گونه شناسی فقهی مذاکره سیاسی با دشمنان به استناد تاریخ (با تطبیق بر مذاکره با آمریکا)
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
امروزه «مذاكره سياسي» در روية ديپلماسي كشورها در نظام بينالملل، رونق زيادي يافته است. بسياري از تعاملات بينالمللي، جنگ سرد و جنگهاي نظامي، متأثر از مذاكراتي است كه كشورها يا سازمانهاي بينالمللي با يكديگر دارند. در واقع، سرنوشت بسياري از رويدادهاي سياسي جهان در مذاكرات سياسي تعيين مي¬گردد. اهداف مذاكرات سياسي و نسبت قدرت دو طرف مذاكرهكننده، به علاوه بازخوردهاي بينالمللي، همواره دغدغههايي را براي انجام مذاكره، كم و كيف آن يا صرفنظر از آن، در كشورها ايجاد ميكند. در مورد جمهوري اسلامي ايران، پس از انقلاب اسلامي همواره مذاكره در سطوح و با دولتهاي مختلف به يك مسئله در فقه سياسي تبديل شده است كه اختلافات بسياري در مورد كم و كيف آن، در ميان صاحبنظران و متوليان سياست، و نظريه¬پردازان در دستگاه حاكميت وجود دارد. اين اختلافات، آنگاه جديتر ميشود كه بين عرف بين¬الملل و ضرورتها و گفتمان انقلاب اسلامي، تعارض ظاهري مشاهده شود. اين اختلافنظرها، آنگاه دوچندان مي¬شود كه طرف مذاكره، خوي استكباري داشته باشد و يا در ظاهر، متمدن و قانونمند رفتار كند، ولي در نهان سياستهاي سلطهگري را دنبال نمايد و اصولاً به دنبال توافق نباشد، بلكه به دنبال تثبيت موضع خود باشد، هرچند عقيدة ديني و منافع ملي كشور مقابل ناديده انگاشته شود. به دولتي با اين ويژگي، در اين تحقيق «دشمن» اطلاق ميشود. بارزترين مصداق آن كشور آمريكاست. با توجه به ضرورتها، مصالح و مفاسد، اهداف و... تحقيقي پيرامون مذاكره سياسي، از حيث شناخت ماهيت آن و به تبع آن، بحث در مورد حكم فقهي آن، ميتواند مفيد واقع شود. اين تحقيق، با روش توصيفي- تحليلي و با رجوع به منابع كتابخانهاي، به اين مهم ميپردازد و به مسائل زير پاسخ ميدهد: مذاكره سياسي در عصر حاضر، چه شباهتها يا تمايزاتي با مذاكرات دوران صدر اسلام و پس از آن دارد، تا از خلط مباني و استناد به سيرة اهلبيت در مورد مذاكره جلوگيري شود؟ ماهيت مذاكره و نسبت آن با دعوت، نصيحت، امر به معروف و نهي از منكر و... چيست؟ با روشن شدن موارد فوق، حكم فقهي مذاكره سياسي، با دشمنان و بخصوص با كشوري مانند آمريكا چيست؟
تعريف مذاكره
«مذاكره» در لغت به معناي گفتوگو كردن است (مهيار، بيتا، ص 406). واژة مفاوضه در عربي نيز تقريباً به همين معناست. البته به صورتي كه در آن حقوق و اختيارت دو طرف، مانند دو شريك برابر است و يا گردهمايي و تبادل آرا براي كسب دانش در آن مدنظر است (همان، ص 846). برايناساس، به نظر ميرسد مذاكره بر وزن «مفاعله»، به معناي يادآوري و تذكر متقابل نيز هست. تذكر متقابلي از جنس ارشاد و يا تنقيح حق و مطالبة حق و... . معادل انگليسي آن واژه «Negotiation» است كه در لغت به معناي، چك و چانه زدن، جر و بحث، توافق، مبادله، معامله و نقد كردن آمده (باطني، 1376، ص 564). در اصطلاح مديريتي، مذاكره فراگردي است كه دو يا چند نفر يا گروه، داراي هدفهاي مشترك و متضاد، طرحهاي پيشنهادي خود را بيان ميكنند و شرايط خاص خود را مورد بحث قرار ميدهند تا احتمالاً به توافق برسند. مذاكره، معمولاً شامل تركيبي از مصالحه، همكاري مبتني بر اعتماد و احتمالاً تأكيداتي بر مسائل حياتي است(Hellriegel، 1998، ص 378). غالباً يك بخش مهم، فراگرد حل تعارض مذاكره است. مذاكرات ممكن است بهعنوان يك فرايندي نگاه شود كه در آن، دو يا بيشتر از دو طرف، سعي در رسيدن به توافق قابل قبول دارند (رضائيان، 1387، ص 90). تعاريف مزبور، با مذاكرات در فضاي سياسي عصر حاضر انطباق دارد. درحاليكه علاوه بر آن، در مذاكرات تاريخي پيامبر و اهلبيت ايشان، شاهد نوعي مناظره، گفتوگو، جدال، تبليغ و... هستيم. مذاكره بهطوركلي در موضوعات مختلف، اعم از توافق بر سر موضوعات مختلف، حل مسائل ملي، منطقه¬اي و جهاني، شروع يك تعامل سازنده و يا تحميل يك مذاكره، در اثر فشارهاي بينالمللي مصداقهاي بسياري دارد.
تقسيمبندي مذاكره
گونهشناسي مذاكرات پيامبر و اهلبيت، بايد مبتني بر شاخصهاي تعريفشدة فقهي بر اساس نگاه درست تاريخي صورت گيرد. در اين صورت، ميتواند در سياستگذاري ديپلماسي، چراغ راه نظام اسلامي قرار گيرد. آيتالله خامنهاي در اينباره ميفرمايند:
بعضي بيخيال هم نيستند لكن سهلانديشند، عمق مسائل را نميفهند. وقتي صحبت مذاكره ميشود، ميگويند آقا شما چرا با مذاكرة با آمريكا مخالفت ميكنيد؟ خب اميرالمؤمنين هم مذاكره كرد با فلانكس، امام حسين هم مذاكره [كرد]. خب اينها نشاندهندة سهلانديشي است، نشاندهندة نرسيدن به عمق مسئله است. اينجور نميشود مسائل كشور را تحليل كرد. با اين نگاه عاميانه و سادهانديشانه نميشود به مصالح كشور رسيد (بيانات رهبري، 15/7/1394).
