معرفت سیاسی، سال دوازدهم، شماره اول، پیاپی 23، بهار و تابستان 1399، صفحات 23-44

    مؤلفه‌های سیاست ‌اخلاقی در اندیشه‌ی سیاسی امام‌ خمینی ره

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    ✍️ سیروس خندان / عضو هیأت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه آیت الله بروجردی / skh20172017@yahoo.com
    رشید رکابیان / استادیار گروه علوم سیاسی دانشگاه آیت الله بروجردی / ra.recabian@gmail.com
    چکیده: 
    ارتباط اخلاق و سیاست همواره مورد توجه دانشمندان، سیاستمداران، فیلسوفان و مدیران جوامع بوده است. برخی اخلاق را تابع سیاست می دانند و برخی سیاست را مبتنی بر موازین اخلاقی؛ و دسته ای نیز به جدایی بین آنها باورمندند. این پژوهش با روش توصیفی ـ تحلیلی و با استفاده از منابع کتابخانه ای به بررسی و تحلیل این مسئله از نگاه امام خمینی ره به عنوان الگوی سیاست و اخلاق پرداخته است. طبق یافته های پژوهش امام ره سیاست را تابع اخلاق و هر دو را از شاخه هاى حکمت عملى می داند که در پى تأمین سعادت انسان اند. براین اساس، امام ره تأمین سعادت را منوط به ایجاد سیاست اخلاقی می داند. در دیدگاه امام ره سیاستِ مبتنی بر اخلاق، مؤلفه هایی دارد که رعایت آنها موجب پیشرفت جوامع می شود. مؤلفه هایی همچون: رعایت عدالت و انصاف بین مردم؛ پرهیز از دنیادوستی و دنیاپرستی؛ رعایت رفق و مدارا در رفتار با مردم، تناسب مقام ها با توجه به میزان برخورداری از فضایل اخلاقی؛ حاکم نمودن اخلاق بر سیاست؛ وفاداری به پیمان و شعارهای حکومتی؛ برخورد صادقانه با مردم؛ و پرهیز از فریبکاری.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    The Components of Ethical Politics in Imam Khomeini's Political Thought
    Abstract: 
    The relationship between ethics and politics has always been interesting for scientists, politicians, philosophers, and community leaders. Some see ethics as a function of politics , some consider politics to be based on moral standards, and some others believe in their independence from each other. Using descriptive-analytical method and library sources, this research has studied and analyzed this issue from the perspective of Imam Khomeini ,a role model of politics and ethics. According to research findings, Imam considers politics as a function of ethics and holds that both politics and ethics are branches of practical wisdom and seek to ensure human well-being. Therefore, Imam argues that the provision of happiness depends on the creation of moral politics. In Imam's view, ethically-based politics has components that, if observed, will lead to the development of societies. Components such as observing justice and fairness among people, avoiding secularity and worldliness, observing kindness and tolerance in dealing with people, observing the correspondence between officials and their moral virtues; establishing ethics in politics, adhering to governmental covenants and slogans, treating people honestly, and avoiding deceit.
    References: 
    متن کامل مقاله: 


    مقدمه
    یکی از ﻣﻌﻤﺎﻫﺎي ﭘﻴﭽﻴﺪه در ﺟﻬﺎن ﺳﻴﺎﺳﺖ، ارﺗﺒﺎط اﺧﻼق و ﺳﻴﺎﺳﺖ در ﺻﺤﻨﺔ ﻋﻤﻞ سیاسی اﺳﺖ. ﺟﺎﻳﮕﺎه اﺧﻼق در ﻧﻈﺎم اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و راﺑﻄﺔ اﺧﻼق ﻧﻈﺮي و ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻋﻤﻠﻲ در ﺗﺎرﻳﺦ ﻓﻠﺴﻔﺔ ﺳﻴﺎﺳﻲ ﺟﻬﺎن ﻗﺪﻣﺘﻲ طولانی دارد. از ﻃﺮﻓﻲ، آنچه ﺗﺎرﻳﺦ ﺑﺸﺮ در ﻋﻤﻞ ﺷﺎﻫﺪ و ﮔﻮاه آن ﺑﻮده، ﺑﻲاﻋﺘﻨﺎﻳﻲ ﻳﺎ کمرنگ ﺷﺪن اﺻﻮل اﺧﻼﻗﻲ در ﺻﺤﻨﺔ ﻋﻤﻞ ﺳﻴﺎﺳﻲ، ﺑﻪ‌وﻳﮋه ﻫﻨﮕﺎم ﺑﺮوز ﺟﻨﮓﻫﺎ و ﻛﺸﻤﻜﺶﻫﺎﺳﺖ؛ بهﮔﻮﻧﻪاي‌ﻛﻪ ﺻﻔﺤﺎت ﺗﺎرﻳﺦ اﺟﺘﻤﺎﻋﻲ و ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻧﺴﺎنﻫﺎ ﻣﺸﺤﻮن از ﺳﻴﺎﺳﺖﻫﺎي غیراﺧﻼﻗﻲ است.
    یکی از دﻏﺪﻏﻪﻫﺎي ﻣﻬﻢ اندیشهﭘﺮدازان ﺳﻴﺎﺳﺖ در ﻋﺼﺮ ﻣﺪرن، ﺗﺒﻴﻴﻦ ارﺗﺒﺎط و ﺣﺪود ﻧﻔﻮذ اﺻﻮل ‌اﺧﻼﻗﻲ در ﺻﺤﻨﺔ ﻋﻤﻠﻲ ﺳﻴﺎﺳﺖ و اﻗﻨﺎع حکمراﻧﺎن ﺑﻪ رﻋﺎﻳﺖ اﺻﻮل ﻣﺰﺑﻮر در ﺗﺼﻤﻴﻢﮔﻴﺮيﻫﺎي ﺳﻴﺎﺳﻲ است. براین‌‌اساس، از پرسش‌هاي بنيادين فلسفة سياسي، رابطة آموزه‌هاي اخلاقي و سياست است؛ به عبارت ديگر، آیا سياست، وجهة اخلاقي می‌گيرد يا اینکه حوزة اخلاق و سياست از يكديگر متمايزند و سياست نمي‌تواند اخلاقي باشد؟ از يک‌سو اخلاق درپي دفع رذايل و كسب فضايل و تعديل قواي چهارگانه (عاقله، عامله، غضبيه و شهويه) است (نراقی، 1384، ص51) و از سوي ديگر موضوع سياست، حفظ، كسب و انتقال قدرت است. همچنين هدف اخلاق، تهذيب نفس و رساندن انسان به سعادت و حقيقت می‌باشد؛ ولي هدف سياست، تأمين معيشت و مصلحت بشر است. بنابراين اخلاق امري مطلق و ثابت است و سياست امري است روزمره و متغير. حال، آیا می‌توانند با یکدیگر رابطه داشته باشند؟
    بديهي است كه تلقي يك انديشمند از مفهوم سياست، بايد روشن و واضح باشد تا بتوان رابطة آن را با اخلاق و معنويات تشخيص داد. اگر تلقي يك انديشمند يا فيلسوف سياسي از سياست صرفاً كسب قدرت و حكمراني باشد و نگاه هدف‌گرایانه به آن داشته باشد، امور اخلاقي كه به‌دنبال تعديل قوا و غرايز انساني‌اند و قدرت را مهار مي‌كنند، در انزوا قرار مي‌گيرند. در مقابل، چنانچه يك انديشمند به قدرت نگاه ابزاری در جهت تحقق اصول و آرمان‌هاي اخلاقي داشته باشد، اصول اخلاقي بر امور سياسي حاكم مي‌شوند و سياست اخلاقي خواهد شد. البته بحث دخالت يا عدم دخالت اخلاق در سياست، صرفاً به حوزة نظر محدود نمي‌شود؛ بلكه ثمرة آن در اجتماع ظاهر مي‌شود. براین‌اساس، بحث دخالت یا عدم دخالت یا رابطة بين اخلاق و سياست، باعث ايجاد مكاتب مختلف سياسي شده ‌است که در ادامه به آنها اشاره می‌شود:
    1. مكتب ليبراليسم با تكيه بر اومانيسم به‌جاي خداسالاري (theisM) و پذيرفتن سكولاريسم (جدايي دين از سياست يا عرفي كردن دين و انزواي آن)، بر نوع رابطة اخلاق و سياست تأثير گذاشته است. رويكرد جدايي اخلاق از سياست يا انزواي آن، در انديشه‌هاي ماكياول (1527-1469م)، انديشمند ايتاليايي غرب مدرن، ذيل اين مكتب قرار مي‌گيرد (کاظمی، 1376، ص113-114). رگه‌هاي فكري اين نوع تفكر به انديشه‌هاي توسيديد (395-460 ق.م)، مورخ معروف يوناني، در كتاب تاريخ جنگ‌هاي پلوپونزي مي‌رسد. در انديشة ماكياول، اخلاقيات و امور پايدار،
    در حوزة بخت و اقبال قرار مي‌گيرند و ازآنجاكه تأكيد بر تحصيل قدرت و اخلاق قدرت‌محور در رأس قرار مي‌گيرد، چه‌بسا اخلاقيات بر سر راه قدرت قرباني شوند؛ و اگر مواردي براي پايبندي به اخلاق پيش آيد، آن موارد نيز بايد در راستاي كسب قدرت باشند (ماکیاولی، 1375، ص116-119). از نظر این مکتب، سست‌شدن امور اخلاقي در جامعه، بي‌اعتمادي مردم را به نظام حاكم بيشتر مي‌كند و موجب تضعيف آمريت و ناكارآمدي نظام حاكم مي‌شود. در انديشة اصحاب قرارداد اجتماعي ـ كه ذيل مكتب ليبراليسم قرار مي‌گيرد ـ حكومت فضيلت‌محور، حكومت مبتني بر رأي مردم است و هر چيزي كه برابري و آزادي را فراهم كند، داراي فضيلت است (کاظمی، 1376، ص119-120).
