کاربست قاعده تولا و تبرا در حوزه سیاست خارجی دولت اسلامی

Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
قواعد فقهي ازجمله ظرفيتهاي دروني فقه براي متناسبسازي، بهروزرساني و پويايي احکام و موازين شريعت اسلام بهشمار ميآيند. قواعد فقهي آن دسته احکام کلي هستند که در ابواب گوناگون فقه به کار گرفته ميشوند و از آن نظر که کلي هستند، بر جزئياتي که تحت آنها مندرجاند، انطباق دارند و براساس آنها ميتوان حکم جزئيات را دريافت (ر.ک: بجنوردي، 1430ق، ج1، ص9؛ مصطفوي، 1429ق، ص9). پس ملاک قاعده بودن يک چيز آن است که امري کلي باشد که بر مصاديق متعدد منطبق است و از آن فروعات متفاوتي متفرع گردد، و در اين جهت فرقي نميکند که آن قاعده فقط در يک باب جاري گردد و يا در ابواب گوناگون (جمعي از نويسندگان، 1425ق، ج1، ص8).
يکي از قواعد فقهي که در حوزه سياست خارجي دولت اسلامي کاربرد مؤثري دارد، قاعدة تولا و تبراست. براساس اين قاعده، از يکسو بايد نسبت به خداوند، انبياي الهي و ائمه معصوم محبت قلبي داشت و بدان التزام عملي نشان داد و از سوي ديگر، نسبت به دشمنان ايشان و کساني که مبغوض ايشانند، بهويژه کفار و مشرکان، هم در دل و هم در عمل تبرا جست.
اهميت اين قاعده را در ساحت بينشي و رفتاري مسلمانان، ميتوان از تعابيري که در منابع اسلامي در اين زمينه وجود دارد، دريافت. براساس نقل امام جعفر صادق از پيامبر اکرم، مطمئنترين دستاويز ايمان، حب و بغض در راه خدا و دوست داشتن اولياي خدا و بيزاري جستن از دشمنان اوست (برقى، 1371ق، ج1، ص165 و 264). همچنين اهلبيت مرزي براي ايمان قرار دادهاند که از جمله آن، دوست داشتن دوستداران ايشان و دشمني با دشمنانشان است (كلينى، 1407ق، ج2، ص18). در فرمايشي امام رضا تصريح کردهاند: با کساني که رواياتي را از ما درخصوص پذيرش تشبيه و جبر جعل کرده و از اين طريق عظمت خداوند را زير سؤال بردهاند، نبايد رابطه مودتآميز داشت، و کساني که چنين کنند با اهلبيت به عداوت برخاستهاند و کساني که نسبت به آنان بغض و عداوت داشته باشند تحت ولايت اهلبيت قرار ميگيرند (ابنبابويه، 1378ق، ج1، ص143).
هرچند در آثار متعددي همچون آثار کلامي، فقهي، تفسيري، روايي و تاريخي، از اين قاعده به اشکال گوناگون توسط انديشمندان اسلامي موضوع بحث شده و با روش متناسب هر حوزه، ابعاد متنوعي از اين قاعده روشن گرديده، ليکن بهمنظور بهرهوري بيشتر از ظرفيت اين قاعده، لازم است کاربستهاي اين قاعده در عرصههاي گوناگون اجتماعي تبيين گردد. از جمله اين عرصهها، عرصه سياسي، و بهويژه سياست خارجي است که در آن انواعي از روابط و تعاملات ميان مسلمانان و ساير بازيگران بينالملل شکل ميگيرد. بر اين اساس، اين پژوهش بهدنبال پاسخ به اين سؤال است که قاعدة تولا و تبرا در چه عرصههايي از حوزه سياست خارجي دولت اسلامي کارايي دارد؟ و چگونه ميتواند چالشهاي پيش روي کشور اسلامي در عرصة سياست خارجي را با بهرهگيري از ظرفيت اين قاعده، برطرف سازد؟
براي پاسخ به اين پرسش، ناگزير بايد به کاربردهاي وسيع اين قاعده در قبال بازيگران روابط بينالملل، اعم از مسلمان و غيرمسلمان اشاره نمود و ابعادي از کاربردهاي آن را در مواجهه دولت اسلامي با ساير بازيگران روشن ساخت. بدينمنظور، ضمن اشاره به ظرفيت اين قاعده در تعيين چهارچوبي براي مرزبنديها و بلوکبنديهاي بينالمللي، به کاربست آن در مواجهه با هريک از جريانات حاضر در صحنه بينالملل اشاره خواهد گرديد. بنابراين، ابتدا به کاربست اين قاعده در سامانبخشي روابط درون جريان الهي اشاره خواهد گرديد و سپس به کاربست آن در چهارچوببندي ضوابط مواجهه با جريان طاغوتي توجه خواهد شد. بدينروي دولت اسلامي در حوزه سياست خارجي خود، به يک منطق و چهارچوبي براي مواجهه با اين دو جريان دست خواهد يافت.
نقش قاعدة تولا و تبرا در بلوکبندي نظام بينالملل
دولت اسلامي در حوزة سياست خارجي در قبال کنشگران و بازيگران روابط بينالملل، متناسب با باورها و بينشهاي اعتقادي خود و نيز براساس نوع رفتاري که از آنان بروز مييابد، در درجة نخست، هدفگذاري ميکند و در مرحله بعد، سياستهايي را اتخاذ مينمايد. براساس مفاد قاعده تولا و تبرا، در حوزة ساختار روابط بينالملل، دو بلوک شکل ميگيرد که دولت اسلامي در قبال هريک از اين دو، اهداف و سياستهاي متمايزي را دنبال ميکند:
الف) در يک بلوک، جرياني تعريف ميشود که حاکميت الهي را پذيرفته و با اعتصام به حبل الهي (آلعمران: 103)، روابطي مودتآميز و ولايي ميانشان برقرار گرديده است. اين رابطه ويژه و منحصربه فرد، از نخستين انسان موحد در عالم هستي تا آخرينشان را دربر ميگيرد و افراد در اين جريان، محبت، مودت و ولايت را تنها در ميان خود جستوجو ميکنند و در نهايت آن را به خداوند گره ميزنند. بدينروي هر کس در اين جريان قرار ميگيرد سرمنشأ رابطه ولايياش خداوند متعال است (بقره: 257) و براساس آن ولايت عظماي الهي، تنها در ميان خود، به اين رابطه عميق ولايي تن ميدهد (انفال: 72؛ توبه: 71).
ب) در بلوک ديگر، جرياني قرار ميگيرد که سرمنشأ رابطه ولايي بين خود را طاغوت قرار داده است (بقره: 257؛ آلعمران: 68 و 122؛ جاثيه: 19) و بر آن اساس در ميان خود، رابطه ولايي برقرار ميکند (مائده: 51؛ انفال: 73). رابطه ولايي در اين جريان، از منشأ ضلالت (يعني ابليس) آغاز شده است و به تمام کساني که در مقابل جريان الهي موضع منفي يا ستيز دارند، سرايت پيدا ميکند (کهف: 50). در اين جريان نيز افراد در ضلالت خويش و دشمني با حق و حقيقت، رابطهاي کاملاً در هم تنيده دارند. روشن است که مؤمنان با چنين جرياني هيچ سنخيتي ندارد و از هرگونه رابطه ولايي با آن نهي شدهاند.
اين دو جريان که شکلدهنده دو بلوک در نظام بينالملل هستند، هريک خود داراي ريزجريانهايي هستند که خود را با شرايط و زمينههاي جاري در هريک از اين دو جريان تطبيق دادهاند. قاعده تولا و تبرا چهارچوب روابط حاکم بر هريک از اين دو بلوک را شکل ميدهد و رفتارها و ساختارها در روابط بينالملل را بر اين اساس سامان ميبخشد.
بنابر قاعده تولا و تبرا، اگر کساني از اولياي خدا بيزاري جويند و نسبت به دشمنان خدا محبت ورزند، اينان از مرز ايمان خارجاند و در جريان باطل و کفر قرار دارند. از رسول مکرم سؤال شد که با توجه به جايگاه و منزلتي که شما پيش خداوند داريد، چگونه ممکن است کسي نسبت به شما بغض و عداوت داشته باشند؟ حضرت در پاسخ فرمودند: اينگونه که نسبت به دوستان ما غضب و نسبت به دشمنان ما محبت روا دارد (امام حسن عسكري، 1409ق، ص584).