بيشك سهلانديشي موجب ميشود تا شرايط و تفاوت مبناي عملكرد اهلبيت در رفتارهاي سياسي ايشان به درستي شناخته نشود. ازاينرو، با محورهاي زير، به انواع و ابعاد مذاكرات در تاريخ پرداخته ميشود.
1. امر به معروف و نهي از منكر
بخشي از مذاكرات اهلبيت با دشمنان، از مصاديق امر به معروف و نهي از منكر است كه با مذاكره به معناي بده بستان امروزي متفاوت است. تبيين اين قسمت، به اين دليل است كه صرف هر گفتوگويي در تاريخ اهلبيت، مذاكره به معناي امروز تلقي نشود و از ظاهرنگري جلوگيري و به عمق ماهيت مذاكرات اهلبيت پي برده شود. مصاديق اين مورد در تاريخ، بسيار فراوان است. مذاكرات و مكاتبات معاويه و امير مؤمنان از اين دست بوده است. حضرت امير، در سير اين مذاكرات در پي از بين بردن فتنه بودهاند. هرچند دورنمايي جز جنگ براي آينده آن پيشبيني نميشد (طبري، 1357ق، ج 3، ص 463). حضرت امير، آمر به معروف بودهاند و ناهي از منكري بودند كه معاويه، اصرار به آن داشت؛ معروف حفظ قوام و يكپارچگي مسلمين بود و منكر سركشي در برابر امام مسلمين و فتنه در ميان مسلمانان كه در تاريخ اين موارد ثبت شده است (ر.ك: طبري، 1357ق، ج 3، ص 462). افزون بر اينكه، گرچه امام در اين موضوع امر حكومتي كردهاند، اما مانعي نيست كه يك امر حكومتي در عين حال، بر فريضة امر به معروف و يا نهي از منكر هم منطبق باشد. با اين حال، امام از موضع قدرت و طبق شرايط امر به معروف و نهي از منكر به مذاكره و مكاتبه مبادرت مينمودهاند كه نامة عزل معاويه دال بر آن است (منقري، 1370، ص 117). شايد گفته شود كه در امر به معروف و نهي از منكر، مذاكره به معناي ديالوگ وجود ندارد و از سنخ مونولوگ است. لذا اين بحث تخصصاً خروج موضوعي دارد. اين سخن درستي است، اما به علت سماجت معاويه بر تمرد از امر و نهي حضرت امير، اين موضوع از سنخ ديالوگ ميباشد؛ زيرا مكاتبات و شروطي دو طرفه بوده است. بنابراين، حضرت در اداي اين فريضه، با شرط و شروط معاويه مواجه ميشود. البته حضرت امير، بنايي بر دادن امتيازي در مقابل اقدام منكر معاويه نداشتهاند. براي نمونه، معاويه طالب استمرار حكومت خود بر شام و قبل از آن، بر مصر بود (ابن عساكر،1461ق، ج 62، ص 91)، كه هرگز با روية عدالت اميرالمؤمنين پذيرفتني نبود. حضرت لحظهاي هم به ابقاي معاويه با آن شرايط رضايت ندادند. ايشان فرمودند: جز شمشير چيزي به او نخواهم داد (مسعودي، 1384ق، ج 2، ص 364). ازاينرو، روشن است كه حضرت، طبق مراتب امر به معروف و نهي از منكر عمل نمودهاند كه در نهايت، هم به جنگ منجر شده است. بنابراين و ازآنجاكه برخي مذاكرات در سيرة اهلبيت از باب امر به معروف و نهي از منكر بوده است، ميتوان گفت: كسي كه امر ميكند، يا بايد بر مأمور برتري داشته باشد، يا خود را در چنين مقامي قرار دهد و از موضع بالاتر امر كند. خواهش و استدعا كردن «امر» نيست. مقتضاي كلمه امر، اين است كه بايد بهصورت استعلا باشد (موسوي خميني، بيتا، ج 1، ص 464). هرچند آمر يا ناهي، بالاتر از منهي عنه نباشد (بيانات رهبري، 19/4/1379). مذاكرات و مكاتبات دوجانبة حضرت رسول نيز در بسياري موارد اينگونه بوده است. به نظر ميرسد عبارت «وگرنه گناه ملت (از ايمان نياوردن) بر گردن تو خواهد بود» كه در مذاكرات و نامههاي پيامبر با برخي پادشاهان آمده است، دال بر امر به معروف و نهي از منكر است و نه دعوت؛ زيرا اينجا سخن از دعوت به اسلام گذشته و روي سخن با اعانت به ترويج اسلام، يا مانع شدن از ترويج اسلام در ميان مردم است كه با لحن استعلايي همراه است.
اما اگر گفته شود: امر به معروف و نهي از منكر، مقولهاي درونديني است و ربطي به مذاكرات پيامبر با مشركان ندارد، بايد گفت: اولاً، هدف امر خداوند به اين فريضه، ترويج و حصول معروفات و انتفاي منكرات است (گيلاني ميرزاي قمي، 1413ق، ج 1، ص 418). ثانياً، معروف و منكر را بايد سه دسته نمود: دسته اول كه مربوط به امور شخصي افراد در دين و مسلك خودشان است و ضرري براي غير خود به صورت غالب ندارد كه نماز خواندن و شرب خمر در پنهان و... از اين دستهاند. در اين امور، امر به معروف و نهي از منكر در قبال غيرمسلمان لغو است. دسته دوم، مربوط به حسن و قبح ذاتي امور است و هر انساني با هر مسلكي، حكم به قبح آن ميكند و آن را مضر براي نوع انسانها و جوامع ميپندارد، مانند قتل، استعمار، ظلم و سلطهگري. دستة سوم، اموري هستند كه شايد براي عموم انسانها منكر يا معروف پنداشته نشود، ولي براي مسلمانان قطعاً منشأ تأثير خواهد بود، و اسلامهراسي و بردن آبروي نظام اسلامي با تبليغات سوء و... از اين دستهاند. بيشك با توجه به هدف ذاتي فريضة امر به معروف و نهي از منكر و برخي شرايط فقهي حاكم بر آن، دو دستة اخير را ميتوان برونديني نيز دانست.
