ضوابط آزادی سیاسی با تأکید بر قرآن کریم
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
با آنکه اصل آزادی سیاسی در ادبیات دینی ما امری مفروض و حتمی تلقی میگردد، در ذهن هر پرسشگری ممکن است این سئوال پیش آید که: ضابطه و حد و مرز آزادی تا کجاست؟ آیا میتوان به بهانۀ آزادی، هرگونه ارزش، هنجار و مطلوبیتهای جامعۀ اسلامی را زیر سئوال برد؟ آیا میتوان بیضابطه، آزادی سیاسی را تجربه کرد؟ بهدليل این دغدغهها بوده که هماره در کنار بحث دربارة اصل آزادی، بحث دربارة ضوابط و محدودیتهای آن نیز طرح شده؛ امری که سرآغاز چالشهای متعددی نیز بوده است.
آزادی، فردی باشد یا سیاسی ـ اجتماعی، مطلق نیست؛ به بیان جوادی آملی، نبايد غافل بود كه آزادي بهمعناي رهايي و درهم شكستن همة حدود و مرزها، مستلزم نفي آزادي است (ر.ک. جوادی آملی، 1381، ص473). در فرایند تجربۀ آزادی سیاسی، مواردی هست كه موجب محدودیت آن ميشود و البته با ژرفنگری، این چهارچوبها و قیدها، در حقیقت، مانع آزادی نیستند؛ بلكه بهنوعی حفظ آزادی بهشمار میآیند؛ زیرا آزادی برای نگاه داشتن كرامت انسانی، حفظ ارزشهای جامعه، بسترسازی برای طرح معقول و سنجیدۀ هنجارها و تضارب منطقی دیدگاههاست؛ اما اگر بهبهانۀ آن، بزرگمنشی انسان، ارزشها و شخصیت افراد نادیده انگاشته شود و فضایی آلوده برای کینهکشی، توهینپراکنی، تهمت و مباحث صرفاً احساسی بهوجود آید، زمینۀ نابودی خود را فراهم ميكند و چنين آزادیای قابل دفاع نخواهد بود. در این بسترهای مسموم، نخستین قربانی، آزادی است.
آزادی سیاسی اگر بر اساس معیارها و حدود، مباحثات معقول و گفتوگوی صحیح و بهتعبیر قرآن، «جدال احسن» (نحل: 125) باشد، همه از آن استقبال میکنند و قدرت و حاکمیت نیز باید لوازم آن را بپذیرد. «اگر رفتار، مستند به اصل و قانون باشد، آزادي در چنين رفتاري معقول است و اگر رفتار به هيچ اصل و تمايلات طبيعي قانوني مستند نباشد، نامعقول است» (جعفري، 1369، ص392). بنابراین، حدودی كه برای آزادی یادآور خواهیم شد، برای استفادۀ بهتر و معقول از آن است و عدم رعایت آنها، بستری نامیمون فراهم میآورد تا آزادی را به مقولۀ ضد آن تبدیل كند و دستاویزی شود در دست قدرتپرستان، تا شرایط را بهنفع خود رقم زنند و آزادی را بهبهانۀ امنیت، ارزشها و عدالت، به قربانگاه فرستند.
پرسش اصلی در این نوشته بر گِرد ضوابط آزادی سیاسی از منظر قرآن کریم تنظیم شده است و در پاسخ آن بر این امر تأکید گردیده است که آزادی سیاسی موهبتی از سوی خداوند است که ضابطهمندی آن امری ضروری است و مرزگذار آن در اندیشۀ قرآنی، خداوند معرفی شده است و ضوابطی چون رعایت احکام شریعت و قوانین، مسئولیتپذیری، منع انتشار دیدگاههای فتنهآور، احترام به حقوق دیگران، رعایت ضوابط عقلی و رعایت مصلحت و عزت جامعۀ اسلامی بر آن حاکم است. این امر با روش توصیفی ـ تحلیلی و مراجعه به متن قرآن کریم و تفاسیر مرتبط انجام شده است.
1. الگوی مفهومی آزادی سیاسي
آزادی سیاسی مفهومی با تعاریف، الگوها و زوایای متعدد است. برای آزادی تا کنون بیش از دويست تعریف ذکر شده است (برلین، 1379، ص17). مفهوم آزادی سیاسی، دربردارندۀ رهایی از محدودیتهای درونی در رفتار یا گفتار سیاسی است؛ قیدهایی مانند آداب و سنتها، هماهنگی و سازگاری با جامعه، و رفتارهای احساسی (کمپردیس، 2007، ص279). برخی آزادی را به نبود شرایط محدودکننده برای افراد و انجام فعالیت برای ایجاد شرایط مطلوب تعریف میکنند (سن، 2000، ص24). بهطورکلی در آزادی سه عنصر و مقوله وجود دارد: «آزادیخواه»؛ «نبود مانع» و «هدف». آزادی سیاسی زمانی شکل میگیرد که اشخاص و تشکلهای سیاسی در انجام دادن رفتارهای سیاسی مطلوب و برخورداری از حقوق اساسی، از محدودیتها و موانعی که دولتها ممکن است در برابر آنها ایجاد کنند، رها و آزاد باشند (میراحمدی، 1381، ص108). از منظری دیگر، برخی آزادی را در دو نوع منفی و مثبت بررسی کردهاند. در آزادی منفی (Negative freedom) انسان از هرگونه اجبار و تحمیل آزاد است و میتواند بدون محدودیت، دست به هر کاری بزند. با این تعبیر و خوانش، آزادی سیاسی عبارت است از قلمروی که در آن، شخص میتواند هر عملی را که میخواهد انجام دهد و دیگران نتوانند مانع او شوند. با نگرش سیاسی، آزادی از زندان، بیگانگان، سلطان ستمگر، ارباب و آزادی از زنجیرهای سیاسی كه بر دست و پای آدمی بسته شده است، مطرح میگردد؛ اما در آزادی مثبت (positive freedom) مجال برای اظهار وجود، اعمال اراده، طراحى و برنامهريزى فراهم میشود (سیدباقری، 1398، ص8). به بیان دیگر، هرچند که آزادی سیاسی غالباً در نوع منفی آن به رهایی از محدودیتها و اجبارهای نامعقول بیرونی در رفتارها تفسیر و تعبیر ميگردد (برلین، 2004، ص12) اما این آزادی به تمرین و عملیاتی کردن حقوق، استعدادها و قابلیتها اطلاق میشود (تیلور، 1985، ص211).
در این تعاریف، هدف و موانع درونی آزادی سیاسی پیشبینی نشده است. در نگرۀ قرآنی به آزادی سیاسی، گام مهمتری چون عدالت در نظر گرفته میشود. چنانکه در این اندیشه و منطق، همۀ ساحتهای درونی و بیرونی آزادی سیاسی در نظر است، چنین نیست که آزادی سیاسی امری صرفاً بیرونی و عینی باشد. اگر انسان از درون، گرفتار بندهای نفسانی باشد، تجربۀ آزادی سیاسی را نیز بهطور کامل نخواهد داشت و امکان دارد که در دام ثروت و قدرت گرفتار شود و با افسون آن دو، از آن چشم پوشد و ضمن اسارت خود، در خدمت طاغوتها درآمد و حتی برای اسارت دیگران نیز فرمانبری کند. انسان با ارادۀ خود، قبل از حمایت دولتها و قانونگذاری، باید از پیروی طاغوت درونی رهایی یابد. چهبسا دولتها تلاش کنند تا آزادی شهروندان در جامعه حفظ شود؛ اما کسی که وارسته از نفسانیت نیست، همچنان تن به اسارت ثروتمندان و قدرتمندان دهد و از آزادی قانونی خود بهره نگیرد یا حتی از آن، سوءاستفاده کند. «تقوا ریشة بردگیهای اجتماعی را از بین میبرد. مردمی که بنده و بردة پول و مقام نباشند، هرگز زیر بار اسارتها و رقّیتهای اجتماعی نیز نمیروند (مطهری، 1376، ص208). رهایی از طاغوت درون، مقدمهای برای رهایی از طاغوتهای بیرون است (ر.ک: سیدباقری، 1397، ص7)؛ لذا علی فرمود: «عَبدُ الشَّهوَةِ أذَلُّ مِن عَبدِ الرِّقِّ» (غرر الحكم و درر الکلم، 1366، ص304)؛ بندة شهوت، فرومايهتر از بندۀ برده است.