بنابر فرمايشي از امام باقر، يک دسته از کساني که اعمالشان به هيچ وجه قبول نميگردد، کساني هستند که ميميرند در حالي که نسبت به اهلبيت در قلبشان بغض دارند و نيز کساني که دشمنان اهلبيت را دوست بدارند و ولايت ايشان را ترک گويند (حلبى، 1404ق، ص247).
همچنين امام صادق تصريح فرمودند: هر کس با کسي که عيب بر اهلبيت ميگيرد همنشين شود، يا مدح کسي را گويد که بدگويي ايشان ميکند، يا با کسي ارتباط برقرار کند که ارتباطش را با ايشان قطع کرده، يا با کسي که رابطه با ايشان برقرار کرده است قطع رابطه کند، يا دشمنشان را دوست بدارد، يا دوست ايشان را دشمن بداند، به خدا کافر شده است (ابنبابويه، 1376، ص56).
کاربست تولا در سياست خارجي دولت اسلامي
الف) نقش تولا در همگرايي مؤمنانه
ازجمله کارکردهاي تولا آن است که محوري براي وحدت ايمانآورندگان به خداوند در اختيار قرار ميدهد و آنان را در هر نقطه از جهان قادر ميسازد با حرکت حول حبل الهي و حاکميت خداي يگانه، به پيوندي ناگسستني دست يابند. اعتقادات مشترک، شريعت مشترک، آمال و آرمانهاي مشترک و البته بهتبع آن، دشمنان مشترک ـ که از لوازم تولا است ـ زمينهساز يکپارچگي مؤمنان بر مبناي اشتراکات ايماني است. براساس آيه شريفه «وَ اعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَ لاَتَفَرَّقُواْ وَ اذْكُرُواْ نِعْمَةَ اللّهِ عَلَيْكُمْ إِذْ كُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانا وَ كُنتُمْ عَلَىَ شَفَا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ فَأَنقَذَكُم مِنْهَا كَذَلِكَ يُبَيِّنُ اللّهُ لَكُمْ آيَاتِهِ لَعَلَّكُمْ تَهْتَدُونَ» (آلعمران: 103)، چنگ زدن به ريسمان الهي بستر مناسبي براي وحدت جوامع اسلامي و تحقق حاکميت روح برادري در ميان موحدان است. برخي مراد از «حبل» را دين اسلام دانستهاند (قمى مشهدى، 1368، ج3، ص185).
علامه طباطبائي در الميزان حبل الهي را قرآن کريم ميداند که بندگان را به خداوند، و زمين را به آسمان پيوند ميدهد. البته اين منافاتي ندارد که در کنار قرآن کريم، پيامبر اکرم و نيز اهلبيت مصداق ديگري از حبل الهي باشند (طباطبائي، 1390ق، ج3، ص369). در آيه شريفه «إِنَّ هَذِهِ أُمَّتُكُمْ أُمَّةً وَاحِدَةً وَ أَنَا رَبُّكُمْ فَاعْبُدُونِ» (انبياء: 92)، خداوند متعال دستورات خود را محور حرکت جامعه اسلامي قرار داده و بر اين اساس، بر امت يکپارچه اسلامي تأکيد کرده است. حتي در جايي که اختلافي ميان مؤمنان بروز پيدا ميکند، اقتضاي توحيد و پذيرش حاکميت الهي آن است که اين اختلافات در چهارچوب فرامين الهي حل و فصل شود: «وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِيهِ مِن شَيْءٍ فَحُكْمُهُ إِلَى اللَّهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبِّي عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ» (شوري: 10). در آيه «فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللّهِ وَ الرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ وَ الْيَوْمِ الآخِرِ» (نساء: 59) نيز بر رفع اختلافات در چهارچوب موازين شرع و منطبق با خواست خدا و رسولش تأکيد شده است.
از اين آيات استفاده ميشود که ملاک واقعي همبستگي انساني، نه همخون بودن و همسرزمين بودن، بلکه همعقيده بودن بر محوريت ولايت الهي است. البته حرکت در چهارچوب ولايت الهي، اولاً مستلزم شناخت صراط مستقيم و حرکت در مسير آن، و ثانياً پرهيز از پيمودن راههاي انحرافي است (انعام: 153). در آياتي همچون «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوت» (نحل: 36)، در کنار ضرورت عبوديت خداوند، به ضرورت اجتناب از طاغوت نيز اشاره شده است؛ زيرا اينها، دو روي يک سکهاند.
پذيرش حاکميت الهي که از لوازم غيرقابل انفکاک تولا است، مستلزم پذيرش حاکميت کساني است که از ناحيه خداوند امر ولايت به ايشان واگذار گرديده است تا آنان همچنان نقش وحدتبخشي را در جامعه اسلامي ايفا کنند. در قرآن کريم، علاوه بر اينکه پيامبر اکرم الگوي تمام کساني معرفي ميشود که مسير عبوديت خدا را طي ميکنند (احزاب: 21)، بر امتثال اوامر ايشان و پرهيز از تخلف از فرامين آنها تأکيد شده است (براي نمونه، ر.ک: نساء: 59 و 69؛ انفال: 13؛ توبه: 63؛ فتح: 17؛ احزاب: 36؛ مائده: 92؛ نور: 54؛ محمد: 33). اين جايگاه محوري حضرت باعث ايجاد وحدت و همدلي در جامعه اسلامي گرديد. حضرت علي درخصوص برکت وجودي پيامبر اکرم در وحدتبخشي به جامعه آن زمان فرمودند: «دَفَنَ اللَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً وَ فَرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً» (نهجالبلاغه، 1415ق، خ96، ص178).
اهلبيت نيز بهمثابه کانون وحدتبخش، سهم بزرگي در انسجامبخشي به جامعه اسلامي در قالب تولا دارند. امام صادق در عبارت: «نَحْنُ حَبْلُ اللَّهِ الَّذِي قَالَ: وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لاتَفَرَّقُوا» (كوفى، 1410ق، ص91) به اين حقيقت اشاره کردهاند. در فرمايشي از امام باقر در ذيل عبارت «لاتَفَرَّقُوا» در آيهاي که پيش از اين ذکر گرديد، آمده است: «إِنَّ اللَّهَ ـ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى ـ عَلِمَ أَنَّهُمْ سَيَفْتَرِقُونَ بَعْدَ نَبِيِّهِمْ وَ يَخْتَلِفُونَ، فَنَهَاهُمْ عَنِ التَّفَرُّقِ ـ كَمَا نَهَى مَنْ كَانَ قَبْلَهُمْ ـ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَجْتَمِعُوا عَلَى وَلَايَةِ آلِ مُحَمَّدٍ وَ لَايَتَفَرَّقُوا» (قمى، 1363، ج1، ص108).
پيامبر اکرم در حديث ثقلين، اهلبيت را در کنار قرآن، دو محور از هم جداناشدني معرفي کردند و تمسک به آنها را مايه هدايت و درنتيجه، وحدت امت را بر محوريت قرآن و عترت دانستند (ابنحيون مغربى، 1385ق، ج1، ص28). بدينروي در خطاب آن حضرت به اهلبيت آمده است که شما همان اهلاللهي هستيد که به برکت وجودتان نعمت کامل گشت، پراکندگي برطرف شد و اتحاد کلمه پديد آمد (كلينى، 1407ق، ج1، ص446).
ب) نقش تولا در رفع تنشها و اختلافات ميان کشورهاي اسلامي
تولا از طريق ايجاد رابطه پايدار و مبتني بر ولايت الهي، نهتنها زمينههاي همگرايي ميان کشورهاي اسلامي را برپايه اعتقاد به ولايت الهي فراهم ميکند، بلکه زمينهساز رفع اختلافات و تنشها در ميان آنان ميگردد. براساس آيه شريفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ ادْخُلُواْ فِي السِّلْمِ كَآفَّةً وَ لاَتَتَّبِعُواْ خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ» (بقره: 208)، اهل ايمان به زندگي مسالمتآميز در کنار يکديگر و پرهيز از اختلافات شيطاني مأمور گرديدهاند. در آيه شريفه «إِنَّ الَّذِينَ فَرَّقُوا دِينَهُمْ وَ كانُوا شِيَعاً لَسْتَ مِنْهُمْ فِي شَيْءٍ إِنَّما أَمْرُهُمْ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِما كانُوا يَفْعَلُون» (انعام: 159) نيز به عاقبت کساني اشاره شده است که دين خدا را پراکنده کردند و گروه گروه شدند.