    ذيل اين مكتب، رويكرد ديگري مبتني بر تفكيك اخلاق در دو سطح فردي و اجتماعي وجود دارد. در اين رويكرد، اخلاق فردي بر اساس معيارهاي مطلق اخلاقي سنجيده مي‌شود؛ ولي اخلاق اجتماعي تابع مصالح و منافع ملي است؛ مانند ديدگاه ماكس وبر جامعه‌شناس قرن بيستم، كه اخلاق عقيدتي را از اخلاق مسئوليتي جدا مي‌كند. او اخلاق عقيدتي را اخلاق فردي، و اخلاق مسئوليتي را اخلاق سياسي و حكومتي مي‌داند. همچنين نظريات برتراند راسل مبنی بر تفكيك دو اخلاق فردي و اجتماعي يا مدني، بر اساس همين رويكرد است (اسلامی، 1381، ص151-152). رويكرد لذت‌گرايانه (ابتناي فعل اخلاقي بر لذت) در انديشه‌هاي جان‌ استوارت ميل، جرمي ‌بنتام و ديگر رويكردهاي برگرفته از انديشه‌هاي اومانيستي، كه بر تأمين نيازهاي مادي صرف تأكيد دارند، تحت مكتب ليبراليسم گنجانده مي‌شوند.
    2. در مكتب ماركسيسم، ارزش‌ها و اخلاقيات، نه‌تنها جدا از سياست‌اند، بلكه به‌كلي طرد مي‌شوند و فعل اخلاقي فعلي است كه به انقلاب انجامد. بر اساس اين بينش كه اخلاق را تابعي از سياست مي‌داند، تعاليم و آموزه‌هاي اخلاقي در هر جامعه، مانند ديگر پديده‌هاي هنري، ادبي و علمي بايد در خدمت دولت و ايدئولوژي حاكم بر آن ‌باشد (ماركوزه، 1367، ص47). در اين رويكرد، اخلاقيات در زمرة امور روبنا و غيراصيل قرار مي‌گيرند؛ از اين‌رو تظاهر به اخلاقيات را براي رسيدن به هدف (مانند رويكرد ماكياولي) تجويز نمي‌كند.
    3. دين در مكتب اسلام، به‌دليل پيوند آن با سياست، نه مانند رويكرد اول در انزوا قرار مي‌گيرد و نه مانند رويكرد دوم افيون توده‌ها تلقي مي‌شود؛ بلكه در اسلام دين و اخلاق و دين و سياست با همديگر پيوند دارند و فعل اخلاقي چيزي جز بايد و نبايد‌هاي شارع مقدس نيست و در فعل اخلاقي نيز قصد تقرب به خدا وجود دارد. در اين ديدگاه، آنچه در سطح فردي اخلاقي است، در سطح اجتماعي نيز اخلاقي است. بنابراين، تفكيك اخلاق عقيدتي از اخلاق مسئوليتي و اخلاق فردي از اخلاق مدني، امري ناپسند شمرده مي‌شود. در منابع اسلامي نمونه‌های متعددی از پيوند اخلاق و سياست و تبعيت امور سياسي از اصول اخلاقي ديده مي‌شود. از جمله آيات فراواني در قرآن بر تزكيه و تهذيب نفس تأكيد مي‌كنند و دليل تقدم تزكيه بر تعليم و پرورش بر آموزش نيز همين است (‌جمعه: 2). تأکید خداوند متعال در قرآن بر عظمت اخلاق پیامبر و... (آل‌عمران: 159؛ قلم: 4؛ احزاب: 21)، وفاداري به پيمان‌ها و سوگندها (نحل: 91) و پرهيز از حيله، غدر و مكر، دعوت به عفو و صفح (‌نور: 22)، پرهيز از دروغ (مطففین: 10-12) و بدزبانی و سوءظن (حجرات: 11-12) و ديگر بيماري‌هاي اخلاقي، از ديگر مواردي است كه جامعه‌اي اخلاقي، همراه با صلح، صفا و صميميت به شهروندان و حاكمان اسلامي را نويد مي‌دهد.
    در زبان روايات نيز اهميت اخلاق در سياست به‌وضوح ديده مي‌شود؛ به‌گونه‌اي كه هدف از بعثت انبيا، به‌ويژه خاتم آنها رسول اكرم خودسازي بشر و گسترش مكارم اخلاقي است (مجلسی‌، 1403ق، ج6، ص210) همچون: پرهيز از ظلم به انسان‌ها و حتي موجودات ديگر، مانند مورچه‌ها و... (نهج‌البلاغه‌، خطبه224)؛ پرهيز از به‌ناحق ريختن خون انسان‌ها (نهج‌البلاغه، نامه53)؛ رفتاركريمانه با خوارج و دادن سهم آنها از بيت‌المال؛ پرهيز از خلف‌وعده (نهج‌البلاغه‌، نامه53)؛ مهرورزي با مردم و دعوت حاكمان به گستراندن بال‌هاي رحمت خود بر مردم (نهج‌البلاغه، نامه53)؛ پرهيز از تفاخر و مباهات و فضل‌فروشي بر مردم (همان) و... . از اين الگو، به ديدگاه «سياست ‌اخلاقي» تعبير مي‌شود (کاظمی، 1376، ص34) كه برخلاف ديدگاه «اخلاق سياسي» است كه در آراي ماكياول ذيل مكتب ليبراليسم قرار دارد (طباطبایی، 1379، ص116).
    اهمیت و ضرورت سیاست، اخلاق و نقش آنها در زندگی آدمی، انجام پژوهش در این زمینه و روشن شدن بیشتر این مفاهیم را ضروری می‌سازد؛ به‌ویژه از آن روی که با روشن شدن تعاملات اخلاق و سیاست، تکلیف مقولات مهم و مسئله‌برانگیز بسیار دیگری که زیرمجموعة این دو به‌شمار می‌روند، روشن می‌شود. اگر در عرصة اجتماع تنها به ابعاد سیاسی قضایا توجه شود و جایگاه اخلاق به‌درستی معین نشود، بحث دربارة مفاهیمی‌ مانند عدالت اجتماعی نیز جایگاه و کارکرد صحیح خود را باز نخواهد یافت و اساساً مباحثی مانند عدالت ـ که در اخلاق و سیاست جداگانه مورد بحث‌اند ـ سرانجام مشخصی برای تحقق در جامعه نخواهند یافت.
    با توجه به مطالب يادشده، تحقیق پیش‌رو به بررسی رابطة اخلاق و سياست و مؤلفه‌های سياستِ مبتني بر اخلاق در آراي امام خمینی مي‌پردازد.
    1. چهارچوب مفهومی
    1-1. سیاست
    سیاست از ریشة «ساس ـ یسوس» به‌معنای حکم راندن بر رعیت، ریاست کردن (ابن‌منظور، 1405ق، ج9، ص109) و اداره کردن امور مملکت، حکومت کردن، حکومت، ریاست، حکم‌داری، عدالت، داوری، سزا، جزا، تنبیه، محافظت حدود ملک، ادارة امور داخلی و خارجی کشور است (معین، 1377، ص738). افلاطون سیاست را
    ادارة جامعة بزرگ، کشور، ملت  و دولت به‌جهت تأمین بیشتر خوشبختی برای همة شهروندان می‌داند (افلاطون، 1368، ص46).
    از نظر ابن‌سینا، سیاست یکی از اقسام حکمت عملی و به‌معنای علم به مصالح جماعتی است که در شهر یا کشوری بر مبنای تعاون و بقای نوع و رفاه زندگی افراد گرد هم آمده‌اند که بر دو بخش است: یک بخش آن متعلق به ملک و سلطنت است، که آن را علم سیاست نامند؛ و بخش دیگر متعلق به شرایع آسمانی احکام الهی و دستورات انبیا و اولیاست، که علم نوامیس نام دارد (ابوعلی‌سینا، 1363، ج2، ص194). بنابراین، سیاست علم درایت عملی و نظری کشور برای ادارة بهتر امور است. از دیدگاه امام‌ خمینی سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راهبرد تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد (موسوي خمینی، 1379، ج13، ص432).
    2-1. اخلاق
    اخلاق جمع «خُلْق» است، به‌معنای شکل باطنی و نفسانی انسان، ویژگی‌های ذاتی، حالت طبیعی، خوی، فطرت و جوهره می‌باشد (ابن‌منظور، 1405ق، ج10، ص373). بنابراین «اخلاق» ملکه‌ای است نفسانی، اعم از فضایلی نظیر حلم، عفت و شجاعت، و رذایلي مانند کینه، ترس و بخل (راغب اصفهانی، 1416ق، ج2، ص78)؛ اما هنگامی که کلمۀ اخلاق بدون قید و به‌تنهایی استعمال شود، منظور عمدتاً فضایل است (واثقی، 1373، ص23).
    موضوع علم اخلاق را «نفس انسان» می‌دانند که همان «نفس ناطقه» است (طبرسی، 1412ق، ص45؛ ابن‌مسکویه، 1412ق، ص54) و ممیِّز انسان از ديگر حیوانات است و حقیقتی است که به‌اعتبار مراتب و درجات ضعف و قوت معنوی، «نفس ‌امّاره»، «نفس لوّامه» و «نفس مطمئنه» نام می‌گیرد (نراقی، 1376، ص38). تعریف اخلاق از نظر امام خمینی مشابه تعاریف مشهور علمای اخلاق، تعادل قوای آدمی ‌و رسیدن به عدالت و رعایت حد وسط است. آنچه ذکر آن اهمیت دارد، این است که امام خمینی بیش از اخلاق نظری و پرداختن به جزئیات قوای آدمی، به اخلاق عملی و تأثیر اخلاق بر زندگی افراد تأکید می‌کند.
