌اش نيز آمده است: اما در آنجا، ديگر از قضية سامري سخن به ميان نيامده است. اين نقطة مركزي قصه حضرت موسي در سورة طه است كه در كشف غرض اصلي اين سوره تعيين‌كننده است.
    مقايسة قصة حضرت آدم و شيطان در سوره طه با ساير سوره‌ها
    قصة آفرينش حضرت آدم و دستور به فرشتگان براي سجدة بر وي و سرپيچي كردن شيطان در 5 سورة قرآن (بقره، اعراف، حجر، طه و ص) آمده است. در سة سوره بقره، اعراف و طه، به سكونت حضرت آدم در بهشت و اينكه شيطان او را با وسوسه فريب داد، نيز اشاره شده است. با وجود عناصر مشترك اين قصه در هر 5 سوره، و به طور خاص در سه سورة اخير، در فريب خوردن حضرت آدم از طريق وسوسة شيطان در هريك از سوره‌هاي بقره، اعراف و طه، بر عنصري خاص تكيه شده كه همين عنصر موجب تمايز اين قصه در سه سوره يادشده بوده و با غرض اصلي هريك از اين سوره‌ها همسويي دارد. در سورة بقره، پس از دستور به سكونت حضرت آدم در بهشت، تنها به اين بيان اكتفا مي‌كند كه شيطان چگونه او را لغزاند و موجب اخراج وي از بهشت شد؛ و در سورة اعراف خبر مي‌دهد كه شيطان براي فريب حضرت آدم، موضوع فرشته شدن آدم يا جاودانه ماندن وي را مطرح كرد. اما در سورة طه، وسوسة شيطان براي فريب حضرت آدم، راهنمايي او به درخت جاودان و فرمان‌روايي بدون زوال است. اين فرمان‌روايي بي‌زوال، آشكارا، اين قصه را با قصة حضرت موسي و آغاز سوره (فرمان‌روايي خداوند بر عالم هستي) مرتبط مي‌سازد.
    معرفي جانشين پيامبر در سورة طه
    با توجه با مقدماتي كه در آغاز بيان شد و توضيح مفاهيم سياسي ـ حكومتي سوره، كه در بخش‌هاي حساس سوره آمده است، براي كشف غرض اصلي سوره و اثبات فرضية مقاله، به تبيين معارف سوره مي‌پردازيم:
    در آغاز سوره، با لحني مهربانانه، پيامبر را مخاطب ساخته است كه نبايد به واسطة نزول قرآن، خود را بيش از حد به مشقت اندازد؛ زيرا وظيفة آن حضرت در تبليغ وحي، جز يادآوري دستورهاي الهي براي اهل خشيت نيست: «مَا أَنزَلْنَا عَلَيْكَ الْقُرْءَانَ لِتَشْقَى إِلَّا تَذْكِرَةً لِّمَن يخَْشىَ‏» (طه: 2 و 3). بنابراين آيه، چه مسئله‌اي موجب به مشقت افتادن پيامبر در زمان نزول اين سوره بوده است؟ مفسران معمولاً مشقت پيامبر را در عبادت‌هاي طاقت‌فرساي شبانة ايشان دانسته‌اند. عبادت‌هاي شبانة غيرقابل وصف پيامبر گرچه امري درست است، اما اينكه اين موضوع موجب نزول اين سوره شده باشد با سياق آيات سازگار نيست؛ زيرا آية 3 آشكارا دلالت دارد بر اينكه موضوعي اجتماعي و در ارتباط با قرآن و رسالت موجب به رنج افتادن پيامبر شده بود، نه عبادت‌هاي فردي شبانه. آيات بعدي سوره بايد اين موضوع اجتماعي را براي ما روشن كند.
    آيات بلافاصله ـ پس از اشاره به اينكه قرآن از جانب خالق بلندمرتبة زمين و آسمان‌هاي نازل شده (آية 4) ـ فرمان‌روايي خداوند بر عالم هستي را بيان مي‌‌كند: «الرَّحْمَانُ عَلىَ الْعَرْشِ اسْتَوَى»‏. طرح اين موضوع جهت‌گيري سوره را روشن مي‌كند كه آنچه اين روزها پيامبر را به رنج انداخته، در ارتباط با حكومت و فرمان‌روايي در جامعه ديني پيامبر است و چه‌بسا اين حاكميت در معرض انحراف باشد كه خداوند در اين آيه، با تأكيد بر فرمان‌روايي خود بر همة هستي، به پيامبرش آرامش مي‌دهد.