با این همه، بحث کلیدی در آزادی سیاسی، رَستن از قدرت تمامیتخواه و خودکامه است و در برابر استبداد سیاسی قرار میگیرد که در آن، همۀ حقوق بنیادین سیاسی ـ اجتماعی شهروندان انکار میشود. در این نوشته، آزادی سیاسی یعنی افراد، گروهها و تشکلها برای انجام فعالیتهای مطلوب سیاسی، میتوانند با گذر از بندهای درونی، از تحمیل ظالمانۀ قدرت، خواستههای خودکامانه و موانع بیرونی سیاسی ـ اجتماعی، رهایی یابند و با برخورداری از حقوق شهروندی، در جهت کمال انسانی حرکت کنند. در این تعریف، قیدهای «تحمیل ظالمانه» و «خواستههای خودکامانه» برای توجه به این مهم است که هر خواستهای از سوی دولت، محدودگر آزادی نیست که دولت، خود میتواند و باید محافظ آزادی باشد.
نمودار 1. الگوی مفهومی آزادی سیاسی
2. تمهید نظری
1-2. ضرورت ضابطهمندی در آزادی
توجه به این مسئله مهم است؛ زیرا انسان دارای خصلت طغیانگری و زیادهخواهی است و لذا هیچ قانونی در هیچ جای دنیا، انسان را مطلق و رها نکرده است. چنين نيست كه انسان، آزادِ مطلق باشد و هر كاري را كه خواست، انجام دهد. آزادي بهمعناي بيبندوباري و رهايي مطلق را نه عقل ميپذيرد، نه فطرت، نه دين و نه جوامع انساني. انسان در عين آزاد بودن، در ابعاد اخلاقي، حقوقي، اقتصادي، سياسي و نظامي، حدّ و مرزهايي دارد كه بايد آنها را رعايت كند و اگر نكند، در همهجاي دنيا براي او تنبيه و مجازاتي وجود دارد؛ و اگر چنين نباشد، هرجومرج و فساد همة جوامع را به نابودي ميكشد (جوادی آملی، 1378، ص29).
بهتعبیر فضلالله، اینکه فقها بر حرمت حفظ كتب ضلال و پخش آن در بين مردم اجماع كردهاند، برای آن است که اين كار جامعه را در معرض رواج فساد و گمراهى قرار مىدهد. اين مسئله از مسائلى است كه عقل مستقلاً به قبح آن حكم مىكند و با توجه به ملازمة بين حكم عقل و شرع در حكمى كه علت آن را عقل بهطور قطعى دريافته است، از ذوق شارع حكيم درمىيابيم كه او با گشودن دريچههاى كفر و گمراهى به روى مردم موافق نيست (ر.ک: فضلالله، 1377، ص22)؛ چنانكه فرمود: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ» (انبیاء: 18)؛ بلكه حق را بر باطل فرو میافکنیم. پس آن را درهم مىشكند و به ناگاه آن نابود میگردد.
برخی از نویسندگان، محدودیتهای دین اسلام برای آزادی بیان را در چند مورد بیان کردهاند؛ مواردی چون توهین به مقدّسات؛ هتك حرمت افراد؛ اقدام به توطئه؛ سرپیچی از مقررات و تعهّدات جامعة اسلامی؛ و اغوا و اغفال دیگران (ر.ک: کمالی، 1381، ص62). انسان همانگونهکه محدوديّت طبيعي و تكويني دارد، به هنگامی که در محيط اجتماعي خود زندگي ميكند، محدوديتهاي قانوني، حقوقي و اجتماعي جلوي رهايي مطلق او را ميگيرد (جوادی آملی، 1378، ص26).
انسان موجودي است که سرشتی اجتماعي دارد و یکی از لوازم حتمی اجتماعی بودن، تن دادن به قوانینی است تا امور جامعه سامان یابد. این امر را در جریان سیاست، باید بیش از ساحتهای دیگر رعایت کرد. کارورزی سیاسی و باور به آزادی سیاسی بدون حضور قانون، سر از آشفتهبازاری در میآورد که اولین پیامد آن، ناامنی است. بنابراین، همان قدرتی که به انسان برای کاربست آزادی و اعمال اراده، بستر امن میدهد، همان قدرت، اراده و عمل سیاسی را در چهارچوب قانون، مقيد ميکند.
2-2. آزادی، موهبت الهی
آزادي، ارمغانی خدایی است که بنا بر حکمت و رحمت او، به انسان داده شده است. بر مبنای قرآن کریم، انسان بهسوی رستگاری راه میپوید؛ پس آزادی حیوانی نمیتواند یاریگر انسان در این مسیر باشد؛ آنگونهکه زنجیرها و اسارتهای قدرتهای ظالم نیز مانع رشد انسان ميشود. یکی از مفسرین معاصر، به امانتداری الهی از سوی انسان اشاره میکند و اینکه آزادي وديعت الهي است كه به او سپرده شده است؛ لذا انسان موظف است در حراست از آن دريغ نكند و هرگز آن را به رأي خويش تفسير ننمايد و برابر هواي خود آن را تحريف نسازد؛ و ازآنجاکه امانتی الهی است، هيچ كس نميتواند خود را بفروشد و بندة ديگران كند؛ يعني آزادي خود را به بردگي تبديل نمايد (ر.ک: جوادی آملی، 1386، ج4، ص260). اینکه قرآن فرموده است پیامبران الهی میآیند تا زنجیرهایی را که بر انسانها قرار گرفته است بردارند، حکایت از آن دارد که آن زنجیرها روزی بر دوش انسان نبوده است و دیگران بر دوش او نهادهاند: «وَ يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَ الْأَغْلالَ الَّتي كانَتْ عَلَيْهِم» (اعراف: 157)؛ و از دوش آنان قيد و بندهايى را كه بر ايشان بوده است برمىدارد.
زمخشری میگوید، «اصر» سنگینیاي است که همراه خود را بهسختی میاندازد و او را از حرکت بازمیدارد (زمخشری، 1407ق، ج2، ص166). پس برای آنکه انسان از آن زنجیرها رهایی یابد، در صدر آیه تأکید میشود که مؤمنان واقعی از رسول خدا پیروی میکنند؛ او که پاکیها و ناپاکیها را میداند و برای آنان بیان میکند.
3-2. محدودگر آزادی
یکی از اولین پرسشهایی که در بحث ضوابط و حدود آزادی مطرح میشود، دربارة محدودگر آزادی است: چه کسی میتواند و حق دارد که آزادی انسانی را که خداوند به او داده است، ضابطهمند و مقید کند؟ با توجه به عنصر قدرت و اختیار، بهنظر میرسد که تنها انسان یا خداست که میتواند این آزادی را محدود سازد. اگر انسان بخواهد این امر را انجام دهد، باید از او پرسید: با توجه به اصل عدم ولایت، به چه دلیلی فردی که از هر حیث با دیگر افراد در انسانیت برابر است، حق سلب یا محدودگری آزادی آنان را دارد؟ اگر صاحب قدرت بگوید که این حق را از دیگران گرفتهام، باز میتوان پرسید: دیگری آن حق را از کجا آورده است؟ حتی اگر بگوید از همۀ مردم بهدست آورده است، باز میتوان پرسید: مجموعۀ انسانها آن را از کجا بهدست آوردهاند؟ این سلسلۀ پرسشها همچنان ادامه خواهد داشت. لذا در اندیشۀ دینی، تنها خداوند است که میتواند محدودگر آزادی سیاسی باشد. در قرآن کریم یکی از مفاهیم اساسي، «حدود الله» است و در آیاتی چند بر عدم تجاوز از آنها تأکید شده است، برای نمونه، در سورۀ بقره میخوانیم، کسی که از حدود الهی گذر کند، ظالم است: «تِلْكَ حُدُودُ اللَّهِ فَلَاتَعْتَدُوهَا وَ مَنْ يَتَعَدَّ حُدُودَ اللَّهِ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (بقره: 229)؛ اینها حدود و مرزهای الهی است؛ از آن، تجاوز نکنید! و هر کس از آن تجاوز کند، ستمگر است؛ یا در سورۀ نساء آمده است: «هر كس از خدا و پيامبر او نافرمانى كند و از حدود مقرر او تجاوز نمايد، وى را در آتشى درآورد» (نساء: 4). در سورۀ طلاق نیز متجاوزین از حدود الهی ظالم شمرده شدهاند (طلاق:.1). جوادی آملی پس از اثباتِ لزوم محدوديت آزادي انسان، به این امر میپردازد که مبدأ هستيبخش، وجود محدود به انسان عطا كرده و تنها مرجع تعيين ضوابط آزادي، اوست؛ چون غير از او هيچ كس از حيطة هستي انسان آگاه نيست و او براي هر چيزي اندازة خاص قرار داد: «إِنَّا كُلَّ شَيْءٍ خَلَقْناهُ بِقَدَرٍ» (قمر: 49)؛ ماييم كه هر چيزى را بهاندازه آفريدهايم. وی سپس به این نکته اشاره میکند که موجود محدود نمیتواند دارای صفت نامحدود گردد و تحديد وصف نيز بايد از ناحية مُحدِّد موصوف باشد (ر.ک: جوادی آملی، 1386، ج4، ص260؛ همچنين ر.ک: جوادی آملی، 1378، ص26).