ازجمله وظايف کشور اسلامي در اين زمينه آن است در صورت وجود اختلاف ميان مسلمانان، براي رفع آن تلاش کند و حتي با کسي که همچنان بر اختلاف و قتال اصرار دارد، مقاتله نمايد تا به امر خدا تن دهند (حجرات: 9 و10). اساساً رفع اختلافات مسلمانان علاوه بر افزايش همگرايي ميان آنان، سبب بهرهگيري از ظرفيتهاي يکديگر خواهد شد و اين امر زمينه قدرت افزونتر کشورهاي اسلامي را در عرصه بينالملل فراهم خواهد کرد. بدينروي در متون ديني براي رفع اختلافات ميان مسلمانان، پاداش عظيمي در نظر گرفته شده است. امام باقر نيز درخصوص ايجاد الفت و انس ميان محبان اهلبيت فرمودند: «فَرَحِمَ اللَّهُ امرءً أَلَّفَ بَيْنَ وَلِيَّيْنِ لَنَا؛ يَا مَعْشَرَ الْمُؤْمِنِينَ تَأَلَّفُوا وَ تَعَاطَفُوا» (كلينى، 1407ق، ج7، ص51).
ج) نقش تولا در حمايت مسلمانان از يکديگر
قاعدة تولا، بازيگران جبهه ايماني در عرصه روابط بينالملل، اعم از کشورها، سازمانها و افراد را به سمت تقويت و حمايتهاي همهجانبه از يکديگر سوق ميدهد. بر حمايت مسلمانان از يکديگر در عرصه جهاني، در منابع اسلامي در قالبهاي گوناگون تأکيد شده است.
ياريرساني و حمايت از برادران ايماني به قدري حائز اهميت است که در برخي روايات، پيامد عدم ياريرساني به برادر ديني، خارج شدن از ولايت الهي دانسته شده است (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص386). در برخي روايات، ازجمله ويژگيهاي مؤمنان، حمايت و پشتيباني از يکديگر در برابر مصائب، مشکلات و چالشها ذکر شده و اين ويژگي بهسبب قرابت ايماني است که آنها با يکديگر پيدا کردهاند (مجلسى، 1403ق، ج58، ص150؛ ابنابيجمهور، 1405ق، ج1، ص377؛ طبرسي، 1385ق، ص106). مطابق رواياتي نيز ازجمله حقوق مؤمنان بر يکديگر، ياري و حمايت از همديگر معرفي شده است (كلينى، 1407ق، ج2، ص166). معصومان در بيانات خود، وعده پاداش دنيوي و اخروي به کساني دادهاند که به حمايت از برادران ايماني خود اقدام ميکنند (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص372 و380؛ كلينى، 1407ق، ج2، ص167؛ ابنابيجمهور، 1405ق، ج1، ص377). همچنين وعده عقاب و عذاب دنيوي و اخروي به کساني دادهاند که در هنگام ضرورت، حمايتي از برادران ايماني خود نميکنند (حر عاملى، 1409ق، ج12، ص269 و ج16، ص385 و 386؛ برقي، 1371ق، ج1، ص99). اهميت کمک به برادران ايماني تا آنجاست که حتي در برخي روايات، پيامد عدم ياريرساني به برادر ديني، خارج شدن از ولايت الهي دانسته شده است (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص386).
درخصوص حمايت مسلمانان از يکديگر، دو نکته حائز اهميت است:
نخست آنکه همانگونه که در ميان آحاد مسلمانان بايد روحيه حمايتگري در قالب خدمتگزاري و خدمترساني جريان داشته باشد، در ميان کشورهاي اسلامي نيز اين ويژگي ضرورت دارد؛ زيرا وجود مرزهاي اعتباري، ميان مسلمانان فاصله حقيقي ايجاد نميکند و بايد فرهنگ خدمترساني ميان اين دسته از کشورها حاکم باشد.
ديگر آنکه همانگونه که حمايت و ياريرساني به مسلمانان از لوازم قاعده تولا است، بايد از هرگونه اقدام منجر به تضعيف مؤمنان نيز پرهيز کرد. از همين روست که در فرمايش امام صادق آمده است: «مَنْ أَعَانَ عَلَى مُؤْمِنٍ بِشَطْرِ كَلِمَةٍ لَقِيَ اللَّهَ ـ عَزَّ وَجَلَّ ـ وَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ مَكْتُوبٌ آيِسٌ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِا» (همان، ج12، ص304).
البته اين حمايتها بايد در قالب موازين و احکام شريعت باشد، نه در قالب گناه و معصيت. براساس آيه شريفه «َتَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَالتَّقْوَى وَ لاَتَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ» (مائده: 2)، مسلمانان از يکسو، به کمک يکديگر در برّ و تقوا امر شدهاند و از سوي ديگر از ياري و همکاري در گناه و خصومت منع گرديدهاند.
د) نقش تولا در رفع و کاهش آلام مسلمانان
قاعدة تولا مستلزم توجه مسلمانان به دردها و رنجهايي است که هريک از اهل ايمان در اقصا نقاط جهان با آن مواجه ميشوند. براساس پيوند عميقي که تولا ميان مسلمانان ايجاد ميکند، مسلمانان و بهويژه دولت اسلامي نسبت به رنجها، دردها، تهديدها و سختيهايي که بر ديگر مسلمانان وارد ميآيد، مسئول است. در منابع اسلامي، اين مسئوليت ابعاد و مراتب متفاوتي دارد:
1. اولين سطح مسئوليت در برابر آلام مسلمانان، احساس تکليف و مسئوليت در برابر آن است. بدينروي خداوند متعال خود فرموده است که هيچگاه کسي نخواهد بخشيد که با شکم سير بخوابد، درحاليکه در کنارش مؤمن گرسنهاي باشد (برقى، 1371ق، ج1، ص97). در روايات متعددي نيز تصريح گرديده است: کسي که در صبح و شب خود، به امور مسلمانان توجهي نداشته باشد، رابطه ولايي ميان او و ساير مسلمانان قطع ميشود و او ديگر مسلمان قلمداد نميگردد (كلينى، 1407ق، ج2، ص163؛ ابنشعبه حرانى، 1404ق، ص58). پيامبر اکرم مثال مؤمنان در نيکي و مهرورزي به يکديگر را همچون مثال پيکري دانستهاند که چون عضوى از آن به درد آيد، ساير اعضاي آن دچار بيخوابي و تب گردد (مجلسي، 1403ق، ج58، ص150). همچنين ايشان به مؤمنان توجه دادهاند که اگر در راه خداوند متعال به يکديگر محبت ورزند و اظهار دوستي و صفا نمايند، همچون جسد واحدي خواهند بود که اگر موضعي از بدن يکي از آنها به درد آيد، درد آن موضع را ديگران نيز درک خواهند کرد (كراجكى، 1410ق، ج1، ص352).
2. مؤمنان، درصورتيکه در قبال حزن و اندوه مسلمانان احساس وظيفه کند، در گام اول براي رفع آلام و رنجهايي مسلمانان به ياري آنها خواهد شتافت. براساس فرمايش رسول اکرم هر کس اندوهي را از مؤمني برطرف کند خداوند 72 اندوه از اندوههاي آخرت و 72 اندوه از اندوههاي دنيا را برايش برطرف ميکند (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص372). قابل ذکر است که تعداد اندوه دنيوي و اخروي که در روايت ذکر شده، حاکي از فراواني آن است. امام صادق نيز بشارت به نزول رحمتهاي الهي، اعم از دنيوي و اخروي، بهسبب فريادرسي مؤمنان دادهاند (همان، ص370). براساس فرمايش امام رضا، اقدام براي رفع شدايد هر مؤمني را موجب خشنودي قلب او در قيامت دانستهاند (همان، ص372). فريادرسي مؤمن تا آن حد اهميت دارد که بنابر فرمايش رسول مکرم، جايگاه فرد را در روز قيامت تا مقام شفيعان ارتقا ميبخشد (ابنابيجمهور، 1405ق، ج1، ص356). همچنين کمک به برطرف کردن اندوه مؤمنان در فرمايشي از حضرت علي از کفاره گناهان کبيره شمرده شده است (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص373).