    3-1. اخلاق سیاسی
    در رویکرد اخلاق‌ سیاسی تعامل اخلاق و سیاست بر پایة تقدم یا ترجیح اخلاق‌ سیاسی است. افلاطون در كتاب جمهور، حكومت‌ها را با معيار اخلاقيات محك مي‌زند (افلاطون، 1368، ص56). از نگاه ارسطو، سياست وسيله‌اي بيش براي رسيدن به سعادت و زندگي اخلاقي انسان نيست (ر.ک: ارسطو، 1358). به همين دليل است كه او در كتاب اخلاق نيكوماخوس اخلاق را مدخل و دروازه‌اي براي سياست مي‌شناسد (ارسطو، 1375، ص87) و پيوند اين دو مفهوم، زيربناي تفكر فلسفي او را تشكيل مي‌دهد؛ به‌گونه‌اي‌كه سياست را دانش برتر و غايت آن را خير انسان تلقي مي‌كند؛ يعني همان‌ چيزی كه علم اخلاق در مسير تعالي انسان در پي آن بوده ‌است.
    در آيين‌هاي بودايي، يهودي، مسيحي و اسلامي، رستگاري نوع بشر از مسير عمل به فضيلت‌ها و تعاليم اخلاقي، محور حركت انسان را تشكيل مي‌دهد. اين موضوع، اذهان متفكران دوره‌هاي متفاوت در غرب و شرق را به خود مشغول كرده‌ است. تمام حكما، متكلمان و انديشه‌ورزان در سراسر حيات بشر، هر كدام به زبان و شيوه‌اي، به اخلاق و پيوند آن با سعادت و رستگاري انسان توجه کرده‌اند. بنابراین «اخلاق» كليد درهاي بسته و راهگشاي مهم‌ترين مسائل و حوادث مختلف سياسي، فرهنگي و اجتماعي به ‌روي انسان‌هاست؛ اما یک دیدگاه، اخلاق را وسیله‌ای نامطلوب برای سیاست می‌داند؛ ديدگاهي که در آن، حاکم یا افراد با هر وسیله‌ای هرچند نامطلوب و بهره‌گیری از روش‌های سخت، افراد جامعه را تحت مدیریت خود قرار دهد. ریشة این تفکر، به‌ویژه در عهد مدرن، به اندیشه‌های ماکیاول در کتاب شهریار برمی‌گردد (ماکیاولی، 1375، ص111). در این رویکرد، حاکمْ اخلاق را به‌مثابة ابزار تحصیل قدرت با هر روشی که صلاح بداند، تجویز می‌کند.
    4-1. سیاست اخلاقی
    بي‌ترديد اخلاق مهم‌ترين آموزه در شروع هر كار و فعاليت سياسي است. پايبندي به اصولي كه منحصر به فرد است، به گروه، عقيده، مذهب، دين و آيين مرتبط نيست و ارتباطی مستقيم با فطرت انسان و انسانيت دارد.
    از ديدگاه بسياري از بزرگان، در عرصة زندگي انسان، رابطة اخلاق و سياست، رابطه‌اي تعاملي است؛ تعامل به‌معناي تأثير و تأثر متقابل و در پيوند با يكديگر. بر اين‌اساس است كه مي‌توان اذعان كرد اخلاق سيرت سياست است و سياست، سود و صورت اخلاقي و نظام هنجاري و هنجارها را دربر دارد. به‌هرحال، اخلاق و سياست رابطة تعاملي وسيعي دارند؛ رابطه‌اي كه بر اساس آن، بنا بر تفسير فلاسفة سياسي، اخلاق به سياست تعليل و عينيت مي‌دهد و سياست به اخلاق تأثير و فعليت مي‌بخشد. اما رویکرد سیاست اخلاقی معمولاً بر مبنای ترجیح اخلاق بر سیاست و استفاده از روش‌های مطلوب اخلاقی و پایبندی به اصول اخلاقی‌ در اجرای سیاست‌های حاکم ‌است. ازآنجاكه روح فعاليت‌هاي جمعي در بستر اخلاق نهادينه شده، لذا به‌همین دلیل، روح فعالیت‌های جمعی در بستر اخلاق، يكي از اصلي‌ترين و كاربردي‌ترين اصول اخلاقي در سياست‌ورزي است. در چنين نگاهي مي‌توان جوامع مختلف را به يك نظام اجتماعي مبتني بر يك زنجيرة اصول هنجارها، ارزش‌ها و الگوهاي اخلاقي راهنمايي كرد. مقولة اخلاق، هم خاستگاه ديني دارد، هم متأثر از عرف، فرهنگ، تاريخ و طرز تلقي انسان به پديده‌هاي اجتماعي است. بنابراين اخلاق در جامعه، فرايند و محصول تعامل همة آموزه‌هاي ديني و باورهاي اثبات‌شده در عرف و زندگي انسان است. مقولة اخلاق، وقتي وارد عرصة سياست مي‌شود، مسئله و جنبة ديگري پيدا مي‌كند و پيچيده و تناقض‌آلود مي‌شود. البته مقولۀ اخلاق، وقتی وارد عرصۀ سیاست می‌شود، مسئله و جنبۀ دیگري پیدا می‌کند و پیچیده و تناقض‌آلود می‌شود كه این ناشی ازروح و ماهیت سیاست‌ورزی است. البته اغلب اصول سیاست اخلاقی همان بایدها و نبایدهایی است که در متون دینی هم بر آنها تأکید شده ‌است. از.اين‌رو از اصطلاح «سیاست اخلاقی»، همان معنای قدیم مدنظر است؛ به این معنا که سیاست با منطق مستقلی که دارد، بايد با استفاده از اخلاق و قواعد حاکم بر حوزة اخلاق ـ که یک دانش هنجاری است و متصدی بیان مجموعه‌ای از بایدها و نبایدهای برآمده از دین، عقل، وجدان و... است ـ اصلاح شود و تحت کنترل اخلاقی درآید. به عبارت دیگر، بایدها و نبایدهای اخلاقی باید در حوزة سیاست مورد توجه قرار گیرد (شفیعی، 1397، ص5).
    در نگاه امام خمینی سياست به تأمين معاش، حفظ و كسب قدرت محدود نمي‌شود؛ بلكه كسب قدرت ابزاري براي هدايت جامعه به‌سوي سعادت و کمال است. به عبارت ديگر، نگاه امام خمینی به سياست، نگاه ابزارگونه است نه نگاه به هدف. ايشان مي‌فرمايد: «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد؛ تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد... و اين مختص انبياست... انبيا شغلشان سياست است» (موسوي خمینی، 1379، ج13، ص324). از سوي ديگر، امام خمینی اخلاق را حالتي در نفس انسان مي‌داند كه آن را به عمل دعوت مي‌كند، بدون رويّه و فكر. اين معنا از اخلاق، هم شامل فضايل است و هم رذايل (موسوي خمینی، 1381، ص510).
    براي بررسي رابطة اين دو بايد رابطة دين و سياست و دين و اخلاق مشخص شود. در دستگاه فكري امام خمینی اين مجموعة معارف به یکديگر متصل‌اند. ایشان با تفكيك اسلام نبوي و علوي از اسلام سفياني و اموي، به تبیین این دو رابطه می‌پردازد. چنين اسلامي داراي جامعيت و شمولي است كه تمام ساختمان وجودي انسان را پرورش مي‌دهد و استعدادهاي انساني را شكوفا مي‌كند و براي تمام زندگي بشر از گهواره تا گور دستور و حكم دارد (موسوي خمینی، 1379، ج1، ص271). بنابراين، ديانت اسلام صرفاً عبادي و سياسي نيست؛ بلكه سياستش در عبادات و عبادتش در سياسات مدغم است (همان، ص44). بر.این‌اساس در نگاه امام خمینی نمي‌توان پيوند دين و سياست را پذیرفت و اخلاق را از سياست جدا دانست؛ زيرا ایشان علاوه بر احكام عبادي اسلام، احكام اخلاقي را نيز سياسي مي‌داند (همان، ص15).
    2. مؤلفه‌های سياست ‌اخلاقي در اندیشة امام خميني
    با بررسي دقيق آراي امام خمینی در آثار ايشان، نقطة آغازين حركت به‌سمت كمال، كه رسالت سياست اخلاقي است، از «خود» آغاز مي‌شود؛ به اين صورت كه خودسازي و تهذيب نفس تحت تعاليم الهي و آموزه‌هاي شريعت، زمينه را براي ديگرسازي و اصلاح جامعه و بلکه نظام بین‌المللی فراهم مي‌سازد. تشکیل جامعة اخلاقی، زمينه را براي صدور ارزش‌ها به ديگر نقاط جهان فراهم مي‌كند تا تمام جهان با آموزه‌هاي اسلامي آشنا شود و زمينه براي حكومت جهاني مهدوي (امت جهانی اسلام) فراهم آید. این مهم در واقع سیر اسفار چهارگانة ملاصدراست که در ادامة مباحث ذیل به آن اشاره خواهد شد.
    1-2. تهذيب نفس و خودسازي
    باور امام خميني اين بود كه جز از پايگاه سلوك و بندگي و تهذيب و تربيت‌يافتگي، نه انسان خود مي‌تواند به كمال حقيقي دست يابد و نه مي‌تواند در عرصة هدايت و سياست به‌درستي عمل کند (دلشاد تهرانی، 1380، ص51). امام خمینی جهاد با نفس را «جهاد اكبر» مي‌داند و از آن به «مبدأ امور» ياد مي‌كند (موسوي خمینی، 1379، ج19، ص51). ایشان در كتاب جهاد اكبر يا مبارزه با نفس مي‌فرمايد: «خدا نكند انسان پيش از آنكه خود را بسازد، جامعه به او روي آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيتي پيدا كند، كه خود را مي‌بازد؛ خود را گم مي‌كند. قبل از آنكه عنان اختيار از كف شما ربوده شود، خود را بسازيد و اصلاح كنيد» (موسوي خمینی، 1374، ص22).