    بلافاصله در آية‌ 7 از راز پنهان در دل و ذهن پيامبر خبر مي‌دهد: «وَ إِن تجَْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَ أَخْفَى». چنان‌كه اشاره شد، «سِرّ» رازهاي پنهان در دل پيامبر است و «اخفي» خطوراتي است گاهي به ذهن پيامبر خطور مي‌كند و آن حضرت آن را فراموش مي‌نمايد. مطابق اين آيه، سه دغدغه ذهن پيامبر را به خود مشغول مي‌داشته كه موجب ناراحتي و مشقت براي پيامبر بوده است: يك دغدغه‌هايي كه پيامبر آشكارا با آن درگير بوده و بر زبان مي‌آورده است «تجهر بالقول». اين دغدغه همان مواجهه پيامبر با مشركان مكه و مقابله با آزارهايي بوده كه از ناحية آنان نسبت به پيامبر و مسلمانان روا داشته مي‌شده است. دوم دغدغه‌هايي كه پيامبر در دل داشتند و موجب رنج و ناراحتي آن حضرت بوده، ولي آن حضرت آن سِرّ درون خود را براي كسي بازگو نمي‌كردند «يعلمُ السّر». و سوم چيزي كه گاه به ذهن پيامبر خطور مي‌كرد و پيامبر آن را به فراموشي مي‌سپردند، اما تا زماني‌كه در ذهن پيامبر بود موجب ناراحتي آن حضرت مي‌شد «و أخفي»، و اينك سورة طه بر رسول خدا نازل شده است تا با بيان حقايقي نسبت به هر سه موضوع، به پيامبر آرامش و تسلاي خاطر دهد. موضوع نخست روشن است، اما كشف دو موضوع اخير براي فهم غرض اصلي سورة طه از اهميت خاصي برخوردار است.
    از آية 8 تا پايان سوره، خداي تعالي در ضمن بيان حقايقي از معارف و تجربه‌هاي گذشته، در ضمن دو قصة حضرت موسي و آدم و ضمن انذارها و هدايت‌هايي به پيامبر و مؤمنان، به ايشان آرامش و به مخالفانش انذار مي‌دهد. اين آرامش‌دهي با قصة حضرت موسي آغاز مي‌شود. حضرت موسي با خانواده‌اش سرگردان در بيابان، از دور آتشي مي‌بيند و براي گرفتن شعله‌اي يا يافتن راهنمايي به سمت آتش مي‌رود، اما در آنجا به پيامبري برگزيده مي‌شود و مأموريت مي‌يابد با نشانه‌هايي روشن نزد فرعون طغيانگر برود. حضرت موسي در همان آغاز رسالت، از خداوند همراهي درخواست مي‌كند كه در اين مأموريت الهي و نجات‌بخش وزيرش باشد و بخشي از سنگيني بار رسالت را بر دوش او نهد. حضرت موسي از خداوند مي‌خواهد كه اولاً، اين وزير از خاندانش باشد. ثانياً، او برادرش هارون باشد. ثالثاً، با اين وزير پشتش را محكم و نيرومند گرداند. رابعاً، برادرش در اين مأموريت الهي و نجات‌بخش بني‌اسرائيل شريك موسي باشد، تا خدا را بسيار ستايش كنند و ذكر او را فراوان بگويند: «وَ اجْعَل لىّ‏ِ وَزِيرًا مِّنْ أَهْلىِ هَارُونَ أَخِى اشْدُدْ بِهِ أَزْرِى وَ أَشْرِكْهُ فىِ أَمْرِى كىَ‏ْ نُسَبِّحَكَ كَثِيرًا وَ نَذْكُرَكَ كَثِيرًا إِنَّكَ كُنتَ بِنَا بَصِيرًا»(29ـ35)، و خداوند اين درخواست حضرت موسي را اجابت مي‌كند: «قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَكَ يَامُوسىَ‏»(36).
    نقل اين بخش از قصة حضرت موسي ممكن است يكي از دو پيام روشن يا هر دو را داشته باشد:
    يكي اينكه به پيامبر تعليم مي‌دهد براي رفع آن دغدغه‌اي كه او را به مشقت انداخته است همچون حضرت موسي براي انجام مأموريت و رسالت الهي‌اش و هدايت بشريت، از خداوند وزيري درخواست كند؛ وزيري كه از خاندانش و مشخصاً برادرش باشد، حضورش در كنار پيامبر موجب تقويت پيامبر گردد، شريك در انجام رسالت و مأموريت الهي براي هدايت امت باشد و اهل تسبيح و ستايش و ذكر خدا در همه احوال و به فراواني باشد. حال اين وظيفة امت پيامبر است كه در ميان اصحاب آن حضرت جست‌وجو كرده، شخص را با اين ويژگي‌ها براي خلافت و حاكميت و فرمان‌روايي بر كل امت اسلامي بيابند.
    دوم آنكه پيامبر خود اين را مي‌دانستند و پيش‌تر در حادثة مشهور به «يوم الدار»، وزير و جانشين خود را به بزرگان خاندانشان معرفي كردند و اكنون اين آيات در خطاب به مردم، ويژگي‌هاي خليفة پيامبر را معرفي مي‌كند.