بنابراين، از مجموعه مذاكراتي كه اهلبيت در قالب امر به معروف و نهي از منكر با دشمنان داشتهاند، نميتوان تطبيقي با مذاكره با دشمن، به معناي امروزي كرد و بايد به دنبال مصاديق ديگري بود.
2. دعوت
«دعوت» در سياست خارجي اسلام، جايگاه خاصي دارد. به نظر ميرسد اصليترين هدف در ديپلماسي اسلامي دعوت است كه خود وسيلهاي براي رسيدن به هدف غايي دين اسلام است. دعوت داراي شرايطي است كه توجه به آنان موجب ميشود تا تفاوتهاي مذاكرات امروزي را با دعوتهاي ثبت شده در تاريخ اسلام، كه بخش اعظمي از آن توسط پيامبر اكرم انجام شده است، دانسته شود. مذاكرات و مكاتبات زيادي توسط پيامبر اسلام با ملل، دول و قبائل انجام شده است. دعوت از امور عبادي محسوب ميشود و قصد قربت نياز دارد. محتواي دعوت، دعوت به اسلام، شهادتين و اقرار به وحدانيت خداي تعالي و عدل او و نبوت حضرت محمد و امامت امير مؤمنان و اولاد معصوم ايشان و جميع شرايع و احكام آن است (بهايي، بيتا، ص 155). همانگونه كه در قرآن كريم آمده است: «اُدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّك ...» (نحل: 125)؛ دعوت به عنوان مرحلة قبل از جهاد محسوب ميشود (حلي، بيتا، ص 80). دعوت، براي جماعتي لازم است كه دعوت به ايشان نرسيده باشد و به بعثت رسول الله آگاه نباشند. اما جماعتي كه دعوت به ايشان رسيده است و عالم به دعوت و بعثت رسول الله باشند، لازم نيست، اما سنت (مستحب) است (بهايي، بيتا، ص 155). رهبر الهى بايد به اصول دعوت خود پايبند باشد و در برابر خواستههاى نامشروع دعوتشوندگان تسليم نشود (قرائتي، 1383، ج 10، ص 386). «... فَلِذلِك فَادْعُ وَ اسْتَقِمْ كمَا أُمِرْتَ وَ لاَ تَتَّبِعْ أَهْوَائَهُمْ...» (شوري: 15). در واقع در دعوت توافق يا بدهبستاني به معناي امروزي در كار نيست. امري يك طرفه از سوي داعي است. به عبارت ديگر، در اينجا موضوع دعوت، فقط براي داعي موضوعيت دارد و مخاطب دعوت لزوماً آن را داراي موضوعيت نميپندارد. در سيرة رسول خدا، بخش اعظمي از مكاتبات و مذاكرات با اين شرايط تطبيق ميكند. اين بدانمعناست كه مذاكره به معناي امروز نبوده است. از نظر فقهي ميتوان صرفاً آن را دعوت تلقي كرد. پيامبر اسلام، پس از انعقاد صلح حديبيه در سال ششم هجري، سفيران خود را به سوي رؤساي دولتهاي مجاور فرستاد و پيام كتبي خويش را به آنان اعلام كرد. اين نامهها به جانب قيصر روم، كسراي فارس مقونس، امپراتور مصر، نجاشي، مندر غساني در شام، منذربن ساوي در بحرين و ملوك يمن و عمان ارسال شد. موضوع همگي آنها دعوت به اسلام بود (حسني، 1378، ص 190). اين دعوت، البته در همة موارد، مقدمة قبل از جهاد نبود؛ چراكه به نظر ميرسد دعوت قبل از جهاد صرفاً براي از ميان برداشتن «صدعن سبيلالله» بوده است.
در شرايط امروزي، تقريباً هيچ دعوتي به اسلام به صورتي كه در صدر اسلام بوده است، در مذاكرات ديده نميشود. مذاكرات امروزي، لزوماً مرحلة قبل از جهاد نيست؛ چراكه جهاد ابتدايي در دوران غيبت معصوم در كلام اكثر فقها ممنوع است. حتي آن دسته از فقها (مثل آيتالله خامنهاي)، كه آن را جايز ميدانند، آن را منوط به مصلحت كردهاند (خامنهاي، بيتا، ص 227). بيشك اقدام به آن را امروزه با شرايط بحراني جهان و فشارهاي بينالمللي و... مقدور نميدانند. آيتالله خامنهاي در اينباره ميفرمايند: «بارها گفتهايم كه ما شروعكنندة جنگ نخواهيم بود؛ دلايل خودمان را داريم، براي اين كار. هيچ جنگي را ما شروع نميكنيم، اما بايد جرأت شروع جنگ را از دشمن گرفت» (بيانات رهبري، 30/1/1394). افزون بر اين، دعوت براي كساني است كه عالم به اسلام و دعوت پيامبر اسلام نباشند، بهويژه عصر ارتباطات امروزي، بعيد است، لااقل سران كشورها از آن بيخبر باشند. رهبرمعظم انقلاب نيز اينگونه به آن تأكيد ميكنند: «در اين نوشته به سياستمداران و دولتمردان شما (آمريكاي شمالي و اروپا) خطاب نميكنم، چون معتقدم كه آنان آگاهانه راه سياست را از مسير صداقت و درستي جدا كردهاند» (نامه رهبري به جوانان آمريكاي شمالي و اروپا، 1/11/1393). برايناساس، غالباً جنس مذاكرات امروز از جنس دعوت نيست. نميتوان براي موجه جلوه دادن مذاكرات امروزي با دشمنان، به آن تمسك جست. البته، امروزه دعوت به معناي قبل از جنگ يا اتمام حجت بر كفار، امروزه مصداق ندارد؛ زيرا هم جهاد ابتدايي مقدور نيست و هم بيدار كردن آنان امري بعيد است. در واقع، سنخ دشمنان امروز از سنخ كفار گمراه نيست، بلكه از سنخ اولياي كفر و طاغوت است كه صرفاً بايد ولايت آنان را از ملت و جهان زدود (بقره: 257)؛ زيرا كار آنان از دعوت گذشته و به تعبير قرآن، «قُلْ يا أَيُّهَا الْكافِرُونَ لا أَعْبُدُ ما تَعْبُدُونَ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ وَ لا أَنا عابِدٌ ما عَبَدْتُّمْ وَ لا أَنْتُمْ عابِدُونَ ما أَعْبُدُ لَكُمْ دينُكُمْ وَ لِيَ دين» (كافرون: 1-6). ديگر بايد راه مسلمانان را از آنان جدا نمود.