    آیت‌الله ‌جوادی آملی در کتاب بنیان مرصوص امام خميني در بیان و بنان از ایشان به‌عنوان قهرمان اسفار اربعه (ملاصدرا) یاد می‌کند (جوادی‌آملی، 1375، ص71) که توانسته است با پیمودن سفرهای چهارگانة سیر من الخلق ‌الی ‌الحق (سفر شناخت و باور حق)، سیر فی الحق ‌بالحق (سفر غور در اسما و صفات ‌حق)، سیر من ‌الحق ‌الی ‌الخلق بالحق (سفر برگشت از حق به‌سوی خلق و الهی دیدن خلق) و سير فی الخلق بالحق (سفر جذب و کشش خلق به‌سمت حق) (همان، ص74)، از تهذیب انفسی به هدایت آفاقی برسد و در ادامة رسالت نبوت و امامت، به هدایت خلق در عصر غیبت بپردازد.
    در واقع، نخستين گام و سفر، حركت از خود به‌سوي خداست و از آنجاكه جدا شدن از حصار خود بسيار مشكل است، اهميت خودشناسي ـ كه مقدمه‌اي براي خداشناسي و سفر دوم است ـ روشن‌تر مي‌شود، تا به‌دنبال آن، سفر سوم و چهارم نیز طی شود. بنابراين، قهرمان سفرهاي چهارگانه روي مهم‌ترين و اساسي‌ترين نقطه (معرفت نفس) دست گذاشته است که این مرحله بدون طی سفر دوم محقق نمی‌شود؛ زیرا در سفر دوم، سالک آیینة تمام‌نمای حق می‌شود؛ لذا انانیت و خودخواهی ـ که دشمن تهذیب است ـ در این سفر با غور و تعمق در اسما و صفات الهی از بین می‌رود؛ زیرا ریشة تمام مشکلات در خود است و اگر این خود، فی الحق و بالحق سیر نکند، ممکن است سر از تهذیب و عرفان‌های منفی درآورد و چنین سالکی نمی‌تواند در سفرهای بعد طی طریق کرده، رسالتش را تکمیل کند و معارف حقة الهیه را عملیاتی نماید.
    امام خمینی مي‌فرمايد: عمده، اصلاح همين مركز (خود) است. همة مصيبت‌هاي ما از خود ماست و بايد اصلاح از خود ما شروع بشود. از اينجاست كه پس از سفر اول (حركت به‌سوي خدا) و سفر دوم (شناخت صفات و اسماي حسناي الهي)، سفر سوم پيش مي‌آيد و آن سفري است كه عارف و واصل با خدا براي هدايت مردم به زمين مي‌آيد و با دعوت به خودسازي، زمينه را براي ديگرسازي فراهم مي‌كند. تمام انبيا و اولياي الهي در پي تحقق سفر چهارگانه آمده‌اند؛ ولي همه نتوانستند مخصوصاً در سفر چهارم موفق باشند. امام خمینی براي موفقيت در اين سفرها، زمينه‌سازي كردند و فرمودند: اگر چنانچه خودمان را اصلاح نكنيم و قوانين اسلامي را در خودمان اجرا نكنيم، نمي‌توانيم يك حكومت اسلامي تشكيل دهيم (موسوي خمینی، 1379، ج8، ص283).
    بنابراين، تا تحقق سفر چهارم و تشكيل حكومت اسلامي براي رساندن مردم به ساحل موفقيت و سعادت، تهذيب و خودسازي و فراموش كردن خودِ نفساني، ضروري است.
    2-2. ديگرسازي و اصلاح اجتماعي ‌و تشكيل‌ جامعه
    در اين مرحله، قهرمان سفر اربعه كه از سفر دوم برگشته است، به هدايت و ارشاد مردم مي‌پردازد؛ همان مردمي كه زمينه را در عرصة فردي فراهم كرده‌اند و آمادة زندگي در حيات اجتماعي‌اند و اين بار مي‌خواهند خود با حاكم و پيرو خود، به‌سوي سعادت نهايي حركت كنند. اگر حركت از خود امري مشكل بود، ديگرسازي و اصلاح نيز امري مشكل است. بنابراين انبيا و اولياي الهي نهايت تلاش خود را در جهت اصلاح جامعه انجام می‌دادند.
    مسئلة تهذیب و خودسازی، صرفاً یک مسئلة فردی نیست؛ زیرا انسان ذاتاً اجتماعی است و اگر خودسازی صورت گیرد، اجتماع‌سازی نیز به‌تبع آن به‌وجود می‌آید؛ لذا خودسازی بر حیات سیاسی و اجتماعی هم تأثیر می‌گذارد و اثرات اخلاق را بر عرصة اجتماعی نمودار می‌کند. در واقع، خروجی الگوی سیاست اخلاقی یک جامعة مهذب و مدینة فاضله است که نمونه‌ای از تبعات و خروجی این نگرش را در عرصة اجتماعي مي‌توان
    چنین برشمرد:
    1. اخلاق و قانون‌پذيري (تبعيت از قانون) يكي از عوامل مهم مشروعيت يك نظام است (موسوي خمینی، 1379، ج8، ص284).
    2. رعایت اخلاق باعث ایجاد حاكميت بر قلوب است (همان، ج1، ص121).
    3. رعايت اخلاق باعث ایجاد محبت بين مردم و مسئولين می‌شود (همان، ج7، ص233).
    4. رعایت اخلاق باعث خدمتگزاری بیشتر مسئولين به مردم است (همان، ص511).
    5. توجه به اخلاق در ايجاد وحدت كلمة مسلمين تأثیرگذار است (همان، ج14، ص154).
    6. اخلاق در آسيب‌ناپذيري كشور، در انسجام نظام اجتماعي و اصلاح آن و ايجاد وحدت و همدلي ميان شهروندان مؤثر است (همان، ج13، ص160).
    7. تأثير اخلاق در تشکیل نظام بين‌المللي اسلام: با خودسازي و ديگرسازي زمينه براي پيشرفت و تكامل نظام اجتماعي در تمامي زمينه‌هاي فرهنگي، اقتصادي و سياسي فراهم مي‌شود (همان، ج7، ص531) و نیز ظرفیت برای تشکیل نظام بین‌الملل اخلاقی ایجاد می‌گردد. بنابراين مي‌توان گفت كه سفر چهارم بعد از خودسازي و ديگرسازي و صدور ارزش‌هاي اخلاقي و حاكم شدن آموزه‌هاي اخلاقي بر سياست، در نظام بين‌المللي تحقق مي‌يابد و مقدمات تشکیل امت اسلام را فراهم می‌کند.
    بنابراین، سفرهاي چهارگانه و نقش اخلاق در ساحت‌هاي فوق را مي‌توان به‌صورت نمودار شمارة 1 ترسیم کرد.

    نمودار 1. نمودار سياست اخلاقي از منظر امام خميني در ساحت‌هاي فردي، اجتماعي، بين‌المللي بر اساس اسفار اربعه
    3-2. ضرورت تشكيل حكومت به‌عنوان عمل به تكليف الهی
    امام خمینی مي‌فرمايد: «اساس حكومت كردن و زمامداري در اسلام، يك تكليف و وظيفة الهي است كه يك فرد در مقام حكومت و زمامداري، گذشته از وظايفي كه بر همة مسلمين واجب است، يك‌سلسله وظايف سنگين ديگري نيز برعهدة اوست كه بايد انجام دهد (موسوي خمینی، 1379، ج5، ص409). اين مؤلفه باعث تفكيك سياست مورد نظر امام خمینی از ساير سياست‌هاست. بنابراين در سياست مورد نظر ایشان، رسيدن به سعادت اخروي امري بسيار مهم تلقي مي‌شود و بسياري از احكام شرعي وجود دارد كه به‌وسيلة حكومت عملي مي‌شوند؛ پس تشكيل حكومت نيز به‌نحو اولي يك تكليف واجب الهي است تا عمل به احكام الهي محقق شود. این نگاه، در مکاتب دیگر وجود ندارد؛ مثلاً مکاتب لیبرالیسم سیاسی به‌طور خاص و لیبرال دموکراسی به‌نحو اخص، مبتنی بر هستی‌شناسی انسان‌مدار، انسان‌شناسی لذ‌ت‌گرا، فلسفة اجتماعی فردگرا و فلسفة حقوق تکلیف‌گریزند (بوردو، 1378، ص93-95)؛ حال آنکه در نگاه امام خمینی که مبتنی بر آموزه‌های اسلام است، تفاوت آشکار وجود دارد.
    4-2. وسیله ‌بودن حكومت
    از نظر امام خمینی حكومت وسيله‌اي براي اجراي احكام و برقراري نظام عادلانة اسلام است، نه هدف (موسوي خميني، 1381، ص54).
    وسيله ‌بودن حكومت، منافاتي با اهميت و ضرورت آن ندارد؛ زيرا براي جلوگيري از بدعت‌گذاري و نفوذ بيگانگان و برقراري نظم اسلامي و... بدون تشكيلات حكومت نمي‌توان به مقصود رسيد (همان، ص41). بنابراين، حكومت وسيله‌اي مهم و اساسي براي رسيدن به مطلوب تلقي مي‌شود و منكر ضرورت تشكيل حكومت اسلام، منكر جامعيت جاودانگي دين است (همان، ص28)؛ درحالی‌که در لیبرالیسم، حوزة سیاست و قدرت، اولاً و بالذات به‌هیچ‌وجه ارجمند، مطلوب و خوشایند نیست؛ بلکه ثانیاً و بالعرض، به‌مثابة شرّی اجتناب‌ناپذیر، به آن تن داده می‌شود. نهادهای سیاسی به‌خودی‌خود ارزشی ندارند و ارزش آنها موکول به ممانعت از بدبختی بیشتر است. وانگهی، سیاست باید جدا از حوزة مدنی تحت‌الشعاع جامعه قرار گیرد تا کمترين محدودیت را برای افراد و گروه‌های اجتماعی ایجاد کند. در این نظریه، دولت به‌مثابة وسیله‌ای بی‌طرف و صرفاً برای حفظ جامعة مدنی یا حفاظت از حوزة غیرسیاسی فعالیت افراد پذیرفته می‌شود (گاتمن، 1996م، ص64 و74؛ وینسنت، 1378، ص40-48).