    حضرت موسي با برادرش مأموريت خود را انجام داد، اما فرعون از پذيرش دعوت سرباز زد و ساحران را به مبارزه با موسي فرا‌خواند. سرانجام حضرت موسي شبانه بني‌اسرائيل را از راه دريا از مصر خارج ساخت و نجاتشان داد و فرعون و سپاهيانش در دريا غرق شدند. سپس حضرت موسي براي خشنودي خدا و دريافت تورات، از ميان قوم خارج شد و به ميقات خدا رفت.(طه: 83و84). خداوند پس از حضرت موسي بني‌اسرائيل را آزمود، و سامري ـ كه از نزديكان و خواص حضرت موسي بود ـ و بني‌اسرائيل پيماني را كه حضرت موسي از آنان گرفته بود (مبني بر فرمان‌برداري از هارون) فراموش كردند. سامري قوم او را گم‌راه كرد (طه: 85) هارون به قوم يادآوري كرد كه آنان در معرض آزمايش الهي قرار گرفته‌اند و از آنان خواست از او پيروي كرده، اطاعتش كنند. اما سامري و قوم از اطاعت هارون سرباز زدند و بر گوساله‌پرستي اصرار ورزيدند(طه: 90 و 91). حضرت موسي از انحراف قوم خود به شدت خشمگين شد، سامري و قوم خود را سخت سرزنش و برادرش هارون را بازخواست كرد كه چرا مانع گم‌راهي آنان نشده است! هارون عذر آورد كه علت سكوتم آن بود كه هرگونه اقدام من موجب تفرقه در ميان امت مي‌شد و از اين هراس داشتم كه مرا مؤاخذه كني چرا ميان بني‌اسرائيل تفرقه ايجاد كرده و سخنت را مراعات ننموده‌ام: «إِنِّي خَشيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَني‏ إِسْرائيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلي»‏ (طه: 92ـ94).
    در آيات 99 و 100، از قصة حضرت موسي نتيجه‌گيري مي‌كند: «كَذَالِكَ نَقُصُّ عَلَيْكَ مِنْ أَنبَاءِ مَا قَدْ سَبَقَ وَ قَدْ ءَاتَيْنَاكَ مِن لَّدُنَّا ذِكْرًا مَّنْ أَعْرَضَ عَنْهُ فَإِنَّهُ يحَْمِلُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ وِزْرًا خالِدِينَ فِيهِ وَ ساءَ لَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ حِمْلاً»؛ اينچنين ما اخبار و تجربه‌هاي گذشته را براي تو بازگو كرديم و به تو آنچه را ماية پند است، داديم. هر كس از اين تجربه‌ها و پندها روي‌گرداند و به آن عمل نكند در روز قيامت بار سنگين گناه و عقوبت شديد آن را بايد بر دوش كشد، و در آن عقوبت جاودانه خواهد بود و اين چه بار گناه و عقوبتي بدي است كه او بر دوش كشيده است!
    در ادامه، در طي 9 آيه با توصيف صحنه‌هايي از قيامت مخاطبان را انذار داده، به مؤمنان به اين آيات و هدايت‌هاي الهي اميد و آرامش مي‌بخشد: «وَ مَن يَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحَاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَا يخََافُ ظُلْمًا وَ لَا هَضْمًا»(112)، و در آيه 114 سوره با يادآوري فرمان‌روايي مطلق و حق و آشكار خداوند، آرامش‌دهي به پيامبر را به اوج مي‌رساند: «فَتَعَالىَ اللَّهُ الْمَلِكُ الْحَقُّ». اين سؤال جدي و بجاست كه چرا خداي تعالي در پايان قصة حضرت موسي، از خود به عنوان فرمانرواي حق و آشكار ياد مي‌كند؟ پاسخ روشن است؛ زيرا مسئله‌اي كه پيامبر را به مشقت انداخته و خداوند را به نزول سورة طه واداشته موضوعي مربوط به هدايت خلق و امت از جمله رهبري و حاكميت امت مسلمان پس از پيامبر و تعيين وزيري از خاندان پيامبر (به طور خاص، برادرش) بوده است، و خداي تعالي در جريان نقل قصة سامري، به طور ضمني و سربسته، عدم وفاي امت به پيمان پيامبرش در فرمان‌برداري از وزيرش و پيروي از شخصي در حكم سامري را خبر داده است، و اينك در پايان، خداي تعالي با تعريض به پيامبرش مي‌فرمايد: اگر فرمان‌روايي و حاكميت در جامعة اسلامي از دست خليفه و وزير تو خارج مي‌شود، اما هرگز از دست خدا خارج نخواهد شد. اين خداي بلندمرتبه است كه فرمان‌روايي حق و آشكار در همه حال و هر زمان و مكان از آن اوست. 
