معرفت سیاسی، سال سیزدهم، شماره دوم، پیاپی 26، پاییز و زمستان 1400، صفحات 79-96

    نصیحت و سیاست، رویکردی دینی: بازاندیشی در معنای «نصیحت» در روایت «النصیحة لائمة المسلمین»

    نوع مقاله: 
    پژوهشی
    نویسندگان:
    علی محمد حکیمیان / استادیار گروه حقوق، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه
    ✍️ سیدمحمود طیب حسینی / استاد گروه قرآن پژوهی، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه / tayyebhoseini@rihu.ac.ir
    مطهره سادات طیب حسینی / دانشجوی دکتری علوم قرآنی و حدیث، دانشگاه قم
    چکیده: 
    یکی از مفاهیم سیاسی رایج در ادبیات سیاسی و فرهنگ دینی «نصیحت زمامدار مسلمانان» است. این مفهوم سیاسی در روایتِ «ثَلاثٌ لایُغِلُّ عَلَیهِنَّ قلبُ عبدٍ مسلمٍ:... وَ النصیحة لائمة المسلمینَ...» از رسول خدا ریشه دارد. سؤال این است که با توجه به فرهنگ عرب عصر نزول، مقصود از «نصیحتِ زمامدار مسلمانان» در این روایت چیست؟ دیدگاه مشهور میان نویسندگان معاصر مفهوم عام «نصیحت» را تا آنجا تعمیم داده که شاملِ نظارت مردم بر زمامدار، امر به معروف و نهی از منکر، و حتی نقد و اعتراض نسبت به او نیز می شود. به منظور پاسخ به سؤال مزبور و ارزیابی دیدگاه مشهور، این مقاله با روش «توصیفی و تحلیلی» به تحقیق در کاربرد «نصیحت» در متون عصر نزول پرداخته و با استناد به قرآن، روایات و گزارش های تاریخی و فضای صدور روایت، ضمن نقد دیدگاه مشهور، به این نتیجه دست یافته که مفهوم «نصیحت» در روایت یادشده، منحصر به مصادیقی همچون حمایت، اطاعت خالصانه، یاری و همراهی آحاد مردم، احزاب و اقشار گوناگون مردم نسبت به زمامدارِ جامعه اسلامی در امور کلان جامعه، ازجمله جهاد و دفاع از دین و کیان حاکیمت اسلامی است. درواقع این حدیث، اصلی متفاوت برای تحکیم و تقویت حاکمیت دینی، به منظور گسترش و استقرار پایه های دین اسلام بنیان می نهد که از دو مسیر اصلاح ارتباط مردم با زمامدار از یک سو، و مردم با مردم از سوی دیگر محقق خواهد شد و لازم است همگان به آن ملتزم باشند. البته این اصل ناقض ضرورت امر به معروف و نهی از منکر، نقد، اعتراض و نظارت بر حاکم اسلامی نیست.
    Article data in English (انگلیسی)
    Title: 
    A Religious Approach to Advice and Politics, Rethinking the Meaning of "Advice" in the Narration «النصيحة لائمة المسلمين» (Advice to the Muslim Rulers)
    Abstract: 
    One of the political concepts common in political literature and religious culture is " advice to the Muslim ruler". This political concept is rooted in the narration " «ثَلاثٌ لايُغِلُّ عَلَيهِنَّ قلبُ عبدٍ مسلمٍ:...وَ النصيحة لائمة المسلمينَ...» " by the Messenger of God. Based on the Arab culture at the time of revelation, what is the meaning of " advice to the Muslim rulers" in this narration? The popular view among contemporary writers has extended the general concept of "advice" to the extent that it includes people's supervision over the ruler, enjoining what is good and forbidding what is evil, and even criticizing and objecting to him. In order to answer this question and evaluate the popular view, this article uses the descriptive and analytical method to investigate the use of "advice" in the texts of the revelation era. Criticizing the popular view, quoting the Quran, narrations and historical reports and taking into account the context of narration, the paper has reached the conclusion that the concept of "advice" in the narration is limited to support, sincere obedience, help and support of individuals, parties and various walks of the people in relation to the ruler of Islamic society in the general affairs of society, including jihad and defending the religion and the rule of Islam. In fact, in order to expand and establish the foundations of Islam, this hadith establishes a different principle for consolidating and strengthening the religious rule, which will be achieved through two ways of improving the relationship between the people and the ruler on the one hand, and improving the relationship of individuals with one another on the other hand. Of course, this principle does not negate the necessity of enjoining the good and forbidding the evil, criticizing, objecting to and supervising the Islamic ruler
    References: 
    متن کامل مقاله: 

    مقدمه
    يکي از مفاهيم سياسي رايج در ادبيات سياسي و فرهنگ ديني «نصيحت زمامدار مسلمانان» است. اين مفهوم سياسي ريشه در روايتي از رسول‌ خدا دارد که در منابع شيعي چنين آمده است: امام صادق فرمودند: رسول‌ خدا در منا براى مردم سخنرانى كردند و فرمودند: خدا خرم و شادان گرداند بنده‏اى كه سخنم را بشنود و به خاطر سپارد و به كسانى كه نشنيده‌اند، برساند...: «ثَلاثٌ لايُغِلُّ عَلَيهِنَّ قلبُ عبدٍ مسلمٍ: إخلاصُ العملِ لِلهِ وَ النصيحة لائمة المسلمينَ وَ الّلزومُ لِجماعَتِهِم؛ سه چيز است كه دل هيچ مسلمانى به آن خيانت نكند: خالص ساختن عمل براى خدا، خيرخواهى پيشوايان مسلمانان، و همراه بودن با جماعت مسلمانان» (کليني، 1429ق، ج2، ص336؛ ابن‌بابويه، 1376، ص350؛ همو، 1362، ج1، ص149؛ مفيد، 1413ق، ص186؛ و بدون انتساب به امام صادق: قمي، 1404ق، ج1، ص171). اين روايت از جهات گوناگون نيازمند بحث است؛ ازجمله اعتبار و صحت روايت، معناي «لايغِلُّ»، مقصود از «ائِمّه» که آيا منظور آن امامان معصوم از اهل‌بيت پيامبر است يا همه زمامداران مسلمان را در‌بر مي‌گيرد؟ و مقصود از «نصيحه» و اينکه واژه مزبور شامل امر به معروف و نهي از منکر و حتي برخي معاني‌ همچون نقد و اعتراض به زمامدار مسلمانان نيز شامل مي‌شود يا نه؟
    برخي از محققان از عبارت ياد شده، به ضميمه رواياتي ديگر، حقوق امام بر مردم و در مقابل، يکي از تکاليف مردم در برابر امام را استفاده کرده و معتقدند: يکي از حقوق امام و حاکم جامعه اسلامي بر مردم آن است که مردم بايد امام را نصيحت کنند. چنانچه «نصيحت» در اين روايت به همان مفهوم رايجِ امروزي آن معنا شود يکي از حقوق امام بر مردم آن است که مردم در هر زمينه‌اي که لازم ببينند بايد به نظارت بر امام، نصيحت وي، و امر به معروف و نهي از منکر او بپردازند.
