معرفت سیاسی، سال یازدهم، شماره دوم، پیاپی 22، پاییز و زمستان 1398، صفحات 23-40

    عناصر پیوست و گسست فکری سیاسی گروه‌های افراطی ـ تکفیری با سید قطب

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ محمدعلی میرعلی بیداخویدی / دانشیار گروه علوم سیاسی، جامعة المصطفی العالمیه / alimir124@gmail.com
    محمد فاکرمیبدی / استاد گروه تفسیر و علوم قرآنی، جامعة المصطفی العالمیه / m_faker@miu.ac.ir
    اعظم رضایی / دانشجوی دکتری تفسیر تطبیقی، جامعة المصطفی العالمیه / alimir124@gmail.com
    چکیده: 
    امروزه پدیده‌ی منفور و مردود افراط و تکفیر، جهان اسلام را فرا گرفته است. برخی، اندیشه های سیاسی سید قطب را منشأ شکل گیری گروه های تکفیری در سطح جهان اسلام می دانند. این امر سبب شده است تمییز فکری میان آنها و سید قطب مسئله ای دشوار شود. در پرتو این ابهام، تمامی گروه های اسلامی ـ سیاسی معاصر، از سوی برخی به تکفیر و افراط متهم می شوند که نتیجه‌ی قطعی آن ابهام در تعامل، برخورد مناسب، نبود برنامه‌ی مشخص در برابر هر یک، و سرانجام محرومیت از همه‌ی آنها در سپهر سیاست خواهد بود. هدف این نوشتار آن است تا عناصر اصلی پیوست و گسست فکری گروه های تکفیری از سید قطب را با روش تفسیری از طریق توصیف و تحلیل داده های فکری سید قطب و گروه های تکفیری بازشناسی کند. نتیجه‌ی چنین اقدامی شفاف شدن نوع و چگونگی تعامل و برخورد با آنها در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، نظامی و اقتصادی خواهد بود. یافته های تحقیق نشان می دهد سید قطب همواره تکفیر سیاسی را در جهت مقابله با استعمار غربی و مزدوران منطقه ای آن، وجهه‌ی همت خود قرار داده بود؛ اما گروه های افراطی متأثر از او، به دلایلی از جمله تأثیر پذیری از ابن تیمیه و وهابیت، در این وادی فکری رحل اقامت گزیدند و تکفیر اعتقادی سیاسی را پیشه‌ی خود ساختند و در نتیجه‌ی این چرخش فکری، اقدامات خشونت آمیزی را برضد مسلمانان رقم زدند.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Excommunicating Extremist Groups' Elements of the Political and Ideological Unity and Disunity with Sayyid Qutb
    Abstract: 
    Nowadays, the hated and rejected phenomenon of extremism and excommunication has spread throughout the Muslim world. Some consider that Sayyid Qutb's political ideas are behind the formation of excommunicating groups throughout the Muslim world. Therefore, today it is difficult to distinguish between their ideas and Sayyid Qutb's ideas. Because of this ambiguity, today some accuse political Muslim groups of extremism and excommunication, the inevitable result of which is ambiguity in establishing human relations and maintaining proper standards of conduct, lack of a clear plan for each, and ultimately deprivation of all of these in the world of politics. The purpose of this study is to identify the excommunicating extremist group's major elements of the political unity with Sayyid Qutb by using an interpretive method through a description and analysis of the ideological data of Sayyid Qutb and excommunicating groups. This action can contribute to a clearer understanding of how to deal with them in the political, cultural, military, and economic fields. The findings of study show that Seyyid Qutb constantly sought to present political excommunication as means of encountering Western colonialism and its regional mercenaries, as for the extremist groups influenced by him, they chose for, such reasons like the influence of Ibn Taymiyyah and Wahhabism on their thoughts, to take this ideological attitude and start their ideological political activity and so this ideological group is charged with committing acts of violence against Muslims
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    سيد قطب از معدود انديشمندان جهان اسلام است که تفکرات وي به‌سرعت، اجتماعي و جريان‌ساز شد و آرا و افکار وي منشأ پيدايش طيف وسيعي از گروه‌ها، از جمله سلفي‌هاي افراطي در جهان اسلام گرديد. اگرچه سيد قطب تا حد زيادي از مودودي تأثير پذيرفته، اما تمايز اين دو انديشمند در اين مسئلة اساسي نهفته است که سيد ‌قطب برخلاف مودودي افکار خود را به‌گونه‌‌اي طرح نمود که به‌سرعت، اجتماعي و جهاني شد و گروه‌هاي زيادي تحت تأثير انديشه‌هاي وي در مصر و ديگر بلاد اسلامي تشکيل يافت. شارحان انديشة سيد قطب دربارة ميزان تأثير‌پذيري گروه‌هاي سلفي از وي اختلاف نظر دارند. برخي بر اين باورند گروه‌هاي پس از او ـ که اغلب تکفيري بودند ـ تمامي انديشة خود را از او وام گرفته‌اند و بدين‌ترتيب سيد قطب را منشأ جريان‌هاي تکفيري در جهان اسلام مي‌دانند؛ برخلاف آنها، برخي از نزديکان سيد قطب معتقدند که دال مرکزي انديشة اين گروه‌ها تکفير است که نوع آن با تکفير مورد نظر سيد قطب تفاوت ماهوي دارد. محمد قطب همواره تفسيري اعتدالي از آراي برادر خود ارائه مي‌کرد و بر اين باور بود که وي هيچ‌گاه درصدد صدور حکم بر ضد مردم نبوده است (ر.ک: شاذلي، 1966، ص35ـ41). اين افراد معتقدند، گرچه دست‌ماية افراط و تکفير در اين گروه‌ها از سيد قطب نشئت گرفته است، اما بعدها از انديشه‌هاي ديگر نيز متاثر شده‌اند و نوع تکفير مورد نظر آنها ماهيتي اعتقادي دارد. سالم البهنساوي به نقل از زينب الغزالي خواهر محمد غزالي مي‌گويد: سيد قطب هرگز به تکفير با ويژگي‌هاي خاص اعتقادي نداشته است (بهنساوي، 1985، ص78). اين نوشتار ضمن تبيين بنيان‌هاي انديشة سيد قطب در اين خصوص وجوه تشابه و تفاوت اين گروه‌ها را در محورهاي ذيل بررسي خواهد کرد تا عناصر پيوست و گسست فکري آنان از سيد قطب به‌خوبي روشن شود. گروه‌هاي مورد مطالعه در اين پژوهش شامل الجهاد، الفنية العسکريه، التکفير و الهجره، و القاعده مي‌شود و از بررسي آراي فکري ـ سياسي ديگر گروه‌هاي مشابه، به دليل پرهيز از اطناب صرف نظر مي‌شود. يافته‌هاي تحقيق نشان مي‌دهد که حاکميت، جاهليت و جهاد، سه عنصر مهم و اصلي انديشة سيد قطب را تشکيل مي‌دهد که گروه‌هاي متأثر از وي با پذيرش اصل آنها، به‌نوعي ظريف و شايد ناخواسته و ندانسته در دام انديشه‌هاي ابن‌تيميه و وهابيت گرفتار آمده و سرانجام منحرف شدند. بدين ترتيب، از تکفير سياسي به تکفير سياسي ـ اعتقادي و مبارزه با گروه‌هاي خودي روي آوردند و اين تغيير نگرش جوهري در انديشه و رفتار آنان سبب افراط‌گرايي و تمايز آنان از سيد قطب شده است.
    عناصر بنيادين فکري سيد قطب و گروه‌هاي افراطي
    توحيد در حاکميت الهي، جاهليت و جهاد، مهم‌ترين مفاهيم کليدي انديشة سياسي سيد قطب را تشکيل مي‌دهد. گروه‌هاي افراطي در محورهاي يادشده، تا حد زيادي متأثر از سيد و هم‌رأي با اويند؛ اما در عين‌حال تحت تأثير ديگران تفسيرهاي خاصي نيز در محورهاي يادشده ارائه کرده‌اند که بيانگر فاصلة فکري آنها با سيد قطب است.
    در اينجا هر يک از اين محورها تبيين خواهد شد تا عناصر پيوست و گسست در منظومة فکري اين گروه‌ها با سيد قطب بازشناسي شود.
    1. توحيد در حاکميت
    توحيد در حاکميت، يکي از مباحث کلیدی در هندسة معرفتي سيد قطب و گروه‌هاي افراطي است که انديشه و رفتار سياسي آنها از آن متأثر است. تفسير اين گروه‌ها از اين عنصر مهم تا حد زيادي با برداشت سيد قطب مشابهت دارد و فلسفة مشروعيت و تأسیس حکومت اسلامي در انديشة آنها تا حد زیادی از اين فقره ناشي مي‌شود که در اينجا به تبيين آن مي‌پردازيم.