3. علاوه بر تلاش در برطرف کردن درد و رنج مسلمانان، در گام بعدي، تأمين نيازهاي آنان ضرورت مييابد. از همين روست که در روايات متعددي، بر تأمين حوائج نيازمندان تأکيد شده است. برخي روايات، ازجمله حقوق مؤمنان بر يکديگر را تأمين حوائج ضروري آنان دانسته است (كلينى، 1407ق، ج2، ص170). در رواياتي بر تأمين نياز مؤمنان، پاداشهاي دنيوي يا اخروي و يا هر دو بشارت داده شده است (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص367؛ ابنابيجمهور، 1405ق، ج1، ص374).
از سوي ديگر، در رواياتي، بهسبب بيتوجهي به حاجات مؤمنان، وعده عذاب سخت دنيوي يا اخروي و يا هر دو داده شده است (ابنابيجمهور، 1405ق، ج1، ص375؛ برقى، 1371ق، ج1، ص98). حتي براساس فرمايش امام صادق، برآورده نکردن احتياجات مؤمنان، چه او خود قادر به برآوردن آن حاجات باشيم، چه با کمک غير، در حکم خيانت به خدا و رسولش و مستوجب عقاب سنگين بهشمار آمده است (كلينى، 1407ق، ج2، ص367).
همواره قاعدة تولا دو سويه دارد: عمل به وظيفه در قبال اهل ولايت، مستوجب ثواب و پاداش خواهد بود و ناديده انگاشتن آن مستوجب عقاب خواهد گرديد؛ بدينروي امام موسي بن جعفر علاوه بر اينکه گام برداشتن براي تأمين حاجت مؤمنان را سبب نيل به ولايت اهلبيت و وصول به ولايتالله دانستهاند، بيتفاوتي در برابر حوائج آنها را نيز سبب نزول عذابهاي الهي شمردهاند (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص360).
ابعاد سياسي و حکومتي حمايت از رنجديدگان از نظر اهلبيت مغفول نمانده است. از همينرو حضرت علي تصريح فرمودهاند: کسي که عهدهدار مسئوليتي از امور مسلمانان گرديده است، نبايد نسبت به حوائج مسلمانان بيتفاوت باشد، وگرنه دچار خشم و غضب الهي خواهد شد (طبرسي، 1385ق، ص316).
از اشارهاي که به مفاد برخي روايات در اين زمينه شد، ميتوان دريافت که در اين مسئله با دو نوع بيان مواجه هستيم: در برخي از روايات، ثواب و پاداش، بر تأمين حوائج مؤمنان مشروط دانسته شده است، اما برخي روايات، حتي تلاش براي تأمين حوائج مؤمنان را هم داراي پاداش دانستهاند. براساس فرمايشي از امام باقر، گام برداشتن براي تأمين حاجت مؤمنان هم موجب استحقاق بهشت ميشود، چه انسان بتواند حاجت مؤمني را برآورد و چه نتواند (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص360).
ه) نقش تولا در شکلگيري روابط مبتني بر حسن اعتماد
ازجمله استلزامات تولا، که ميتواند در شکلگيري روابط ميان کشورهاي اسلامي بر پايه اعتماد به يکديگر نقش تعيينکنندهاي داشته باشد، حسن ظن نسبت به برادران ايماني و پرهيز از سوءظن نابجاست. در روابط ميان کشورهاي اسلامي، اصل بر اعتماد و حسن ظن است، اما مسلمانان در قبال غيرمؤمنان، بهويژه معاندان و دشمنان اسلام، اصل را بايد بر عدم اعتماد و سوءظن بگذارند. ازاينرو، در قرآن کريم، ظن ناروا نسبت به مؤمنان از گناهان شمرده شده است، بهويژه ظني که منجر به تجسس و غيبت برادر ايماني گردد (حجرات: 12).
حضرت علي به مؤمنان توصيه فرمودهاند در مواجهه با رفتارها و سخنان مؤمن با حسن ظن برخورد کنيد و تا جايي که ميتوان درباره عمل مؤمني احتمال نيک داد، نبايد به آن گمان بد برد (نهجالبلاغه، 1415ق، ح360، ص730). در فرمايش ديگري، حضرت توصيه فرمودهاند براي اينکه زمينه بدبيني نسبت به مؤمن فراهم نشود سخنان بيپايه و اساس ديگران درباره او را کنار زنيد و به آن اهميتي ندهيد (همان، خ141، ص259). براساس فرمايش امام صادق نيز، خداوند عمل مؤمن را که در آن گمان سوء نسبت به مؤمني باشد، نميپذيرد (برقى، 1371ق، ج1، ص99).
حسن ظن در برابر عمل و رفتار مؤمنان و مسلمانان در هر مرز و بومي زمينه شکلگيري روابط مبتني بر حسن اعتماد را فراهم ميسازد، ليکن در برابر جريان غير ايماني که به خصومت با کشور اسلامي مبادرت ورزيده است، بايد سوءظن داشت، بهويژه در زمان صلح که لازم است در اين زمينه دقت بيشتري به خرج داد. از اينرو حضرت علي نسبت به دشمن، بهويژه پس از صلح، بهشدت هشدار دادهاند؛ زيرا گاهي دشمن نزديک ميشود تا مسلمانان را غافلگير کند. در چنين حالاتي بايد دورانديش بود و از حسن ظن پرهيز کرد (نهجالبلاغه، 1415ق، ن53، 612).
و) نقش تولا در تقويت امنيت و مصونيتهاي اجتماعي
يکي از لوازم باور به اصل تولا، باور به مصونيت و حرمت مؤمنان است؛ زيرا رابطه عميق ولايي در ميان مؤمنان متفرع بر حرمت قائل شدن براي جان، مال و عِرض آنان است و همين باور است که ميتواند امنيتي پايدار براساس باورهاي ايماني به همراه داشته باشد. در منابع اسلامي، به رابطه عميق ولايي از طريق رعايت حرمت مؤمنان تصريح گرديده است.
آيه شريفه «وَ كَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَ الْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَ الأَنفَ بِالأَنفِ وَ الأُذُنَ بِالأُذُنِ وَ السِّنَّ بِالسِّنِّ وَ الْجُرُوحَ قِصَاصٌ» (مائده: 45) ناظر به حرمت جان افراد و مشروعيت حکم قصاص در اديان آسماني غير از اسلام است. از خطاب در آيه شريفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُتِبَ عَلَيْكُمُ الْقِصَاصُ فِي الْقَتْلَى الْحُرُّ بِالْحُرِّ وَ الْعَبْدُ بِالْعَبْدِ وَ الأُنثَى بِالأُنثَى» (بقره: 178)، علامه طباطبائي استفاده نموده است که مسلمان در مقابل مسلمان قصاص ميشود و اين آيه نسبت به حرمت جان غيرمسلمانان، همچون اهل ذمه ساکت است (طباطبائي، 1390ق، ج1، ص432). در روايتي از امام صادق نيز تصريح شده است که اين آيه مخصوص جماعت مسلمانان است (عروسي حويزي، 1412ق، ج1، ص156). در آيه شريفه «وَ مَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ أَن يَقْتُلَ مُؤْمِنًا إِلاَّ خَطَاً» (نساء، 92)، خداوند متعال به مؤمنان اجازه قتل مؤمني را نميدهد، مگر آنکه کسي از روي خطا و اشتباه مرتکب آن شده باشد که در اين صورت، براساس عبارات بعدي آيه شريفه، براي آن خطا و اشتباه مجازاتي در نظر گرفته است، اما وي کشته نميشود. براساس فرمايشي از رسول گرامي عواقب منفي کشتن مؤمن نزد خداوند شديدتر از نابودي دنياست (نوري، 1408ق، ج18، ص207).