    اما اگر اين واژه به‌معناي ديگري جز معناي مشهورش باشد، موضوع اين روايت چيزي غير از امر به معروف و نهي از منکر امام خواهد بود و در نتيجه، اين روايت در مقام بيان حق ديگري براي امام است.
    مقاله حاضر درصدد است از ميان محورهاي ياد شده در اين حديث، تنها به بررسي مفهوم «نصيحت» در آن بپردازد تا حقي که بر اساس اين روايت براي امام زمامدار بر امت و مردم مطرح شده به درستي شناخته شود. همچنين فرض مقاله بر اين است که «ائمّة المسلمين» منحصر به معصومان نبوده و شامل زمامدارانِ غيرمعصوم نيز مي‌شود.
    بنابراين، تحقيق حاضر درصدد پاسخ به اين سؤال است که با توجه به فرهنگ عرب عصر نزول، چه معنايي از «نصيحت پيشواي (زمامدارِ) مسلمانان» مقصود روايت است؟
    درباره اعتبار روايت بايد گفت: اين حديث با عبارات متفاوت در کتب متعددي آمده و ـ دستِ‌کم ـ برخي از طرق و اسناد آن صحيح است. افزون بر نقل اين روايت در کتب حديثي معتبر فريقين، مفاد اين حديث از چنان شهرتي برخوردار است که از سوي همه مذاهب تلقي به قبول شده و فقها و مفسران عموماً درباره صحت آن ترديد نکرده‌اند. اهميت موضوع سبب شده است در جوامع روايى شيعه، فصلى با همين عنوان باز شود (براي نمونه ر.ک: كلينى، 1429ق، ج2، ص336؛ مجلسي، 1403ق، ج2، ص148؛ فيض كاشانى، 1406ق، ج2، ص98، «بابُ ما اَمَرَ النبىُ بالنصيحة لائمة المسلمين و اللزوم لجماعتهم، و مَن هُم»). در منابع اهل‌تسنن، روایت نصیحت زمامدار مسلمانان به این‌صورت نقل شده است: «عن تميم الداري:‏ أنّ رسول الله قال: إنّما الدين‏ النصيحة ثلاثاً، قالوا: لمن يا رسول‌الله؟ قال: لله و لكتابه و لرسوله و لأئمة المسلمين و عامتهم» (ثعلبی، 1422ق، ج9، ص293).
    دانشمندان مسلمان به مناسبت‌هايي، به‌طور پراکنده درباره روايت يادشده و مفاد «نصيحت» در آن بحث کرده‌اند. اما پس از انقلاب اسلامي، به‌گونه‌اي روشن، گويا نخستين‌بار مرحوم آيت‌الله منتظري با استناد به اين روايت، در سلسله مباحث حکومت اسلامي خود، دومين مبناي نظارت عمومي بر حاکميت در نظام مردم‌سالار ديني را فريضه «نصيحت به ائمه مسلمين» معرفي کرد و نتيجه اين فريضه را با امر به معروف و نهي از منکر يکسان شمرد (ر.ک: منتظري نجف‌آبادي، 1409ق، ج8، ص308). پس از وي، عمدتاً متأثر و همسو با ديدگاه ايشان، مقالات ذيل درباره روايت ياد شده در اين‌باره تأليف شده است:
    ـ مقاله «نصيحت ائمه مسلمين»، از محمد سروش محلاتي؛ مؤلف با تأکيد بر اينکه نصيحت پيشوايان داراي ابعاد حقوقي، سياسي، فقهي و تربيتي است، به‌تفصيل درباره سند و دلالت احاديث مشتمل بر عبارت «النصيحة لائمة المسلمين» بحث کرده است. برداشت ايشان از کلمه «نصيحت» در اين روايات، همان معناي مشهور (خيرخواهي) است؛ يعنى هر گفتار يا عملى كه در آن خير منصوح منظور شده باشد. اما همسو با آيت‌الله منتظري، با استناد به مجموعه‌اي از رواياتِ ناظر به انتقاد و اعتراض مردم به امام‌ علي در دوره زمامداري آن حضرت، معناي «نصيحت» يا «خيرخواهي» را به امر به معروف و نهي از منکر، نقد و انتقاد و اعتراض به امام و زمامدار مسلمانان تعميم داده است (سروش محلاتي، 1375).