    1ـ1. سيد قطب و توحيد در حاکميت
    سيد قطب خداوند متعال را خالق تمامي جهان هستي و از اين‌رو وي را مالک حقيقي اين جهان که بدون شريک است، مي‌داند: «وَ لَمْ يكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ» (فرقان: 2). طبيعي است که خالق و مالک هستي، حاکميت آن را در ابعاد گوناگون در دست خواهد داشت. بنابراين در جهان‌بيني توحيدي سيد قطب حاکميت به خداوند اختصاص دارد؛ چون خالقيت و مالکيت، مخصوص به اوست.
    از منظر سيد قطب، توحيد در ربوبيت منحاز از توحيد در حاکميت نيست و ربوبيت خداوند به‌معناي حاکميت باري‌تعالي بر انسان است که بيانگر تبعيت انسان از دستورها و فرامين الهي در سبک زندگي خود مي‌باشد. از اين‌رو قطب در تفسير لا اله الا الله معناي «لاحاکم إلّا اللّه و لامُشرع إلّا اللّه» را آورده است. مسئلة توحيد در حاکميت در انديشة سيد قطب، بحثي عميق و ريشه‌دار است. از نظر او، فلسفة بعثت پيامبران همان گسترش توحيد در حاکميت و توحيد در الوهيت است. مشرکان بعد از طرح مسئلة توحيد در الوهيت و حاکميت بود که در برابر
    پيامبران صف‌آرايي کردند؛ وگرنه با مسئلة توحيد در خالقيت و مالکيت با ايشان مخالفتي نداشتند (سيد قطب، 1412ق، ج1، ص45).
    به باور او، عبادت علاوه بر انجام فرايض و دستورهاي الهي،‌ شامل تحقق بندگي و خضوع انسان و در نهايت پذيرش حاکميت خداوند در تمامي امور و مراحل زندگي است. او در اين‌باره مي‌نويسد: عبادت منحصر در انجام فرايض و پرستش نيست؛ چراکه اساساً براي تحقق چنين امري لازم نبود اين‌ تعداد پيامبر مبعوث شود. بعثت اين‌همه پيامبر و بهره‌گيري از آنها، به‌منظور توحيد در الوهيت، ربوبيت، حاكميت و برنامة زندگي بود (همان، ج6، ص757). چنان‌که ملاحظه شد، سيد قطب حد نصاب توحيد را در پذيرش حاکميت الهي مي‌داند. وي قائل است: کلمة «لااله‌الاالله» که شخص با گفتن آن در زمرة مسلمانان قرار مي‌گيرد، به اين معناست که الوهيت، ربوبيت و عبادت، همگي از مختصات خداوند بوده و حاکميت بر مردم حق خداوند است. وي معتقد است که اين شهادت، تنها در صورتي فرد را در زمرة مسلمانان قرار مي‌دهد که گويندة آن به ‌تمامي اين معاني ايمان داشته باشد و بر اساس آن عمل کند؛ در غير اين صورت، نمي‌توان او را در زمرة مسلمانان به شمار آورد. وي در ادامه مي‌افزايد: وقتي منافقان، چه در زمان پيغمبر و چه در زمان خلفا، کلمة «لااله‌الاالله» را بر زبان جاري مي‌کردند، مسلمانان مي‌دانستند که آنها مي‌خواهند به مدلول اين واژه عمل کنند. لذا منافقان هيچ‌گاه در هنگام داوري، به شريعت غير خدا رجوع نمي‌کردند؛ زيرا اگر چنين مي‌کردند، مرتد مي‌شدند و امکان بقاي آنان در جامعة اسلامي نبود (همان، ص225). بيشتر گروهاي افراطي يادشده، در اين بخش با سيد قطب هم‌عقيده بوده‌اند. آنها اقدامات و فعاليت‌هاي خود را نيز معطوف به تبلور يافتن حاکميت الهي، تنظيم و برنامه‌ريزي مي‌کرده‌اند. در اينجا به ديدگاه‌ گروه‌هاي افراطي پس از سيد قطب در خصوص حاکميت الهي اشاره خواهد شد.
    2ـ1. گروه‌هاي افراطي و ضرورت تشکيل حکومت اسلامي
    گروه‌هاي افراطي تکفيري مصري در زمينة حاکميت الهي، با سيد قطب تا حد زيادي هم‌عقيده بودند. آنها نيز پذيرش حاکميت الهي را حد نصاب توحيد مي‌دانستند؛ لکن اين مسئلة مبنايي و بنيادين، کمتر در آثار سياسي آنها بررسي شده است. شايد اين امر ناشي از آن باشد که آنها در اين زمينه با سيد قطب چندان فاصله‌اي نداشتند؛ بنابراين معتقد بودند که مباني نظري اين موضوع به‌اندازة کافي در آثار سيد قطب کنکاش شده و از نظرگاه آنان بداهت و صراحت آن به‌اندازه‌اي بوده است که به تبيين و شفافيت مجدد نياز نداشته باشد. بنابراين آنها بر لوازم آن، که همانا تشکيل حکومت اسلامي به‌منظور اجراي قوانين و دستورهاي الهي بود، تمرکز يافتند و آن را به‌عنوان نقطة کانوني انديشة خود برجسته و بر آن تأکيد مي‌کنند. اگرچه اين گروه‌ها در جزئيات و نوع حکومت اختلاف نظر داشتند، اما اصل تشکيل حکومت الهي مورد اتفاق نظر همة آنها بود. از باب مثال، برخي از آنها نظير القاعده، برخلاف ديگر گروه‌هاي مصري بر حکومتِ مبتني بر الگوي خلافت تأکيد مي‌کنند که مد نظر سيد قطب و برخي ديگر نبود.
    صالح سريه رهبر حزب «التحرير الاسلامي» مصر، مهم‌ترين هدف تأسيس سازمان را برقراري حاکميت اسلامي در اين سرزمين مي‌دانست (سريه، 1402ق، ص23). وي گام نخست و تنها راه تحقق حکومت اسلامي را در جهاد به‌معناي قيام در برابر نظام سياسي موجود منحصر کرده است (همان، ص24). وي در پايان کتاب رسالة الايمان پس از تبيين و بررسي انواع کفر، تنها راه مقابله با آن را جهاد معرفي نموده است (سريه، مندرج در: رفعت، 1991م، ج1، ص50). بنابراين از نظر رهبر اين حزب، جهاد مقدمه و به‌نوعي راهبرد اسقاط رژيم وابسته و نامشروع موجود و تشکيل حکومت اسلامي به شمار مي‌آمد.
    اين باور با اندکي تفاوت در راهبرد دستيابي به آن، ميان رهبران گروه‌هاي افراطيِ پس از سيد قطب در مصر مشترک بود. شکري مصطفي رهبر جماعة المسلمين مصر نيز اعتقاد داشت که جامعة کنوني مصر جاهلي است و بايد براي ساقط کردن آن تلاش‌هاي لازم را انجام داد و بر ويرانه‌هاي آن حاکميت الهي را برقرار کرد. وي براي دستيابي به اين هدف، فعاليت خود را به کمک ماهر بکري، برادرزاده‌اش، آغاز نمود و گروهي را با خود همراه کرد (کوپل، 1382، ص86). آغاز فعاليت اين گروه ـ که هدفشان سرنگوني نظام مصر و تأسيس جامعة اسلامي بود ـ عملاً پس از آزادي شکري مصطفي آغاز شد. به‌اعتقاى وي و همراهانش، اصلي‌ترين راهکار مبارزه، ضربه زدن به جامعة جاهلي و اموال عمومي به‌منظور فروپاشي نظام سياسي موجود، و در نتيجه زمينه‌سازي براي تشکيل جامعة اسلامي بود (بهنساوي، 1985، ص253).
    سريه و شکري مصطفي در اصلِ براندازي نظام نامشروع وقت و تشکيل حکومت اسلامي بر ويرانه‌هاي آن اشتراک نظر داشتند؛ اما همان‌گونه‌که اشاره شد، در راهبرد دستيابي به آن، اندکي اختلاف نظر وجود داشت. شکري بر اين باور بود که مبارزه با رژيم نامشروع بايد گام‌به‌گام و تدريجي باشد. او شيوة منعطف‌تر و ملايم‌تري را در برخورد با رژيم وقت در پيش گرفت. رهبر جماعة المسلمين دعوت و هجرت را بر جهاد ترجيح مي‌داد و جهاد را آخرين مرحلة مبارزه به‌منظور تأسيس دولت اسلامي مي‌دانست. وي الگوي عملي خود را براي تأسيس حکومت اسلامي، از جامعة مسلمانان صدر اسلام گرفته بود، که در مکه با جدا شدن از جامعه، مسير جديدي را برگزيدند و پس از هجرت پيامبر به مدينه و قدرت يافتن، جامعة اسلامي تأسيس کردند و پس از آن، مسلمانان توانستند با کفار مکه جنگ کنند و سرانجام موفق به تصرف مکه شدند (عبدالحکيم حامد، 2006، ص214-215).