    اين آيه آشكارا در مقام آرامش‌خاطر دادن به پيامبر و رفع اندوه از آن حضرت نسبت به آيندة امتش است و در عين حال، از آيندة امت و وضعيت پس از آن حضرت خبر مي‌دهد و اينكه برادر و وزير و شريك در امر و جانشينش به خلافت و حكومت نخواهد رسيد و بايد با اقتداي به هارون، ضمن دعوت امت اسلام به پيروي و اطاعت از خود، در برابر گم‌راهي آنان صبوري پيشه سازد تا امت پيامبر دچار اختلاف و تفرقه نگردند.
    در بخش بعدي سوره، خداوند، مهرباني نسبت به بندگانش را به اوج ‌رسانده، با نقل داستان ديگري در ضمن هدايت بندگان، حجت را نيز بر آنان تمام كرده، هشدار و انذارش را با بليغ‌ترين سخن بيان مي‌كند. مفسران هيچ‌يك ارتباط قصة حضرت آدم را با قصة حضرت موسي و نيز ارتباط روشن ميان اين قصه با موضوع اصلي سوره را بيان نكرده‌اند. قصة حضرت آدم با اشاره به پيماني كه خداوند از وي گرفته، اما آدم خيلي زود آن پيمان را فراموش كرده و عزمي براي پاي‌بندي بر سر پيمانش در او نيافته است، شروع مي‌شود: «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً» (طه: 115). به‌راستي، چرا در آغاز قصه حضرت آدم سخن از پيمان گرفتن از وي و فراموشي آن توسط آدم به ميان آمده است؟ آيا طرح اين موضوع در آغاز قصة حضرت موسي كاشف از غرض اصلي نزول، يعني حاكميت سياسي و معرفي خليفة پس از پيامبر نيست؟ به نظر مي‌رسد روي سخن اين بخش از سورة طه، نه مشركان، بلكه مسلمانان جامعة اسلامي‌است، گرچه در زمان نزول سوره، هنوز اين جامعه تشكيل نشده بود. همان‌گونه كه پيش‌تر بيان شد، نقطة مركزي در قصة حضرت آدم، كه موجب تمايز اين قصه در سوره‌هاي مشابه شده، بيان اغواي وي توسط شيطان با وسوسة برخورداري از فرمان‌روايي جاودانه است: «فَقُلْنا يا آدَمُ إِنَّ هذا عَدُوٌّ لَكَ وَ لِزَوْجِكَ فَلا يُخْرِجَنَّكُما مِنَ الْجَنَّةِ فَتَشْقى إِنَّ لَكَ أَلاَّ تَجُوعَ فيها وَ لا تَعْرى‏ وَ أَنَّكَ لا تَظْمَؤُا فيها وَ لا تَضْحى‏ فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطانُ قالَ يا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلى‏ شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَ مُلْكٍ لا يَبْلى... وَ عَصى‏ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوى‏» (طه: 117- 121).
    ذكر كلمة «فتشقي» در اين آيه و «لايشقي» در آيه 123، و تجانس آن با «لتشقي» در آغاز سوره، از نظر لفظي، هم ميان اين قصه با دغدغه‌هاي پيامبر، كه ايشان را به مشقت انداخته بود، پيوند برقرار كرده و تأييدي است بر اينكه نگراني عمدة پيامبر مربوط به حاكميت و فرمان‌روايي بر جامعة اسلامي پس از پيامبر است.
    به هر روي، با تأكيد بر واقعي بودن قصه‌هاي قرآن، از جمله اين قصه، نمي‌توان همزمان نمادين بودن لايه‌اي از اين قصه را ناديده گرفت. روشن است كه مخاطب اين بخش قصه نخبگاني از افراد جامعة اسلامي‌اند كه زمينة دستيابي به قدرت و حاكميت برايشان فراهم است. در نتيجة اين قصه، به همة آنان هشدار مي‌دهد كه شيطان به عنوان دشمن قسم‌خوردة بشر، با ابزار قدرت و حكومت و فرمان‌روايي، حتماً فريبشان خواهد داد؛ زيرا پدرشان آدم را فريب داده است. البته در قضية حكومت و فرمان‌روايي بر جامعة اسلامي، وزير پيامبر مصونيت دارد؛ همو كه از خاندان ايشان است و به دعاي پيامبر در امر رسالت الهي و هدايت امت، با پيامبر شريك و نيز اهل تسبيح و ذكر خداوند است، و همين راز ضرورت عصمت امام در باور شيعه، و همين امور معيارهاي تعيين خليفه و وزير و جانشين شايستة پيامبر است.
    پس از قصة حضرت آدم، آخرين آيات سوره به عنوان نتيجة دو قصة بسيار مهم اين سوره، قابل تحليل است. در اين آيات، كساني كه از هدايت‌ها و تجربه‌هاي مطرح در اين دو قصه، به عنوان دستورهاي خداوند براي سعادت فرد و جامعة اسلامي رويگردان شوند، به شدت تهديد شده‌اند. در بخشي از اين آيات آمده است: «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِى فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَ نحَْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَمَةِ أَعْمَى‏ قَالَ رَبّ‏ِ لِمَ حَشَرْتَنىِ أَعْمَى‏ وَ قَدْ كُنتُ بَصِيرًا قَالَ كَذَالِكَ أَتَتْكَ ءَايَاتُنَا فَنَسِيتهََا وَ كَذَالِكَ الْيَوْمَ تُنسىَ‏ وَ كَذَالِكَ نجَْزِى مَنْ أَسْرَفَ وَ لَمْ يُؤْمِن بَِايَاتِ رَبِّهِ وَ لَعَذَابُ الاَْخِرَةِ أَشَدُّ وَ أَبْقَى» (124ـ127).