    ـ مقاله «نظارت شهروندان بر حاکمان در مقام نصيحت‌گري»، از قاسم جعفري؛ وي در مقاله‌اش با اشاره به وجود دليل عقلي، نقلي، سيره عملي پيامبر و امام‌ علي بر ضرورت نصيحت حاکمان، مقصود از نصيحت حاکمان را مشورت دادن و کمک به حاکم اسلامي و تقويت او در امر اداره حکومت و پيشبرد آن بر موازين صحيح عقلي و شرعي، گوشزد کردن خطرات احتمالي و مانند آن دانسته است. در عين حال، همسو با آيت‌الله منتظري «نصيحت» را شامل نظارت بر حاکم، امر به معروف و نهي از منکر و در صورت فساد حاکم، با رعايت سلسه مراتب امر به معروف و نهي از منکر، نصيحت را به تلاش براي عزل حاکم نيز تعميم مي‌دهد (ر.ک: جعفري، 1387).
    ـ مقاله «نصيحت در فقه سياسي شيعه»؛ از علي شيرخاني؛ نويسنده در اين مقاله با استناد به لغت و روايات، به بيان معناي «نصيحت» پرداخته و با اين نتيجه‌گيري که نصيحت شعاع وسيعي دارد و شامل هرگونه گفتار و کردار خيرخواهانه در ارشاد به مصالح دنيوي و اخروي، تعليم در صورت جهل، تنبيه در صورت غفلت، دفاع در صورت عجز، جلوگيري از لغزش و سقوط، کمک به اصلاح و مانند آن مي‌شود، اظهار داشته: گاه ممکن است نصيحت با زبان انتقاد، جدال احسن، تذکر عيب و تلاش براي رفع آن ظهور پيدا کند. وي ديدگاه آقاي سروش را تقويت کرده است (شيرخاني، 1397).
    ـ مقاله «فرهنگ نصيحت»، از محمد‌ خوش‌نظر؛ مؤلف با رويکردي متفاوت در مقاله کوتاهش، روايت «النصيحة لائمة المسليمن» را به بحث گذاشته و با استناد به روايات متعدد و تحليل عقلي متين، اولاً نزديک به مقاله حاضر، «نصيحت» را به ارشاد و راهنمايي و ارائه شيوه حکومت‌داري تفسير کرده و به‌طريق اولي، تعميم آن به نقد و اعتراض و امر به معروف و نهي از منکر را نقد کرده است. ثانياً، مقصود از «ائمه» را در اين روايت، را امامان معصوم معرفي کرده است (خوش‌نظر، 1379).
    بنابراين تمايز مقاله حاضر با مقالات ياد شده ـ بجز مقاله اخير ـ اين است که اولاً، در اين مقاله تعميم معناي «نصيحت ائمه مسلمانان» به مصاديق نظارت بر حاکم، امر به معروف و نهي از منکر، انتقاد و اعتراض و برخي معاني‌ از اين دست نقد خواهد شد. ثانياً، «نصيحتِ ائمه مسلمانان» به‌مثابه يک نظريه سياسي معرفي خواهد شد که از سوي رسول‌ خدا براي تحکيم پايه‌هاي حکومت اسلامي مطرح شده است و مفهومي فراتر از اطاعت از حاکم دارد. ثالثاً در تمايز با مقاله اخير، معناي «ائمه مسلمين» را شامل زمامدارانِ پيشوا، اما غير معصوم نيز مي‌داند.
    ذکر اين نکته ضروري است که مقاله حاضر به هيچ‌روي درصدد انکار ضرورت نظارت بر حاکم و در صورت لزوم، امر به معروف و نهي از منکر، و حتي نقد و اعتراض نسبت به وي نيست. اين امور ادله خاص خود را دارد و صاحب‌نظران به‌تفصيل در اين‌‌باره سخن گفته‌اند (ر.ک: همان؛ ورعي، 1381، ص176-192و 294-300)، بلکه هدف مقاله اثبات بيگانه بودن اين امور با حديث «النصيحة لائمة المسلمين» است.
    تحقيق در معناي «نصيحت» در روايت محل بحث
    فرضيه مقاله حاضر اين است که نصيحت در روايت «... النصيحة لائمة المسلمين...» به يک ‌معنا، ناظر به برخي از مصاديق معناي عام خيرخواهي است با مؤلفه‌هايي همچون: مشورت دادن، همراهي و همدلي کردن با زمامدار اسلامي و ياري کردن وي در مقابله با دشمنان خارجي و يا جريان‌هاي برانداز در داخل حکومت و نيز در مسائل کلان جامعه اسلامي، تا حاکم بتواند با همراهي و کمک آحاد مردم، نخبگان و قشرها و احزاب و جريانات سياسي و اجتماعي موجود در جامعه اسلامي، حاکميت دين و دستورات الهي را در جامعه مستقر سازد و از دين اسلام و مسلمانان دفاع کند.
    براي اثبات اين فرضيه لازم است چهار گام طي شود: 1. تحقيق در معنا و کاربرد لغوي «نصيحه»؛ 2. تحقيق در معناي قرآني «نصيحه»؛ 3. تحقيق در کاربرد «نصيحت» در گزارش‌هاي تاريخي عصر نزول؛ 4. بررسي فضاي صدور و سياق روايت.