    گروه «الجهاد» به رهبري محمد عبدالسلام فرج مهم‌ترين هدف سازمان را تأسيس دولت اسلامي از طريق احياي مجدد خلافت مي‌دانست. از نظر وي، تأسيس دولت اسلامي واجب است، که برخي آن را انکار کرده و برخي ديگر از آن غفلت ورزيده‌اند؛ درحالي‌که اقامة حکومت اسلامي از نظر قرآن امري واضح است و مسلمانان بر آن اجماع کرده‌اند. وي همچنين به روايت «من مات و ليس في عنقه بيعة مات ميتة جاهلية» (عسقلاني، 1379، ج12، ص7) استناد جسته و بيعت در اين روايت را مربوط به خلافت دانسته است (فرج، بي‌تا، ص43). او در کتاب الفريضة الغائبه، در مسئلة تکفير حکام زمان خود و وجوب مبارزه و کشتار آنها و حلال بودن خون و اموالشان، عمدتاً به فتاواي ابن‌تيميه استناد کرده است (همان). بدين ترتيب، گروه الجهاد نيز مهم‌ترين راهبرد تشکيل خلافت اسلامي را ـ همان‌گونه‌که از نام اين گروه پيداست ـ جهاد و قتال دانسته که وجه مشترک همة اين گروه‌هاست.
    آنچه گفته شد، مربوط به گروه‌هاي مبارز افراطي سلفي پس از سيد قطب در مصر بود. گروه‌هاي سلفي جديد در جهان اسلام نيز به‌گونه‌اي همين تفکر را داشتند و تشکيل حکومت اسلامي را مهم‌ترين هدف مبارزاتي خود مي‌دانستند. يکي از مهم‌ترين اهدافي که رهبران القاعده، همچون بن‌لادن و ايمن ‌الظواهري، در پي تحقق آن بودند، تبيين عقيدة توحيد در بلاد اسلامي و تحرير کشورهاي اسلامي از حکومت‌هاي طاغوتي است. آنها باور داشتند که اين اهداف جز با تشکيل حکومت ‌اسلامي تحقق نخواهد يافت (ظواهري، 1431ق، ص1). القاعده فعاليت خود را تنها در حوزة نظري محدود نکرد و کوشيد اقدامات عملي نيز در اين راستا انجام دهد که اعلام تشکیل حکومت اسلامی در سال‌های 2013 تا 2016م، یکی از مهم‌ترین آنها بود (فؤاد حسين، 2005، ص43). به اعتقاد القاعده، در بسياري از بلاد اسلامي حاکميت شريعت ‌اسلامي زايل شده و جز عنوان شرک‌آلودي به نام اسلامي بودن، از آن نمانده است و آنچه تحت قوانين حکومتي قابليت اجرا دارد، قوانيني است که کفار وضع کرده‌اند؛ قوانيني که بر پاية سکولاريسم بنا شده و از قوانين جعلي کشورهاي اروپايي اقتباس گرديده است. سازمان القاعده از همان ابتدا با تکيه بر ترکيبي از نظريات سنتي و جديد خلافت، در پي تشکيل حکومت اسلامي بر مبناي خلافت بوده است. اسامه بن‌لادن اشاره مي‌کند که هدف وي و همراهانش از هجرت و مبارزه، تشکيل حکومت اسلامي است (بن‌لادن، 1384، ص14). همان‌گونه‌که ملاحظه شد، هدف اصلي قيام گروه‌هاي افراطي مزبور سرنگوني حاکميت رژيم‌هاي طاغوتي وابسته به غرب بود که نه‌تنها هيچ انگيزه‌اي براي اجراي احکام الهي نداشتند، بلکه همواره درصدد محو و نابودي آن بوده‌اند. آنها قصد داشتند از اين طريق حکومت اسلامي را به‌منظور اجراي قوانين الهي در جامعة خود تأسيس کنند. بنابراين گروه‌هاي افراطي در مسئلة ضرورت تشکيل حکومت مبتني بر حاکميت الهي با سيد قطب اتفاق نظر داشتند؛ گرچه در الگو، راهبرد و چگونگي تأسيس چنين حکومتي اختلاف ديدگاه ميان آنها وجود داشت.
    2. جاهليت
    پس از مسئلة حاکميت، «جاهليت» گسترده‌ترين و مهم‌ترين بحث در انديشة ديني سيد قطب و گروه‌هاي افراطي به شمار مي‌آيد. هرچند سيد قطب براي اولين بار و متأثر از مودودي تفسيري بديع از جامعة جاهلي ارائه داد، اما به نظر مي‌رسد گروه‌هاي يادشده در اين‌باره افراط کرده‌اند و تفسير خاص آنان از اين عنصر، سرآغاز فاصلة آنها با رهبر معنوي اخوان شد و تحولات و انحرافات فکري آنان را رقم زد.
    1ـ2. سيد قطب و جاهليت
    سيد قطب بر اساس آموزه‌هاي اسلامي و برخلاف انديشمندان حوزه‌هاي مختلف علمي، همچون جامعه‌شناسان، اقتصاددانان، سياست‌دانان و... ـ که تقسيم‌بندي‌هاي متنوعي از جوامع بشري به عمل آوردند ـ در يک تقسيم‌بندي کلي همة جوامع بشري را به دو دستة جامعه اسلامي و جامعة جاهلي طبقه‌بندي مي‌کند. سيد قطب در اين ديدگاه، از مودودي بسيار تأثير پذيرفته است. مودودي در کتابي با عنوان اسلام و جاهليت ديدگاه‌هاي خود را دربارة جاهليت بيان مي‌دارد. مخاطب اصلي وي در اين کتاب، جهان غرب و تمدن غربي است. او در ميان مشکلات تمدن غربي، جاهليت را عامل مادي‌گرايي و منفعت‌گرا بودن مي‌داند که در آن خدا هيچ جايگاهي ندارد (ر.ک: مودودی، 1319ق). سيد قطب برخلاف مودودي مفهوم جاهليت را به جامعة مسلمانان تسري داد و ديدگاه خود را در اين‌باره به آيات قرآن مستند مي‌کرد. او در ذيل آية شريفة «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (مائده:50)؛ آيا باز تقاضاي تجديد حکم زمان جاهليت را دارند؟ و کدام حکم از احکام خداوندي براي اهل يقين نيکوتر خواهد بود، مي‌گويد: معناي جاهليت با اين نص مشخص مي‌شود. بر اساس اين آية شريفه، جاهليت عبارت است از پذيرش احکام بشري دربارة اموري که خداوند حکمي براي آن مشخص نکرده است (سيد قطب، 1412ق، ج4، ص1885و ج3، ص1305و ج6، ص3584). به اعتقاد وي، يکي از ساحت‌هايي که خداوند احکامی دربارة آن نازل کرده، حکومت است که در اين دوره جوامع اسلامي از آن غفلت کرده‌اند. اين امر موجب پذيرش بندگي برخي از انسان‌ها و خروج از عبوديت خداوند، و اعتراف به الوهيت غير خداوند دربرابر الوهيت خداوند مي‌شود.
    وي معتقد است در پرتو اين آيه، جاهليت منحصر به برهه‌اي از زمان نيست؛ بلکه وضعيتي است که ديروز بوده، امروز هم به وجود آمده و فردا هم ممکن است يافت شود (همان، ج1، ص2156 و ج2، ص623) و فراگير بودن اين جاهليت و تبديل شدن آن به واقعيت زندگي، نبايد ما را از شناخت و درک آن بازدارد (همان، ج2، ص941). بر اساس انديشة حاکميت، برنامه و نظام کلي زندگي بشر که دربرگيرندة همة قوانين، معيارها، ارزش‌ها، عقايد و... است، از جانب خدا معين شده است و با تطبيق زندگي بر آن نظام، حاکميت خداوند که از مهم‌ترين ويژگي‌هاي ربوبي و الوهيت اوست، تحقق مي‌يابد و خداوند به شکل صحيح و به‌طور کامل عبادت مي‌شود.
    از نظر سيد قطب، اين امر امروزه تحقق نيافته است و انسان معاصر کاملاً از نظام الهي‌اي که وي از آن با‌ عنوان «شريعت الهي» ياد مي‌کند، منحرف گرديده و همين امر موجب شکل‌گيري جاهليت و گسترش آن در سراسر جهان شده است. بر اين اساس، امروزه تمام انسان‌ها به‌لحاظ مباني و نظام زندگي، در جاهليت به سر مي‌برند؛ و اين جاهليت به سبب تجاوز به فرمانروايي خداوند در زمين و تجاوز به الوهيت، يعني حاکميت خداوند، شکل‌ گرفته است (سيد قطب، 1410ق، ص7).