    5-2. تبعيت از قانون اسلام
    امام خمینی مي‌فرمايد:
    حكومت اسلام، حكومت قانون است، در اين فراز حكومت، حاكميت منحصر به خداست و قانون، فرمان و حكم خداست. قانون اسلام يا فرمان خدا، بر همة افراد و بر دولت اسلامي حكومت تام دارد. همة افراد از رسول اكرم گرفته تا خلفاي آن حضرت و ساير افراد، تا ابد تابع قانون هستند؛ همان قانوني كه از طرف خداي تبارك و تعالي نازل شده و در لسان قرآن و نبي اكرم بيان شده ‌است (موسوي خمینی، 1379، ج1، ص221).
    در نظریة حکومت دینی امام خمینی، براساس اصل توحید، احکام هیچ‌کس ـ اعم از حقیقی و حقوقی ـ بر کس دیگر نافذ نیست؛ مگر حکم خدای جهان. این بدان دلیل است که همه چیز و همه کس، مخلوق و مملوک اویند. از.اين‌رو عقل، حکم او را بر همه کس نافذ و لازم‌الاطاعه می‌داند. انسان‌ها آزاد آفریده شده‌اند و اصل بر عدم ولایت بشری بر یکدیگر است؛ چراکه حاکم حقیقی بشر خداست و حکومت، در اصل متعلق به خداست. هیچ ولایتی و هیچ حاکمیتی بر انسان‌ها پذيرفته نیست؛ مگر اینکه شارع آن را تنفیذ کرده باشد. ازآنجاکه خداوند خالق هستی و انسان است، حق سلطة مشروع، منحصر به اوست و تنها اوست که می‌تواند این حق سلطه را به کسانی اعطا و احاله کند. از.این‌رو اصل اوّلی که «عدم سلطة» انسان‌ها بر یکدیگر است، تنها به اذن الهی قابل نقض است (ر.ک: موسوي خمینی، 1379، ج10، ص253)؛ در حالی‌که در نظریة لیبرالیسم سیاسی، اراده و خواست انسان، تنها منبع و منشأ ایجاد حقوق شناخته می‌شود. قانون به‌عنوان مظهر عینی حقوق، چیزی نیست جز مجموع خواسته‌ها و اراده‌های فردی (والدرون، 1987م، ص137). اين مکتب حقوق انسان را در موضوعاتی چون رفاه، امنیت، معاش و... خلاصه می‌کند و نسبت‌به حقوق معنوی انسان لااقتصاست.
    6-2. خدمت به مردم و مهرورزي با آنان
    در نگاه امام خمینی مردم ولي‌نعمتان زمامداران‌اند (موسوي خمینی، 1379، ج18، ص280)؛ زيرا مردم‌اند كه در عرصه‌هاي مختلف نظام شركت مي‌كنند و كارآمدي نظام را بالا مي‌برند. همچنين اگر مردم پشتيبان يك حكومتي باشند، آن رژيم با زوال روبه‌رو نخواهد شد (همان، ج8، ص372). امام خمینی در کتاب شرح جنود عقل و جهل در بحث رفق (مدارا، مهرورزی) با نقل حدیثی، آن را از ویژگی‌های عقل برمي‌شمرد و نشر حکومت توحیدی پیامبر را در مدینه، همین ویژگی پیامبر مي‌داند و می‌فرماید: «عاقل‌ترین مردم کسی است که بیش‌ترین مدارا را با مردم دارد و خوارترین مردم کسی است که آنان را تحقیر می‌نماید» (طبرسی، 1412ق، ص17).
    امام خمینی معتقد است که هرچه مسئولان مقام و منصب بالاتري پيدا كنند، بايد بيشتر خدمتگزار مردم باشند (موسوي خمینی، 1379، ج7، ص511). همچنين در نگاه ايشان خدمت به مردم، خدمت به خداست؛ آنجا كه مي‌فرمايد: «كاري بكنيد كه دل مردم را به‌دست بياوريد؛ پايگاه پيدا كنيد در بين مردم. وقتي پايگاه پيدا كرديد، خدا از شما راضي است» (همان، ج7، ص251)؛ درحالی‌که لیبرالیسم سیاسی حکومت را تنها ابزاری برای ارضای خواسته‌های مردم (به‌عبارتی، تنها رتق و فتق خواسته‌های مورد نظر شهروندان) و نه وسیله‌ای برای پرورش انسان‌های خوب می‌داند. دولت هرگز متعهد نیست که مردم را از لحاظ بینش اصلاح کند؛ بلکه فقط تعهد دارد خوشبختی دنیوی و ارادة آزاد و راحت زندگی جمعی مردم را به بهترین نحو تأمین کند. به‌علاوه، حکومت نباید چیزی بیش از «نگهبان شب» جامعه باشد که فقط تضمین می‌کند قواعد رقابت و همکاری رعایت می‌شوند؛ همچنین شاید چیزی بیش از «داور» جامعه نباشد که اختلافات را در صورت بروز، حل و فصل کند (بوردو، 1378، ص60؛ لوین، 1380، ص53).
    7-2. تقدم تزكيه بر تعليم
    مسئلة تعلیم و تربیت، در حیطة وظایف پیامبران الهی، ریشه در آموزه‌های قرآنی دارد که خداوند متعال بارها در قرآن کریم بدان تصریح کرده و هدف از برانگیختن رسولان خویش را تعلیم و تربیت انسان‌ها اعلام نموده است‏‏ (براي نمونه: بقره: 129 و151؛ آل‌عمران: 164؛ جمعه: 2). ‏‏سید و خاتم پیامبران نیز انگیزه و هدف از بعثت خویش را اتمام مکارم اخلاق معرفی مي‌کند:‏‏ «انِّی بُعِثتُ لاُتَمِّمَ مَکارِمَ الاَخلاقِ‏‏»‏‏ (صدوق، 1377، ص13). مراجعه به آیات قرآن، حکایت از تقدم و اولویت تزکیه بر تعلیم دارد؛ نکته‌ای که در حدیث پیامبر نیز مشهود است.
    امام خمینی با تكيه بر فرهنگ ناب اسلامي و آموزه‌هاي قرآني، تزكيه را بر تعليم مقدم مي‌دارد (جمعه: 2). نگاه ایشان به مسئلة آموزش و تربيت شهروندان، نگاهي عميق است كه با ساير مكاتبي كه آموزش به‌تنهايي را وظيفة دولتمردان مي‌دانند، بسيار متفاوت است. در مکاتب مادی‌گرا، به‌ويژه لیبرالیسم سیاسی، ویژگی اخلاقی یا کمالات روحی و معنوی خاصی برای متصدیان مناصب سیاسی به‌عنوان پیش‌شرط در نظر گرفته نشده است و تصدی مناصب، مشروط به آنها نيست. تفاوت در اين است كه آموزش مطرح شده از سوي امام خمینی، همراه با پرورش است و تعليمي كه ايشان مطرح مي‌كند، همراه با تزكيه است؛ بلكه پرورش و تزكيه مقدم‌اند. حال پرسشي كه اينجا پيش مي‌آيد، اين است كه نقطة آغاز اين تربيت كجاست و تربيت چگونه صورت مي‌گيرد؟
    امام در پاسخ به قسمت اول پرسش، چنان‌كه در نمودار ترسيم سياست اخلاقي آمده، معتقد است که خودسازي و اصلاح «خود»، نقطة آغاز تربيت است (موسوي خمینی، 1379، ج15، ص491). امام‌ خمینی در کتاب شرح چهل حدیث سیاست اخلاقی را در خودسازی، جهاد نفس، نفی ریا، نفی ‌عجب، کبر، حسد، حّب‌ دنیا، غضب، عصبیت، نخوت و نفاق می‌داند (ر.ک: موسوي خمینی، 1378-1381).
    در اينجا ضمانت اجرا، فطرت سليم و وجدان پاك در كنار آموزه‌هاي شريعت است كه بر انسان نظارت دارند و امام خمینی از آن به قانون اسلام ياد مي‌كند. از نظر ایشان، قانون اسلام يا احكام شريعت، حاوي قوانين و مقررات متنوعي است كه يك نظام كلي اجتماعي را مي‌سازد. در اين نظام حقوقي، هرچه بشر نياز دارد، از طرز معاشرت با همسايه، اولاد، عشيره، قوم و خويش و همشهري و امور خصوصي و زندگي زناشويي گرفته تا مقررات مربوط به جنگ و صلح و مراوده با ملل ديگر، فراهم کرده است. اسلام حتی براي قبل از انجام نكاح و انعقاد نطفه قانون دارد؛ براي دوران شيرخوارگي و وظايفي که بر عهدة پدر و مادر است، چگونگي تربيت فرزند و همة مراحل ديگر نيز دستور و قانون دارد (موسوي خمینی، 1381، ص29). ملاحظه مي‌شود كه تربيت در نظام فكري امام خمینی، حتي به قبل از زناشويي هم مرتبط است و اين امر اهميت موضوع تربيت را مي‌رساند.
    امام خميني در پاسخ قسمت دوم پرسش، به بحث چگونگي تربيت مي‌پردازد. در انديشة ايشان، سه نهاد در طي سنين مختلف متصدي امر مهم تربيت‌اند: خانواده، مدرسه و دانشگاه.
    1-7-2. نهاد خانواده
    اين نهاد مهم‌ترين نهاد در امر تربيت است كه مجريان آن در مرحلة اول پدر و مادرند؛ ضمن اينكه در همين نهاد، نقش مادر مشهودتر و محسوس‌تر است؛ آن‌هم به‌دليل ارتباط بيشتري كه با كودك دارد. امام خمینی دربارة اهميت نهاد خانواده و نقش زن در تربيت كودك مي‌فرمايد: بچه در محيط خانوادگي در دامن مادر و در محيط خانه، مبدأ تربيت اصلي‌اش است. اگر در محيط خانه و در دامن مادر كه بالاترين محل تربيت است، بچه خوب از كار درآمد، اين تا آخر ـ مگر يك عامل بسيار قوي باشد كه او را برگرداند ـ به همان تربيت باقي مي‌ماند. از اين حيث، محيط خانوادگي يكي از محيط‌هاي بسيار مهم است براي تربيت اولاد (موسوي خمینی، 1379، ج8، ص363).