    1. معناي «نصيحت» در لغت
    «نصيحة» و «نُصح» مصدر «نصح، ينصَحُ» است (فيومي، 1425ق، ج2، ص607). مشتقات اين کلمه در زبان عربي در دو معناي حسي به‌کار رفته است:
    1. دوختن و خياطي کردن (فراهيدي، 1410ق، ج3، ص119؛ ابن‌دُرَيد، 1988، ج1، ص544)؛ مثلاً به مشک آبي که خوب و محکم دوخته شده و منفذي در آن باقي نگذارده‌اند و رطوبتي پس نمي‌دهد «سِقاءٌ ناصِحٌ» گويند، و به ابري که از آن باراني نمي‌بارد، از باب تشبيه به آن مشک «سحابَةٌ ناصِحَةٌ» مي‌گويند (مدني، 1384، ج5، ص69).
    2. عسل خالص؛ به عسل خالصي که موم آن را گرفته‌اند «عسلٌ‏ ناصِح» گويند (همان؛ جوهري، 1376ق، ج1، ص411).
    سپس لغويان دوره‌هاي بعد و مفسران درباره تقدم يکي از اين دو معنا بر ديگري اختلاف کرده‌اند. برخي معناي دوختن را اصل دانسته و از آن اصلاح ميان دو چيز يا دو شخص و بدون غَش بودن را برداشت کرده‌اند؛ و برخي ديگر معناي دوم را اصل دانسته، از آن معناي خلوص را برداشت کرده‌اند؛ و سرانجام، برخي نيز هر دو معنا را تلفيق کرده و يک معناي ترکيبي به‌عنوان معناي اصلي «نصح» درنظر گرفته‌اند؛ مثلاً ابن‌فارس (م395ق) با ترجيح معناي دوختن مي‌نويسد:
    «نُصح» و «نصيحة» مخالف «غِشّ» است. اين کلمه از «ناصح» به‌معناي خياط گرفته شده و بر هماهنگي و سازگاري ميان دو چيز و اصلاح ميان آنها دلالت مي‌کند (ابن‌فارس، 1404ق، ج5، ص435؛ نيز ر.ک: راغب، 1412ق، ص808).
    مهم است که بدانيم در کاربردهاي حسي ماده «نصح»، مشتقات اين کلمه بيشتر درباره خياطي به‌کار رفته يا به آن قابل ارجاع است؛ مثلاً سوزن خياطي را «نَصاحه» و «مِنصَحَه» و نخ خياطي را «نَصاح» و به خياط «ناصح» و «نصيح» و پارچه دوخته شده را «منصوح» گويند، و «نَصَحتُ الثوبَ» يعني: لباس را دوختم (فراهيدي، 1410ق، ج3، ص119؛ ابن‌دُرَيد، 1988، ج1، ص544).
    برخي پنداشته‌اند کاربرد «نصح» در معناي خياطي کردن ـ درواقع ـ به‌معناي وصله کردن يا ترميم لباس فرسوده به‌منظور جلوگيري از پيشرفتِ پارگي آن است (ر.ک: سروش محلاتي، 1375، ص139)، درحالي‌که در هيچ‌يک از کاربردهاي ماده «نصح» ترميم و وصله کردنِ پارگي و فرسودگي ديده نمي‌شود، بلکه به‌معناي خياطي کردن است؛ مثل آنکه دو لبه چرم را به هم نزديک کرده، با دوختن آن، چرم را به مشک آبي تبديل کنند.
    برخلاف ابن‌فارس، ابن‌منظور (م719ق) و فيومي (م770ق) گويا معناي دوم را ترجيح داده و خلوص را به‌عنوان معناي اساسي نصيحت پذيرفته‌اند: «نصح» به‌معناي اخلاص ورزيدن و صدق و مشورت و عمل کردن است (ابن‌منظور، 1426ق، ج2، ص615؛ فيومي، 1425ق، ج2، ص407).
    اما از سخن سيدعلي خان مدني (م1118ق) که در معناي «نصيحت» از دو واژه «خلوص» و «صلاح» بهره گرفته است، مي‌توان برداشت کرد که وي هر دو معنا را با هم در نصيحت جمع کرده است: «نصح» يعني: ارشاد کردن ديگري از روي خلوص نيت، به چيزي که صلاح وي در آن است (مدني، 1384، ج‏5، ص69).
    در ميان مفسران نيز رشيدرضا با صراحت هر دو معناي خلوص و اِحکام و اصلاح را در معناي نصيحت ديده است. وي مي‌نويسد: «نصيحت» و «نُصح» اقدام به‌کاري است که موجب اصلاح چيزي شده و خالي از غش و خلل و فساد باشد. اين کلمه از «نصح العسل» (عسل صاف و خالص) و «نصح الخياطُ الثوبَ» (لباس را نيکو و محکم دوخت؛ به‌طوري که در آن منفذ يا نقصي باقي نگذاشت) گرفته شده است (ر.ک: رشيدرضا، 1414ق، ج10، ص587). کاربردهاي گوناگون واژه «نصيحت» در زبان عرب به‌گونه‌اي است که قابل ارجاع به هر دو معناي ريشه «نصح»، يعني خلوص و اِحکام (خياطت) هست، و بدين‌روي ديدگاه کساني که واژه «نصيحت» را مشتمل بر هر دو معنا ديده‌اند تأييد مي‌شود. در نتيجه بايد واژه «نصيحت» را داراي معناي جامعي دانست که بيانگر انجام عمل يا گفتن سخني است که خير و صلاح منصوح در آن بوده، موجب استحکام کار او گردد و از هر‌گونه غش و فسادي عاري باشد.