    سيد قطب در تفسير في ظلال القرآن جاهليت عصر کنوني را شبيه به جاهليت دورة ظهور اسلام، بلکه به‌مراتب بدتر از آن مي‌داند و بر اين باور است که آنچه پيرامون ما وجود دارد، همگي جاهلي است (سيد قطب، 1412ق، ج4، ص2038). بدين ترتيب، وي ذهنيات، اعتقادات، آداب و رسوم، فرهنگ، هنر، ادبيات، قوانين جامعه و مردم و حتي بسياري از آنچه را که به‌عنوان فرهنگ، منابع، فلسفه و تفکر اسلامي مي‌پنداريم، به‌کلي داده و محصول فرهنگ جاهلي مي‌انگارد (همان، ص17-19). سيد قطب ريشة تغيير و تحولات همه‌جانبه و بنيادين بينشي، ساختاري و رفتاري کنوني در جوامع اسلامي، به‌ويژه مصر را در حاکميت طاغوت و قدرت سياسي نامشروع موجود و سرپيچي از حاکميت الهي مي‌جويد.
    سيد قطب در جاي ديگر در تبيين چگونگي تجاوز بشر به فرمانروايي خداوند، پيچيدگي جاهليت معاصر را به‌‌مراتب بيش از جاهليت گذشته مي‌داند و مي‌گويد: «جاهليت امروز نه به‌شکل جاهليت ساده و ابتدايي دوران قبل از اسلام، بلکه به‌صورت بسيار پيچيده‌تري ظاهر شده است» (همان، ص7-8). چنان‌که ملاحظه مي‌شود، سيد.قطب انگشت اتهام و تکفير را متوجه نظام سياسي وقت کرده بود؛ از همين‌رو، تکفير مورد نظر وي صبغه و ماهيت سياسي دارد. سيد نظام سياسي موجود را که هيچ‌گاه با اجراي احکام و مقررات الهي در حوزة سياسي ـ اجتماعي جامعة اسلامي موافق نبود، به چالش مي‌کشيد. نظام سياسي مصر در آن زمان به‌جاي اجرايي کردن شريعت اسلامي مي‌کوشيد جامعه را سکولاريز کند. اين نظام راه‌حل فائق آمدن بر مشکلات داخلي، منطقه‌اي و بين‌المللي مصر را تنها در ساية وابستگي به غرب و کوتاه آمدن در برابر رژيم غاصب اسرائيل و سازش با آن، و به‌لحاظ فکري فرهنگي راه‌حل پيشرفت را در فاصله‌گيري از تراث و تمدن اسلامي و پذيرش کورکورانة فرهنگ غرب مي‌جست. به همين دليل، سيد قطب با ارائة تقسيم‌بندي يادشده مي‌کوشيد به‌نوعي نظام سياسي موجود را به چالش بکشد و مبارزة بي‌امان و فراگير مردمي با آن را سازمان‌دهي کند.
    اين‌گونه تلقي از جاهليت را تا حدي گروه‌هاي تکفيري پس از سيد قطب نيز داشتند؛ لکن آنها توسعة بيشتري در مفهوم جاهليت دادند و برخلاف سيد قطب، آن را شامل فرق و مذاهب اسلامي نيز مي‌دانستند. آنها معتقد بودند مسلماناني که به‌نوعي به‌لحاظ اعتقادي هم‌رأي با آنها نيستند نيز کافر به شمار مي‌آيند و از اين‌رو جهاد با آنها نيز همانند ديگر کفار واجب خواهد بود. در اينجا به تبيين مفهوم جاهليت از منظر آنها مي‌پردازيم.
    2ـ2. گروه‌هاي افراطي و توسعه در مفهوم جاهليت
    بر اساس آنچه بدان اشاره شد، گروه‌هاي افراطي در مفهوم جاهليتي که مودودي و سيد قطب آن را ابداع کردند، پا را فراتر نهادند و به توسعة بيشتري در مفهوم آن قائل شدند. سيد قطب واژة جاهليت و تکفير را بيشتر در حوزة سياسي به‌کار مي‌برد و اساساً به حوزة اعتقادي توجهي نداشت. وي به‌منظور مقابله با استعمار غربي و مزدوران سياسي آنها در کشورهاي اسلامي، آنها را در دايرة جاهليت و تکفير گرد آورد تا بتواند از طريق جهاد، با آنها به‌طور جدي مبارزه کند؛ اما گروه‌هاي افراطي پس از او به‌تدريج اين مفهوم را توسعه دادند و همة کساني را که با آنها هم‌عقيده نبودند، در دايرة اين مفهوم گنجاندند. بدين ترتيب، مفهوم جهل و کفر از نظر آنها شامل جهل و کفر اعتقادي و سياسي مي‌شد و مسلماناني را که به‌لحاظ اعتقادي با آنها همراه و همفکر نبودند نيز دربر مي‌گرفت. به گفتة صالح سريه تمامي حکومت‌هاي وقت در کشورهاي اسلامي کافر به شمار مي‌آمدند. وي از زبان فقها دارالاسلام را سرزميني مي‌داند که الله در عالي‌ترين جايگاه قرار داشته باشد و در آن احکام الهي اجرا شود؛ و بالعکس دارالکفر سرزميني است که حکم الله در آن مغفول واقع شود و به‌جاي آن، احکام کفرآميز در آن پياده شود؛ اگرچه تمامي ساکنان آن مسلمان باشند (سريه، 1402ق، ص32). اين سخن سريه حکايت از آن دارد که در بخش تکفير سياسي با سيد قطب هم‌عقيده است و يکي از عناصر تکفير را سياسي و در مبارزه با حکام وابستة کشورهاي اسلامي مي‌داند؛ اما بايد توجه داشت که سيد قطب جوامع اسلامي را تنها به دليل زندگي در حاکميت حاکم غيراسلامي که به تغيير هويت مردم مسلمان و جامعة اسلامي منجر مي‌شد، متهم به جاهلي مي‌کرد؛ اما سريه جوامع اسلامي را به علت گناه و معصيت و حتي به دليل ناهمخواني و عدم تطابق عقايد مردم با عقايد او به جامعة جاهلي متهم مي‌نمود (همان، ص40-43).
    شكري مصطفي تاريخ آغاز جاهليت را به دوران پس از قرن چهارم قمري بازمي‌گرداند. بنابراين به اعتقاد او، همة مسلمانان پس از اين دوره کافر بودند. وی تنها اعضاي گروه خود را مسلمان واقعي مي‌دانست و هرچه در جامعة جاهلي بود، ملحدانه مي‌شمرد (جهني، 1420ق، ج2، ص335-336). بر اين اساس، بسياري از مساجد موجود در مصر را به دليل آنکه امامان جماعت آنها منصوب دولت بودند، مصداق مسجد ضرار مي‌دانست و به همين دليل ترجيح مي‌داد که نماز خود را در منزل خود و دوستانش اقامه کند (رفعت، 1991، ج1، ص66). همچنين او و همفکرانش اعتقاد داشتند در نظام فقهي الازهر انحرافات زيادي وجود دارد. هنگامي که بازپرس محاکم نظامي وقت از او پرسيد: به نظر دوستان شما، آيا نظام آموزشي الازهر گمراه است و موجب گمراهي دانش‌آموختگان شده است و به همين دليل تحصيل در اين مرکز بزرگ آموزشي را ترک کرده‌اند، وي نه‌تنها منکر نشد، بلکه آن ‌را تأييد کرد و مدعي شد که براي اين ادعا مستندات زيادي دارد که در صورت نياز آن را تحويل محکمه خواهد داد (شکري مصطفي، مندرج در: رفعت، 1991، ج1، ص70-71). با اين تفسير، همة مسلماناني که به‌لحاظ اعتقادي با آنها متفاوت بودند، کافر شمرده مي‌شدند و مبارزه با آنها امري لازم و ضروري بود.