    در بخشي ديگر، تسلابخشي به پيامبر با جهت‌گيري ويژه‌اي آشكارا موج مي‌زند: «فَاصْبرِْ عَلىَ‏ مَا يَقُولُونَ وَ سَبِّحْ بحَِمْدِ رَبِّكَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَ قَبْلَ غُرُوبهَِا وَ مِنْ ءَانَاى الَّيْلِ فَسَبِّحْ وَ أَطْرَافَ النهََّارِ لَعَلَّكَ تَرْضىَ‏ وَ لَا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلىَ‏ مَا مَتَّعْنَا بِهِ أَزْوَاجًا مِّنهُْمْ زَهْرَةَ الحَْيَوةِ الدُّنْيَا لِنَفْتِنهَُمْ فِيهِ وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيرٌْ وَ أَبْقَى‏ وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ وَ اصْطَبرِْ عَلَيهَْا لَا نَسَْلُكَ رِزْقًا نحَّْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعَقِبَةُ لِلتَّقْوَى» ‏(130ـ132).
    در اين بخش از سوره، پيامبر را به صبر و تسبيح و حمد خداوند و چشمداشت نداشتن به بهره‌هاي دنيايي ـ احتمالاً با توجه با سياق سوره، اين بهره‌ها ناظر به قدرت و حاكميت باشد ـ كه طبق سنت الهي گروه‌هايي از انسان‌ها از آن برخوردار شده و با آن آزمايش شده‌اند دعوت كرده است. سپس از پيامبر مي‌خواهد كه خانواده‌اش را به نماز امر كند و خود نيز با جديت و شدت (اصطبر) بر انجام نماز، صبوري بورزد. اين جمله «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَوةِ» با موضوع اصلي سوره و آنچه در توضيح آن تاكنون بيان شد ارتباط كليدي دارد.
    چرا در اين آية شريفه، از پيامبر مي‌خواهد خانواده‌اش را به نماز امر كند؟ چه ارتباطي ميان غرض اصلي اين سوره با خانوادة‌ پيامبر وجود دارد؟ مقصود از «خانوادة پيامبر» چه كساني است؟ توضيحات گذشته دربارة غرض سورة طه پاسخ اين دو سؤال را روشن مي‌كند. به حكم سياق سوره، مقصود از خانوادة پيامبر (اَهلِك) صرفاً همان شخص يا اشخاصي است كه براي وزارت و مشاركت در مأموريت الهي پيامبر و هدايت امت و جانشيني آن حضرت انتخاب شده‌اند، نه زنان پيامبر. دعوت آنها به نماز و صبر بر آن، بدان سبب است كه خداوند در نقل ماجراي سامري، به صورت ضمني به پيامبر خبر داده‌ است كه وزير و خليفه‌اش از حكومت و خلافت بازخواهد ماند، و اين نماز است كه مي‌تواند در برابر اين حادثه بزرگ براي انجام وظيفه‌اش، پناهگاهي مطمئن باشد.