    در لغت‌نامه‌هاي فارسي براي «نصح» معاني جامه دوختن، خالص شدن، پنددادن، پند و اندرز، ضد غشّ، وعظ کردن، خالص کردن مودت، و نيک خواستن بيان شده است (ر.ک: دهخدا، 1373، ج13، ص19909). ازجمله معاني بيان شده براي «نصيحت» نکوخواهي و خيرخواهي است (ر.ک: همان، ص19927). از ميان معاني ياد شده معناي «خيرخواهي» دقيق‌تر، جامع‌تر و قابل تطبيق بر مصاديق فراواني، همچون مشورت دادن، ارشاد کردن به مصالح و خير منصوح، حمايت، ياري و همراهي کردن با منصوح، اطاعت کردن از وي و حتي امر به معروف و نهي از منکر است. چون اين مصاديق، احتمالاً گاه غير قابل جمع باشند، براي تعيين مصداق «نصيحت» در حديث موضوع بحث، لازم است کاربردهاي قرآني و روايي «نصيحت» نيز بررسي گردد تا ميزان نقش سياق و قرائن در محدود شدن يا محدود نشدن مصداق آن روشن گردد:
    2. کاربرد «نصيحت» در قرآن
    ترديدي نيست که قرآن کريم افزون بر اينکه کتاب دين است، اصيل‌ترين، غني‌ترين و معتبرترين منبع زبان عربي متعلق به صدر اسلام نيز هست که در شناخت معناي واژگان، مي‌توان به آن مراجعه کرد. واژه «نصح» با مشتقاتش در مجموع 13 بار در قرآن کريم آمده است. از اين آيات در هفت جا پيامبران در مقام نصيحت‌کننده امت‌هاي خود برآمده‌اند. در يک آيه شيطان خطاب به آدم و حوا در بهشت، خود را ناصح معرفي کرده؛ در يک آيه برادران حضرت يوسف خطاب به حضرت يعقوب، خود را ناصح حضرت يوسف خوانده؛ يک بار خواهر حضرت موسي در دربار فرعون، خانواده‌اي را براي شيردادن حضرت موسي، به آنها معرفي نموده که ناصح نوزاد‌ند (قصص: 12)؛ يک بار مؤمن آل‌فرعون خود را ناصح قوم معرفي کرده؛ يک بار توبه به «نصوح» بودن وصف شده است؛ و در نهايت، يک بار نيز مؤمنان ضعيف، بيمار و فقير به نصيحت کردن خدا و رسول سفارش شده‌اند.
    برخي مفسران آيات مشتمل بر واژه «نصيحت» را به دو معنا تفسير کرده‌اند: در آياتي که ناصح نسبت به منصوح در جايگاه برتر يا برابر قرار دارد، مانند نصيحت کردن پيامبران نسبت به مردم، يا نصحيت مؤمن آل‌فرعون نسبت به قومش و نصحيت خواهر موسي به خاندان فرعون، آن را به‌معناي «خيرخواهي» تفسير کرده‌اند (ر.ک: خسرواني، 1390ق، ج3، ص259؛ مغنيه، 1378، ج3، ص535). و در آياتي که نصيحت‌کننده نسبت به منصوح در جايگاه پايين‌تري قرار دارد، مانند نصيحت مؤمنان ضعيف، بيمار و فقير نسبت‌به خدا و رسول، «نصيحت» را به اين معاني تفسير نموده‌اند: 1. ايمان به خدا و اطاعت از پيامبر در نهان و آشکار؛ 2. دوستي نسبت به خدا و رسول؛ 3. حب و بغض در راه خدا و پيامبر (براي نمونه ر.ک: زمخشري، 1407ق، ج2، ص301؛ طبرسي، 1412ق، ج2‏، ص76؛ رشيدرضا، 1414ق، ج10، ص597؛ حوي، 1424ق، ج4، ص2341). اين واژه در صيغه امر، هرگاه از شخص فرودست خطاب به فرادست، يا از شخصي نسبت به شخص همطراز خودش بيان شود به‌معناي «درخواست و خواهش» است، و هر‌گاه از شخص فرادست نسبت به فرودست صادر شود، به‌معناي دستور است.
    اما برخي مفسران «نصيحت» را در همه آيات قرآن، حتي در آيه 91 سوره توبه به يک معناي جامع تفسير کرده‌اند و آن خالص کردن قلب از هر‌گونه غش در گفتار و رفتار است (پنهان کردن مصلحت در چيزي و آراستن امري که در آن مصلحت نيست براي شخص منصوح نيست) (ر.ک: طبرسي، 1372، ج4، ص635 و ج5، ص91؛ طباطبائي، 1390ق، ج8، ص35، 178 و ج9، ص362).
    بايد توجه داشت که آيات مشتمل بر ماده «نصح» علاوه بر دلالت بر اين معناي جامع، هريک ممکن است با توجه به قرائن موجود در آيه، اقتضاي مصداق خاصي از نصيحت، و متفاوت با مصداق آيات ديگر داشته باشد؛ مثلاً، در برخي آياتي که پيامبران ناصح امت خويش معرفي مي‌شوند، به‌روشني مصداق امر به معروف يا نهي از منکر قابل برداشت است؛ اما در آيه‌ 12 قصص، معنا ندارد که ناصح بودن خانواده‌اي براي شيردادن و کفالت موساي نوزاد، به امر به معروف و نهي از منکر نسبت به حضرت موسي تفسير شود. بنابراين، فرض پذيرش معناي جامع و اساسي براي واژه‌هاي برخوردار از مصاديق متنوع، به اين معنا نيست که در همه سياق‌ها، واژه قابل تفسير به آن معناي جامع با همه مصاديق گوناگون است، بلکه در عين برخورداري از معناي اساسي، بايد به‌معناي نسبي که سياق تعيين‌کننده آن است، تفسير شود (براي آگاهي بيشتر از اين قاعده، ر.ک: ايزوتسو، 1368، ص15 و 16؛ سعيدي روشن، 1387، ص77-102)؛ مانند واژه «طيب» که داراي معنايي عام و جامع است (يعني: هر چيز مطبوعي که خوشايند نفس است و انسان از آن لذت مي‌برد)، اما در کاربردهاي گوناگون اين واژه به‌حسب سياق و قرائن موجود، يکي از مصاديق آن قابل حمل بر واژه در قرآن است (ر.ک: طيب‌حسيني، 1395، ص153-154).