علاوه بر جان، اموال مسلمانان هم، چه در درون مرزهاي جغرافيايي کشور اسلامي باشد و چه در خارج آن، حرمت دارد و تصرف در آن بدون اذن مالکش مشروع نيست. بدينروي در منابع اسلامي نسبت به تعرض به اموال مسلمانان و مؤمنان هشدار داده شده و بر حرمت مال مسلمانان تأکيد شده است.
رسول مکرم علاوه بر جان مؤمن، به حرمت مال او نيز تصريح فرمودهاند (طبرسي، 1385ق، ص106). مطابق فرمايش آن حضرت در حجةالوداع، خون مسلمان و مال او حلال نيست، مگر آنکه با اختيار خود او باشد. در فرازي از خطبه حجةالوداع آمده است: «إِنَّ دِمَاءَكُمْ وَ أَمْوَالَكُمْ عَلَيْكُمْ حَرَامٌ كَحُرْمَةِ يَوْمِكُمْ هَذَا فِي شَهْرِكُمْ هَذَا فِي بَلَدِكُمْ هَذَا» (نوري، 1408ق، ج18، ص206).
در منابع اسلامي، به شدت از دشنامگويي و ناسزا گفتن به يکديگر نهي شده است (حر عاملى، 1409ق، ج12، ص297؛ طبرسي، 1385ق، ص105؛ برقى، 1371ق، ج1، ص100؛ كلينى، 1407ق، ج2، ص166). رسول مکرم دشنامگويى به مؤمن را موجب فسق، و قتال با او را سبب كفر، و خوردن گوشتش (از طريق غيبت) را معصيت، و حرمت مال او را مانند حرمت خونش دانستهاند (حر عاملى، 1409ق، ج12، ص297).
علاوه بر اين، آبروي مؤمن نيز بهسبب رابطه ولايي حرمت مييابد و نميتوان متعرض آن گرديد. در روايات، تکريم مؤمنان در حکم تکريم خداوند متعال دانسته شده است (همان، ج16، ص376). همچنين در روايتي از رسول مکرم آمده است: هر کس با سخني ملاطفتآميز برادر مؤمنش را تکريم نمايد و اندوهش را برطرف سازد، همواره تا زماني که در اين حال است، در سايه رحمت واسعه الهي بهسر خواهد برد (همان).
از سوي ديگر، از هرگونه رفتاري که منجر به تحقير و توهين مؤمنان ميشود، در اسلام مذمت گرديده و از آن نهي شده است. در آيه شريفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَايَسْخَرْ قَومٌ مِّن قَوْمٍ عَسَى أَن يَكُونُوا خَيْرًا مِنْهُمْ وَ لَانِسَاء مِن نِسَاء عَسَى أَن يَكُنَّ خَيْرًا مِنْهُنَّ وَ لَاتَلْمِزُوا أَنفُسَكُمْ وَ لَاتَنَابَزُوا بِالْأَلْقَابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِيمَانِ وَ مَن لَّمْ يَتُبْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (حجرات: 11)، از هرگونه تحقير و اهانت ديگران نهي شده است. به بيان تفسير الميزان، در اين آيه، «سخريه» به معناي استهزا (يعني ذکر چيزي که موجب تحقير انسان ميشود)، «لمز» به معناي مطرح کردن عيوب ديگران، و «تنابز بالالقابِ» صدا کردن يکديگر با القاب بد، مثل «فاسق» و «سفيه» است (طباطبائي، 1390ق، ج18، ص321).
در ابواب گوناگون کتب روايي نيز در روايات بسياري بر ضرورت حفظ حرمت مؤمنان تأکيد شده است. در برخي از آنها از هرگونه تحقير و ذليل شمردن مؤمنان، حتي فقرايشان بهشدت نهي شده است (ابنبابويه، 1385، ج2، ص523؛ حر عاملى، 1409ق، ج12، ص266، 267 و270). در برخي روايات، کوچک کردن مؤمن در حکم جنگ با خدا شمرده است (همان، ص266، 268، 269 و271). براساس برخي روايات، اقتضاي رابطه برادري مسلمانان با يکديگر آن است که در غياب يکديگر، از هم بدگويي نکنند؛ همانگونه که نبايد به هم خيانت ورزند، خدعه نمايند، به هم ظلم کنند و يکديگر را تکذيب نمايند (كلينى، 1407ق، ج2، ص166؛ طبرسي، 1385ق، ص104). در رواياتي عدم جواز تهمت به يکديگر از حقوق مسلمانان نسبت به يکديگر شمرده شده است (كلينى، 1407ق، ج2، ص170). در روايات بسياري بر ضرورت پوشاندن عيوب مؤمنان تأکيد شده است (حر عاملى، 1409ق، ج16، ص371، 379؛ طبرسي، 1385ق، ص105).
اينهمه تأکيد بر جان، مال و حيثيت مسلمانان و مؤمنان در منابع اسلامي نشان از اهميت فزاينده تولا در ميان احکامي دارد که خداوند مکلفان را وادار به رعايت آنها کرده و حفظ اين حرمتهاست که امنيت اجتماعي را در ميان مسلمانان به ارمغان ميآورد.
کاربست تبرا در سياست خارجي دولت اسلامي
الف) نقش تبرا در تقويت روحيه سلطهستيزي
همواره تاريخ شاهد حضور جرياناتي در عرصه بينالملل با عناويني همچون «سلطهگر، سلطهستيز، سلطهپذير و سلطهگريز» بوده است. قاعده تبرا متضمن نفي هرگونه سلطهگري براساس خوي قدرتطلبي و استکبار آدميان است و چون طاغوت به پشتوانه کفر و شرک، بهدنبال سلطهگري و قدرتطلبي برخي انسانها بر انسانهاي ديگر است، ازاينرو هرگونه سلطه کفار و مشرکان که زمينهساز سلطه طاغوت در حوزههاي فرهنگي، اجتماعي، سياسي و امنيتي و نيز اقتصادي باشد در اسلام نفي شده است.
بهمنظور مقابله با سلطهگري، اسلام در درجه نخست، مسلمانان را موظف ميسازد تا از استيلاي کفار بر ايشان جلوگيري نمايند: «وَ لَن يَجْعَلَ اللّهُ لِلْكَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً» (نساء: 141). در صورت تسلط کفار و مشرکان بر مسلمانان در حوزههاي گوناگون، آنان حريم مقدسات مسلمانان را خواهند شکست و براي اينکه از دين در جامعه اثري باقي نماند، تلاش خواهند کرد تا مسلمانان را نيز بهسوي آيين انحرافي خود سوق دهند: «ِان يَثْقَفُوكُمْ يَكُونُوا لَكُمْ أَعْدَاء وَ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ وَ أ َلْسِنَتَهُم بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ» (ممتحنه: 2).
اسلام در درجه بعد، بهمنظور مقابله با سلطه اجانب، مسلمانان را مکلف ميسازد تا با حفظ و تقويت برتري خود نسبت به کفار و مشرکان، به آنان مجال ندهند که حتي به فکر غارت و چپاول منابع مادي و معنوي مسلمانان بيفتند. در روايتي از حضرت رسول اکرم آمده است: «الاسلام يعلو و لايعلي عليه» (حر عاملي، 1409ق، ج26، ص14). بنابراين، اصل نفي سلطه، که برآمده از قاعده «تبرا» است، راه هرگونه نفوذ و تسلط حكومتهاي کفر و شرک را بر كشورهاي اسلامي و آحاد مسلمانان مسدود كرده است. درنتيجه غير مسلمانان تحت هيچ شرايطي و در هيچ زمينهاي نبايد بر مسلمانان چيرگي داشته باشند (ضيائي بيگدلي، 1366، ص51). براساس همين قاعده، حضرت امام خميني حكم به وجوب خودداري از قراردادهايي دادهاند كه با انعقاد آنها، زمينه تسلط سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي كفار فراهم ميشود (موسوي خميني، بيتا، ج1، ص486، مسئله 5 و 6).
ب) نقش تبرا در استقلال همهجانبه کشور اسلامي
تبرا متضمن نوعي غيريتسازي است نسبت به کساني که با حاکميت خداوند و اوليايش سر ستيز دارند. ازاينرو، ازجمله کاربستهاي قاعده «تبرا» نفي وابستگي يکجانبه نسبت به غيرمسلمانان و استقلال همهجانبه آنان نسبت به جريانات سلطهگر در حوزه بينالملل است. خداوند متعال از دولت اسلامي ميخواهد در مواجهه با کشورهاي گوناگون، مراقب عزت خود باشد، آن را تنها در جبهه ولايي مؤمنان ـ و نه در جاي ديگر ـ جستوجو نمايد و اين مبناي اصلي استقلال در اسلام بر پاية تبرا است: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» (منافقون: 8).