    عبدالسلام فرج در کتاب الفريضة الغائبة فريضة فراموش شده در ميان مسلمانان را جهاد معرفي مي‌کرد. او مي‌گويد: جامعة ما به اين دليل که حکم خدا در آن اجرا نمي‌شود، جاهلي است و بايد در برابر آن جهاد کرد (فرج، بي‌تا، ص18). از نظر او، پس از سال ۱۹۲۴م که خلافت اسلامي از بين رفت، جامعه دوباره به عصر جاهليت عقب‌گرد کرده است و تمامي جوامع اسلامي به سرزمين کفر تبديل شده‌اند که مبارزه با آنها واجب است. وي دليل خود را به اين آية شريفه مستند مي‌کند: «أَ فَحُكْمَ الْجاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُكْماً لِقَوْمٍ يُوقِنُونَ» (مائده:50) يا آنها خواهان حكم جاهلي‌اند؟ و براى قومى كه يقين دارند، حكم چه كسى از حكم خدا بهتر است؟ وي اين آيه را مجوزي براي جاهلي ناميدن جوامع بر مي‌شمرد. او علت اين بازگشت را از بين رفتن احکام اسلامي و جايگزين شدن احکام غيراسلامي اعلام مي‌دارد، که در نتيجة اين تغيير، جامعة کنوني مسلمين به دار الکفر تبديل شده است. او در ادامه، حاکمان سرزمين‌هاي اسلامي را به دليل جاهلي نمودن، محکوم ‌به ارتداد و کفر مي‌کند (فرج، بي‌تا، ص4-6). گفتني است کفري که گروه‌هاي افراطي ديگران را به آن متهم مي‌کنند، کفر اعتقادي است که از نظر آنها کفر اکبر است و به نظر مي‌رسد ماهيتي متفاوت با کفر مورد نظر سيد قطب دارد. سيد قطب مخالفان و حاکمان اسلامي را به کفر سياسي متهم مي‌کند که در مقايسه با کفر اکبر جايگاهي فروتر دارد. به موجب کفر اکبر، علاوه بر خروج فرد متهم از دين، مجازات سنگيني متوجه او خواهد شد که صالح سريه در کتاب رسالة الايمان به آن اشاره کرده است: فرد کافر خونش مباح است و همسرش بر او حرام مي‌شود؛ بر جنازه‌اش نبايد نماز خواند؛ دفن او در قبرستان مسلمين جايز نيست؛ حق تصرف در اموال خويش را ندارد و از ديگران ارث نمي‌برد (سريه، 1402ق، ص44).
    ايمن الظواهري، رهبر القاعده نيز شبيه همين اعتقاد را در سخنان خود بيان کرده است: عبادت تنها نماز و روزه و زکات نيست؛ بلکه مفهوم گسترده‌تري دارد. به اعتقاد وي، کلمة توحيد از دو بخش نفي «لا اله» و اثبات «الاالله» ترکيب يافته است که ابتدا الوهيت از غير خدا نفي و پس از آن تنها براي خدا اثبات مي‌شود. وي براي اثبات کلام خود، به سخن ابن‌تيميه استناد کرده است که باور داشت هر کس از قوانين و دستورهاي الهي اطاعت نکند و برخلاف آن از قوانين مخالف آن تبعيت نمايد، در دنيا و آخرت مرتد و کافر است و مستحق مجازات الهي خواهد بود (ظواهري، 2002، ص71). طبيعي است مراد ابن‌تيميه از قوانين الهي همانا قوانيني است که از نظرگاه آنها مورد قبول است. بر اساس آنچه گفته شد، اين ادعا اثبات مي‌شود که دايرة جاهليت و کفر از منظر گروه‌هاي افراطي پس از سيد قطب دامنة وسيع‌تري داشت و علاوه بر حاکميت و حاکمان سياسي، شامل کساني هم که به‌لحاظ اعتقادي عقيده‌اي خلاف آنها داشتند، مي‌شد و از نظر آنها چنين افرادي سزاوار مجازات سنگيني مي‌شدند.
    3. جهاد
    جهاد يکي از آموزه‌هاي مهم اسلامي است که تمامي مسلمانان بدان پايبندند و در نظام انديشه‌اي سيد قطب و گروه‌هاي افراطي، از جايگاه ويژه‌اي برخوردار است. به نظر مي‌رسد گروه‌هاي يادشده، در تفسير اين فريضه از سيد قطب فاصله گرفته و در مفهوم جهاد توسعه قائل شده‌اند و آن را شامل جهاد با مسلمانان غير همفکر خود مي‌دانستند. آنان اين دسته از مسلمانان را دشمن قريب دانسته، جهاد با آنان را بر جهاد با کفار مقدم مي‌داشتند و در اولويت قرار مي‌دادند.
    1ـ3. سيد قطب و جهاد
    سيد قطب جهاد را مهم‌ترين راهبرد تحقق حاکميت الهي در سرزمين‌هاي اسلامي مي‌داند و به همين دليل يکي از مباحث مهم بحث‌برانگيز در انديشة سيد قطب، همين مسئلة «جهاد» است. وي معتقد است که مؤمنان بايد با تمام قوا و تجهيزات خود به نبرد با متجاوزان به حقوق بشريت به‌پا خيزند و شر آنها را از سر مظلومان و مستضعفان عالم دفع کنند و بيني ستمگران را به خاک بمالند تا در پرتو آن، آزادي عقيده تحقق يابد و امنيت افرادي که خداوند آنان را به راه حق رهنمون ساخته است، تأمين شود (سيد قطب، 1412ق، ج1، ص86). وي در ادامه، ضمن تأکيد بر جهاد، آن را به‌منزلة فريضة الهي بر امت اسلامي واجب مي‌داند و اظهار مي‌کند: واجب ديگر بر جماعت اسلامي که بايد به‌وسيلة آن هر مانعي بر سر دعوت آيين اسلام را برداشت يا عامل تهديدکنندة آزادي پذيرش عقيده را رفع نمود، آموزة جهاد است. جماعت اسلامي همواره بايد بکوشد تا برگرداندن مؤمنان به کفر توسط کفار و بدخواهان، ممکن نباشد. در پرتو جهاد، عظمت و شکوه مسلمانان بايد به اندازه‌اي باشد که اگر عده‌اي بخواهند به گروه مؤمنان درآيند، هيچ‌گونه هراسي به دل راه ندهند (همان، ص187). بدين ترتيب، اساساً سيد قطب جهاد را راهبردي براي تأمين آزادي‌هاي مشروع و مصونيت آنان از هرگونه حوادث و بلاياي احتمالي نسبت‌به مسلمانان مي‌داند. بنابراین
    بر اساس دیدگاه وی، جهاد در اسلام تنها راهبردي است براي استقرار حکومت اسلامي به‌منظور اجراي احکام الهي در جامعة اسلامي؛ و مخاطبان اين جهاد همة کساني خواهند بود که به‌نوعي در برابر استقرار چنين حکومتي مانع‌تراشي و سنگ‌اندازي مي‌کنند و تلاش دارند تا اين نوع از حکومت به هر دليلي مستقر و تثبيت نگردد. طبيعي است اين افراد مهم‌ترين کساني‌اند که به‌گونه‌اي از استقرار چنين حکومتي متضرر مي‌شوند و آنها کساني جز طبقة حاکم و حاميان خارجي آنها نيستند. بديهي است در اين فرض، توده‌هاي مردم مخاطب اصلي جهاد نخواهند بود و از دايره و تيررس آن خارج‌اند.
    2ـ3. گروه‌هاي افراطي و توسعه در مفهوم جهاد
    هرچند برداشت سيد قطب از مفهوم و ضرورت جهاد مورد پذيرش گروه‌هاي افراطي قرار داشت، اما رهبران اين گروه‌ها تفسير وسيع‌تري از گسترة جهاد و مخاطبان آن ارائه دادند. از نظر اين گروه‌ها، جهاد راهبردي براي براندازي نظام‌هاي حاکم و جوامع جاهل اسلامي و حاميان آنهاست و بر همة افراد، اعم از زن و مرد، واجب است. صالح.السريه با اعتقاد به کفر حاکمان کنوني جهان اسلام و در نتيجه جاهليت جوامع اسلامي، جهاد را براي تغيير و براندازي اين حکومت‌ها و در پي آن اقامة دولت اسلامي، بر هر مرد و زن مسلمان واجب عيني مي‌دانست. وي با استناد به جهاد امام حسين بر ضد جبهة باطل به‌منظور تغيير آن، با آنکه کافر نبودند، جهاد با کفار را ـ که هيچ‌گونه اختلافي در وجوب آن ميان مسلمانان وجود ندارد ـ به طريق اولي واجب مي‌دانست (سريه، مندرج در: رفعت، 1991، ج1، ص42). وي ضمن واجب دانستن جهاد، به‌منظور رهاسازي کشورهاي اسلامي از يوغ سلطة کفار، در اظهاري شگفت‌انگيز مي‌گويد: در وجوب جهاد، تفاوتي ندارد که افراد تحت حاکميت کفر، مسلمان باشند يا از حاميان دولت کفر. در هر دو صورت، جهاد با هر دو گروه واجب است (همان، ص42). بدين ترتيب، از نظر آنها جهاد با مسلماناني که در برابر چنين حاکمان ظالمي ساکت و بدون تحرک‌اند همانند جهاد با خود آنها واجب است.