انسان موجودی اجتماعی است و طبیعتش او را بهسوی زندگی در جامعه میکشاند و آنگاه که وارد ارادههای مختلف میشود، میپذیرد که در برابر قانون خاضع گردد و ارادهها و اعمالش با وضع مقرراتی تعدیل میشود (ر.ک: طباطبائی، 1381، ج4، ص116). طبیعی است که خداوند بهواسطۀ پیامبران خویش محدودیتها را به انسانها ابلاغ میکند. البته در جامعۀ اسلامی، این حدود بر اساس معیار شرع و عقل تعریف و تبیین میگردد و به قانون تبدیل میشود و قانون است که جلوهگاه آزادی عمل یا محدودیت آن میگردد (ر.ک: مصباح یزدی، 1374، ج2، ص388). در انسانها کسی بر دیگری حق وضع قانون ندارد و نمیتواند آزادی او را محدود کند. به بیان دیگر، «تنها عاملي كه ميتواند حدود آزادي را تعریف كند، شريعت الهي است كه حق هر صاحب حق را تعيين ميكند»
(ر.ک: جوادیآملی، 1381، ج17، ص479)؛ لذا همان که آزادى در اراده و عمل را به انسان عطا کرده، همو آن را محدود و ضابطهمند ساخته است.
3. ضوابط آزادی سیاسی
در قرآن کریم آمده است: «خَلَقَ لَكُمْ مَا فِي الْأَرْضِ جَمِيعًا» (بقره: 29)؛ آنچه در زمين است، همه را براى شما آفريد. در سورۀ جاثیه نیز آمده است که خداوند آسمانها و زمین را در اختیار انسان قرار داده است (جاثیه: 13). با اينحال، از این قبیل آیات، نمیتوان چنین برداشت کرد که انسان میتواند آزادانه هرگونه خواست، رفتار کند. خداوند منبع اعطای آزادی به انسان است و همو آن را به چهارچوبی درآورده است تا انسان به سرمنزل مقصود رسد.
انسان متشرع با گردن نهادن به قوانین و دستورهای شرع، نه آزادی خود را به یکهتازان و قدرتطلبان وامینهد و نه به آزادی دیگران آسیب میرساند؛ بلکه با رفتار در حیطهای معقول و سنجیده، مقدمات رسیدن خویش و جامعۀ اسلامی را به آزادی فراهم ميكند تا بستر حرکت در مسیر رستگاری آماده شود.
آنچه در ادامه میآید، برخی از ضوابط آزادی سیاسی است که از منظر قرآن کریم به آنها توجه شده است:
1-3. رعایت قانون و احکام شریعت
انسانی که قرآن ترسیم میکند، در چهارچوب قوانین شریعت، آزاد است و نمیتوان آن حق الهی را نادیده انگاشت. در اندیشۀ اسلامی مبنای اینکه فرد از هر جهت آزاد است، پذیرفته نمیشود؛ زیرا که دین بر پایۀ باور حکم الهی و بندگی انسان استوار است: «إِنِ الْحُكْمُ إِلاَّ لِلَّهِ أَمَرَ أَلاَّ تَعْبُدُوا إِلاَّ إِيَّاه» (یوسف:40)؛ فرمان جز براى خدا نيست. دستور داده كه جز او را نپرستيد. بر این اساس، رهایی و رَستن انسان در قلمرو سیاسی، تنها بر پایۀ ایمان و باور به برابری همۀ افراد جامعه است که همه در خلقت برابرند (ر.ک: صدر، 1425ق، ص105). خداوند میفرماید: «ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْءٍ فَاعْبُدُوهُ» (انعام: 102)؛ اين است خدا، پروردگار شما، هيچ معبودى جز او نيست؛ آفرينندة هر چيزى است. پس او را بپرستيد. خداوند در کنار تذکر به خلقت، امر میکند که پس او را بپرستید (ر.ک: بقره: 21). به بیان علامه طباطبائی، ورود به ولایت خدا، وقوف در ایستگاه بندگی است و حرکت در مسیری است که بنده در مرحلۀ تشریع، پیرو خدا شود (ر.ک: طباطبائی، 1381، ج18، ص307)؛ لذا فرمود: «وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ يَشاءَ اللَّهُ» (انسان: 30)؛ و تا خدا نخواهد، شما نخواهيد خواست.
برای آنکه هدف متعالی در زندگی اجتماعی فراموش نشود:
انسان در زندگي اجتماعي حقوقي دارد كه آزادي در ابعاد مختلف آن مورد توجه اسلام قرار گرفته است. آزادي فعاليتهاي اقتصادي، سياسي و اجتماعي، از جمله اموري است كه مسلمانان در جامعة اسلامي از آن برخوردارند. انسان در حيات اجتماعي اسلام داراي برخي از محدوديتهاي قانوني است؛ چون اگر كسي بخواهد بهدلخواه عمل كند، طوري كه به حقوق ديگران تعدي ورزد يا مزاحمتي براي ديگران ايجاد كند، قانون به او اجازة چنين آزادي و تجاوزي را نميدهد (ر.ک: جوادی آملی، 1381، ص471).
از دستاوردهای رعایت حدود الهی، آزادسازی انسان از سیطرۀ دیگران و خط بطلان کشیدن بر انواع دربند کشیدن و بندهسازی سیاسی است. در قرآن کریم، فرعون نماد خروج از حدود الهی، تجاوز به حقوق دیگران و سلطۀ یک مستبد بر دیگران است: «إِنَّ فِرْعَوْنَ عَلا فِي الْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَها شِيَعاً يَسْتَضْعِفُ طائِفَةً مِنْهُم» (قصص: 4)؛ فرعون در سرزمين مصر سر برافراشت و مردمِ آن را طبقهطبقه ساخت؛ طبقهاى از آنان را زبون مىداشت.
ساحت دیگر این ضابطه را میتوان در قالب سبقت نجستن بر خدا و رسول او پیگیری کرد: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» (حجرات: 1)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد، در برابر خدا و پيامبرش پيشى مجوييد. در کنار هم قرار گرفتن «الله» و «رسول»، دلیل بر آن است که امری مشترک میان آن دو است و آن مقام، حکمی است که اختصاص به آنان دارد؛ آنسانکه در سورۀ نساء میخوانیم: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ» (نساء: 64)؛ و ما هيچ پيامبرى را نفرستاديم، مگر آنكه به توفيق الهى از او اطاعت كنند. با این بیان، آشکار میشود که مراد از «لاتُقَدِّمُوا» آن است که هیچ حکمی بر حکم خداوند و رسولش مقدم نگردد؛ حال، سبقت گرفتن در گفتار باشد یا رفتار (طباطبائی، 1381، ج18، ص307).