    سورة طه و مسئلة آيندة حكومت اسلامي
    از توضيحات گذشته، به دست مي‌آيد كه پيش از نزول سورة طه، سه مسئله موجب نگراني پيامبر بوده و آن حضرت را به رنج شديد انداخته بود: يك مسئله مربوط به مواجهة مشركان مكه با پيامبر و مسلمانان بود كه پيامبر آشكارا در برابر آن موضع‌گيري مي‌كردند. اما دو مسئلة ديگر مربوط به وضعيت آيندة امت اسلامي، به‌ويژه حاكم و خليفه‌اي بود كه پيامبر براي بعد از خود در نظر داشتند و اينكه از ناحية بعضي نخبگان جامعة اسلامي انحرافي در موضوع خلافت رخ خواهد داد و امت را از تبعيت از خليفه پيامبر بازخواهد داشت. يكي از اين دو مسئله را پيامبر در ضمير خود داشتند و ديگري هم گاه در قالب خطورات به دل و ذهن پيامبر وارد مي‌شد. شايد در آن زمان، پيامبر نشانه‌هاي ايمان را در عمر، كه هنوز به اسلام نگرويده بود، مي‌ديدند و مشاهده اين نشانه‌ها موجب ورود آن خطورات به قلب پيامبر مي‌شد. در پي اين حادثه، سورة طه نازل شد تا موجب تسلاي خاطر پيامبر گردد و امت را، هم به مسير حق هدايت و هم با بيان تجربه‌هايي از امت حضرت موسي و قصة حضرت آدم حجت را بر قومش تمام كند و كساني را كه لازم است، هشدار دهد. بنابراين، مهم‌ترين غرض از نزول سورة طه، بيان مسئلة حاكميت سياسي بر مسلمانان در دوران از پيامبر و تعيين وزير و خليفه‌اي براي پيامبر است و البته به سبب قدرت‌طلبي نهفته در ذات بشر و وجود دشمن قسم‌خورده‌اي همچون شيطان، حاكميت سياسي خليفة پس از پيامبر با چالش‌هايي مواجه خواهد شد. همچنين در اين سوره، موضع خليفة پس از پيامبر كه بايد در شرايط كنار گذاشته شدن از قدرت انجام دهد به نيكي بيان شده است: ايفاي نقش هدايتگري امت؛ پرهيز از هرگونه ايجاد شكاف و تفرقه در ميان امت و پناه آوردن به نماز به عنوان برترين ذكر خداي تعالي، تا سرانجام خدايي كه فرمانرواي حق و آشكار و مطلق بر عالم هستي است، آنچه را مقدر كرده است برساند: «قُلْ كُلٌّ مُّترََبِّصٌ فَترََبَّصُواْ فَسَتَعْلَمُونَ مَنْ أَصْحَابُ الصرَِّاطِ السَّوِىّ‏ِ وَ مَنِ اهْتَدَى» (طه: 135).
    در منابع شيعه و سني و عمدتاً در منابع شيعي، روايات فراواني ذيل بعضي از آيات اين سوره نقل شده است كه برداشت فوق از موضوع و غرض اصلي سوره را تأييد مي‌كند. به سبب محدوديت بحث، بعضي از اين روايات بدون هرگونه توضيح و تحليلي نقل مي‌شود. شايان ذكر است كه اعتبار سند اين روايات براي ما اهميت ندارد؛ زيرا قصد نداريم براي اثبات مباحث گذشته، به اين روايات استدلال كنيم، بلكه غرض آن است كه آنچه را با تأمل در آيات سورة طه دربارة غرض اصلي آن به دست آورده‌ايم، به‌عنوان شاهدي نقل كنيم، و اين از لحاظ تاريخي براي ما اهميت دارد:
    اسماء بنت عميس مي‌گويد: رسول خدا را در مقابل كوه «ثبير» ديدم كه مي‌گفت: ‌اي ثبير، طلوع كن! اي ثبير، طلوع كن!  بار خدايا! همان چيزي را كه برادرم موسي از تو درخواست كرد، من از تو درخواست مي‌كنم: سينه‌ام را فراخ گردان، و امرم (انجام رسالت الهي) را بر من آسان گردان، و گره از زبانم باز كن تا سخنم را بفهمند، و از خاندانم وزيري برايم قرار ده؛ برادرم علي را. پشتم را با او قوي گردان، و او را در امرم شريك گردان، تا فراوان تو را تسبيح گوييم و بسيار تو را ياد كنيم، كه تو نسبت به ما كاملاً بينايي(سيوطي، 1404ق، ج 4، ص 295؛ نيز ر.ك: بحراني، 1416ق، ج 3، ص 764).
    سليم‌بن قيس نقل مي‌كند كه اشعث‌بن قيس به علي گفت:‌ اي پسر ابو‌طالب، هنگامي كه با فردي از قبيلة بني‌تيم و بني‌عدي و بني‌اميه بيعت شد، چه چيز مانع تو شد كه بر روي آنها شمشير بكشي و با آنها بجنگي؟ از زماني كه به عراق آمده‌اي، در هر خطبه‌اي خود را شايسته‌ترين فرد براي حكومت بر مردم معرفي مي‌كني و پيوسته خود را از زمان رحلت رسول خدا مظلوم مي‌شمري!