    3. مصداق «نصيحت» در آيه 91 توبه
    آيه 91 سوره توبه که آخرين آيه نازل شده بر پيامبر است، مشتمل بر واژه «نصح» بوده که در سياق جنگ تبوک قرار گرفته است. در مقابل منافقان و گروهي از باديه‌نشينان که به‌دنبال عذرتراشي براي عدم حضور در جنگ تبوک بودند و در آيات شريفه توبيخ شدند، در آيه 91 اين سوره خداي تعالي عذر سه گروه (يعني ضعيفان، بيماران و فقيران غيرتوانمند بر تهيه هزينه و ملزومات شرکت در جنگ) را براي عدم حضور در غزوه تبوک پذيرفته و آنان را به شرط نصيحت نسبت به خداي تعالي و پيامبرش غير گناهکار مي‌شمرد:
    «لَيْسَ عَلَى الضُّعَفاءِ وَ لا عَلَى الْمَرْضى‏ وَ لا عَلَى الَّذينَ لا‌يَجِدُونَ ما يُنْفِقُونَ حَرَجٌ إِذا نَصَحُوا لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ ما عَلَى الْمُحْسِنينَ مِنْ سَبيلٍ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحيمٌ؛ بر ناتوانان و بيماران و آنها كه براى هزينه [سفر] به چيزى دسترسى ندارند ـ اگر نسبت به خدا و پيامبرش، خيرخواه باشند ـ گناهى نيست [كه در جنگ شركت نكنند]؛ زيرا بر نيكوكاران راهى [براى سرزنش‏] نيست؛ و خداوند آمرزگارى مهربان است» (توبه: 91).
    اين آيه شريفه که نزديک‌ترين تعبير قرآني درباره نصيحت نسبت‌به حديث «النصيحة لائمة المسلمين» است، قابل تفسير به نظارت بر حکمراني زمامدار مسلمانان، يا امر به معروف و نهي از منکر يا ارشاد يا اعتراض و نظير اينها نيست؛ زيرا در اينجا سخن از نصيحت نسبت به خدا و پيامبر است. در حالي که همه مردم مدينه از سوي پيامبر مکلف به حضور در جهاد و جنگ تبوک شده‌اند و هيچ‌يک از افراد، گروه‌ها و قبايل عذري براي عدم حضور در جهاد ندارند ـ بجز تعدادي از منافقان که حضور آنان موجب اخلال در سپاه مي‌شد. (ر.ک: طيب‌حسيني و مشک‌مسجدي، 1394) ـ شرط اجازه به اين سه گروه براي عدم حضور در ميدان نبرد با دشمنان اسلام، نصيحت نسبت به خدا و پيامبر است. روشن است که فضاي اين آيه شريفه فضاي حمايت و پشتيباني و ياري پيامبر در جهاد و دفاع از اسلام و پيامبر در مدينه است. فضاي جدا شدن از خط نفاق حاضر در مدينه است که براي مدينه خالي از پيامبر و مردان مجاهد برنامه‌ريزي کرده بود تا در زمان حضور پيامبر و مسلمانان در ميدان جنگ، در مدينه به ايشان ضربه بزنند. ازاين‌رو خداي متعال به گروه‌هاي صاحب عذر حقيقي که امکان شرکت آنان در جهاد نيست، اجازه تخلف مي‌دهد؛ اما تخلف آنان از جهاد و ماندن در مدينه نبايد موجب تضعيف روحيه ساير مجاهدان براي شرکت در جهاد در آن شرايط بسيار سخت باشد. آنان وظيفه داشتند به هر وسيله ممکن، با زبان و عمل و هر امکان ديگري پيامبر را براي انجام جهادي موفق‌تر حمايت و ياري کنند.
    مفسران تفاسير گوناگون از «نصيحة لله و للرسول» به‌دست داده‌اند. برخي به ذکر معنايي کلي اکتفا کرده‌اند؛ اما بسياري از مفسران با نظر به سياق آيه، مصاديقي روشن براي نصيحت بيان نموده‌اند. برخي از مصاديق و معاني بيان شده براي نصيحت نسبت به پيامبر در اين آيه شريفه عبارت است از: نفاق نورزيدن (ابن‌عبدالسلام، 1429ق، ج1، ص261)؛ اجتناب از فتنه‌انگيزي و شايعه‌پراکني و ايجاد تزلزل در جامعه (ابن‌کثير، 1419ق، ج4، ص174)؛ انواع کمک به مجاهدان و خانواده‌هاي آنان (قاسمي، 1418ق، ج5، ص477)؛ خالص کردن نيت از هرگونه غشّ و دعا براي پيروزي مجاهدان در غلبه بر دشمن (ابوحيان، 1420ق، ج5، ص482)؛ حراست از شهر مدينه و خانواده مجاهدان و حفظ اموال آنان در ماجراي جنگ تبوک (قطب، 1425ق، ج3، ص1685؛ مغنيه، 1424ق، ج4، ص85)؛ اطاعت از پيامبر در نهان و آشکار و محبت نسبت به ايشان (زمخشري، 1407ق، ج2، ص301)؛ به ترديد نينداختن مؤمنان نسبت‌به جهاد خالي نکردن دل آنها (طباطبائي، 1390، ج9، ص362)؛ کتمان اسرار مجاهدان؛ و تشويق جامعه به مقاومت در برابر خيانتکاران و ياري کردن آنان با زبان (رشيد‌رضا، 1414ق، ج10، ص587؛ زحيلي، 1411ق، ج10، ص349؛ نيز با عباراتي متفاوت: مکارم شيرازي، 1371، ج8، ص81؛ صادقي تهراني، 1406ق، ج13، ص257؛ فضل‌الله، 1419ق، ج11، ص186؛ مدرّسي، 1419ق، ج4، ص251؛ سعدي، 1408ق، ص395).