بنابراین، آزادى هيچگاه نمىتواند فراتر از قانون و دين باشد. مگر قانون غير از اين است كه دستور مىدهد برنامهاى را در يك چهارچوب خاص اجرا كنيد؛ فلان كار را انجام دهيد يا ندهيد؟ شأن قانون، محدود ساختن آزادى است. دين از آن جهت كه مشتمل بر قوانين اجتماعى و سياسى است، به رفتارهاى انسان جهت مىدهد و حكم مىكند كه آن رفتارها در چهارچوب خاص خود انجام پذيرد (ر.ك: مصباح یزدی، 1378، ص208).
هر کشوری دارای قانون خاص خود است و هر کس که میخواهد در آن قلمر زندگی کند، باید آن قوانین را رعایت کند؛ شرعی باشد یا عرفی. هیچ حکومتی آزادی سیاسی را خارج از قوانین آن کشور برنمیتابد. افراد، احزاب، گروهها و انجمنها خود را پایبند به قوانین کشورها میدانند و اگر کسی آن را رعایت نکند، نمیتواند انتظار داشته باشد که از حقوق شهروندی برخوردار شود.
2-3. مسئولیتپذیری
بر اساس آیات صریح قرآن کریم، انسان موجودی مسئول است و در مقابل رفتارها، گفتارها، اندیشهها و حتی نگاهها و شنیدههای خویش باید پاسخگو باشد (ر.ک: اسراء: 36). این نکتۀ کلیدی موجب ميشود تا در اندیشۀ سیاسی برآمده از قرآن کریم، آزادی سیاسی، مسئولانه و ضابطهمند طرح گردد و انسان در برابر خداوند و جامعۀ خویش مسئولیت یابد. انسان، رهاشده و بیمسئولیت نیست: «أيَحْسَبُ الْإِنْسانُ أَنْ يُتْرَكَ سُدى» (قیامت: 36)؛ آيا انسان میپندارد كه بيهوده رها مىشود؟! در تفسیر تبیان شیخ طوسی آمده است که امام صادق دربارۀ این آیه فرمود: آیا انسان میپندارد كه کارهایش محاسبه نمیشود؛ عذاب نمیگردد؛ از امورش سئوال نمیشود و مهمل و باطل، بدون امر و نهی رها میشود؟ (طوسی، 1423ق، ج10، ص203؛ ر.ک: بحرانی، 1416ق، ج5، ص543).
با آگاهی از این ویژگی و شاخصۀ انسانی، فرد بهطور خودکار میپذیرد که آزادی او محدود به شروطی است. رهاورد اصل آزادی، با مسئولیت معنادار میشود. با این شاخصه است که درصد مهمی از رفتارهای شهروندان در انتخابات، مشارکت سیاسی و امور جامعه سامان میگیرد و آنان آزادی خود را در چهارچوب احکام اسلامي و اخلاق ديني تعریف میکنند؛ آنسانکه حاکمان نیز به بهانههای مختلف حق ندارند که فعالیت آزادانه و مشارکت فعالانه و منتقدانة مردم را محدود سازند. «هر آزادي بيانی كه بهضرر مادي يا معنوي انساني مورد بهرهبرداري قرار بگيرد، آزادي نامعقول خواهد بود» (جعفري، 1377، ص408) که میتوان آن را آزادی غیرمسئولانه نامید.
با توجه به عنصر مسئولیت، انسان نمیتواند با دستاویز آزادی، در برابر جهالتسازی و اغراء به جهل مردم، ساکت باشد. بعضى اين کارها را بهنام آزادى تأیید میکنند و مىگويند: حيثيت ذاتى بشر او را لازمالاحترام كرده است و لازمۀ آن، احترام به عقايد اوست؛ هرچند بت باشد؛ اما در واقع، احترام به بشر ايجاب مىكند تا اين زنجيرها كه به دست خود بسته است، باز شود؛ ازاينرو قرآن عمل موسى درخصوص آتشزدن گوسالة سامرى را تأیید میکند (ر.ک: مطهری، 1379، ج20، ص554)؛ آنگاه که حضرت خطاب به سامری فرمود: «بنگر به معبودت كه پيوسته آن را پرستش مىكردى! و ببين ما آن را نخست مىسوزانيم؛ سپس ذرّات آن را به دريا مىپاشيم! (طه: 97).
بهنظر میرسد که عامل اصلی تحلیل نادرست از آزادی، بيتوجهي انسان به نقش مسئولیتدار خويش است. اگر بهمعنای واقعی کلمه، دولت یا صاحب قدرتی خود را در برابر اعمال دیگران مسئول بداند، چو میبیند که نابینا و چاه است، بهنام آزادی منتظر نمیماند تا فرد در چاه گمراهی سقوط کند.
همین مسئله دربارة خرید و فروش کتب ضلال نیز مطرح است. در آیۀ 6 سورۀ لقمان آمده است: «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ» (لقمان: 6)؛ «و برخى از مردم كسانىاند كه سخن بيهوده را خريدارند تا مردم را بىدانش از راه خدا گمراه كنند. این گمراهسازی میتواند در هر امری، اعم از مکتوب و نامکتوب، خود را نشان دهد؛ بنابراين نمیتوان مسئولیت فرد، دولت و نظام سیاسی را در جلوگیری از این عناصر
نادیده انگاشت.
در عرصۀ سیاسی ـ اجتماعی، تضارب آرا در بستر آرام و همراه با مسئولیت، غیر از گمراهسازی و غفلتاندازی است. «اغفال، یعنی کاری توأم با دروغ و تبلیغات نادرست. گاه مسئلة دروغ و اغفال در میان است؛ مثلاً اگر کسی دربارة رئیس حکومت دروغهایی بنویسد، آیا آزادی ایجاب میکند اجازة پخش آنها را بدهیم؟ پس هم خود افراد موظفاند غذای روح خود را کنترل کنند و هم مسؤلین اجتماع ازآنجاکه مدیر و مسؤل جامعهاند، وظیفه دارند
مراقب اغذیة روحی اجتماع باشند (ر.ک: مطهری، 1379، ج22، ص96؛ همو، 1370، ص50). افرادی که احترام به خرافهها را احترام به آزادیِ بیان و عقیده میدانند، در واقع به اسارت احترام ميكنند، نه آزادي (ر.ک: مطهری، 1372، ص152).
شهید صدر باور داشت که بر پایۀ قرآن کریم، همۀ انسانها در سطحی برابر شایستگی تحمل بار امانت الهی را یافتهاند (احزاب: 72) و لذا همگی نیز در تطبیق عمل بر اساس احکام خدا مسئولیت دارند (ر.ک: صدر، 1425ق، ج5، ص105). حضرت رسول نیز فرمود: «كُلُّكُمْ رَاعٍ وَكُلُّكُمْ مَسْؤول عَنْ رَعِيَّتِهِ» (مجلسی، 1392، ج75، ص38)؛ همة شما مسئولید و همه نسبتبه مردمی که نگاهبانشان هستید، جوابگوييد.
باری همۀ این موارد به ما گوشزد میکنند که آزادی، بهویژه در ساحت سیاسی، ضابطهای بهنام پذیرش مسئولیت دارد که انسان را از تحریف حقیقت، فریب و تقلب، ارائۀ دیدگاه باطل و مدح ناشایستگان دور میسازد. شهروندان بهبهانۀ آزادی، مسئولیت خویش را دربارة امور فردي و جمعی فراموش نمیکنند.