در منابع اسلامي، به برخي از استلزامات و کاربستهاي تبرا، که رعايت هريک از آنها ظرفيتي براي استقلال کشور اسلامي در قبال کشورهاي سلطهگر ايجاد ميکند، اشاره شده است. در اينجا به اهم آنها اشاره ميشود:
1. عدم اعتماد بر کفار و مشرکان معاند در هنگام مواجهه با آنان در زمان صلح و جنگ (آلعمران: 118)، زمينه نفي وابستگي کشور اسلامي به اجانب را فراهم ميکند. در مقابل، اعتماد به آنان و محرم اسرار قرار دادن آنان، زمينهساز نفوذ ايشان در کشور اسلامي و درنتيجه، سلب استقلال کشور اسلامي را موجب خواهد گرديد. در آيه شريفه «وَ لاَتَرْكَنُواْ إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّكُمُ النَّارُ وَ مَا لَكُم مِّن دُونِ اللّهِ مِنْ أَوْلِيَاء ثُمَّ لاَتُنصَرُونَ» (هود: 113) خداوند متعال از هرگونه اتکا به دشمن نهي کرده است.
2. نفي پذيرش ولايت غيرمسلمانان بر مسلمانان، ازجمله سازوکارهاي استقلال کشور اسلامي در مواجهه با سلطه همهجانبه اجانب است. ازاينرو، در قرآن کريم، هم از رابطه ولايي با اهل کتاب نهي شده است (مائده: 51)، هم کفار (نساء: 144؛ ممتحنه: 13) و هم با مشرکان (توبه: 28). حتي در برخي آيات بهطور مطلق از هرگونه رابطه ولايي با غير مسلمانان نهي گرديده است (مجادله: 22). از آيات ناهي پذيرش تولاي کفار و مشرکان، ميتوان استفاده کرد. «مؤمنان نهتنها ولايت کافران را نميپذيرند، به آنان مودت نيز ندارند؛ يعني هيچيک از مراحل سهگانه «مودت»، «تولا» و «اتخاذ ولي» را ندارند. حتي اصل مودت را ندارند که پايينترين مرحله است، چه رسد به «تولا» يا «اتخاذ ولي» که مستحکمترين رابطه است (جوادي آملي، 1388، ص163).
براساس آيه شريفه «لايَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكافِرينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ في شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصيرُ» (آلعمران: 28)، مؤمنان حق ندارند کفار را ولّي خود بگيرند و اگر کسي چنين کند، رابطه ولايي او با خدا منقطع ميگردد، مگر آنکه پذيرش ولايت آنان از روي تقيه و براي حفظ جان باشد. برخي از آيه شريفه فوق استفاده کردهاند که بنابر توصيه قرآن، «رابطه با کافران نبايد از رابطه با مسلمانان سبقت گيرد و درهرحال، حق تقدّم برقراري روابط با مسلمين بايد محفوظ بماند و روابط با غير مسلمانان نبايد پررنگتر از روابط مسلمين گردد» (علوي، 1385، ص34). اين درحالي است که آيه شريفه بههيچوجه درصدد بيان تقدم رابطه با مسلمانان نيست، بلکه درصدد بيان اين نکته است که رابطه ولايي با کفار مطلقاً ممنوع است.
البته نفي رابطه ولايي با کفار به معناي در پيش گرفتن رويکرد خصمانه در قبال آنان نيست، بلکه بدان معناست که نبايد با آنان آنچنان درآميخت که مسلمانان هويت اسلامي خود را از دست دهند و آن تمايزات اساسي و اصولي را فراموش کرده، آنان را همچون خويش بپندارند تا درنتيجه بهتدريج آنان زمينه نفوذ خود را در ميان مسلمانان فراهم نمايند و استقلالشان را از ايشان سلب کنند. برقراري رابطه ولايي به اين شکل، ميتواند پيامدهايي براي مسلمين بهدنبال داشته باشد؛ ازجمله بازگشت مسلمانان به سمت کفر، گم کردن راه حقيقت، و قرار گرفتن آنان در زمره ستمکاران (آلعمران: 100؛ ممتحنه: 1 و2؛ مائده: 51). همچنين از اين آيات استفاده ميشود: پذيرش ولايت کفار مطلقاً ممنوع است و تابع قيودي همچون تجاوزگري، توطئهگري يا فتنهانگيزي آنان نيست.
روشن است که پذيرش ولايت غيرمسلمانان مستلزم اطاعت از آنان است. در اين صورت، بهناچار يا بايد برخي واجبات شرعي همچون دعوت بهسوي اسلام کنار گذاشته شود و يا بايد به بسياري از اعمال تن داد که با شريعت اسلام ناسازگار است (انعام: 121) و يا مطابق با هوا و هوس آنان رفتار کرد (جاثيه: 18). در آيه شريفه «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوَاْ إِن تُطِيعُواْ الَّذِينَ كَفَرُواْ يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنقَلِبُواْ خَاسِرِينَ» (آلعمران: 149)، خداوند متعال به مسلمانان هشدار ميدهد که مبادا خود را به اطاعت کفار و مشرکان درآورند تا رضايت آنان را جلب نمايند؛ زيرا از اين طريق آنان خواهند توانست باورها و ارزشهاي الهي را در جامعه اسلامي را کمرنگ کنند و بدينسان، زمينه نفوذ ارزشها و باورهاي خود را در جامعه اسلامي فراهم نمايند.
3. قاطعيت و صلابت در برابر کفار و مشرکان از جمله عوامل استقلال کشور اسلامي و از جمله پيامدهاي تبراست. ازاينرو، کفار تمام تلاش خود را به کار ميگيرند تا کشور اسلامي را تبديل به کشوري منفعل و درنتيجه متزلزل نمايند. آنان بهدنبال آنند که مسلمانان از خود نرمشي نشان دهند که پيامدش ترک واجب يا ارتکاب حرام و يا حتي سکوت در برابر امر باطلي گردد: «وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ» (قلم: 9). حتي در برقراري روابط با بيگانگان، مسلمانان بايد توافقات و قراردادها را بهگونهاي تنظيم کنند که امري مخالف با قوانين الهي در آن رخ ندهد و به بهانه رابطه، ضوابط شرع اسلام به فراموشي سپرده نشود. براساس فرمايش امام صادق: «مَنِ اشْتَرَطَ شَرْطاً مُخَالِفاً لِكِتَابِ اللَّهِ فَلَايَجُوزُ لَهُ وَ لَايَجُوزُ عَلَى الَّذِي اشْتُرِطَ عَلَيْهِ وَ الْمُسْلِمُونَ عِنْدَ شُرُوطِهِمْ فِيمَا وَافَقَ كِتَابَ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ» (كلينى، 1407ق، ج5، ص169) و «كُلَّ شَرْطٍ خَالَفَ كِتَابَ اللَّهِ فَهُوَ بَاطِل» (ابنابيجمهور، 1405ق، ج3، ص219) و نيز به بيان رسول اکرم: «الصُّلْحُ جَائِزٌ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا صُلْحاً أَحَلَّ حَرَاماً أَوْ حَرَّمَ حَلَالًا» (ابنبابويه، 1413ق، ج3، ص32) در روابط با ساير کشورها نيز نبايد کوتاه آمد و به توافقي تن داد که منجر به ناديده گرفتن حلال و حرامي گردد.