    2-7-2. مدرسه
    گرچه ريشة اوليه و اساس تربيت كودك در نهاد خانواده شکل مي‌گيرد، لكن بايد دانست كه با افزايش سن كودك و رشد عنصر اراده و اختيار، نقش خانواده كمرنگ مي‌شود، البته خانواده بايد زمينة استقلال فكري و شخصيتي كودك را كم‌كم فراهم كند؛ به‌گونه‌اي‌كه هرچه سن كودك بيشتر مي‌شود و وارد مرحلة نوجواني مي‌شود، آمريت و بايد و نبايدهاي خانواده كمتر شود و خانواده شأن نظارتي به خود گيرد. پس از خانواده، مدرسه به‌عنوان نهاد دوم، متصدي امر مهم تربيت مي‌شود؛ البته نه به‌صورت عرضي؛ بلكه در امتداد خانواده. اينكه به مدرسه خانة دوم و به معلم نيز پدر مي‌گويند، در واقع به‌دليل نقش مشابهي است كه اين دو نهاد در امر مهم تربيت دارند. اگر در نهاد اول، نقش مهم زن، مانند نقش انبيا بود و مادر بد و منحرف فرزند منحرف، و مادر خوب فرزند خوب تربيت مي‌كرد (همان، ج7، ص283)، در اين نهاد هم نقش معلم در زمينة تربيت و انسان‌سازي مانند نقش انبياست (همان، ج9، ص291). شاه‌بیت امام خمینی دربارة نقش خطیر معلم و اهمیت جایگاه او این است که وظیفة معلم هدایت جامعه به‌سوی الله است (همان، ج13، ص172). سيرة عملي امام خمینی به ما مي‌گويد كه خانواده‌ها بايد بکوشند در اين مرحله، ناظر بر فرزندانشان باشند (رجایی، 1375، ج1، ص34) و بر اعمال مذهبي و ديگر اعمال و رفت‌وآمدها و شناخت دوستان آنها نظارت کنند؛ البته اين مرحله نيز بايد با ظرافت و دقت همراه باشد؛ به‌گونه‌اي‌كه استقلال فكري نوجوان محفوظ بماند و او خود را كودك نداند.
    3-7-2. دانشگاه
    در اين مرحله، اختيارات نوجوان بسيار وسيع مي‌شود؛ درعين‌حال سطح درك و فهم او نيز بالا مي‌رود. توصية اكيد امام خمینی به قشر جوان دانشجو كه مي‌خواهند مقررات كشور را رقم بزنند، همراه ساختن تهذيب با تعليم است (موسوي خمینی، 1379، ج8، ص310).
    امام خمینی در اين‌باره مي‌فرمايد: «مهم در دانشگاه‌ها، دانشسراها، تربيت‌هاي معلم (مؤسسات آموزشي عالي و...) اين است كه همراه با تعليمات و تعلمات، تربيت انساني باشد. چه‌بسا اشخاصي كه در علم به مرتبة اعلا رسيده‌اند، لكن تربيت انساني ندارند. چنین اشخاصي ضررشان بر كشور، ضررشان بر ملت، ضررشان بر اسلام، از ديگران زيادتر است...» (همان، ص310).
    در خصوص نهادهاي سه‌گانه بايد گفت كه اين نهادها در امر تربيت در طول امتداد يكديگرند، نه در عرض هم؛ يعني كودك درعين‌حال‌كه در دبستان درس مي‌خواند، باز هم با خانواده و پدر و مادر در ارتباط است؛ نوجوان دبيرستاني يا جوان دانشگاهي نيز همين‌طورند؛ گرچه در مرحلة دبيرستان، به‌ويژه دانشگاه، ممكن است جوان بعضاً بيشتر تأثيرگذار باشد تا اثرپذير؛ كه اين امر به وضعيت سواد پدر و مادر يا عوامل ديگر برمي‌گردد. نكتة ديگر اينكه در اين تقسيم‌بندي، روحانيون و طلاب هم قرار دارند و لفظ دانشجو الزاماً به‌معناي مصطلح آن نيست و هر جويندة دانشي مانند طلاب و دانشجويان مؤسسات غيرانتفاعي و نهادهاي علمي جديدالتأسيس را شامل مي‌شود. بايد گفت، دولتمردان و حاكمان كه از تحصيل‌كردگان همين نهادهايند، اگر در تمام اين مراحل تحصيل را همراه با تهذيب طي كنند، طبيعي است به‌فرمودة امام خمینی مي‌توانند كشور را نجات دهند. ایشان مي‌فرمايد: «اگر دانشگاه واقعاً دانشگاه باشد و دانشگاه اسلامي باشد، يعني در كنار تحصيلات متحقّق در آنجا، تهذيب هم باشد، تعهد هم باشد، يك كشور را اينها مي‌توانند به سعادت برسانند و اگر حوزه‌هاي علميه مهذب باشند و متعهد باشند، يك كشور را مي‌توانند نجات دهند... علم تنها اگر ضرر نداشته باشد، فايده هم ندارد» (همان، ج13، ص412). بنابراين، بر اساس نظام فكري امام خمینی و طرح ايشان دربارة امر مهم تربيت، مي‌توان گفت كه فارغ‌التحصيل چنين مكتبي، شخصي مهذب خواهد بود. امام خمینی يك‌بار ديگر به‌صورت مختصر اهميت تربيت و تقدم آموزش بر پرورش را در سطوح ذكرشده چنين بيان مي‌كند: «شغل انبيا اين است كه مردم را تزكيه كنند؛ آدم بكنند. اين همين است كه مادر بايد بكند؛ همين است كه دانشگاه‌ها بايد بكند. از دامن مادر شروع مي‌شود تا برود به مدارس و به دانشگاه‌ها و به جاهاي ديگر» (موسوي خميني، 1379، ج9، ص36). «از جمله رسالت و وظايف دانشگاه، تربيت انسان‌هاي باايمان و مؤمن است» (مؤسسه نشر آثار امام، 1378، ص177). هدف همة اين مراحل، رساندن بشر به ‌سعادت و كمال واقعي اوست و اينجاست كه ایشان مي‌فرمايد:
    [تربيت] چنانچه از دامن مادر كه شروع شد، خوب شروع شد، بچه را خوب تربيت كردند؛ آن كه تحويل داد به دبستان، دبستان، خوب تربيت كرد؛ آن كه تحويل داد به دبيرستان، آنجا هم همين‌طور؛ آن كه به دانشگاه يا به مدارس علمي ديگر، آنها هم خوب؛ يك وقت در يك برهه از زمان مي‌بينيد كه جوان‌ها هم خوب از كار درمي‌آيند؛ يك مملكت را به خوبي مي‌كشد» (همان، ص137). 

                                       

                                                    
    نمودار 2. تربيت در جامعه

    گرچه خروجي اين نظام منسجم، انسان‌هاي مهذّب خواهد بود، لكن امام خمینی براي تأكيد بيشتر، دولتمردان ـ كه خود شاگردان اين مكتب‌اند ـ و افرادي را كه در مناصب مختلف حكومت فعاليت مي‌كنند، به تهذيب نفس و تواضع در برابر مردم فرامي‌خوانند؛ زيرا سقوط آنها خطرناك‌تر است. ايشان مي‌فرمايد:
    تزكيه براي دولتمردان، براي سلاطين، براي رؤساي جمهور، براي دولت‌ها و براي سردمداران، بيشتر لازم است تا براي مردم عادي. اگر افراد عادي تزكيه نشوند و طغيان پيدا كنند، يك طغيان بسيار محدود است...؛ لكن اگر طغيان در كسي شد كه مردم او را پذيرفته‌اند، در عالمي شد كه مردم آن عالم را پذيرفته‌اند، در سلطاني شد كه مردم آن سلطان را پذيرفته‌اند، در رؤسايي شد كه مردم آنها را پذيرفته‌اند، اين گاهي يك كشور را به فساد مي‌كشد و... (موسوي خمینی، 1379، ج14، ص391).
    8-2. ساده‌زيستي
    امام خمینی با الهام از زندگي پيامبر و اهل‌بيت كه وضعشان از زندگي مردم عادي كمتر بود، همواره ساده‌زيست بودند و مسئولان را به ساده‌زيستي دعوت مي‌كردند. ایشان از «مدرس» به‌عنوان يك الگو در تاريخ معاصر ايران ياد مي‌كنند و مي‌فرمايند: ساده‌زيستي و وارستگي او، رضاخان و دستگاهش را به ستوه درآورده بود (همان، ج16، ص51). در نگاه امام خمینی نتيجة رياضت اقتصادي مسئولين، هماهنگي و همدردي با
    قشر كم‌درآمد جامعه است (همان، ج6، ص57). اگر به اين اصل رياضت اقتصادي و ساده‌زيستي مسئولان توجه نشود، اين امر مي‌تواند از عوامل مهم انحطاط و زوال دولت‌ها باشد (همان، ج17، ص376). بنابراين، رعايت ساده‌زيستي، هم باعث همدردي با مردم مي‌شود كه نتيجه‌اش پايداري نظام است و هم باعث محبوبيت شخص ساده‌زيست در قلوب مردم خواهد بود. ساده‌زيستي همچنين بزرگي و عزت نفس به‌دنبال دارد؛ چنان‌كه امام خمینی مي‌فرمايند: مردان بزرگ كه خدمت‌هاي بزرگ براي ملت‌هاي خود كرده‌اند، اكثراً ساده‌زيست و بي‌علاقه به زخارف دنيا بوده‌اند (همان، ج18، ص471). ساده‌زيستي رمز مقابله با ابرقدرت‌هاست. اگر بخواهيد بي‌خوف و هراس در برابر باطل بايستيد و از حق دفاع كنيد و ابرقدرتان و سلاح‌هاي پيشرفتة آنان و شياطين و توطئه‌هاي آنان در روح شما اثر نگذارد و شما را از ميدان به‌در نكند، خود را به ساده‌زيستي عادت دهيد (همان).