3-3. منع انتشار دیدگاههای فتنهآور
یکی از مشکلات جوامع انسانی، نشر دیدگاههای فتنهانگیز، کینهجویانه و اهانتآمیز، و انتقادهای غیرمنصفانه و نابخردانه است که غالباً از سوی صاحبان قدرت سیاسی یا منتقدان آنان انجام میشود. گاه نشر مطالب توهینآمیز به رهبران، نمادها، ارزشها و هنجارهای یک جامعه یا حزب، که همراه با سودجویی سیاسی است، آن جامعه را به آشوب میکشاند و آن را بهسوی ناآرامی، بیثباتی و شورشهای پیدرپی میبرد. فتنه در اصل لغت، چیزی است که موجب اختلال همراه با دلشوره میشود. هر آنچه این دو را موجب شود، فتنه است که میتواند مصادیقی چون مال، فرزند، اختلاف در دیدگاه، غلو در امور، عذاب، فساد، کفر و امتحان داشته باشد (مصطفوی، 1375، ج9، ص25). در قرآن کریم نیز جلوههای مختلف از این معانی ذکر شده است. برای نمونه، در سورة انفال آیۀ 25 آمده است: «وَ اتَّقُوا فِتْنَةً لاتُصیبَنَّ الَّذینَ ظَلَمُوا مِنْکُمْ خَاصَّةً»؛ و از فتنهاى بپرهیزید که تنها به ستمکاران شما نمىرسد. فتنه در این آیه بهمعنای عذاب است. گاه نيز فتنه بهمعنای فساد بزرگ است که جامعهای را به ویرانی میکشاند. در آية 191 سورة بقره میخوانیم: «وَالْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل» و در آیهای دیگر آمده است: «وَ الْفِتْنَةُ أَکْبَرُ مِنَ الْقَتْل» (بقره: 217)؛ و ایجاد فتنه، حتّی از قتل بالاتر است. البته فتنه در اين آیه دربارۀ اخراج رسول خدا و مؤمنان مهاجر از مکه توسط مشرکین است (ر.ک: طباطبائی، 1374، ج2، ص89)؛ اما بههرحال فتنهگری معنایی کلان دارد که عرصههای مختلف آشفتگی، بینظمی، ناامنی و فساد در جامعه را شامل میشود و از قتل، بزرگتر و بالاتر است.
ساحتی دیگر از این فتنهانگیزی را میتوان در گمراهسازی جامعه رصد کرد:
همة افراد جامعة اسلامي ميتوانند با داشتن هرگونه عقايدي آزادانه زندگي كنند و از حقوق شهروندي يكسان برخوردار باشند؛ اما ايجاد هرگونه دسيسه ضد حقايق ديني ممنوع است. در نظام اسلامي، ضوابط آزادي تعيين شده است. در جامعة اسلامي، نه افراطي هست و نه تفريطي؛ نه تفتيش عقايدي در آن هست و نه انتشار عقايد پوچگرايي آزاد است (ر.ک: جوادی آملی، 1381، ج17، ص479).
یکی از دشوارههای چالشبرانگیز در آزادی، که رُویهای سیاسی ـ اجتماعی پیدا میکند، بحث دربارة ارتداد است که میتواند یکی از مصادیق اظهار عقیده با چاشنی فتنهانگیزی و چالشزایی برای جامعة اسلامی باشد. ارتداد، در لغت بهمعنای بازگشت و در اصطلاح بهمعنای انکار ضروری دین و بازگشت از اسلام و گرایش به کفر است. ارتداد در اصطلاح، حالت جديد اعتقادى و تحول عقيدتى است كه با انكار يكى از اصول سهگانة دين اسلام (توحيد، نبوت و معاد) يا نفى اصلى از اصول ضرورى دين، كه رد آن به انكار اصول سهگانه منتهى شود، به شخص مسلمان رخ مىدهد (عمید زنجانی، 1377، ج3، ص319).
هر چند این بحث در ابتدا شکلی اعتقادی دارد، اما چون اصل اجرا و مسائل پیرامون آن سیاسی است و هماره پیامدهای اجتماعی چندگانهای در بحث آزادی را بههمراه خود آورده است، با حوزۀ آزادی سیاسی پیوندی نزدیک مییابد. اصل مجازات ارتداد، برای جلوگیری از فتنهگری، ایجاد اختلاف و تضعیف جامعۀ اسلامی بوده است؛ چهبسا منافقان و يهوديانی که در مدینه صبح ایمان میآوردند و شب برای تخریب روحیۀ مسلمانان و فتنهانگیزی، اظهار کفر میکردند؛ از همينرو این مجازات، راهكاري هوشمندانه بوده است تا حصاری محکم برای ایمان مسلمانان ایجاد کند و ازآنجاکه ارتداد، مصداق تبلیغات مفسدانه و بیان گمراهکننده بهشمار میرفته، این مجازات وضع شده است. افراد در صدر اسلام، ایمان آوردن ظاهری و بازگشت پرطمطراق به کفر را دستاویزی برای تضعیف اجتماع مسلمانان قرار داده بودند و از آن بهرهبرداری سیاسی میکردند. طبیعی بود که باید با آن ترفند دشمن برخورد میشد. انتخاب یا عدم انتخاب باور، از حیث تکوینی برای افراد آزاد است؛ اما اگر باوری انتخاب شد و با تغییر آن، فرد در پی بهرهچینی سیاسی و فتنهانگیزی باشد، در این وضعیت، دیگر بحث آزادی نیست؛ بلکه بحث نقشهای است که عدهای میخواهند بهوسیلۀ آن، جامعۀ اسلامی را دچار فترت و فرسودگی کند.
به بیان یکی از مفسران معاصر، ارتداد نوعى سركشى بر هويت عمومى جامعه بهشمار میآيد كه موجب اخلال در آرامش جامعه مىشود. آنچه از ديد شرع محكوم است، همين حالت است، نه طرح انديشة مخالف دربارة موضوعات (ر.ک: فضلالله، 1377، ص22). در این نگره، آزادى بيان به اين معنا نيست كه هركس هرچه را صلاح ديد، بتواند در جامعه مطرح كند؛ اعم از اينكه به حال جامعه مفيد باشد يا مضر يا سبب گمراهى و فساد اخلاق و فتنه و آشوب شود (دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، 1381، ص248).
بنابراین، آزادی سیاسی اگر به فتنهگری، هرجومرج، تخریب و تضعیف جبهة داخلى كشور اسلامى و نفوذ بيگانگان منجر شود، دیگر از رسالت اصیل خود دور شده است. در هیچ جای دنیا، حکومتی به این امر ملتزم نمیشود که فردی برای آزادی سیاسی بخواهد جامعه را به آشوب کشاند و آتش فتنهها و کشمکشهای
قومی ـ قبیلهای را بیفروزد.
4-3. احترام به حقوق دیگران
انسان بعد از ورود به جامعه، بهناچار درمییابد که از جهاتی از موهبت آزادی محروم میگردد؛ یکی آن است که فرد با توجه به همکاری دیگران با او، حاضر میشود حقوق متقابلی را به دیگران واگذارد که آنها نیز حقوقی به او دادهاند؛ پس او نمیتواند هرگونهکه میخواهد، عمل كند (طباطبائی، 1381، ج10، ص372). بهواقع در این بخش، علاوه بر منافع فردی، مصالح و حقوق دیگران مطرح میشود؛ همان مرزی که در بسیاری از مکاتب، از جمله لیبرالیسم، بر آن تأکید میشود؛ اما تفاوتی جوهرین میان تلقی مکتب اسلام با لیبرالیسم وجود دارد.
تمدن جدید غربی بیش از هرچیز بر آزادی شخصی افراد تأکید دارد و معیار آن تا جایی است که با آزادی دیگران برخورد نکند. پس آزادی فردی پایانی ندارد، مگر آنجاکه مانع آزادی دیگران باشد. برای آنان، روش بهکارگیری آزادی و نتایجی که از آن برمیآید، مهم نیست. برای نمونه، شخص شرابخوار منعی ندارد که هرچه میخواهد، شراب بنوشد و عقل خویش را نابود سازد؛ زیرا تا زمانی که این فرد متعرض دیگران نشود، حق دارد تا از آزادی خود در رفتارهای شخصیاش بهره گیرد؛ اما در اسلام برعکس است؛ زیرا آزادی، از عبودیت خالصانۀ خداوند آغاز میشود و سپس به رهایی و دوری از هر نوع بندگی تحقیرآمیز میانجامد (صدر، 1425ق، ج5، ص95).