4. از جمله عوامل نيل به استقلال عيني، شکلگيري استقلال ذهني است. برخي به سبب روحيه ذهني وابسته به اجانب، تلاش ميکنند به هر طريق ممکن، خود را به آنان شبيه سازند، و حال آنکه در منطق اسلام، از هرگونه شبيهسازي به اجانب پرهيز داده شده است و اين نشان از آن دارد که حتي با حفظ ظواهر نيز بايد از الگوگيري سبک زندگي اجانب خودداري نمود. به تعبير حضرت علي: «مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ عُدَّ مِنْهُمْ» (ابنحيون مغربى، 1385ق، ج2، ص513). در بياني ديگر، حضرت تأکيد فرمودند: کماند کساني که خود را به قومي شبيه سازند اما از آنان محسوب نگردند: «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ؛ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ» (نهجالبلاغه، 1415ق، ح207، ص696). در روايتي نقل شده است که حضرت علي همواره بر اين مطلب تأکيد داشتند که در صورت تأثيرپذيري، خودباختگي و انفعال در برابر دشمن، حتي در لباس و غذا، بايد انتظار ذلت و پستي داشت: «كَانَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ يَقُولُ: لَاتَزَالُ هَذِهِ الْأُمَّةُ بِخَيْرٍ مَا لَمْ يَلْبَسُوا لِبَاسَ الْعَجَمِ وَ يَطْعَمُوا أَطْعِمَةَ الْعَجَمِ: فَإِذَا فَعَلُوا ذَلِكَ ضَرَبَهُمُ اللَّهُ بِالذُّل» (برقى، 1371ق، ج2، ص410).
5. عدم چشمداشت به ياري و نصرت کفار و مشرکان زمينه خودباوري و استقلال کشور اسلامي را بيش از پيش فراهم ميکند. خداوند متعال از يکسو، در آيه شريفه «وَ كَفَى بِاللّهِ وَلِيًّا وَ كَفَى بِاللّهِ نَصِيرًا» (نساء: 45) تأکيد دارد که اگر کسي خداوند را ولي خود قرار داد نياز به ولايت و نصرت ديگران ندارد، و از سوي ديگر در آيه «الَّذِينَ يَتَّخِذُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِيَاء مِن دُونِ الْمُؤْمِنِينَ أَيَبْتَغُونَ عِندَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ العِزَّةَ لِلّهِ جَمِيعًا» (نساء: 139) تصريح نموده رابطه ولايي با کفار هرگز عزت، غنا و سربلندي مؤمنان را بهدنبال نخواهد داشت و چشم مسلمانان نبايد به ياري آنان باشد.
ج) نقش تبرا در اتخاذ رويکرد عزتمندانه در عرصه بينالملل
چه در زماني که دولت اسلامي در وضعيت صلح قرار دارد و چه در زمان جنگ، کشور اسلامي بايد از موضع اقتدار و عزت، با ديگر کشورها مواجهه نمايد. اصل «عزت» اصلي بنيادين در حوزه سياست خارجي دولت اسلامي است و هيچ اصل ديگري نميتواند بر آن حاکم شود. منشأ اصلي عزت، چنگ زدن به ريسمان الهي است؛ زيرا تمام عزتها از او ناشي ميشود: «مَن كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًا» (فاطر: 10). البته مؤمنان نيز به سبب حرکت در مسير بندگي خداوند، عزت را تنها در ميان خود ميجويند و عزتي فراي آن و در جاي ديگر جستوجو نميکنند: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ» (منافقون: 8). عزت اسلام و مسلمانان در صورتي محقق خواهد گرديد که مسلمانان به لوازم اصل عزتمداري پايبند باشند. در اينجا به برخي از سازوکارهاي اصل عزتمداري در حوزه سياست خارجي و روابط بينالملل اشاره ميشود:
1. مسلمانان در قبال جبهه کفر، همواره بايد از موضع اقتدار وارد شوند، نه از موضع ضعف و زبوني. نتيجه هرگونه سستي و خودباختگي در مقابل دشمن، از دست رفتن عزت کشور اسلامي در برابر ساير کشورهاست. از اينرو در آيات شريفه «وَ لاَتَهِنُوا وَ لاَتَحْزَنُوا وَ أَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ» (آلعمران: 139) و «فَلَاتَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَكُمْ وَ لَن يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ» (محمد: 35)، مسلمانان از سستي و خودباختگي در مقابل دشمن نهي شدهاند.
2. نشان دادن اقتدار و نمايش قدرت کشور اسلامي، چه در زمان صلح و چه در زمان جنگ، ميتواند مسلمانان را در موضع عزت قرار دهد. در قرآن کريم در آيه شريفه «وَ أَعِدُّواْ لَهُم مَّا اسْتَطَعْتُم مِّن قُوَّةٍ وَ مِن رِّبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدْوَّ اللّهِ وَ عَدُوَّكُمْ وَ آخَرِينَ مِن دُونِهِمْ لاَتَعْلَمُونَهُمُ اللّهُ يَعْلَمُهُمْ وَ مَا تُنفِقُواْ مِن شَيْءٍ فِي سَبِيلِ اللّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ وَ أَنتُمْ لاَتُظْلَمُونَ» (انفال: 60)، بر نمايش قدرت و آمادگي در برابر دشمن تأکيد شده است و آنگاه براساس آيه بعد «وَ إِن جَنَحُواْ لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَهَا وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ» (انفال: 61)، تحت چنين شرايط قدرتمندانهاي، اگر طرف مقابل درخواست صلح داشت، اين درخواست در صورتي که مصالح مسلمانان را به خطر نيندازد، مقبول کشور اسلامي قرار ميگيرد. بنابراين، حتي در موضع مذاکره و گفتوگو نيز اسلام تأکيد دارد: کشور اسلامي از موضع عزت و اقتدار وارد شود. البته در آيه بعد، خداوند متعال به مسلمانان گوشزد ميکند، اگر درخواست آنان از سر مکر و خدعه باشد، در آن صورت، پذيرش صلح روا نخواهد بود؛ زيرا ممکن است دشمن از راههاي گوناگون، نيروها و امکانات خود را تجهيز نمايد و اقتدار سپاه اسلام را به هر طريق ممکن تضعيف نمايد (طباطبائي، 1390ق، ج9، ص18).
3. لازمه حفظ عزت کشور اسلامي، حفظ استقلال و رفع وابستگي در عرصه بينالملل در مقابل اجانب و حفظ روحيه آزادگي در مقابل آنهاست. حضرت علي توصيه فرمودهاند: کسي خود را به بندگي ديگري نگيرد و همواره آزادگي پيشه کند: «وَ لاتَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً» (نهجالبلاغه، 1415ق، ن31، ص549).
4. برخورد شديد و غليظ با دشمنان ميتواند عزت و اقتدار کشور اسلامي را در پي داشته باشد. براساس آيه شريفه «مُّحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاء عَلَى الْكُفَّارِ رُحَمَاء بَيْنَهُمْ» (فتح: 29)، ازجمله ويژگيهاي مسلمانان، قاطعيت و شدت در برابر کفار و پرهيز از هرگونه عملي است که ذلت، خواري و تسليم در برابر آنان را پي داشته باشد. در آيه شريفه «ياأَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ» (توبه: 73) نيز خداوند متعال پيامبر خويش را به رفتار شديد با دشمنان امر ميکند.
د) نقش تبرا در کاهش قدرت سلطهگران
پرهيز دادن از رجوع به اجانب و بيگانگان در منابع اسلامي، که از لوازم قاعدة تبراست، منجر به کاهش قدرت و اقتدار آنان خواهد گرديد. در روابط بينالملل، بلوک شرق و غرب همواره با استثمار و بهرهگيري از کشورهاي پيراموني و ظرفيتهاي موجود در آنها، بر قدرت خود افزودهاند. بهمنظور تضعيف جايگاه سلطهگران در عرصه بينالملل، اسلام آموزههايي را مطرح نموده است؛ ازجمله برائت جستن از طواغيت (يونس: 41؛ توبه: 3؛ ممتحنه: 4) و رويگرداني از کفار و مشرکان معاند (حجر: 94؛ انعام: 68،70 و 106؛ منافقون: 4). هريک از اين اقدامات ميتواند سهمي در کاهش اقتدار قدرتهاي سلطهگر داشته باشد.