در تفكيك بين دعوت و امربه معروف و نهي از منكر، لازم به يادآوري است كه در دعوت، وجوب مبتني بر عالم نبودن طرف مقابل است، ولي در نهي از منكر و امر به معروف، علم داشتن يا نداشتن مخاطب به معروف يا منكر مورد خللي در وجوب آن ايجاد نميكند؛ علاوه بر اين، برخي امر به معروف و نهي از منكرِ جاهل (حكمي و موضوعي) را ارشاد جاهل ميدانند و فتاوايشان نشان ميدهد كه معتقدند چيزي غير از فريضة مذكور است (موسوي خميني، 1424ق، ج 2، ص 765؛ حكيم، 1416ق، ج 2، ص 199؛ عراقي، 1415ق، ص 13). همچنين، محتواي دعوت با امر به معروف و نهي از منكر با هم رابطة عموم خصوص مطلق دارد. بزرگترين معروف، توحيد است و بزرگترين منكر، كفر و شرك است كه هر دو موضوع محتواي دعوت است. ولي مصاديق زيادي از منكر و معروف در محتواي دعوت جاي ندارند. همچنين، دعوت در مورد غيرمسلمانان انجام ميشود، ولي در امر به معروف و نهي از منكر، مسلمان و غيرمسلمان بودن مخاطب با كيفيتهاي متفاوت، هر دو موضوعيت دارد.
3. نصيحت
«نصيحت» در آموزههاي ديني مقولهاي است كه شايد به ابعاد سياسي آن كمتر توجه شده است. برخي با توجه به روايت «إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ إِنَّ الدِّينَ النَّصِيحَةُ قَالُوا لِمَنْ يَا رَسُولَ اللَّهِ قَالَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِكِتَابِهِ وَ أَئِمَّةِ الْمُسْلِمِينَ وَ الْمُؤْمِنِينَ وَ عَامَّتِهِمْ» (فتال نيشابوري، 1375، ج 2، ص 424)، نصيحت را كه در واقع نوعي خيرخواهي محسوب ميشود، مختص مصاديق مذكور در روايت ميپندارند و معتقدند: نصيحت دشمن معنا و مفهومي ندارد. نميتوان در قبال دشمن، خيرخواهي تصور نمود. به نظر ميرسد سياق بيان و دلالت حديث اين است كه دينداري معناي حداقلي دارد كه نصيحت اين مصاديق است، ولي حديث دلالت بر اين ندارد كه اگر كسي غير از اين مصاديق را نصيحت نمايد، خلاف دين رفتار كرده است. در واقع، اين روايت مفهوم ندارد. البته به نظر ميرسد، در مورد مسلمانان موعظه، خيرخواهي و گاه توأم با ياري از مصاديق نصيحت است و در مورد غيرمسلمانان، موعظه و خيرخواهي؛ زيرا ياري آنان براي مسلمانان موضوعيت ندارد. براي روشن شدن اين موضوع، به اين بحث ميپردازيم تا نتيجه بگيريم كه بسياري از مذاكرات پيامبر و اهلبيت از جنس نصيحت بوده است و هيچگونه تطبيقي بر مذاكرات امروزي با دشمنان نميتواند داشته باشد.
مذاكرات امام حسين با عمربن سعد، بيشك از جنس نصيحت بوده است. براي اثبات اين امر بايد گفت: امام در پي بده بستان در مذاكره نبودهاند؛ چراكه اولاً عمربن سعد تابع دستورات ابنزياد بوده است و مذاكره با او بيهوده بوده است؛ زيرا امام قطعاً تن به تسليم و سازش با ابنزياد نميدادند (ابنطاووس، 1348، ص 98). ثانياً، افراد بسياري در جنگ با سيدالشهدا اهل دوزخ ميشدند، هرچند اينكه مسلمان باشند. اين امر موجب شد كه امام مسلمين درصدد دلسوزي برآيد و نصيحت آنان و سركردة لشكرشان را براي هدايت مغتنم شمارد. ثالثاً، محتواي مذاكره امام با عمربن سعد كاملاً بيانگر اين است كه حضرت يكطرفه به موعظه پرداختهاند و قصد بده بستاني در كار نبوده است (رستمنژاد و داوودي، 1384، ص 395-398). بنابراين، نصيحت دشمن توسط امام انجام شده و اين مصداق نصيحت دشمنِ مسلمان است. اين مورد، دربارة مذاكرة زبير با اميرالمؤمنين نيز صادق است. اميرالمؤمنين زبير را نصيحت كرد. خاطرة زمان پيامبر را يادآوري كرد و گفت: از خدا بترس (بيانات رهبري، 15/7/1394؛ ابن عساكر، 1415، ج۱۸، ص ۴۰۹). اتفاقاً اين شيوه اثر هم كرد. زبير خودش را از جنگ كنار كشيد (بيانات رهبري، 15/7/1394؛ بلاذري، 1417ق، ج ۹، ص ۴۳۰).
بخش زيادي از مذاكرات پيامبر نيز در قبال كفار، از جنس نصيحت بوده است. اگر گفته شود: خيرخواهي و نصيحت در قبال كفار وجهي ندارد، بايد گفت: پيامبر خدا دامنة رسالتشان كل جهان است. لازمة رسالت، خيرخواهي براي نوع انسان است؛ چراكه مقوله پيامبري از قاعدة لطف خداوند ناشي شده است. آيات بسياري به اين مقوله اشاره دارد: «وما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ رَحْمَةً لِلْعالَمِينَ» (انبياء: 107)؛ «وما أَرْسَلْناكَ إِلاَّ كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيراً ونَذِيراً» (سبأ: 28)؛ «قُلْ يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وبَيْنَكُمْ...» (آلعمران: 64)؛ «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ...» (توبه: 33) و... . بنابراين، اگر خيرخواهي را صرفاً براي مسلمانان تصور كنيم، رسول خدا را محدود به جغرافياي كوچكي نمودهايم (سلطاني رناني، 1385، ص 14-18). آنچه خداوند براي نوع بشر مقدر كرده است، اين است كه خليفه او شوند. حال اگر برخي كافر، معاند و... شده باشند، مادام كه در قيد حياتند، از فلسفة خلقت خود جدا نشدهاند و ميتوان در قبال آنها، خيرخواهي و نصيحت را صحيح انگاشت. در ضمن عبارت «و قد بلغتُ و نصحتُ فاقبلوا نصيحتي ...» (ابن سعد، 1410ق، ج 1، ص 258)، كه از سوي پيامبر اعظم خطاب به نجاشي پادشاه حبشه گفته شده، به صراحت به نصيحت غيرمسلمانان اشاره دارد.