محمدتقی جعفری بر این باور است، اين عقيده که «فقط مزاحم حقوق دیگران نباش، وگرنه هرچه میخواهی بكن»، مانند این است كه به كوه آتشفشان بگویند: درون خود تمام فعل و انفعالات را انجام بده و سرتاسر مواد گداخته باش؛ ولی لطفاً به مزارع و كلبههای مردم تعدی نفرما. شخصی كه از درون فاسد است، محال است برای انسانهای دیگر حق كرامت و آزادی قائل شود. بهنظر میرسد كه این بیماری مهلک، از تفکیک نابخردانة مذهب، اخلاق، حقوق و سیاست از یکدیگر ناشی شده است (ر.ک: جعفری، 1369، ص179).
پس انسان در آزادی بیان خویش نیز باید مصالح جامعه و دیگر شهروندان را لحاظ کند: «وقتی شرایطی که عقاید در آن ابراز میگردد، چنان باشد که بیان عقیده، نوعی تحریک برای انجام کارهای مخل مصالح دیگران درآورد، آنوقت حتی اظهار عقیده هم مصونیت خود را از دست میدهد» (ر.ک: عباسنژاد و همکاران، 1385، ص622).
بخش مهمی از رعایت حقوق دیگران، همراه با رعایت ارزشهای اخلاقی است، شاید برخی چنین پندارند که غیبت و تهمت و رواج دروغ در جامعه، ربطی به آزادی دیگر شهروندان ندارد؛ اما واقعیت آن است که بخش مهمی از آزادی سیاسی، امنیت روانی و احساس آزادی روانی در جامعه است. با لحاظ همین مهم، اموری مانند گفتار غلوآمیز (نساء: 171)، تهمتزنی به دیگران (نور: 4 و 23)، غيبت و بدگويي (حجرات: 12)، سخن ناسنجيده و از روی ظن و گمان (اسراء: 36)، تمسخر دیگران (حجرات: 11) و تحریف سخنان (نساء: 46)، در دایرۀ آزادي بيان قرار نمیگیرند؛ زیرا افراد در این مصادیق، مزاحم آزادی دیگران میشوند.
در همین راستا، یکی از حدودی که برای بیان دیدگاههای سیاسی وجود دارد، احترام متقابل است. نمیتوان بهبهانۀ آزادی بیان، آزادی دیگران را زیر پا گذاشت و به آنان تهمت زد؛ آنان را به سخره گرفت و به مقدساتشان توهین کرد. قرآن کریم به این امر سفارش دارد که مبادا به کافران دشنام دهید تا آنان نیز مقابلهبهمثل کنند: «وَلاتَسُبُّوا الَّذينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَيَسُبُّوا اللَّهَ عَدْواً بِغَيْرِ عِلْمٍ» (انعام: 108)؛ و آنهايى را كه جز خدا مىخوانند، دشنام مدهيد كه آنان از روى دشمنى بهنادانى، خدا را دشنام خواهند داد. همچنین مؤمنان از ریشخند دیگران و عیبجویی نهی میشوند: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لايَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْم» (حجرات: 11)؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نبايد قومى قوم ديگر را ريشخند كند. این امر، بهویژه در عرصۀ سیاسی که با منافع و قدرت همراه است، اهمیتی دوچندان مییابد؛ چراکه عرصۀ اِعمال قدرت، همیشه همراه با انبوهی از انتقادات و چالشهای نظری و عملی است و فرد حق ندارد هرگونهکه میخواهد، با دیگران رفتار کند؛ آنسانکه نمیتوان برضد حاکمان و صاحبان قدرت به تهمتزني، غیبت و برچسبزني اقدام كرد که میتواند پیامدهای ناگواری برای جامعۀ اسلامی داشته باشد. قرآن کریم خطاب به مؤمنین تأکید میکند: «لاتَقُولُوا لِمَنْ أَلْقى إِلَيْكُمُ السَّلامَ لَسْتَ مُؤْمِناً» (نساء: 94)؛ به كسى كه نزد شما اظهارِ صلح و اسلام مىكند، مگوييد: «تو مؤمن نيستى». بنابراین، آزادی بیان محدود به حفظ كرامت انسان، حفظ آبرو، چشمپوشی از عیوب، حرمت غیبت و افشاگری مسائل خصوصی است (مكارم شیرازی، 1379، ج4، ص184).
همچنین در قرآن کریم بر پرهیز از سخنان باطل (حج: 30) تأکید شده است و اینکه بايد مؤمنان از سخنان بيهوده رویگردان شوند (مؤمنون: 3) و گفتارها عادلانه باشد (انعام: 152)، همه برای آن است که عدم التزام به این امور، پایمال كردن حقوق دیگران است.
همۀ این موارد، ارزشها و محدودیتها به ما هشدار میدهند که بیان و گفتار فرد مسلمان نباید آزاردهنده، غیرمنصفانه و خارج از دایرة حقوق باشد و موجب هتک حرمت مؤمنان شود. این دستورها هنگامی كه وارد عرصۀ سیاسی میشوند، پیامدهای چند برابر دارد؛ برای نمونه، حرمت مؤمن گاه فردی و محدود است و گاه مسئلهاي اجتماعی ـ سیاسی است و با میلیونها انسان در ارتباط است و یک تهمت یا توهین، ممکن است جامعهای را به پرتگاهی هولناک بیندازد. طبیعی است که دقت در واژگان در این مسائل، باید صدچندان شود.
5-3. رعایت ضوابط عقلی
در قرآن کریم بر بهرهگیری از عقل و حکم آن تأکید میشود و بدترین جنبنده را کرها و لالاهایی معرفی میکند که نمیاندیشند: «إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَاللَّهِ الصُّمُّ الْبُكْمُ الَّذِينَ لَايَعْقِلُونَ» (انفال: 22)؛ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالی هستند که اندیشه نمیکنند. یکی دیگر از حد و مرزهای استواری که برای آزادی سیاسی لحاظ شده، در نظر گرفتن معیارهای عقلی است. واقعیت انکارناپذیر آن است که آزادی باید در چهارچوب ضوابط عقلی و مطابق با قوانین عقل سلیم باشد. نمیتوان از همۀ قوانین و قواعدی که عقل برای ما معرفی میکند، گذر کرد. ضوابط عقلی و استلزامات آن، به همۀ انسانهای خردورز حکم میکند که آزادی باید در چهارچوبی مشخص باشد.
در مفهوم اسلامى آزادى، عنصر عقلانى کاملاً دخيل است و انسان هرگز نسبتبه اعمال و افكار غيرعقلانى آزاد نيست و اسلام اين نوع آزادى را احترام نمىگذارد. اسلام در عين اينكه با بيان اصل «لَاإِكْرَاهَ فِي الدِّينِ» (بقره:.256) احترام به فكر و آزادى عقيده را بيان مىكند، ولى عقايدى را كه از راه غيرعقلانى بر انسانها تحميل شده، مورد تأیید قرار نمىدهد؛ زيرا اين نوع آزادى و احترام به چنين عقايدى، در حقيقتْ اغراء به جهل و نگهداشتن انسانها در اسارتشان است. دستورهای قرآن در زمينة تعقل، بر آزادى فكر دلالت دارد؛ زيرا اين دو لازم و ملزوم يكديگرند؛ چنانكه هر دو مستلزم آزادى بيان و عقيده نيز هستند (ر.ک: عمید زنجانی، 1377، ج1، ص601). با توجه به این مهم، سید قطب بر این باور است که دعوت با حکمت، دقت در احوال و شرایط مخاطبین است و جدال نیکوي مورد تأکید قرآن (نحل: 125)، بدون تحمیل بر مخالف و تقبیح اوست، تا او دریابد که هدفْ غلبه نیست؛ بلکه قانعسازی و رسیدن به حق است (ر.ک: سیدقطب، 1408ق، ج4، ص2202).
التزام به ضابطۀ عقلی است که کسی نمیتواند بگوید: من چون آزادم، میخواهم اموال جامعه را بهدست سفیهان و نابخردان بسپارم. نهی از این امر، محدودکنندۀ آزادی و البته معقول است؛ اما کمتر کسی است که به آن اعتراض کند. در قرآن کریم میخوانیم: «وَ لاتُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتيجَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً» (نساء: 5)؛ و اموال خود را كه خداوند آن را وسيلة قوام شما قرار داده است، به سفيهان مدهيد. صاحب مجمع البیان ضمن برشمردن چند قول در خصوص «سفهاء»، مینویسد: اولی آن است که آیه را حمل بر عموم کنیم؛ یعنی جایز نیست که مال را به سفیه و کمخردی داد که آن را فاسد میکند یا یتیمی که بالغ نشده یا بالغی که به رشد نرسیده است (طبرسی، 1372، ج3، ص14). در اینگونه موارد، کسی از آزادی دم نمیزند؛ زیرا رفتارهای ضدعقل، ویرانگر آزادی است.