ه) نقش تبرا در تمايزبخشي نوع روابط با ساير کشورها
تبرا علاوه بر مرزکشي و بلوکبندي دو جريان بزرگ در روابط بينالملل، درخصوص نوع روابطي که کشور اسلامي با ساير کشورها برقرار ميکند نيز تأثير قابل توجهي دارد. براساس آيه «تَعَاوَنُواْ عَلَى الْبرِّ وَ التَّقْوَى وَ لاَتَعَاوَنُواْ عَلَى الإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ وَ اتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ شَدِيدُ الْعِقَابِ» (مائده: 2)، ازجمله ملاکهاي همکاري کشورها با يکديگر، «برّ» و «تقوا» ذکر شده است. از ديگر سو، هرگونه رابطه مبتني بر گناه، تعدّي و تجاوز ممنوع گرديده است. همچنين از آيات شريفه «لَايَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ لَمْ يُقَاتِلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ لَمْ يُخْرِجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ أَن تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَيْهِمْ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ إِنَّمَا يَنْهَاكُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِينَ قَاتَلُوكُمْ فِي الدِّينِ وَ أَخْرَجُوكُم مِّن دِيَارِكُمْ وَ ظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِكُمْ أَن تَوَلَّوْهُمْ وَ مَن يَتَوَلَّهُمْ فَأُوْلَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ» (ممتحنه: 8 و9) نيز استفاده ميشود که رابطه با مقاتلهکنندگان در دين، غاصبان سرزمينها و ياريگران غاصبان سرزمينها روا نيست.
نتيجهگيري
از جمله وظايف دولت اسلامي، بهرهگيري از احکام و قواعد فقهي در حوزه سياست خارجي و روابط بينالملل است. بهرهگيري از قواعد فقهي در اين حوزه، موجب اعتلاي کشور اسلامي و شکلگيري روابطي مبتني بر مصلحت، عزت و حکمت خواهد گرديد. از قواعد پرکاربرد و مؤثر در اين عرصه، قاعده «تولا» و «تبرا» است که التزام نظري و عملي به ولايت الهي و مودت قلبي ايماني از يکسو، و بغض و عداوت نسبت به طاغوت و دوريگزيني از ولايت طاغوت از سوي ديگر را ميطلبد. بر همين اساس، در ساختار روابط بينالملل، دو بلوک کاملاً غيرمتجانس و متضاد در مقابل يکديگر شکل ميگيرند که در قالب رقابت حق و باطل همواره يکديگر را به چالش ميکشند.
ازجمله کاربستهاي «تولا» در سياست خارجي دولت اسلامي، ايجاد همگرايي در صفوف مسلمانان با بهرهگيري از مشترکات ايماني است؛ همچنانکه اين قاعده ميتواند در رفع اختلافات و تنشهاي موجود ميان کشورهاي اسلامي نقشي ارزنده ايفا کند. باور به تولا، علاوه بر اينکه روابط ميان کشورهاي اسلامي را براساس اصل «حسن اعتماد»، شکل داده، آن را تقويت ميکند، متضمن ياريگري مسلمانان در قبال يکديگر و تلاش براي رفع آلام و رنجهايي است که ممکن است هريک از آنها را به شدت بيازارد. همچنين به خاطر حرمت جان، مال و عِرض مسلمانان، باور به تولا موجب ميشود مسلمانان نسبت به يکديگر احساس امنيت کنند و خود را در برابر خطرات و تهديدات احتمالي از سوي کشورهاي اسلامي ديگر مصون بدانند.
در ديگر سو، قاعده «تبرا» ضمن آنکه از يکسو، روحيه سلطهستيزي را در سياست خارجي دولت اسلامي تقويت ميکند، و از ديگر سو، اقتدار جريان سلطهگر در عرصه بينالملل را به چالش ميکشد و منجر به تضعيف آن ميشود و کشور اسلامي را واميدارد تا در برابر اجانب و بيگانگان رويکردي عزتمندانه اتخاذ نمايد. همچنين قاعدة مزبور، از طريق ظرفيتهايي که ايجاد ميکند، منجر به نفي وابستگي يکجانبه شده، استقلال کشور اسلامي را به شکلهاي مختلف و در عرصههاي گوناگون به ارمغان ميآورد. نيز اين قاعده ميتواند براي روابط ميان مسلمانان و غيرمسلمانان، چهارچوبي ارائه دهد تا براساس آن، حدود و ضوابط گونههاي روابط با ديگر بازيگران بينالملل، ازجمله دولتهاي غيراسلامي مشخص گردد.
- نهجالبلاغه، 1415ق، بيجا، دار الاسوة للطباعة و النشر.
- امام حسن عسکري، 1409ق، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري، قم، مدرسة الإمام المهدي.
- ابنابيجمهور، محمد بن زينالدين، 1405ق، عوالي اللئالي العزيزية في الأحاديث الدينية، تحقيق و تصحيح مجتبي عراقي، قم، دار سيدالشهدا للنشر.
- ابنبابويه، محمد بن على، 1376، الأمالي، چ ششم، تهران، کتابچي.
- ـــــ ، 1378ق، عيون أخبار الرضا، تحقيق مهدي لاجوردي، تهران، جهان.
- ـــــ ، 1385، علل الشرائع، قم، كتابفروشى داورى.
- ـــــ ، 1413ق، من لايحضره الفقيه، تحقيق و تصحيح علياکبر غفاري، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامي وابسته به جامعة مدرسين حوزة علمية قم.
- ابنحيون مغربى، نعمان بن محمد، 1385ق، دعائم الإسلام، تحقيق آصف فيضى، چ دوم، قم، مؤسسة آلالبيت.
- ابنشعبه حرانى، حسن بن على، 1404ق، تحف العقول، تصحيح وتعليق علياكبر غفاري، چ دوم، قم، مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين.
- بجنوردي، سيدمحمدحسن، 1430ق، القواعد الفقهية، تحقيق مهدي مهريزي و محمدحسين درايتي، چ چهارم، قم، دليل ما.
- برقى، احمد بن محمد بن خالد، 1371ق، المحاسن، تحقيق جلالالدين محدث، قم، دار الكتب الإسلامية.
- جمعي از نويسندگان، 1425ق، القواعد الاصولية و الفقهية علي مذهب الامامية، زيرنظر محمدعلي تسخيري، تهران، مجمع العالمي للتقريب بين المذاهب الاسلامية.
- جوادي آملي، عبدالله، 1388، روابط بينالملل در اسلام، تحقيق و تنظيم و ويرايش سعيد بندعلي، قم، اسراء.
- حرّ عاملى، محمد بن حسن، 1409ق، وسائل الشيعة، قم، مؤسسة آلالبيت.
- حلبى، تقى بن نجم ابوالصلاح، 1404ق، تقريب المعارف، تحقيق فارس تبريزيان (الحسون)، قم، الهادي.
- ضيائي بيگدلي، محمدرضا، 1366، اسلام و حقوق بينالملل، چ دوم، تهران، شركت سهامي انتشار.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، چ دوم، بيروت، مؤسسة العلمي للمطبوعات.
- طبرسي، ابوالفضل علي، 1385ق، مشكاة الأنوار في غرر الأخبار، چ دوم، نجف، المكتبة الحيدرية.
- عروسي حويزي، عبد علي ابنجمعه، 1412ق، تفسير نورالثقلين، تحقيق السيد هاشم الرسولي المحلاتي، چ چهارم، قم، اسماعيليان.
- علوي، سيدمحمود، 1385، مباني فقهي روابط بينالملل، تهران، امير کبير.
- قمى مشهدى، محمد بن محمدرضا، 1368، تفسير كنز الدقائق و بحر الغرائب، تهران، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى.
- قمى، على بن ابراهيم، 1363، تفسير القمي، چ سوم، قم، دار الكتاب.
- كراجكى، محمد بن على، 1410ق، كنز الفوائد، تحقيق و تصحيح عبدالله نعمة، قم، دار الذخائر.
- كلينى، محمد بن يعقوب، 1407ق، الكافي، تحقيق علي اکبر غفاري، چ چهارم، تهران، دار الكتب الإسلامية.
- كوفى، فرات بن ابراهيم، 1410ق، تفسير فرات الكوفي، تحقيق محمد کاظم، تهران، مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي.
- مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحارالانوار، چ2، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
- مصطفوي، سيدمحمدکاظم، 1429ق، القواعد، چ هفتم، قم، مؤسسة النشر الاسلامي.
- موسوي خمينى، سيدروحاللّه، بيتا، تحرير الوسيلة، قم، مؤسسه مطبوعات دار العلم.
- نوري، حسين بن محمدتقي، 1408ق، مستدرك الوسايل و مستنبط المسايل، قم، مؤسسة آلالبيت لإحياء التراث