    امام فرمودند: ‌اي پسر قيس، سؤال كردي، پس جواب آن را خوب بشنو! هرگز ترس و كراهت از ملاقات پروردگار مرا از شمشير كشيدن باز نداشت. آنچه مرا از جنگ بازداشت امر رسول خدا و پيمان آن حضرت از من بود. رسول خدا دربارة رفتار امت با من، پس از خودش خبر داده بود. بنابراين، رفتاري كه من پس از پيامبر از امت ديدم بيش از آنچه مي‌دانستم نبود، بلكه يقين من نسبت به سخن رسول خدا بيش از يقيني بود كه با مشاهدة رفتار مردم به دست آوردم. من به رسول خدا گفتم: هنگامي كه از من روي‌گردانند، از من چه مي‌خواهيد انجام دهم؟ پيامبر فرمودند: اگر ياراني يافتي با آنان جهاد كن، و اگر ياراني نيافتي دست نگه‌دار و خون خود را حفظ كن، تا زماني كه براي اقامة دين و كتاب خدا و سنت من ياراني پيدا كني. و پيامبر به من خبر دادند كه به‌زودي، امت، مرا خوار خواهد كرد و از ديگري بجز من پي‌روي مي‌كنند. و خبر دادند كه من نسبت به ايشان به‌منزلة هارون نسبت به موسي هستم. و به‌زودي پس از پيامبر، مردم به‌منزلة هارون و پيروانش و گوساله و پيروانش خواهند شد... من نيز ترسيدم كه برادرم رسول خدا بگويد: چرا ميان امتم تفرقه انداختي و سخنم را پاس نداشتي؟ من به تو سفارش كرده بودم كه اگر ياوراني نيافتي دست نگه‌داري و خون خود و اهل‌بيت و شيعه‌ات را حفظ كني... پس هنگامي كه رسول خدا رحلت كردند، مردم با ابوبكر بيعت كردند، درحالي‌كه من مشغول غسل و دفن رسول خدا بودم. سپس به جمع قرآن پرداختم و سوگند ياد كردم كه ردا برنگيرم، جز براي نماز، مگر آنكه قرآن را در يك كتاب گرد آورم. سپس فاطمه را همراه كردم و دست حسن و حسين را گرفتم و نزد همة اهل بدر و سابقان از مهاجر و انصار رفتم و همه را به ياري خود دعوت كردم، اما جز چهار تن كسي دعوتم را اجابت نكرد... پس آنان مرا مجبور و مغلوب ساختند. من نيز همان سخن هارون را خطاب به موسي بر زبان آوردم و هارون را اسوة نيكي براي خود قرار دادم و نسبت به سفارش رسول خدا حجت و دليل قوي دارم (بحراني، 1416ق، ج 3، ص 774).
    حويزي از تفسير قمي نقل كرده است كه يكي از اصحاب به نام مروان از امام صادق دربارة آية شريفة «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهي»(طه: 128) سؤال كرد، حضرت فرمودند: به خدا قسم، ما اهل‌بيت پيامبر «اولي النهي»(خردمندان) هستيم. پرسيد معناي «اولي النهي» چيست؟ پاسخ دادند: قضاياي مربوط به دوران پس از رسول خدا مانند ادعاي خلافت توسط ابوفلان و عهده‌داري منصب خلافت توسط وي و نفر بعدي و نفر سومي و سپس بني‌اميه را رسول خدا به حضرت علي خبر داده بود، و آنها همان‌گونه رخ داد كه خداي تعالي خبر داده بود، و حضرت علي نيز به ما خبر داده‌اند كه فرمان‌روايي به دست بني‌اميه و ديگران خواهد افتاد (و به دست ما نخواهد رسيد)، و اين است آيه‌اي كه خداي تعالي آن را در قرآن آورده است: «إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِأُولِي النُّهى‏». علم اين حوادث تماماً به ما رسيده است. پس ما در برابر امر خدا صبر كرديم. (حويزي، 1415ق، ج3، ص 405).
    در اصول كافي آمده است كه ابوبصير مي‌گويد: از امام صادق درباره آية شريفة «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً» پرسيدم، حضرت فرمودند: مقصود از «ذكري» ولايت اميرالمؤمنين است. پرسيدم مقصود از «وَ نَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيامَةِ أَعْمى» چيست‏؟ فرمودند: يعني: در قيامت چشمانش نابينا و كور است؛ چون باطنش در دنيا نسبت به ولايت اميرالمؤمنين كور بود. امام ادامه دادند: آن شخص در قيامت متحيرانه خواهد گفت: «لِمَ حَشَرْتَنِي أَعْمى‏ وَ قَدْ كُنْتُ بَصِيراً قالَ كَذلِكَ أَتَتْكَ آياتُنا فَنَسِيتَها». سپس امام فرمودند: مقصود از آيات در اين آية شريفه ائمه هستند (كليني، 1429ق، ج 2، ص 422؛ حويزي، 1415ق، ج 3، ص 406).
    نتيجه‌گيري
    از رهگذر مباحث مطرح در مقاله، علاوه بر كشف موضوع حاكميت سياسي و تعيين خليفة پيامبر، براي حكومت اسلامي و ويژگي‌هاي حاكم و خليفة شايسته آن حضرت، نتايج ذيل نيز به دست آمد:
    بر خلاف پندار بعضي از مستشرقان، كه طرح مسائل سياسي در قرآن مجيد را در آيات و سوره‌هاي مدني قرآن ديده‌اند، از بررسي اين سوره، كه در سال‌هاي آغازين بعثت پيامبر نازل شده (قريب سال پنجم) معلوم شد كه مسائل سياسي و حاكميتي در قرآن مطرح و مطمح‌نظر و دغدغة پيامبر بوده است.
    برخلاف تصور عمومي و رايج، به‌ويژه نزد اهل‌تسنن، از رهگذر مباحث گذشته روشن شد كه قضية خلافت و جانشيني پس از پيامبر آن‌گونه كه شيعه باور دارد در آيات مكي قرآن ريشه دارد و در آيات و سوره‌هاي مكي مطرح شده است.