    عبدالسلام فرج در رسالة الفريضة الغائبة ضمن تأکيد بر جهاد و معرفي اسلام به دين جنگ و شمشير، از علماي اسلام به دليل بي‌توجهي به جهاد در دورة معاصر انتقاد و آنها را مذمت مي‌کند (فرج، بي‌تا، ص2). فرج در اين رساله با تأكيد بر اهميت جهاد، تلاش دارد با استناد به مجموعه‌اي از روايات، مؤمنان را به دين اسلام راستين تشويق کند. وي اين‌گونه استدلال مي‌کرد که اجراي احکام اسلامي واجب، و انجام آن تنها در پرتو تشکيل دولت اسلامي امکان‌پذير است و تشکيل چنين دولتي تنها از طريق جهاد ممکن خواهد بود. بنابراين جهاد به‌عنوان مقدمة اجراي احکام الهي واجب است (همان، ص6-7).
    وي مردن در عصر انحلال خلافت اسلامي را مرگ در دورة جاهلي مي‌انگارد و دو راه‌حل را براي رهايي از اين وضعيت پيشنهاد مي‌کند: هجرت از دارالکفر به دارالايمان، که راهبرد موقتي و غيراساسي و برگرفته از هجرت پيامبر براي برپايي حکومت اسلامي است؛ و جهاد، که بر اساس آيات: «کُتِبَ عَلَيْکُمُ القِتالُ وَ هُوَ کُرْهٌ لّکُم....» (بقره: 216) و نيز آية شريفه «وَ قَاتِلُوهُمْ حَتَّى لاَتَكُونَ فِتْنَةٌ وَ يَكُونَ الدِّينُ لِلّهِ» (بقره: 193)، راهبردي سريع، صحيح و شرعي براي دستيابي به دارالايمان به شمار مي‌آيد (همان، ص14). وي بر اساس آية شريفة «كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِتَالُ وَ هُوَ كُرْهٌ لَّكُمْ وَ عَسَى أَن تَكْرَهُواْ شَيْئًا وَ هُوَ خَيْرٌ لَّكُمْ وَ عَسَى أَن تُحِبُّواْ شَيْئًا وَ هُوَ شَرٌّ لَّكُمْ وَاللّهُ يَعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَتَعْلَمُونَ»، (بقره: 216)، جهاد را واجب دانسته است. وي با ديدگاه کساني که جهاد را تنها دفاعي تفسير کرده‌اند، مخالفت مي‌ورزد و آن را راهي براي فرار از فريضة جهاد مي‌پندارد (فرج، مندرج در: رفعت، 1991، ج1، ص136). بنابراين در هندسة معرفتي عبدالسلام فرج جهاد آن‌گونه‌که برخي ادعا کرده‌اند، تنها دفاعي نيست؛ بلکه ماهيت ابتدايي دارد و بر هر مرد و زن مسلمان واجب است که اين فريضه را تا تحقق دارالاسلام ترک نکند.
    برخلاف رهبران گروه‌هاي مزبور، برخي ديگر هجرت را که مفهومي محوري در هندسة معرفتي‌شان داشت، مقدمه‌اي براي جهاد مي‌دانستند تا از اين طريق آن هستة نيرومند از نيروهاي مؤمن و متعهد را تشکيل دهند که بتوانند با حکومت جاهلي مبارزه کنند (دکمجيان، 1383، ص174). شکري مصطفي، به دليل آنکه راهبرد جهاد را ديربازده و بعيد مي‌دانست، روش انزواگرايانه پيش گرفت و برخلاف ديگر گروه‌ها، مانند الجهاد، که بر جهاد بسيار تأکيد داشتند، ترجيح مي‌داد با روش نرم‌تري برخورد کند. به‌هر ترتيب وي هجرت را مقدمة جهاد مي‌دانست. اين امر حاکي از آن است که جامعة زمان خود را که شامل توده‌هاي مردم نيز مي‌شد، جاهلي مي‌انگاشت. وي اگرچه به جهاد به‌عنوان راهبرد براي مقابله با کفار اعتقاد داشت، اما با استناد به آياتي از قرآن، از جمله «وَ قَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَ لاَتَعْتَدُواْ إِنَّ اللّهَ لاَيُحِبِّ الْمُعْتَدِينَ» (بقره: 190)، جهاد را داراي شرايط و مراحلي مي‌دانست که جهاد پس از طي آن مراحل و شرايط واجب خواهد بود (شکري مصطفي، مندرج در رفعت، 1991، ج1، ص85).
    برخلاف شکري مصطفي، مهم‌ترين مفهوم در ايدئولوژي گروه القاعده و رهبران آن نيز آموزة جهاد معرفي شده است. بن‌لادن رهبر اين گروه، معتقد است جهاد يکي از ارکان اصلي دين است و در مقايسه با ارکان ديگر اهميت بيشتري دارد. وي معتقد است کساني که مي‌خواهند اسلام را بدون هجرت و جهاد به اجرا درآورند، فاقد درکي صحيح از اسلام‌اند (بن‌لادن، بي‌تا، ص5-6). القاعده همة ملت‌ها و دولت‌ها را به دو گروه عمدة دوستان و دشمنان تقسيم کرده است. آنان بر اين باورند که آنچه مسلم است، جهاد با دوستان، در هر فرض و شرطي حرام است. بنابراين جهاد تنها متوجه دشمنان است. به اعتقاد آنان، محبت به دوستان حتي در صورت ظلم و تجاوز آنان واجب است؛ ولي آنچه جاي تأمل دارد، اين است که دايرة دوستان محدود به کساني است که همسويي فکري با آنان دارند؛ و کساني که با آنان کمترين زاوية فکري و اعتقادي دارند، از مجموعة دوستانشان خارج‌اند. در اين صورت، جهاد با آنان واجب خواهد بود. ايمن الظواهري يکي از رهبران القاعده، در کتاب الولاء و البراء دايرة دوستان را منحصر در همفکران ايدئولوژيک خود کرده و کساني را که انديشة مخالف دارند، در زمرة دشمنان به شمار آورده است. وي در اين اثر، بزرگ‌ترين فتنه و تهديد عصر حاضر براي جهان اسلام و گفتمان توحيدي را انحراف از دوستي و محبت با مؤمنان و دشمني با کفار معرفي کرده است؛ در حالي‌که قرآن در آيات زيادي به دوستي با مؤمنان و دشمني با کفار توصيه کرده و روايات زيادي نيز در اين خصوص وارد شده است (ر.ک: الظواهري، 1423ق، ص5-6). الظواهري با استناد به کلام ابن‌تيميه ـ که به آيه 9 سورة حجرات استدلال کرده است ـ بر دوستي با مؤمنان (حتي در فرض ظلم) و دشمني با دشمنان (حتي در صورت احسان) تأکيد مي‌ورزد (الظواهري، همان، ص7-8). وي در اين کتاب سه دسته از دشمنان را برمي‌شمارد که جهاد با آنها واجب است: کفار اصلي، نظير يهود؛ کفار مرتد، همانند حکام بلاد اسلامي؛ و منافقان (الظواهري، همان، ص11-12). الظواهري در بازتعريف سه دسته از دشمنان، معيارها و ملاک‌هاي خاصي مدنظر دارد. بنابراين دايرة دوستان محدود است و دشمنان دامنة وسيع‌تري دارند. بر اين اساس، هر چند الظواهري در ظاهر تأکيد زيادي بر همبستگي با دوستان کرده و معتقد است حتي در صورت ظلم آنان به جبهة خودي بايد با آنان رفتاري دوستانه و مسالمت‌آميز داشت، اما در عمل، دوستان و دشمنان را بر اساس ملا‌ک‌ها و معيارهاي اعتقادي خاصي تفسير کرده که از رهبران پيشين افراطي سلفي، همچون ابن‌تيميه به عاريت گرفته شده است. بدين ترتيب، کساني که با بستة فکري آنان موافق نبودند، در زمرة دشمنان به شمار مي‌آيند و جهاد با آنها در قالب جهاد با عدو واجب خواهد بود.