بر اساس دو نوع نصيحت فوق (درونديني و برونديني)، بايد بررسي نمود كه آيا مذاكرات معاصر، با دشمنان از اين مفهوم برخوردار هستند، ياخير. به نظر ميرسد، غالباً مذاكرات از اين نوع نباشند؛ چراكه دشمنان اسلام در عصر حاضر با علم به اسلام و ايدئولوژي جهانشمول آن، با نهايت غرض و عامدانه به ستيز با آن ميپردازند. گرچه در صدر اسلام، هم اين مقوله وجود داشته، ولي به پيچيدگي حال حاضر نبوده است. لازم به يادآوري است كه اهلبيت علاوه بر آگاهيبخشي براي بيدار كردن افراد آگاه از غفلت نيز تلاش ميكردهاند. ازاينرو، صرفنظر از علم دشمنان امروزي به حقانيت اسلام، بيدار كردن آنها نيز مشكل است؛ چراكه جايگاه دولت اسلامي در عصر غيبت، از بسياري از ابزارهاي معنوي و مادي حضور معصوم بيبهره است. نصيحت و موعظه نيز جايگاه تأثيرگذاري در عصر حاضر در نظام بينالملل ندارد؛ زيرا بسياري از مسائل جهاني، به هم گره خورده است و تغيير عقيده و مسير دادن اشخاص و دولتها كار سادهاي نيست. افزون بر اين، بايد توجه داشت آشفتگي نظام بينالملل و سيستمهاي پيچيدة سازمانهاي بينالمللي و قوانين و حقوق بينالملل، تقريباً جايي براي مقولاتي مانند نصيحت در روابط بينالملل به معناي صدرِ اسلامِ آن نگذاشته است. محتواي مذاكرات بين دولتها و محتواي مذاكرات دولتهاي اسلامي با دشمنان و سلطهگران، در عصر حاضر، كاملاً اين ادعا را تأييد ميكند. به عبارت ديگر، غالب مذاكرات امروزي با دشمنان، نوعي فرار از حركت روبه عقب است، نه حركت رو به جلو و انقلاب در بنيانهاي فكري طرف مقابل. براي نمونه، در مورد آمريكا رهبر معظم انقلاب ميفرمايند:
چون دولت آمريكا داراي ثروت، داراي دستگاههاي تبليغاتي وسيع، داراي سلاحهاي خطرناك و داراي امكانات بسياري است، كنار آمدن با دولت آمريكا ناگزير، بهمعناي قبول تحميلهاي آن دولت است. طبيعت توافق با آمريكا همين است؛ همهجا همينجور است. كشورهاي ديگر هم كه در هر مسئلهاي با آمريكا توافق ميكنند، معنايش اين است كه از مواضع خودشان بهنفع طرف مقابل عقبنشيني ميكنند، بدون اينكه طرف مقابل بهنفع آنها يك عقبنشيني قابلتوجهي انجام بدهد (بيانات رهبري، 1/1/1395).
بنابراين، مذاكرات امروزي با دشمنان با ويژگيهاي منطبق بر دولتي چون آمريكا، كمترين تطبيق را با مقولة نصيحت در سياست خارجي دارد.
4. مذاكره از روي اضطرار و تحميل
در امور سياسي، بايد توجه داشت كه به دليل وجود شرايط مختلف در ادوار گوناگون و همچنين دوري اهلبيت از رياست حكومت، انتظار نميرود در همة حيطهها به دنبال سيره و سنت به معناي اخص باشيم. اما در سيره و سنت بايد ملاكها را كشف نمود. از سيرة سياسي اهلبيت، بايد ملاكهاي كلي را به گونه¬اي تعريف كرد كه يا در حد امكان، مستند به آن امور سياسي امروزي تطبيق و عمل شود و يا لااقل خلاف ملاكهاي ايشان عمل نشود. اين ملاكها شايد منجر به احكام خمسه نشود؛ زيرا حجيت فعل و قول و تقرير معصوم در عرصة سياسي ظرافتهاي خاصي را داراست. ولي بيشك ميتواند حدود و ثغور تصميمسازي و تصميمگيري را در عرصة سياسي روشن كند. با توجه به شرايط حجيت سنت (قول، فعل و تقرير معصوم) (ر.ك: مظفر، 1403ق، ج 2، ص 57-62)، ميتوان گفت: اضطرار و تحميل و تقيه و... از مواردي است كه موجب ميشود ماهيت يك موضوع از سيرة اهلبيت از حالت عادي خارج شود و نتوان از آن، حكم عام استخراج نمود. برخي دولتمردان در عصر حاضر، به مصاديقي از مذاكره اهلبيت تمسك ميكنند تا با تطبيق مذاكرات با دشمنان بر آن، به جواز آن حكم كنند. از جملة اين موارد، مذاكرة امام حسن با معاويه است. شواهد بسياري دال بر مضطر بودن امام حسن وجود دارد و اينكه اين مذاكره بر ايشان تحميل شده بوده است. سستي مردم در جنگ با معاويه از يكسو، و شايعههاي طرحشده از سوي سپاه شام از سوي ديگر (جعفري، 1382، ص 174؛ جعفريان، 1381، ص ۳۷۸)، حفظ جان خود و شيعيان اندكشان (صدوق، 1385ق، ج ۱، ص ۲۱۱؛ مجلسي، 1403ق، ج ۷۵، ص ۲۸۷)، آسيبپذيري سپاه به دليل نامتوازن بودن لشكريان عراق از حيث عقيدتي (آلياسين، 1378، ص ۱۷۷) و...، از عواملي است كه نشان ميدهد مذاكره امام حسن تحميلي بوده و آن حضرت مطابق ميل خود تن به آن ندادهاند. همچنين، طبق مباني كلامي شيعه امام معصوم، هرگز كار لغو نميكند. نظر به اينكه تقريباً هيچ تعهدي از سوي معاويه جامه عمل نپوشيد، حتي يزيد نيز به خلافت گمارده شد (ابناثير، 1385ق، ج ۳، ص ۴۰۵)، اين مذاكره را اگر چيزي جز تحميل بر امام و اضطرار ايشان ندانيم، وجه ديگري ندارد. امام حسن، در شرايط اضطرار به بهترين تصميم تمسك جستهاند، اما اين براي ما صرفاً يك حجت در شرايط خاص محسوب ميشود. برايناساس، بههيچوجه نميتوان در شرايطي كه تطبيق بر شرايط امام حسن ندارد و آزادي عمل و فراغ بال بيشتري وجود دارد، به مذاكره با دشمن مبادرت نمود و به آن استناد كرد. اين قضيه در مورد مذاكره و حكميت بين معاويه و اميرمؤمنان در جنگ صفين نيز صادق است؛ با اين تفاوت كه در آنجا حضرت، نهتنها مضطر، بلكه مجبور به مذاكره و قبول حكميت شدهاند (ابنمزاحم، بيتا، ص ۴۷۸). اجبار امام در موضوع حكميت موجب شد كه اصل اين مذاكره حتي در شرايط خاص هم داراي حجيت فقهي براي استناد به محتواي آن نباشد؛ زيرا امام به ارادة خود تن به آن ندادهاند. اين مطلب، نوعي موضوعشناسي در مقولة مذاكره است كه ميتواند مبناي گونهشناسي مذاكره نيز قرار گيرد.