اسارت عقل به این است که خواهشهای دل طغیان کند و زنجیرهایی از هوسها و تعصب برای عقل بسازد (مطهری، 1377، ص198). کسی که معبود خود را هوای نفسش قرار میدهد (فرقان: 43)، از بهرهگیری عقلی و آزادی خود میکاهد؛ همانگونهکه عقلِ گرفتار تعصب، از توان راهبری خود بهسوی آزادی خارج میشود؛ بلکه فرد متعصب همة امور و افراد را در خدمت مرام متعصبانه و نامعقول خویش میخواهد. خدای متعال نسبتبه کسانی که از نیاکان خود پیروی میکنند، هشدار میدهد: «أَوَلَوْ كَانَ آبَاؤُهُمْ لَايَعْقِلُونَ شَيْئاً» (بقره: 170). آیا بایست آنها تابع پدران باشند؛ گرچه آن پدران بیعقل و نادان بوده باشند؟
در عرصۀ قدرت سیاسی، قدرتمندی که گرفتار تعصب و هوای نفس خویش باشد، گویی حق خود میپندارد تا باور خویش را به دیگران تحمیل کند؛ درحالیکه عقل سلیم حکم میکند که انسان بهدور از تعصب و تقلید، از آزادی خویش بهره گیرد و البته اِعمال حاکمیت را به کسی بسپرد که جامعه را به پرتگاه ناامنی و تضییع حقوق دیگران نکشاند. در همین راستا، آیاتی مانند «وَ ما أَنْتَ عَلَيْهِمْ بِجَبَّارٍ» (ق: 45) و «أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ» (یونس: 99)؛ آیا تو میخواهی مردم را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟!؛ و آیۀ «لا إِكْراهَ فِي الدِّينِِ».(بقره: 256)؛ شواهدى هستند براينكه رسالت اسلام متوجه به قلوب و براى برانگيختن تعقل است (طالقانی، 1362، ج4، ص38).
آزادی بدون رعایت ضوابط عقلی و بدون لحاظ پیامدهای مادی و معنوی آن، جامعه را دچار آسیب ناامنی، دودستگی و تشتت میکند. «آزادي بيان در ديدگاه اسلام، همراه با سفارشها و توصيههايي است که از آن کشف ميشود، هر آزادي بيانی که بهضرر مادي يا معنوي انساني مورد بهرهبرداري قرار بگيرد، آزادي نامعقول خواهد بود» (جعفري، 1377، ص408). ضمن آنکه این امر را نیز باید به یاد داشت که عدم رعایت ضوابط عقلی در آزادی نگارش و گفتار و بیان، امری غیراخلاقی نیز خواهد بود.
6-3. رعایت مصلحت و عزت جامعۀ اسلامی
مصالح و منافع ملتها، یکی از دیگر ضوابطی است که آزادی در همۀ عرصهها و بیش از همه در عرصۀ سیاسی را قید میزند. عقلا و خردمندان هر جامعه این نکته را میپذیرند که نباید بهبهانۀ آزادی بیان و عدم رعایت حساسیتهای جامعه، زمینۀ شورشهای اجتماعی و فتنههای قومی و جدالهای سیاسی ویرانگر را در جامعه بهوجود آورد؛ که در این وضعیت، اولین کسی که به مسلخ فرستاده میشود، خود آزادی است. به بیان علامه طباطبائی، انسان با ورود به جامعه، محدودیتهایی دارد؛ زیرا جامعه تشکیل نمیشود و دوام نمییابد، مگر آنکه در آن قوانینی جاری شود که افراد اجتماع یا اکثریت، به آن قوانین تسلیم شده باشند؛ قوانینی که منافع فراگیر اجتماع را تأمین میکند و مصالح عالی اجتماعی حفظ ميشود. آشکار است که احترام به قوانین، بخشی از آزادی را از افراد میگیرد تا بخشی دیگر از آن حفظ شود. انسان در مقایسه با همنوعانش، آزاد است همانگونهکه میل اوست، رفتار کند؛ اما نسبتبه آنچه مصالح لازمۀ اوست و بهطور اخص آنچه مصلحت عام اجتماعی است، آزاد نیست و اگر دعوت به قانون یا عملی که موافق مصالح انسانی است، انجام شود یا ناصحی با حجتی آشکار، امر به معروف و نهی از منکر میکند، نمیتوان او را به زورگویی و سلب آزادی مشروع متهم کرد (طباطبائی، 1381، ج10، ص372).
از همین نظرگاه است که خداوند در قرآن کریم در باب آزادی بیان، بهویژه در عرصۀ سیاسی، تصریح دارد که مسلمانان حتی نباید از کلماتی استفاده کنند که موجب بهرۀ نادرست دشمن شود و آن کلمات را چماقی سازد بر سر مسلمانان. خداوند میفرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا لاتَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا» (بقره: 104)؛ «اى كسانى كه ايمان آوردهايد! نگوييد: راعنا؛ و بگوييد: انظرنا. خداوند میفرماید: بهجای «ما را مراعات کن»، بگویید «انظرنا»، که در فضایی متفاوت بدون امکان سوءبرداشت، همان معنا را میرساند. منظور یهود از این گفتار که به پیغمبر میگفتند «راعنا»، نوعی دشنام بود بهمعنای «بشنو! خدا تو را ناشنوا کند»؛ هرچند مسلمانان بهمعنای «حال ما را رعایت کن» بهکار میبردند؛ یعنی به ما مهلت بده آنچه را میگویی، دریابیم؛ اما خداوند مسلمانان را از کاربرد اینگونه کلمات بازمیدارد؛ زیرا این کلمه در زبان عبری نوعی دشنام بود. یهودیان بهظاهر ادب میکردند؛ اما بهواقع ناسزا منظورشان بود (طباطبائی، 1381، ج1، ص246؛ ر.ک: طوسی، 1423ق، ج1، ص387). این مسئله نشان از آن دارد که برای رعایت مصلحت و عزت جامعۀ اسلامی، مسلمانان حتی باید نسبتبه واژگان خود نیز حساس باشند و «خدا از آنان خواست تا برای کینهتوزی و ریشخندسازی یهودیان فرصتی جا نگذارند» (فضلالله، 1419ق، ج2، ص150). این امر حکایت از آن دارد که آزادی نباید برخلاف مصلحت جامعۀ اسلامی باشد و موجب سرافکندگی آن و سوءاستفادۀ دشمنان شود. مسلمانان نباید بیخیال باشند تا هر گفتار یا نقدی را بهکار برند تا به ریشخند زدن دیگران بينجامد. «از اين آيه بهخوبى استفاده مىشود كه مسلمانان بايد در برنامههاى خود مراقب باشند كه هرگز بهانه به دست دشمن ندهند. حتى از يك جملة كوتاه كه ممكن است سوژهاى براى سوءاستفادة دشمنان گردد، احتراز جويند» (مکارم شیرازی، 1379، ج1، ص385).
پایبندی به رعایت مصلحت جامعۀ اسلامی، امری است که در کنار آیات قرآن کریم، عقل نیز به آن حکم میکند. طبیعی است که اگر تضادی میان منافع فرد و جمع بهوجود آید، با توجه به مصلحت و منافع جمعی مقدم میشود. همۀ اوامر و نواهی الهی، به مسلمانان هشدار میدهد که آنان نمیتوانند هرگونهکه دوست دارند، آزادی سیاسی را تجربه کنند؛ بلکه باید عزت جامعه و نظام اسلامی، مصلحت دولت و کشور اسلامی را نیز رعایت کنند؛ چنانکه دولتمردان نیز باید به این مهم توجه کنند که امروزه بیش از هر زمان دیگر حساسیت جوامع و رسانهها بیشتر است و چهبسا یک جمله میتواند جامعهای را آشوبزده کند یا آن را بهسامان رساند.