    همچنين روشن شد كه مسئلة حكومت و سياست در ذات دين پيامبر خاتم نهفته و با آموزه‌هاي هدايتي و سعادت‌بخش قرآن آميخته و از آن غيرقابل انفكاك است.
    نيز روشن شد كه منصب حكومت و خلاف از منظر قرآن با همة آموزه‌هاي دين امتزاج كامل دارد و شأن حاكم اسلامي به ادارة جامعه و اجراي احكام اسلام محدود نمي‌شود، بلكه خليفة پيامبر و حاكم در جامعة اسلامي، بايد واجد سمت هدايتگري امت به احكام دين و اجراي كامل دين خدا در زمين همراه با شايستگي آن باشد. به همين سبب، در سمت هدايتگري و مشاركت خليفة پيامبر در امر پيامبر، آگاهي كامل نسبت به احكام دين و عصمت در فهم دين و هدايت امت و اجراي احكام دين لازم است.
    سرانجام، نتيجة ديگري كه از رهگذر تحليل سورة طه به دست آمد اينكه از يك‌سو، انجام رسالت الهي در امر تبليغ و اجراي احكام دين از شئون و وظايف حاكم جامعة اسلامي و نيز خليفة پس از پيامبر است، و از سوي ديگر، شيطان، اين دشمن ديرينة بشر، سوگند ياد كرده است كه با قدرت، همة افراد بشر را فريب دهد. با توجه به اين مهم، اثبات مي‌شود كه تعيين خليفه و حاكم جامعة اسلامي كه مي‌خواهد در جاي پيامبر بنشيند، نمي‌تواند به انتخاب مردم وانهاده شده باشد، بلكه جانشين ايشان بايد از سوي خداوند به اين سمت منصوب شود.

     

    References: 
    • ابن‌عاشور، بي‌تا، التحرير و التنوير، بي‌جا، بي‌نا.
    • ابن‌فارس، احمدبن، 1387، ترتيب مقايس اللغه، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • بحراني، سيدهاشم، 1416ق، البرهان في تفسير القرآن، تهران، بنياد بعثت.
    • پيشگاهي‌فرد، زهرا، 1386، فرهنگ جغرافياي سياسي، تهران، انتخاب.
    • جوهري، اسماعيل‌بن حماد، بي‌تا، تاج اللغه و صحاح العربيه، بيروت، دارالفكر.
    • حويزي، عبد علي‌بن جمعه، 1415ق، نور الثقلين، قم، اسماعيليان.
    • فراهيدي، خليل‌بن احمد، 1410ق، كتاب العين، قم، هجرت.
    • دروزه، محمدعزت، 1383ق، التفسير الحديث، قاهره، داراحياء الكتب العربيه.
    • راغب اصفهاني، حسين‌بن محمد، 1412ق، المفردات في غريب القرآن، دمشق، دارالعلم.
    • سيدقطب، 1413ق، التصوير الفني في القرآن، قاهره، دارالشروق.
    • فيومي، احمد‌بن محمد، بي‌تا، المصباح المنير، بيروت، دارالهجره.
    • قرشي، سيدعلي اكبر، 1377، تفسير احسن الحديث، تهران، بنياد بعثت.
    • كليني، محمد‌بن يعقوب، 1429ق، الكافي، قم، دارالحديث.
    • مصطفوي، حسن، 1360، التحقيق في كلمات القرآن، تهران، بنگاه نشر و ترجمه كتاب.
    • ملبوبي، محمدتقي، 1376، تحليلي نو از قصص قرآن، تهران، اميركبير.
    • واعظی، احمد، 1385، حکومت اسلامی، قم، مرکز مدیریت حوزه علمیه قم.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طیب حسینی، سیدمحمود.(1395) حاکمیت سیاسی جامعه‌ی اسلامی و ویژگی‌های آن در سوره‌های مکی قرآن (بررسی سوره‌ی طه). دو فصلنامه معرفت سیاسی، 8(1)، 41-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیدمحمود طیب حسینی."حاکمیت سیاسی جامعه‌ی اسلامی و ویژگی‌های آن در سوره‌های مکی قرآن (بررسی سوره‌ی طه)". دو فصلنامه معرفت سیاسی، 8، 1، 1395، 41-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طیب حسینی، سیدمحمود.(1395) 'حاکمیت سیاسی جامعه‌ی اسلامی و ویژگی‌های آن در سوره‌های مکی قرآن (بررسی سوره‌ی طه)'، دو فصلنامه معرفت سیاسی، 8(1), pp. 41-59

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    طیب حسینی، سیدمحمود. حاکمیت سیاسی جامعه‌ی اسلامی و ویژگی‌های آن در سوره‌های مکی قرآن (بررسی سوره‌ی طه). معرفت سیاسی، 8, 1395؛ 8(1): 41-59