    9-2. پذیرش انتقادپذيري، صداقت در کردار
    امام خمینی مي‌فرمايد: «بايد بدانيد و مي‌دانيد كه انسان از اشتباه و خطا مصون نيست. به‌مجرد احراز اشتباه و خطا، از آن برگرديد و احتراز به خطا كنيد كه آن كمال انسان است» (همان، ص7). از سوي ديگر، در منطق امام خمینی اصل بر اين ‌است كه ما معصوم نيستيم؛ از اين‌رو احتمال هر اشتباهي هست. بنابراين اگر كسي خود را داراي اشتباه ندانست، چنين شخصي به بزرگ‌ترين نقص و اشتباه مبتلاست. هيچ‌كس و هيچ دستگاهي و هيچ فردي نمي‌تواند ادعا كند كه من هيچ نقصی ندارم. اگر كسي چنين ادعايي كرد، اين بزرگ‌ترين نقص او همين ادعاست (همان، ج17، ص264).
    امام خمینی همچنين به افرادي كه احساس ضعف و نقص در مديريت خود مي‌كنند، مي‌فرمايد: چنين افرادي نزد صالحان از مقام خود استعفا كنند (همان، ج19، ص157). بر اساس فرمايش‌هاي ایشان، در دنيا (آدم) بي‌عيب نيست و توجه ما بايد در دنيا به عيوب خودمان باشد (همان، ج17، ص246). از نظر امام خمینی، انتقاد و اختلاف آرا نيز در جامعه ضروري است؛ زيرا تا انتقاد نشود، يك جامعه اصلاح نمي‌شود (همان، ج14، ص401). شرط انتقادپذيري و توجه به نقد منتقدان، تهذيب و خودساختگي است. اگر انسان خودش را ساخته باشد، هيچ بدش نمي‌آيد كه يك رعيتي هم به او انتقاد كند (همان، ج13، ص198). در خصوص نحوة انتقاد بايد گفت كه انتقاد مفيد و سازنده، انتقادي است كه از سر مسئوليت‌پذيري و دلسوزي باشد و دغدغة اصلاح در آن باشد، نه براي ضايع كردن و لجنمال كردن ديگران باشد (همان، ج20، ص36).
    10-2. شايسته‌سالاري همراه با مسئوليت‌پذيري
    بنا بر نمودار تربيت، شخصي كه بر اساس آموزه‌هاي تربيتي امام خمینی در جامعه‌اي تهذيب‌يافته رشد مي‌كند و در دبستان و دبيرستان و دانشگاه تحصيل همراه با تهذيب دارد، لياقت دارد كه در پست‌هاي مختلف حكومتي انجام وظيفه كند. در ديدگاه سياست اخلاقي امام خمینی، متخصص بدون تهذيب، فرد شايسته‌اي براي جامعة اسلامي تلقي نمي‌شود؛ بلكه متخصص مهذب است كه لياقت تصدي مناصب حكومتي را پيدا مي‌كند. بنابراين كسي كه بر نفس خود مسلط نيست و تخصص كافي را هم نداشته باشد، نمي‌تواند متصدي آن پست شود. چنين شخصي اگر استعفا دهد، كاري پسنديده انجام داده است. امام خمینی در اين‌باره مي‌فرمايد: «هر يك (از مسئولان) در هر مقام (كه هستيد) احساس ضعف در خود مي‌كنيد، چه ضعف مديريت و چه ضعف اراده از مقاومت در راه هواهاي نفساني، بدون جوسازي، دلاورانه و با سرافرازي نزد صالحان، از مقام خود استعفا كنيد كه اين عمل صالح و عبادت است (همان، ج19، ص157).
    بنا بر ديدگاه سياست اخلاقي، استعفا و اظهار ناتواني از شغلي كه انسان استعداد و ظرفيتش را ندارد، عمل عبادي محسوب مي‌شود؛ حال آنكه «اخلاق سياسي» مي‌گويد: به هر طريق كه ممکن است، قدرت را كسب كن. استعفا كردن در اين ديدگاه، عملي عبادي محسوب نمي‌شود.
    مسئوليت‌پذيري نيز در آراي امام خمینی جايگاه مهمي دارد. ايشان مي‌فرمايد: هر كاري را كه انسان عهده‌دار شد، مسئول آن كار است؛ مسئول در اينكه به راستي و امانت عمل كند و مسئول است در اينكه با جدّيت و فعاليت عمل كند (همان، ج17، ص237).
    براين‌اساس، افرادي كه شايستگي كار و تلاش و جديت و احساس مسئوليت نداشته باشند، نمي‌توانند مسئوليت بپذيرند. فرمايش امام خمینی برگرفته از سيره و روش امام علي است كه به استاندار خود در آذربايجان مي‌فرمايد: حكومت و پست و مقامي كه به تو رسيده‌ است، طعمه‌اي نيست (كه به‌زودي خورده شود)؛ بلكه امانت الهي است (نهج‌البلاغه، نامه5). ملاحظه مي‌شود که بنا بر ديدگاه سياست اخلاقي، حكومت، امانت الهي تلقي مي‌شود و كسي كه امانت‌دار نيست و شايستگي پذيرش امانت را ندارد يا در آن تعدي و تفريط مي‌كند، نبايد چنين امانتي را بپذيرد.
    11-2. رعایت حقوق ديگران، ظلم نكردن همراه با ظلم‌ناپذيري
    ﺣﻖﻃﻠﺒﻲ از ﻣﺆﻟﻔﺔهای اﺧﻼﻗﻲ ﻛﺮدن ﺳﻴﺎﺳﺖ در ﺷﻴﻮة ﺣﻜﻮﻣﺘﻲ امام خمینی اﺳﺖ. الگوي سياست اخلاقي ایشان انساني قانع و متعادل مي‌سازد كه تجاوز به حقوق ديگران و ظلم به آنها را نمي‌پذيرد. اين الگو، شاخص مهم‌تري نيز دارد و آن ظلم‌ناپذيري است كه در قرآن بر آن بسيار تأكيد شده است: نه ظلم كنيد و نه ظلم بپذيريد (بقره: 279). در انديشة امام خمینی، عدم تزكيه، موجب طغيان نفس، و طغيان نفس موجب تجاوز به حقوق ديگران مي‌شود كه نتيجة آن اختلاف و درگيري است. ایشان مي‌فرمايد:
    تمام اختلافاتي كه بين بشر است، اختلافاتي كه بين سلاطين است، اختلافاتي كه بين قدرتمندان است، ريشه‌اش همان طغياني است كه در نفس است. ريشه اين است كه انسان ديده است كه خودش يك مقام دارد، طغيان كرده است؛ چون قانع نمي‌شود به آن مقام. اين طغيان اسباب تجاوز مي‌شود. تجاوز كه شد، اختلاف حاصل مي‌شود و اين فرق نمي‌كند؛ از آن مرتبة نازلش طغيان است تا آن مرتبة عالي» (همان، ج19، ص390).
    عدم زکيه طغيان نفس بي‌توجهي به حقوق ديگران بروز اختلاف
    اين تفكر به‌دنبال خود، اجراي قسط و عدالت را نيز به‌همراه دارد؛ زيرا اگر انسان‌ها تهذيب شدند، به حقوق ديگران تجاوز نمي‌كنند؛ ضمن اينكه تجاوز ديگران به حقوق خود را نمي‌پذيرند؛ چراكه بنا بر ديدگاه امام خمینی، ظلم كردن و زير بار ظلم رفتن، هر دو از ناحية عدم تزكيه است (همان، ج18، ص499).
    به عبارت ديگر، تهذيب نفس، تعديل قواي دروني و غرايز نفساني را به‌دنبال دارد و پس از آنكه عدالت در درون فرد ايجاد شد و ملكة نفساني شد، خودبه‌خود به جامعه و نظام اجتماعي تسرّي مي‌يابد.
    12-2. معیار بودن عدالت در اخلاق
    تأثیر اخلاق بر سیاست، قرابت زیادی با مقولة عدالت دارد؛ زیرا عدالت نیز نوعی ملاک و معیار در افعال فردی و جمعی، در سطوح خرد و کلان به‌شمار می‌آید. عدالت، غایت اخلاق شمرده می‌شود؛ زیرا به‌معنای صحت و درستی تمامی قواست. امام خمینی عدالت را عبارت از تمام فضایل می‌داند، نه جزئی از آن؛ و عدالت را حد وسط بین افراط و تفریط و غلو و تقصیر، یا تعدیل جمیع قوای باطنیه و ظاهریه و روحیه و نفسیه تعریف می‌کند. از نظر ایشان، عدالت همان صراط مستقیم است و در این زمينه می‌فرمایند:
    ...طریق سیر انسان کامل از نقطة نقص عبودیت تا کمال عز ربوبیت، عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است و اشارات بسیاری در کتاب و سنت بدین معناست. چنانچه صراط مستقیم، که انسان در نماز طالب آن است، همین سیر اعتدالی است... و اعتدال حقیقی جز برای انسان کامل که از اول سیر تا منتهی‌النهایة وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، برای کسی دیگر مقدور و میسور نیست... و چون خط مستقیم واصل بین دو نقطه، بیش از یکی نیست، از این جهت، فضیلت به قول مطلق و سیر بر طریق عدالت و بر سبیل اعتدال، بیش از یکی نیست؛ ولی رذایل را انواع بسیار، بلکه غیرمتناهی است (موسوي خمینی، 1378، ص147).
    اين مهم‌ترين مؤلفه‌هاي سياست اخلاقي امام خمینی بود كه با عمل به آنها مي‌توان به مدينة مطلوب و حكومت فاضله‌اي كه سعادت شهروندان را تضمين مي‌كند، دست يافت.