    4. کاربرد «نصيحت» در روايات صدر اسلام
    در اين مرحله به‌منظور شناخت معناي دقيق‌تر «نصيحت زمامداران مسلمانان»، کاربردهاي اين واژه را در فرهنگ عصر نزول بررسي مي‌کنيم. در اين بررسي که متون تاريخي، اعم از روايات معصومان و روايات تاريخي را مطالعه مي‌کنيم، قرينه‌هاي روشني دال بر معناي اين واژه مشاهده مي‌شود که به فهم مقصودِ آن کمک مي‌کند. برخي از اين ‌روايات عبارت‌اند از:
    يکم. نصر‌بن مزاحم در کتاب وقعة صفين مي‌نويسد: امام اميرالمؤمنين در نامه‌اي به فرماندهان سپاهشان چنين نوشتند: از بنده خدا علي اميرالمؤمنين. اما بعد، همانا حق والي آن است که هر امري را که درباره مردم به او مي‌رسد، تغيير ندهد... و همانا حق شما بر من است که هيچ رازي را به خودم اختصاص ندهم و آن را از شما پوشيده ندارم مگر درباره جنگ، و هيچ امري را از شما پنهان ندارم مگر در حکم؛ و هيچ حقي را از وقت خودش تأخير نيندازم و شما را نسبت به چيزي خوار نشمرم و تحقير نکنم و اينکه همه شما نزد من در حق برابر باشيد. هرگاه من اين کارها را انجام دهم بر شما نصيحت و اطاعت از من واجب خواهد بود. پس، از دعوت من روي برنگردانيد... (ابن‌مزاحم، 1404ق، ص107).
    سياق اين روايت به‌روشني دلالت دارد بر اينکه نصيحت همسو و هماهنگ با اطاعت است، و ارتباطي با امر به معروف و نهي از منکر و اعتراض و نظارت و اموري از اين دست ندارد. بنابراين، درباره معناي نصيحت در اين روايت، دو احتمال وجود دارد: يکي آنکه عطف طاعت بر نصيحت عطف تفسيري باشد و نصيحت به همان معناي اطاعت باشد؛ و دوم ـ که مرجَّح است ـ اينکه عطف اين دو کلمه دال بر تمايز معناي آنها بوده و در نتيجه، مقصود از «نصيحت» در اينجا عبارت از مشورت و همراهي و حمايت و ارشاد به مصالح جامعه اسلامي و ساير اقداماتي باشد که مقدمه اطاعت کردن است. نيز مي‌توان عطف اطاعت بر نصيحت را از قبيل عطف خاص بر عام دانست و اطاعت را يکي از مصاديق نصيحت شمرد.
    دوم. همو خطبه‌اي از امام علي و امام حسين در دعوت مردم به جهاد نقل کرده است که در بخشي از آن، هاشم‌بن عتبه خطاب به اميرالمؤمنين مي‌گويد:... و تو اي اميرالمؤمنين، نزديک‌ترين مردم در خويشاوندي به رسول‌ خدايي و برترين مردم در پيشگامي به ايمان، و همه مي‌دانيم که آنان نسبت به تو چه موقعيتي دارند، ولي خداوند شقاوت را بر آنان حتمي ساخته و هواهاي نفساني آنان را به خود متمايل ساخته و آنان ستمگرند. بنابراين دستان ما به سوي تو براي پذيرفتن (فرمانت) و اطاعتت گشوده است و دل‌هايمان با بذل نصيحت نسبت به تو باز و شادمان است و نفس‌هايمان تو را ياري مي‌کند، درحالي‌که عليه مخالفان تو با نشاط است... (همان، ص111-112).
    در اين روايت نيز سياق عبارت از جمله تعبيري مثل «دستان ما گشوده است» و «دل‌هايمان باز و شادمان است» به‌روشني دلالت دارد براينکه نصيحت با اطاعت و همراهي و حمايت و ياري کردن و مشورت دادن سازگاري دارد، و فضاي حاکم بر خطبه امام و مخاطبان حاکي است که نصيحت نسبت به امام، با معناي عام نصيحت که امر به معروف و نهي از منکر و نظارت بر حاکم از مصاديق آن باشد بيگانه است.
    سوم. صفار در بصائر الدرجات روايتي نقل کرده که در آن سخن از نصيحت نسبت به پيامبران به ميان آمده است:
    علي‌بن ابراهيم از مفضّل نقل کرده است که به امام صادق نامه‌اي نوشت و اين پاسخ از امام برايش آمد: اما بعد، من تو و خودم را به تقواي الهي و اطاعتش و پارسايي و تواضع در برابر خداوند و آرامش و اجتهاد و تلاش (در عمل) و گرفتن اوامر الهي و نصيحت کردن نسبت به پيامبرانش و پيشي گرفتن در اموري که موجب رضايت الهي مي‌شود و اجتناب از هرچه خداوند از آن نهي کرده است، سفارش مي‌کنم... (صفار، 1404ق، ج1، ص526).