5. مذاكره (گفتوگوي دو جانبه با ماهيت تعامل)
ديپلماسي ]مذاكره[، از نظر اهداف در طول تاريخ متحول و دگرگون شده است. به عنوان نمونه، در آغاز اسلام عمدتاً براي نشر دعوت ديني به كار ميرفت كه از طريق مذاكره براي انعقاد صلح، دفاع از اسلام و توسعه تعاليم ديني دنبال ميشد. اما در دورههاي بعد (عمدتاً عصر خلفاي عباسي) وسيلهاي براي تسهيل تبادل ميان ملتها، استحكام روابط تجاري و فرهنگي، مبادله اسيران و رفع منازعات به كار گرفته شد (خدوري، 1380، ص 100). با بررسي موارد فوق، ميتوان گفت: بخش اعظمي از آنچه در سيرة اهلبيت به عنوان مذاكره به مفهوم امروزي تلقي ميشود، موضوعاً و ماهيتاً متفاوت است. با اين حال، برخي از روياروييها در تاريخ اهلبيت، كه غير از موارد فوق¬الذكر است، مصداق مذاكرات امروزي است. حال بايد بررسي كرد كه شرايط، اهداف، ميزان قدرت، ضرورتها و مصالح و مفاسد مذاكره در آن مصاديق، با مذاكرات امروزي چه نسبتي دارد كه راهگشاي دست يافتن به حكم فقهي آن گردد. مذاكرات اهلبيت از چند ويژگي برخوردار بوده است:
5-1. موضع قدرتمندانه
اين مذاكرات از موضع قدرت بوده است. حتي انعطافاتي كه پيامبر در مذاكره حديبيه از خود نشان دادند، نيز براي پيشبرد هدف بدون صرف هزينههاي جاني و مالي بوده و بيانگر موضع ضعف نسبت به كفار نبوده، و رسيدن به هدف در مذاكره و فتح مكه، پس از نقض معاهده، كه قرآن از آن با فتح مبين نام ميبرد (واقدي، 1996م، ج ۲، ص ۶۱۷ـ۶۲۳؛ حلبي، 1320، ج ۲، ص ۷۸۶ـ۷۸۸)، نيز گوياي اين حقيقت است. بايد توجه داشت كه موضع قدرتمندانه غير از در دست داشتن قدرت است. در مذاكره بايد موضع قدرتمندانه داشت، هرچند قدرت مطلق در دست نباشد. همچنين، موضع قدرتمندانه غير از موضع زورگويي است كه دقت در اين مفاهيم حائز اهميت است.
5ـ2. داشتن مصلحت عقلايي و نداشتن مفسدة قابل توجه
امروزه، مصلحت و مفسدة مذاكرات را از نتايج آن و توافقات حاصله در آن درمييابند. هر كشوري بر اساس ايدئولوژي حاكم بر ديپلماسي خود و همچنين، اهداف و منافعي كه براي خود تعريف ميكند، پيروزي يا شكست در مذاكرات را ارزيابي ميكند. دادن امتياز و گرفتن امتياز امري اجتنابناپذير در فرايند مذاكرات است. صرفنظر از مصاديقي كه در قالب امربه معروف و نهي از منكر، دعوت، نصيحت و... عنوان شد، رسول خدا نيز طي مذاكرات و توافقها، امتيازاتي داد و امتيازاتي نيز گرفت. قراردادهاي صلحي نيز منعقد ساخت و همواره براي رسيدن به توافق در قدر مشتركها، از همه جهانيان خواست كه با وي همكاري كنند و به مذاكره بنشينند (موسوي، 1386، ص 65). براي نمونه، پيامبر با نشان دادن اندكي انعطاف در مذاكره حديبيه، توفيقات بسياري از جمله صلح، امنيت و گسترش اسلام در سراسر جزيرةالعرب به دست آوردند (ابنهشام، 1412ق، ج ۲، ص ۷۸۸). همچنين بايد دانست كه مفسده در آموزههاي اسلامي، بر خلاف آنچه در دنيا به معناي ضرر مادي تلقي ميگردد، صرفاً مادي نيست، بلكه هرگونه مفسده در دين، هدايت بشري، آبرو و... نيز مفسده تلقي ميگردد. برايناساس، رهبر معظم انقلاب عقيده دارند كه در هيچ موضوعي (جز مسائل هستهاي آن هم به دلايل خاص)، مذاكرة دوجانبه با آمريكاييها نداريم و نخواهيم داشت (ديدار رئيس جمهوري روسيه با رهبري، 2/9/1394). البته اصل مصلحتطلبي در مذاكره مفروغ عنه است. مصاديق مصلحت و مفسده را بايد با معيار مناسب سنجيد. با توجه به مذاكره پيامبر و سخن رهبري ميتوان گفت: مصلحت عقلايي در مذاكره با آمريكا وجود ندارد و در خصوص مسئلة هستهاي، بيشك مصلحتي بالاتر وجود داشته كه به ضرورت، آن را مجاز دانستهاند. البته به نظر ميرسد، براي تشخيص اين امر كه در مسئلة هستهاي، مجاز عنوان كردن مذاكره توام با تحميل عناصر داخلي نيز بوده است يا نه، ترديد وجود دارد.