    1ـ2ـ3. دشمن قريب و دشمن بعيد
    دشمن قريب و بعيد دو اصطلاحي است که به‌وفور در متون و آثار گروه‌هاي سلفي افراطي پس از سيد قطب ديده مي‌شود. آنان جاهليت معاصر را به دو دستة قريب و بعيد طبقه‌بندي کرده‌اند و با استناد به آية شريفة «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً» (توبه: 123) مبارزه و جهاد با مسلمانان را به هدف استيلا بر جهان اسلام بر مبارزه با غرب مقدم مي‌شمارند (منيب، 2009، ص10). عبدالسلام فرج، نخستين کسي است که با چرخشي کليدي در حيطة نظري، دشمن را به دو دستة دور و نزديک تقسيم‌بندي کرده است. به‌زعم او، دشمن نزديک شامل حاکمان و شهروندان مسلمان، اعم از مخالف و غيرمخالف در همة کشورهاي اسلامي مي‌شود؛ و دشمن دور را رژيم صهيونيستي و ديگر استعمارگران غربي معرفي مي‌کند. وي در اين‌باره مي‌نويسد: گرچه جهاد با اشغالگران قدس امري واجب به شمار مي‌آيد، اما با اندکي تأمل به اين نکتة اساسي دست مي‌يابيم که مبارزه با دشمن نزديک در مقايسه با دشمن دور در اولويت است. پس بايد ابتدا در سرزمين‌هاي خود با دشمن نزديک جنگيد؛ سپس با ايجاد انسجام و اتحاد دروني به مقابله با دشمن دور به‌پا خاست (فرج، بي‌تا، ص37). فرج با استناد به آية شريفة «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ قَاتِلُواْ الَّذِينَ يَلُونَكُم مِّنَ الْكُفَّارِ وَلِيَجِدُواْ فِيكُمْ غِلْظَةً» (توبه: 123) دو اصطلاح «العدو القريب» و «العدو البعيد» را ابداع کرد و بر اولويت جهاد با دشمن نزديک تأکيد کرد (همان). با توجه به ديدگاه‌هاي خاص وي، سلفيان جهادي دوران معاصر، با دو دشمن اصلي روبه‌رويند و در دو جبهة کفر بايد به مبارزه برخيزند: جبهة نخست، حاکمان جوامعي که به سبب عمل نکردن به احکام الهي در جامعه کافر و مرتد شده‌اند و براي برقراري حکومت اسلامي بايد با آنها مبارزة بي‌امان کرد؛ جبهة دوم، کفار، يهود و صليبي‌هايي که با ورود به بلاد اسلامي، کشورهاي اسلامي را اشغال و مقدسات اسلامي را لگدمال کرده‌اند و به گفتة بن‌لادن، جنگ صليبي برضد اسلام و مسلمانان به راه انداخته‌اند (محمدي، 2009، ص172). پس از عبدالسلام فرج اين تقسيم‌بندي صناعي در ادبيات و آثار برخي ديگر از رهبران برجستة گروه‌هاي افراطي، نظير القاعده و داعش، ملاحظه مي‌شود. چنان‌که اشاره شد، از نظر فرج و همفکرانش، اولويت مبارزه، با دشمنان قريب است که مانع برقراري حکومت اسلامي و اجراي قوانين اسلامي‌اند. اين گروه‌ها در عمل، جهان اسلام را درگير منازعات فرقه‌اي و مذهبي کردند و دشمنان اصلي مسلمانان، نظير رژيم صهيونيستي و قدرت‌هاي استعمارگر غربي در پلان و مهندسي نظامي آنها به ورطة فراموشي سپرده شدند و اين‌گونه جنگ را در جبهة خودي کليد زدند.
    2ـ2ـ3. اولويت‌بندي جهاد در برابر کفار
    سيد قطب به دليل تفسير خاصي که از تکفير داشت و آن را تنها به تکفير سياسي تفسير مي‌کرد، بر اين باور بود که تنها بايد در برابر استعمار و رژيم صهيونيستي جنگيد. بنابراين اولويت‌بندي خاصي در چگونگي رويارويي با کفار در آراي وي مطرح نبود. برعکس، از آنجا که گروه‌هاي افراطي در مفهوم کفر توسعه داده بودند و آن را علاوه بر حيطة سياسي، شامل کفر اعتقادي نيز مي‌پنداشتند، به‌ناچار در جهاد با کفار بايد اولويت‌بندي مي‌کردند. براي مثال، رهبران القاعده دو دسته بودند که هر دو دشمنان را به دو دستة دور و نزديک تقسيم مي‌کردند؛ اما در اولويت‌بندي جهاد با آنها اختلاف نظر داشتند. دستة اول که عبدالله عزام و بن لادن و امثال آنها را دربر مي‌گرفت، اولويت خود را در جهاد، مواجهه با آمريکا و دولت‌هاي غربي و رژيم صهيونيستي مي‌دانستند، نه شيعيان و ديگر مسلمانان. بن لادن مباني فتواي جهاد با آمريکايي‌ها را در رساله‌اي مستقل تبيين کرده است (بن لادن، اعلان الجهاد علي الامريکان المحتلين، بي‌تا) عبدالله عزام نيز تحت تأثير آراي سيد قطب بود. وي تنها راه موفقيت در استقرار جامعة اسلامي را جهاد با دشمنان اسلام مي‌دانست. وي برخلاف برخي از رهبران جهادي، در اثر خود، آيات الرحمن في جهاد الافغان سنگر بعدي مجاهدان افغانستان را مقابله با اشغالگران بيت‌المقدس مي‌دانست، نه جنگ با مسلمانان (عزام، آيات الرحمن في جهاد الافغان، بي‌تا، ص6). اسامه بن لادن رهبر فکري و عملياتي اين جريان نيز همين نگاه را داشت و مبارزه با غرب را در صدر برنامه‌هاي خود قرار داد. بن لادن و پيروانش در پاسخ به درخواست وهابيت مبني بر تکفير شيعه، جواب دادند که اولويت ما شيعه نيست؛ بلکه آمريکاست. با اندکي تأمل در اين سخن درمي‌يابيم که آنها تکفير شيعه را از اساس انکار نکردند؛ بلکه آن را در مقايسه با آمريکا در اولويت برنامة مبارزاتي خود قرار ندادند. برخلاف عزام و بن لادن، برخي از رهبران اين حرکت در اين‌باره نظري مخالف داشتند. ايمن الظواهري اعتقاد داشت که در صحنة رويارويي با دشمن، اولويت مبارزه با دشمن نزديک است و پس از نابودي آن، نوبت به جهاد با دشمن دور مي‌رسد. وي خطاب به اخوان‌المسلمين مي‌گويد: حکام مسلمان مرتد، به دليل ارتدادشان، به‌مراتب بدتر از يهوديان‌اند و مبارزه با آنها در اولويت است (الظواهري، 1416ق، ص2). زرقاوي يکي ديگر از رهبران برجستة القاعده است که از ابتدا اردوگاهي جداي از بن لادن داشت؛ اما در عين‌حال از دل القاعده متولد شد و شيعه را به‌کلي تکفير مي‌کرد.
    زرقاوي پس از جنگ افغانستان به عراق آمد و گروه خود را در آنجا سازمان‌دهي کرد. اين گروه بعدها به داعش معروف شد. تفکر جهادي القاعده در عراق، به رهبري ابومصعب زرقاوي، تلاش مي‌کرد شيعيان را مهم‌ترين دشمن معرفي کنند و مبارزه با آنها را بر مبارزه با صليبي‌ها ترجيح دهند. زرقاوي پس از تقسيم‌بندي دشمنان در عراق، تلاش داشت از طريق ايجاد اختلاف ميان شيعه و سني، آتش جنگ فرقه‌اي را در عراق روشن کند و بدين ترتيب جهاد اهل سنت با شيعه را به راه اندازد. وي دشمنان را در چهار گروه آمريکايي‌ها، کردها، وابستگان دولت عراق و شيعيان منحصر مي‌کند. او شيعيان را افعي‌ها و دشمنان در کمين‌نشسته و عقرب‌هاي حيله‌گري مي‌داند که کليد اصلي تحولات عراق در دست آنان است (زرقاوي، 1389، ص188). وي در تبيين چگونگي فتح اين تحولات مي‌نويسد: چنانچه بتوانيم مرکز و عمق استراتژيک سياسي و نظامي آنها را هدف قرار دهيم، در واقع نقطة تحريک‌پذيري آنها برانگيخته مي‌شود و آنها مجبور مي‌شوند خوي درندگي خود را به اهل سنت نشان دهند که در اين صورت موفق خواهيم شد اهل سنت را از خواب غفلت نسبت‌به خطر بزرگ دشمنان اصلي‌شان، يعني شيعيان، بيدار سازيم و بر ضد آنها بسيج نمائيم (همان، ص192). بدين ترتيب، گروه‌هاي افراطي نوسلفي با توجيه خاصي که ارائه مي‌دادند، برخلاف ديدگاه سيد قطب، شيعيان و تمامي مسلمانان موجود در حوزة دارالاسلام را که تفکري خلاف آنان دارند، دشمنان قريب مي‌دانستند و جهاد با آنان را به‌منظور دستيابي به جامعة اسلامي و ايجاد اتحاد و همدلي براي مبارزه با دشمن بعيد، يعني غرب و رژيم صهيونيستي، امري لازم و ضروري مي‌شمردند.
    نتيجه‌گيري
    بر اساس مطالعات انجام شده به‌دست مي‌آيد که رهبران گروه‌هاي افراطي نوسلفي، با اينکه تا حد زيادي از انديشه‌هاي سيد قطب تأثير پذيرفتند، به دلايل متعددي، از جمله بسترها و زمينه‌هاي اجتماعي فراهم‌آمده، به‌تدريج دچار چرخش فکري در آرا و نظريات خود شدند و تا حد زيادي از آراي ابن‌تيميه و وهابيت متأثر گشتند. اين امر سبب انحراف و گسست فکري آنها با سيد قطب شده و تفاوت ماهوي در انديشة آنها پديد آورده است. توحيد در حاکميت، جاهليت و جهاد، وجوه مشترکي بود که کليت آنها در سطح کلان مورد پذيرش گروه‌هاي فوق قرار داشت؛ اما با اندکي تأمل و ژرف‌نگري روشن مي‌شود که همين موارد نقاط گسست و انحراف آنها بوده است.