    نتيجه‌گيري
    1. در نظام سياسي اسلام و سيرة امام خميني، سياست نه‌تنها از اخلاق جدا نيست، بلکه تابع آن است و هر دو از دين منشأ مي‌گيرند و اصل واحدی دارند. برهمين‌اساس، هدف از حکومت در سيرة امام کسب قدرت نيست؛ بلکه قدرت وسيله‌ای برای احقاق حق، گسترش دادگری، خدمت به مردم، برقراری مساوات و برادری و برپايي عدل، نابودی پايه‌های ظلم و استبداد، برقراری زندگي سعادتمندانه بر اساس کرامت انساني، و امر به معروف و نهي از منکر است و اين امور زماني جامة عمل مي‌پوشد که حاکمان و مديران جامعه متخلق به اخلاق اسلامي باشند و سياست تابع اخلاق باشد.
    2. امام خميني که خود تأسيس و ادارة جمهوري اسلامي ايران را بر عهده داشت، سياستمداري مهذب و صاحب‌نظري صائب در حوزه‌هاي گوناگون، از جمله اخلاق است. ايشان معتقدند که تمامي احکام اخلاقي اسلام، سياسي است؛ از اين‌رو در اثر حاضر تلاش شده است تا مباحث اخلاقي امام خميني به‌صورت يک سيستم و با استفاده از چهارچوب نظري برگرفته از آثار ايشان تبيين شود.
    3. کارویژه نظام سیاسی مطلوب از دیدگاه امام بسط فضايل و مبارزه با رذايل برای تحقق و تحکیم جامعه‌ای سعادتمند و فاضله است. به همین دلیل، امام هدف حکومت را رساندن مردم به سعادت می‌داند و رساندن جامعه به سعادت، نیاز به مدیران اخلاقی دارد؛ چراکه رسیدن به قدرت بدون خودسازی، عمل بسیار سختی است و در پيرامون قدرت رذايل و فضیلت‌هایی وجود دارد که مدیران و رهبران جامعه باید رذايل (قبیحیات ـ مهلکات) را
    از خود دفع و به فضیلت‌ها عمل کنند. راه‌حل یا درمان‌هایی که امام برای علاج اخلاق قبیح و فاسد در کتاب چهل حدیث ارائه‌ می‌دهند، اغلب درونی است؛ یعنی فرد باید با ریاضت و تکرار و تذکر و... خود را اصلاح کند. امام برای علاج اخلاق، راهکارهای بیرونی نیز ارائه کرده‌اند که نشانگر اهمیت محیط در وضعیت اخلاق جامعه است. موانع درونی با تلاش اشخاص در اصلاح اخلاقشان برطرف مي‌شود؛ اما موانع بیرونی که استبداد و اختناق حاکم بر محیط است، با مبارزة یک شخص رفع نمي‌شود؛ بلکه به مبارزة جمعی افراد جامعه نياز دارد. از اینجاست که امام از مرحلة اصلاح به مرحلة انقلاب منتقل می‌شوند و این تحول را به‌خوبی می‌توان در کتب یا آثار اخلاقی ایشان ردیابی کرد. از اين‌رو امام خمینی مهم‌ترین هدف در برنامه‌های حکومتی را ایجاد محیط اخلاقی دانسته‌اند. بنابراین عملي‌سازي مؤلفهﻫﺎي اﺧﻼق ﺳﻴﺎﺳﻲ اﻣﺎم مثل صداقت، ساده‌زیستی، محبت‌ورزی و... در ﺷﻴﻮة ﺣﻜﻮﻣﺖ، ﺗﻮاﻧﺴﺖ ﭼﻨﻴﻦ اﻟﮕﻮﻳﻲ را ﺑﻪ دﻳﮕﺮ ﺣﻜﻮﻣﺖﻫﺎ ﺑﻨﻤﺎﻳﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺳﻴﺎﺳﺖ ﻓﻘﻂ ﺑﺎ رﺷﺪ آرﻣﺎن و اﺧﻼق ﺑﻪ ﺳﺮﻣﻨﺰل ﻣﻘﺼﻮد ﺧﻮاﻫﺪ رﺳﻴﺪ؛ ﻧﻪ ﺑﺎ ﻛﺸﺘﻦ اﺧﻼق در ﻣﺴﻠﺦ ﻗﺪرت و ﺳﻴﺎﺳﺖ.

     

    References: 
    • نهج‌البلاغه، 1379، ترجمه محمد دشتی، قم، مشهور.
    • اﺑﻦﻣﺴﻜﻮﻳﻪ، اﺑﻮﻋﻠﻲاﺣﻤﺪ، 1412ق، ﺗﻬﺬﻳﺐ اﻻﺧﻼق، قم، بیدار.
    • ابن‌منظور، محمد بن مکرم، 1405ق، لسان ‌العرب، ج9و10، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی.
    • ابوعلی سینا، 1363، قانون، ج2، ترجمه عبدالرحمن شرفکندی، تهران‌، سروش.
    • ارسطو، 1358، سیاست، ترجمه حمید عنایت،چاپ سوم، تهران، علمی فرهنگی.
    • ـــــ ، 1377، اخلاق نیکوماخوس، ترجمه محمدحسن لطفی، تهران، طرح نو.
    • اسلامي، سيدحسن، 1381، امام اخلاق، سياست، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی.
    • افلاطون، 1368، جمهور، ترجمه فؤاد روحانی، چ پنجم، تهران، علمی فرهنگی.
    • بوردو، ژرژ، 1378، لیبرالیسم، ترجمه عبدالوهاب احمدی، تهران، نی.
    • به كوشش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، 1378، كلمات قصار، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينی.
    • جوادي ‌آملي، عبدالله، 1375، بنيان مرصوص امام خميني در بيان و بنان، قم، مركز نشر اسراء.
    • دلشاد تهراني، مصطفي، 1380، عارض خورشيد: مقدمه‌اي بر انديشه سياسي امام ‌خميني، تهران، دريا.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1372، لغت‌نامه، ج8، تهران، مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهانی، 1416ق، مفردات الفاظ قرآن، تحقیق صفوان عدوان داودی، بیروت، ذی‌القربی.
    • رجايي، غلامعلي، 1375، برداشت‌هايي از سيره ‌امام ‌خميني، ج1، تهران، عروج.
    • شفیعی، محمود، 1397، «اخلاق سیاسی یا سیاست اخلاقی»، روزنامه ایران، ش5، ص6.
    • صدوق، علی ابن‌بابویه، 1377، الخصال، ترجمه محمدباقرکمره‌ای، تهران، کتابچی.
    • طباطبايي، فاطمه، 1379، يك ساغر از هزار، تهران، عروج.
    • طبرسی، فضل‌بن حسن، 1412ق، مکارم الاخلاق، چ چهارم، قم، شريف رضي.
    • كاظمي، سيد علي‌اصغر، 1376، اخلاق و سياست: انديشه سياسي در عرصه عمل، تهران، قومس.
    • لوین، اندرو، 1380، نظریه لیبرال دموکراسی، ترجمه و تحشیه سعید زیباکلام، تهران، سمت.
    • مارکوزه، هربرت، 1367، خرد و انقلاب، ترجمه محسن ثلاثي، تهران، نقره.
    • ماكياولي، نيكولو، 1375، شهريار، تهران، كتاب ‌مرکز.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، ج6، بيروت، لاحیاء التراث.
    • محمودی،‌ سیدعلی، 1376، عدالت و آزادی، تهران، مؤسسه اندیشه معاصر.
    • مطهري، مرتضي، 1369، نقدی بر ماركسيسم، تهران، صدرا.
    • معین، محمد، 1377، فرهنگ فارسی، تهران، میلاد.
    • موسوي خميني، سید روح‌الله، 1374، جهاد اكبر يا مبارزه با نفس، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني.
    • ـــــ ، 1378، شرح‌ حديث جنود عقل و جهل، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني.
    • ـــــ ، 1379، صحيفه ‌امام، ج1-13، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني.
    • ـــــ ، 1381، شرح چهل‌ حديث، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني.
    • ـــــ ، 1381، ولايت فقيه، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني.
    • مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني، 1378، دانشگاه و دانشگاهيان از ديدگاه امام، تهران، معاونت پژوهشي مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام‌ خميني.
    • نراقي، مولي احمد، 1376، جامع ‌السادات، ترجمه سيد جلال‌الدين مجتبوی، تهران، حکمت.
    • ـــــ ، 1384، معراج السعاده، قم، قائم آل‌‌محمد.
    • واثقی، قاسم، 1373، اخلاق مدیریت، چ دوم، تهران، سازمان تبلیغات ‌اسلامی.
    • وینسنت، اندرو، 1378، ایدئولوژی‌های سیاسی مدرن، ترجمه مرتضی ثاقب‌فر، تهران، ققنوس.
    • Gutman, Amy, 1996, How Limited Is Liberal Government?, In: Liberalism without Illusion: Essays on Liberal Theory and the Political Vision of Judith Sbklar, E.d. Bernard Yack, Chicago: University Of Chicago Press.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خندان، سیروس، رکابیان، رشید.(1399) مؤلفه‌های سیاست ‌اخلاقی در اندیشه‌ی سیاسی امام‌ خمینی ره. دو فصلنامه معرفت سیاسی، 12(1)، 23-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    سیروس خندان؛ رشید رکابیان."مؤلفه‌های سیاست ‌اخلاقی در اندیشه‌ی سیاسی امام‌ خمینی ره". دو فصلنامه معرفت سیاسی، 12، 1، 1399، 23-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خندان، سیروس، رکابیان، رشید.(1399) 'مؤلفه‌های سیاست ‌اخلاقی در اندیشه‌ی سیاسی امام‌ خمینی ره'، دو فصلنامه معرفت سیاسی، 12(1), pp. 23-44

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    خندان، سیروس، رکابیان، رشید. مؤلفه‌های سیاست ‌اخلاقی در اندیشه‌ی سیاسی امام‌ خمینی ره. معرفت سیاسی، 12, 1399؛ 12(1): 23-44