هرچند دادن امتيازات معقول، يكي از ابزارهاي ديپلماسي پيامبر بوده است (مساعدي، 1382، ص 59). همچنين، تأليف قلوب در يكي از مصاديق شامل كفار هم ميشود، اما نبايد اين دو را دستاويز و بهانة وادادگي سياسي در مذاكره تلقي نمود. تأليف قلوب، يك امر اختياري براي دولت اسلامي است و دولت مقابل نميتواند اداي آن را شرط كند. همچنين، مقدار آن در فقه نامحدود و نامتعارف نيست. ضمن آنكه به دشمنان از كفار تعلق نمي¬گيرد. دادن امتيازات نيز نبايد با هيچ خط قرمزي از مباني ديني در تعارض باشد.
در عصر حاضر، رهبر معظم انقلاب مذاكره با آمريكا را «خسارت محض»، ميدانند (بيانات رهبري، 1/1/1395) و معتقدند:
مذاكره با آمريكا نفعي ندارد و ضرر قطعي دارد، با كشوري مثل آمريكا كه دشمن بشريت، فضيلت و اهل تحميل است، بارها با قاطعيت و صراحت ابزار نفوذ در همه عرصهها معرفي شده است (بيانات رهبري، 15/7/1394).
5ـ3. روش حكيمانه در مذاكره
پيامبر اسلام در روابط ديپلماتيك، نه فريب وعدههاي ديگران را ميخورد و نه خود وعدههايي ميداد كه اطمينان بر اجراي آن نبود؛ همواره از برخوردهايي كه موجب تنفر و سلب اعتماد طرف مقابل ميشد، اجتناب ميورزيد. در عين حال، شيوهاي را در پيش ميگرفت كه او از ملايمت وي سوءاستفاده نكند و به طمع نيفتد. بدون توسل و تظاهر به قدرت، از موضع قدرت و با كنجكاوي، دقت، قاطعيت و عدم پافشاري بر مسائل جزئي كه احياناً طرف مقابل نسبت به آن حساسيت فوقالعاده داشت، نسبت به اصول، سازشناپذير و مقاوم بوده، در برابر پيامدهاي احتمالي برخوردها، دلير و شجاع بود (حميدالله، 1374، ص 77-79). از ضمير و نيات پنهاني طرف متخاصم و حوادث احتمالي غافل نميشدند و عكسالعملهاي طرف مقابل را تحت مراقبت دقيق ميگرفتند (خزائي، 1393، ص 114). علاوه بر آنچه از سيرة رسول اكرم برميآيد، بايد گفت: طبق دلالت آية «فَاسْتَقِمْ كَما أُمِرْتَ وَ مَنْ تابَ مَعَكَ وَ لا تَطْغَوْا إِنَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ وَ لاتَرْكَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا، فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ، وَ ما لَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِياءَ، ثُمَّ لا تُنْصَرُون» (هود: 113)؛ اعتماد به كفار ستمگر، طغيان است؛ طغيانى كه دنبال آن فرا رسيدن آتش حتمى است (طباطبائي، 1374، ج 3، ص 242). بنابراين:
دولتي كه تعرض ميكند، دولتي كه درصدد است از هر بهانهاي استفاده كند براي نابودي ملت و آرمانهاي اسلامي كشور، ملت نميتواند اغماض كند از او؛ نه حق عقلاني دارد، نه حق شرعي دارد، نه حق وجداني دارد، نه حق انساني دارد، حق ندارد در مقابل اين دشمن بنشيند (بيانات رهبري، 12/8/1394).
بنابراين، بخش اعظمي از رفتار حكيمانه در مذاكرات، مشروط به مخاطبشناسي و دشمنشناسي نيز هست.
نتيجهگيري
با مطالعة مذاكرات پيامبر و اهلبيت در تاريخ و تحليل فقهي آن، به اين نتيجه ميرسيم كه صرف گفتوگوي دوجانبه نميتواند دال بر تطبيق آن موارد بر مذاكرات امروزي باشد. در فقه سياسي، براي تعيين خطمشي دولت اسلامي بايد رفتارهاي ديپلماتيك و از جمله، مذاكره سياسي بر اساس شاخصهاي فقهي شناخته شود تا اتخاذ تصميم با اهداف اسلام و با وضعيت موجود تناسب داشته باشد. اين لازمه تفكر راهبردي در سياست خارجي دولت اسلامي است. افزون بر اينكه بايد توجه نمود كه حتي پس از گونهشناسي فقهي اين مذاكرات، مقولة حجيت آن داراي ظرافتهايي است كه در ابتدا، ملاكهاي كلي مشي سياسي را تنقيح ميكند و سپس، نحوة حجيت و دلالت آن براي نيل به احكام خمسه مورد بحث واقع ميشود. گونههاي گفتوگوي بين ائمه و كفار و دشمنان، در پنج مصداق فقهي بررسي شد: دعوت، نصيحت، امر به معروف و نهي از منكر، تحميل و اضطرار و در نهايت، مذاكره به معناي امروزي هستند. بهطوركلي، آنچه در مذاكره نيز بايد مطابق سياست خارجي مطلوب دولت اسلامي باشد، بايد مبتني بر سه عنصر حكمت، عزت و مصلحت باشد كه مصاديق و شاخصهاي آن نيز به طور ضمني تا حدي ارائه شد. در نهايت، بر اساس موارد فوقالذكر و فرمايشات آيتالله خامنهاي، مذاكره با آمريكا و هر دشمني كه منطبق بر ويژگيهاي اين دولت باشد، قابل تطبيق با مذاكرات پيامبر و اهلبيت نيست و از مصاديق ظلمپذيري است كه خسارتهاي بيشماري از جمله نفوذ در همة عرصههاي نظام اسلامي دارد. اگر بتوان براي مذاكره با آمريكا اقدام كرد، در دو حالت مجاز خواهد بود؛ قدرت و نفي انظلام مقابل آن؛ اضطرار و ضرورتي كه از نظر فقهي موضوعيت داشته باشد.