    گرچه اقامة حاکميت الهي باور مشترک ميان همة آنها و سيد قطب است، اما در مسئلة نوع حکومت ميان آن دو اختلاف است و گروه‌هاي افراطي اغلب به تأسيس خلافت اسلامي بر پاية آنچه در صدر اسلام وجود داشت، معتقدند. این گروه‌ها در بحث جاهليت و تکفير نیز تا حد زيادي از سيد قطب تأثير پذيرفته‌اند؛ اما بايد اذعان داشت که در گسترة اين مفهوم، اغلب تحت تأثير ابن‌تيميه و وهابيت قرار گرفته‌اند. سيد قطب در بحث تکفير، عمدتاً اين واژه را دربارة اشغالگران و نفوذي‌هاي استعماگر خارجي به کار مي‌برد؛ بنابراين تکفير مدنظر ايشان، بيشتر نوع سياسي آن بود. وي اساساً در تفسير تکفير، به عنصر اعتقاد توجهي نداشت؛ در حالي‌که گروه‌هاي افراطي سلفي برعکس تکفير را در بخش اعتقاد نيز لحاظ مي‌کردند.
    بديهي است اختلاف نظر در عناصر يادشده موجب سرايت آن به مقولة جهاد نيز شد و در اين زمينه ميان آنها فاصله ايجاد کرد. طبيعي است که سيد قطب معتقد بود جهاد تنها با گروه‌هاي تکفيري سياسي واجب است و جهاد با غير آنها را طرح نمي‌کرد؛ برعکس، گروه‌هاي افراطي تکفيري جهاد با همة کفار، اعم از سياسي و اعتقادي را واجب مي‌دانستند و به‌ويژه جهاد با کفار اعتقادي را که دشمن قريب به شمار مي‌آمدند، بر مقابله با دشمن بعيد در اولويت قرار مي‌دادند. به نظر مي‌رسد، تطور و گسست فکري گروه‌هاي يادشده از سيد قطب، عمدتاً تاريخي و تحت تأثير گروه‌هاي وهابي در سطح جهان اسلام و با مديريت پنهان قدرت‌هاي استعماري به‌منظور فراموش شدن دشمن اصلي، به‌ويژه رژيم صهيونيستي و غربي‌ها صورت پذيرفته است.

     

    References: 
    • بن لادن، بي‌تا، اسامه، اعلان الجهاد علي الامريکان المحتلين لبلاد الحرمين، بي‌جا، منبرالتوحيد و الجهاد (نسخه pdf).
    • ـــــ ، 1384، پشت پرده بن لادن‌ها در بطن پادشاهي، ترجمه اسماعيل قهرماني‌پور، تهران، نشر روزگار.
    • ـــــ ، بي‌تا، توجيهات منهجيه (1)، بي‌جا، منبر التوحيد و الجهاد (نسخه pdf).
    • بهنساوي، سالم، 1985م، الحکم و القضيه التکفير المسلم، کويت، دار البحوث العلميه.
    • ـــــ ، 1426ق، اضواء علي معالم في الطريق، بي‌جا، چ دوم، المنصوره.
    • ـــــ ، 1985م، الحکم و القضيه التکفير المسلم، کويت، دارالبحوث العلميه.
    • جهني، مانع بن حماد، 1420ق، الموسوعة الميسرة في الاديان والمذاهب الاحزاب المعاصرة، دارالندوة العالمية للطباعة والنشر والتوزيع.
    • دکمجيان، هراير، 1383، جنبش‌هاي اسلامي در جهان عرب، ترجمه حميد احمدي، چ چهارم، تهران، کيهان.
    • ذبيح‌اللهي، مرتضي و مهدي فرمانيان، 1396، «تحليل انتقادي انديشه القاعده در باب حکومت دموکراتيک»، پژوهشنامه مذاهب اسلامي، ش8، ص129-150.
    • رفعت، سيد احمد، 1991م، النبي المسلح، ج1 (الرافضون)، رياض، الريس للکتب و النشر.
    • زرقاوي، ابومصعب، 1389، القاعده عراق و برگي از تاريخ جريان‌هاي خاورميانه (ترجمه بيانيه زرقاوي)، کميته سياسي مجمع محققين و مدرسين حوزه علميه قم، مندرج در: دوماهنامه چشم‌انداز ايران.
    • زيات، منتصر، 2002م، ايمن الظواهري کما عرفته، چ دوم، مصر، دارالمحروسه.
    • ژيل کوپل، 1382، پيامبر و فرعون، ترجمه حميد احمدي، تهران، کيهان.
    • سيد قطب، 1412ق، في ظلال القرآن، چ هفتم، بيروت، قاهره، دار الشروق.
    • شاذلي، ابراهيم حسين، 1966م، في ظلال القرآن لسيد قطب ما له و ما عليه، قاهره، بي‌نا.
    • صالح السريه، 1402ق، رسالة الايمان، مصر، دار المعارف.
    • الظواهري، ايمن، 1416ق، «أيها الاخوان تعالوا إلى كلمة سواء»، المجاهدون، العدد 29.
    • ـــــ ، 1423ق، الولاء البراء عقيده منقولة و واقع مفقود، بي‌جا، بي‌نا.
    • ـــــ ، 1431ق، الکتاب الجامع لکلمات شيخ ايمن الظواهري، بي‌جا، نخبة الاعلام الجهادي.
    • عبدالرحيم علي، 2007م، تنظيم القاعدة عشرون عاماً و الغزو مستمر، قاهره، المحروسه.
    • عبدالسلام فرج، بي‌تا، الفريضة الغائبه، بي‌جا.
    • عزام، عبدالله، بي‌تا، الاسئلة و الاجوبة الجهادية، پاکستان، لجنة التحقيق.
    • ـــــ ، بي‌تا، آيات الرحمن في جهاد الافغان (نسخهpdf ).
    • عسقلاني، أحمد بن علي بن حجر ابوالفضل، 1379، فتح الباري شرح صحيح البخاري، تحقيق احمد بن علي بن حجر ابوالفضل العسقلاني الشافعي، بيروت، دار المعرفة.
    • فلسطيني، ابوقتاده، بي‌تا، لماذا الجهاد، بي‌جا،‌ منبر التوحيد و الجهاد (نسخه pdf).
    • فؤاد حسين، 2005م، الزرقاوي جيل الثاني للقاعده، ، اردن، دار الخيال للطباعه و النشر و التوزيع.
    • گروهي از نويسندگان، 2013م، الحرکات الاسلامية في الوطن العربي، اشراف عبدالغني عماد، بيروت، مرکز الدراسات الوحدة العربية.
    • محمد عبدالحکيم حامد، 2006م، ائمة التکفير، ظاهره التکفير في العصر الحاضر، قاهره، دار الفروق للنشر و التوزيع.
    • محمدي، مؤمن، 2009م، بن لادن... بعبع آمريکا، قاهره، کنوز.
    • منيب، عبدالمنعم، 2009م، التنظيم و التنظير، الاولي، قاهره، مکتبة المدبولي.
    • مودودی، ابوالاعلی، 1319ق، اسلام و جاهلیت، ترجمه عبدالله اسد، لاهور، دارالعروبه.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میرعلی بیداخویدی، محمدعلی، فاکرمیبدی، محمد، رضایی، اعظم.(1398) عناصر پیوست و گسست فکری سیاسی گروه‌های افراطی ـ تکفیری با سید قطب. دو فصلنامه معرفت سیاسی، 11(2)، 23-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    محمدعلی میرعلی بیداخویدی؛ محمد فاکرمیبدی؛ اعظم رضایی."عناصر پیوست و گسست فکری سیاسی گروه‌های افراطی ـ تکفیری با سید قطب". دو فصلنامه معرفت سیاسی، 11، 2، 1398، 23-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میرعلی بیداخویدی، محمدعلی، فاکرمیبدی، محمد، رضایی، اعظم.(1398) 'عناصر پیوست و گسست فکری سیاسی گروه‌های افراطی ـ تکفیری با سید قطب'، دو فصلنامه معرفت سیاسی، 11(2), pp. 23-40

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    میرعلی بیداخویدی، محمدعلی، فاکرمیبدی، محمد، رضایی، اعظم. عناصر پیوست و گسست فکری سیاسی گروه‌های افراطی ـ تکفیری با سید قطب. معرفت سیاسی، 11, 1398؛ 11(2): 23-40