نتیجهگیری
یکی از مباحث پرچالش در آزادی سیاسی، حدود آن است. این امر آنگاه حساستر میشود که شهروندان و جویندگان فعالیت سیاسی آزادانه، با قدرت سیاسی و محدودیتسازیهای متعدد آن روبهرو میشوند. ویژگی قدرت آن است که بهدنبال خود، مخالف و منتقد میآورد؛ خاصه اگر بخواهد آزادیها را محدود سازد. از دیگر سو، هر عقل سلیمی اصل ضابطهمندی آزادی را میپذیرد و چارهای جز پرداختن به آنها وجود ندارد. برخی از ضوابط، با توجه به آیات قرآن کریم پژوهیده شد که شامل مواردی چون التزام به دستورها و احکام شرعی، ضوابط عقلی، منع انتشار دیدگاههای فتنهآور، رعایت مصلحت و عزت کشور اسلامی و حفظ آزادی دیگران ميشود. ضوابطی که حاکمیت در نظام اسلامی بهوجود میآورد، گاه عقلی است و هر فرد خردمندی میپذیرد که آزادی نمیتواند آزادی مطلق و ولنگارانه باشد؛ و گاه شرعی است و جامعۀ اسلامی نمیتواند و نمیخواهد خارج از چهارچوب شریعت، کار سیاسی کند یا بهدور از دستورهای قرآنی ـ دینی تجربۀ آزادی ورزد.
هر مکتبی حدودی را میپذیرد؛ اما نوع خوانش هر کدام در ضابطهها متفاوت است؛ برای نمونه، قانونی که در یک جامعۀ لیبرال وجود دارد، با آنچه در یک جامعۀ اسلامی است، تفاوتی کلیدی دارد؛ اما مهم رویکردی است که مکاتب برمیگیرند. بر اساس مکتب اسلام، آزادی در قلمرو دستورها و قوانین الهی و در چهارچوب دین است و نه آزادی از دین. این نگره با آنچه در مکتب لیبرال وجود دارد، از اساس متفاوت است.
با توجه به آنچه آمد، درمییابیم که با در نظر گرفتن ضوابط، رفتارها و گفتارهای حاکمان، کارگزاران، سیاستمداران و شهروندان، معیارمند ميشود و مسیری هموار بهسوی حقیقت آزادی سیاسی فراهم میآید؛ بدون آنکه قدرتمندان و قدرتمداران از آنها استفادۀ ناشایست کنند و همۀ ضوابط و معیارها را بهسود خود تحلیل و توجیه کنند.
نکتهای دیگر که خوب است در پژوهشهای دیگر پیگیری شود، آن است که در عرصۀ عمل و قانون، چه کسی مصدر تشخیص ضوابط آزادی سیاسی است. اگر بگوییم صرفاً قدرت حاکم تشخیصدهندۀ ملاکها باشد، احتمال از دست رفتن حصهای بزرگ از آزادی وجود دارد؛ زیرا بيشتر اوقات، قدرتهای حاکم مسائل را به سود و سوی خود میکشند و آزادی را مزاحم خود میپندارند؛ از دیگر سو، اگر به نهادی غیر از قدرت مسلط واگذار شود، احتمال هرجومرج میرود. با توجه به محذورات این دیدگاههاست که باید تشکیل و تقویت نهادهای مدنی و مردمسالار را بهجد مدنظر داشت تا بتوان در فرایندی سنجیده، آزادی را تجربه کرد.
- بحرانی، سیدهاشم، 1416ق، البرهان فی تفسیر القرآن، تهران، بنیاد بعثت.
- تمیمی، محمد، 1366، غررالحكم و دررالكلم، قم، مكتب الإعلام الإسلامي.
- جعفری، محمدتقی، 1369، حکمت اصول سیاسی اسلام، تهران، بنیاد نهجالبلاغه.
- ـــــ ، 1377، تحقیق در دو نظام حقوق جهانی بشر (از دیدگاه اسلام و غرب) و تطبیق آن دو بر یکدیگر، تهران، دفتر خدمات حقوقی بینالمللی جمهوری اسلامی ایران.
- جوادی آملی، عبدالله، 1378، ولایت فقیه، ولایت فقاهت و عدالت، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1381، تفسیر موضوعی قرآن: جامعه در قرآن، قم، اسراء.
- ـــــ ، 1386، سرچشمه انديشه، قم، اسراء.
- دفتر همكارى حوزه و دانشگاه، 1381، درآمدى بر حقوق اسلامى، تهران، سمت.
- زمخشری، محمود، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، بیروت، دار الكتاب العربي.
- سید قطب، 1408ق، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق.
- سیدباقری، سیدکاظم، 1397، «حق آزادی بیان از منظر قرآن کریم»، علوم سیاسی، ش81، ص7-32.
- ـــــ ، 1398، «رویکرد تمدنی به آزادی سیاسی در قرآن کریم»، علوم سیاسی، ش۸۷، ص۱۱-۳۲.
- صدر، سیدمحمدباقر، 1425ق، المدرسة الاسلامیه (موسوعة الشهید الصدر)، ج5، قم، مرکز الابحاث والدراسات التخصصیة للشهید صدر.
- طالقانی، سیدمحمود، 1362، پرتوى از قرآن، چ چهارم، تهران، شركت سهامى انتشار.
- طباطبائی، سیدمحمدحسین، 1381، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، مؤسسه مطبوعاتی اسماعیلیان.
- طبرسى، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو.
- طوسی، محمد بن حسن، 1423ق، التبيان في تفسير القرآن، مقدمه شيخ آغابزرگ تهرانى، تحقيق احمد قصير عاملى، بیروت، دار احياء التراث العربى.
- عباسنژاد، محسن و همکاران، 1385، قرآن و حقوق، مشهد، بنیاد پژوهشهای قرآنی.
- عمیدزنجانی، عباسعلی، 1377، فقه سياسى اسلام، تهران، امیرکبیر.
- فضلالله، سيدمحمدحسين، 1377، «آزادی و دموکراسی، قرائتی اسلامی»، ترجمه مجید مرادی، علوم سیاسی، ش3، ص108-132.
- ـــــ ، 1419ق، تفسير من وحي القرآن، چ دوم، بيروت، دار الملاك للطباعة و النشر.
- کمالی، محمدهاشم، 1381، آزادی بیان در اسلام (مجموعه مقالات)، ترجمه محمدسعید حنایی، تهران، قصیدهسرا.
- مجلسى، محمدباقر، 1392ق، بحارالانوار، تهران، المكتبة الاسلاميه.
- مصباح یزدی، محمدتقی، 1374، آموزش فلسفه، تهران، سازمان تبلیغات اسلامی.
- ـــــ ، 1378، نظريه سياسى اسلام، چ دوم، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمينى.
- مصطفوی، حسن، 1375، التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
- مطهری، مرتضی، 1370، حکمتها و اندرزها، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1372، سیری در سیره نبوی، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1379، مجموعه آثار، ج1، چ سوم، تهران، صدرا.
- ـــــ ، 1377، بیست گفتار، چ هفتم، تهران، صدرا.
- مکارم شیرازی، ناصر و همكاران، 1379، تفسیر نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
- مکارم شیرازی، ناصر، 1378، دائرةالمعارف فقه مقارن، قم، مدرسة الإمام عليبن ابيطالب.
- میراحمدی، منصور، 1381، آزادی در فلسفه سیاسی اسلام، قم، بوستان کتاب.
- Berlin, Isaiah, 2004, Liberty, London: Oxford Publication.
- Nikolas Kompridis, 2007, "Struggling Over the Meaning of Recognition: A Matter of Identity, Justice or Freedom", European Journal of Political Theory, No.3.
- Sen, Amartya, 2000, Development as Freedom, New York: Anchor Books.
- Taylor, Charles, 1985, "What's Wrong With Negative Liberty?", Philosophy and the Human Sciences: Philosophical Papers, London: Cambridge.