- ابناثير، 1385ق، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر.
- ابنطاووس، عليبن موسي، 1348، اللهوف على قتلى الطفوف، ترجمة احمد فهرى زنجانى، تهران، جهان.
- ابنعساكر، عليبن حسن، 1421ق، تاريخ دمشق الكبير، تحقيق ابي عبداللّه علي عاشور جنوبي، بيروت، داراحياء التراث العربي.
- ـــــ ، 1415ق، تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دار الفكر.
- ابنمزاحم، بيتا، وقعة صفين، قم، بصيرتي.
- ابنهشام، عبدالملك، 1412ق، السيرة النبوية، بيروت، سهيل زكار.
- ابن¬سعد، محمدبن سعد، 1410ق، طبقات¬الكبري، بيروت، دارالكتب العلميه.
- آلياسين، راضي، 1378، صلح امام حسن، ترجمة سيدعلي خامنهاي، چ سيزدهم، تهران، گلشن.
- باطني، محمدرضا، 1376، فرهنگ معاصر انگليسي-فارسي، تهران، فرهنگ معاصر.
- بلاذري، احمدبن يحيي، 1417ق، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق سهيل زكار و رياض زركلي، بيروت، دار الفكر.
- بهايي، محمدبن حسين، بيتا، جامع عباسى و تكميل آن(محشى)، تصحيح على محلاتى حائرى، تهران، منشورات الفراهاني.
- جعفري، حسين محمد، 1382، تشيع در مسير تاريخ، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- جعفريان، رسول، 1381، حيات فكري و سياسي امامان شيعه، تهران، انصاريان.
- حسني، علياكبر، 1378، تاريخ اسلام، تهران، دانشگاه پيام نور.
- حكيم، سيدمحسن، 1416ق، مستمسك العروة الوثقي، قم، دارالتفسير.
- حلبي، عليبن ابراهيم، 1320، السيرة الحلبية، بيروت، افست.
- حلى، حسنبن يوسف، بيتا، تبصرة المتعلمين في أحكام الدين، تصحيح محمدهادى يوسفى غروى، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
- حميدالله، محمد، 1374، نامهها و پيمانهاي سياسي حضرت محمد و اسناد صدر اسلام، ترجمة سيدمحمد حسيني، تهران، سروش.
- خامنهاي، سيدعلي، اجوبةالاستفتائات(فارسي)، بيجا: بينا، بيتا، نرمافزار جامع فقه نور 1و2.
- خدوري، مجيد، 1380، جنگ و صلح در حقوق اسلام، تهران، دانشگاه پيام نور.
- خزائي، احمدرضا، 1393، «ديپلماسي پيامبر و ابزارهاي توسعه روابط بينالملل با ساير دولتها»، مطالعات روابط بين¬الملل، ش 28، ص 103 - 132.
- داوودي، سعيد و مهدي رستمنژاد، 1384، عاشورا ريشهها، انگيزهها، رويدادها، پيامدها، قم، مدرسه امام عليبن ابي طالب.
- رضائيان، علي، 1387، مديريت تعارض و مذاكره، چ سوم، تهران، سمت.
- سلطاني رناني، مهدي، 1385، «گزارشي ازنامههاي پيامبر اعظم»، فرهنگ كوثر، ش 68، ص 14 - 27.
- صدوق، محمدبن علي، 1385ق، علل الشرائع، تحقيق سيدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف اشرف، منشورات مكتبة الحيدرية.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1374، تفسير الميزان، ترجمة سيدمحمدباقر موسوى همدانى، چ پنجم، قم، جامعه مدرسين.
- طبري، محمدبن جرير، 1357ق، تاريخ الامم والملوك (تاريخ طبري)، قاهره، مطبعة الاستقامه.
- عراقي، آقاضياءالدين، 1415ق، تعليقة استدلالية علي العروة الوثقي، چ دوم، قم، جامعه مدرسين.
- فتال نيشابوري، محمدبن احمد، 1375، روضة الواعظين و بصيرة المتعظين، قم، رضي.
- قرائتى، محسن، 1383، تفسير نور، چ يازدهم، تهران، مركز فرهنگى درسهايى از قرآن.
- گيلاني ميرزاي قمي، ابوالقاسم، 1413ق، جامع الشتات في اجوبة السوالات، تحقيق مرتضي رضوي، تهران، كيهان.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، بيروت، داراحيا التراث العربي.
- مساعدي، علي، 1382، سياست خارجي پيامبر اعظم، قم، انتشارات قم.
- مسعودي، عليبن الحسين، 1384ق، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق محمد محييالدين عبدالحميد، چ چهارم، مصر، السعادة.
- مظفر، محمدرضا، 1403ق، اصول الفقه، چ چهارم، بيروت، دارالتعارف.
- منقري، نصربن مزاحم، 1370، پيكار صفين، تصحيح عبدالسلام محمد هارون، ترجمة پرويز اتابكي، چ دوم، تهران، انقلاب اسلامي.
- موسوي، محمد، 1386، ديپلماسي و رفتار سياسي در اسلام، تهران، دانشگاه پيام نور.
- موسوي خميني، سيدروحالله، 1424ق، توضيح¬المسائل(المحشي)، قم، جامعه مدرسين.
- ـــــ ، بيتا، تحرير الوسيله، قم، دارالعلم.
- مهيار، رضا، بيتا، فرهنگ ابجدي عربي-فارسي، نرم افزار نور جامع فقه 1و2.
- واقدي، محمدبن عمر، 1966، كتاب المغازي، لندن، مارسدن جونز.
- Hellriegel, Don John W. Slocum & Richard, W. Woodman, Organizational Behavior, 8th edition, New York, Southwestern college publishing, 1998.
- www.khamenei.ir.