    در اين روايت که به جاي ائمه سخن از نصيحت نسبت پيامبران الهي به ميان آمده است، از دو جهت قرينه وجود دارد که مقصود از «نصيحت پيامبران»، مصاديقي همچون ايمان و اطاعت از پيامبران و عمل به آيين و دستورات آنان و اخلاص در محبت ورزيدن و ياري کردن و هر‌گونه عمل و گفتاري است که پيامبران را به اهدافشان برساند؛ ازجمله مشورت دادن به آنان. يکي از اين دو قرينه نسبت دادن نصيحت به پيامبران الهي (رسله) است و معنا ندارد که توده‌هاي مردم پيامبران خود را امر به معروف يا نهي از منکر کنند، و دوم بخش ديگري از سياق روايت است که در آن نصيحت رسولان در رديف فضايلي همچون «تقوا و ورع از محارم و پارسايي و تواضع در برابر خداوند و آرامش و اجتهاد و تلاش (در عمل) و گرفتن اوامر الهي و پيشي گرفتن در اموري است که موجب رضايت الهي مي‌شود و اجتناب از هرچه خداوند از آن نهي کرده» است.
    چهارم. طبري آملي در المسترشد في إمامة علي‌بن أبي‌طالب مي‌نويسد: پس ثابت شد که حضرت علي جان خود را فداي رسول‌ خدا کرده است و در شبي که پيامبر از مکه خارج شد، در رختخواب آن حضرت خوابيد و مشرکان تلاش مي‌کردند که آسيب ناخوشايندي به ايشان وارد کنند و حضرت علي پيامبر را با جان خويش حفظ کرد و خود را در معرض هلاکت قرار داد و اين است محبت بالغ و نصيحت کامل حضرت علي نسبت به پيامبر (طبري آملي، 1415ق، ص439).
    چنان‌که مشاهده مي‌شود، نصيحت حضرت علي نسبت به پيامبر، که در جايگاهي بالاتر از آن حضرت قرار داشت، اين است که با بذل جان از پيامبر دفاع کرد و خود را در معرض فدا شدن ايشان قرار داد.
    1-4. ارتباط نصيحت با جهاد
    در روايت ديگري آمده است که شخصي به امام علي خطاب کرد: اي اميرمؤمنان! فکر نمي‌کني که اگر رسول‌ خدا فرزند پسري از خود باقي مي‌گذاشت و به بلوغ و کمال مي‌رسيد، عرب امر خلافت را به او تسليم مي‌کرد؟ حضرت در پاسخش فرمودند: خير! در اين صورت هم اگر فرزند رسول‌ خدا کاري را که من انجام دادم، در پيش نمي‌گرفت عرب او را مي‌کشت... در ادامه روايت، حضرت مي‌فرمايند:
    رسول‌ خدا مرا به خاطر نسبت خويشاوندي به آن درجه قرب ـ که شما مي‌دانيد ـ به خودش نزديک نکرد، بلکه به‌سبب توانايي‌ام براي جهاد در راه خدا و نصيحت و خيرخواهي‌ام به خود نزديک کرد... (ابن ‌ابي‌الحديد، 1404ق، ج20، ص298).
    ذکر «جهاد» در اين روايت در کنار «نصيحت» و نيز سياق جمله، به‌ويژه عبارت «به‌سبب نسبت خويشاوندي به آن درجه قرب به خودش نزديک نکرد» (لم يقرَّبني بما تعلمونه من القرب للنسب) قرينه‌اي است بر اينکه مقصود از «نصيحت» معنايي همسو و نزديک به جهاد، اطاعت و ياري کردن در ميدان جنگ و تلاش براي پيروزي وي است. ‌علاوه بر آن، طبق شناختي که ما از ادب حضرت علي داريم، آن حضرت در برابر پيامبر جز تصديق و تسليم و فرمانبري و حمايت و ياري چيزي از خود نشان نمي‌داد.
    2-4. ارتباط «نصيحت» با «مشورت»
    سيدبن طاووس در اقبال الاعمال براي روز پنجم ماه رمضان دعايي نقل کرده که در آن «نصيحت» با «مشورت» همنشين شده و بخشي از مؤلفه معنايي آن را شکل داده است و اين نشان از ارتباط معنايي اين دو مفهوم در فرهنگ ديني دارد. در بخشي از اين دعا آمده است:
    «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي التَّثَبُّتَ فِي أَمْرِي وَ الْمُشَاوَرَةَ مَعَ أَهْلِ النَّصِيحَةِ وَالْمَوَدَّةِ لِي بِالتَّوَاضُعِ فِي قَلْبِي؛ خدايا، کسب اطمينان در امرم را، و مشاوره با اهل نصيحت را، و مودت همراه با تواضع در قلبم را روزي‌ام کن».
    در اين روايت مشاوره با اهل نصيحت همنشين شده است. علاوه بر آن، اين جمله با عبارت «دنبال اطمينان بودن در امور» هم‌سياق شده است و هر دو نقش تعيين‌کننده‌اي در معناي نصيحت دارند و آن را به امور و اهدافي که شخص به‌دنبال تحقق آنها در زندگي است، محدود مي‌کند (ابن‌طاووس، 1409ق، ج1، ص126).
    در روايات متعددي، ميان نصيحت و مشورت پيوند داده شده که مجال طرح همه آنها در اين مقاله نيست (براي نمونه، ر.ک: برقي، 1371، ج2، ص375).
    3-4. ارتباط «نصيحت» با «نصرت»
    در روايتي ديگر که بيعت اهل کوفه با مسلم ‌بن عقيل، نماينده امام حسين، را گزارش مي‌کند، «نصيحت» با کلمه «نصرت = ياري کردن و پيروزي بر دشمن» همنشين شده است. اين همنشيني نيز آشکارا مفهوم «نصيحت زمامداران» را در ارتباط نزديک با ياري کردن امام به‌منظور پيروزي در ميدان جنگ و غلبه بر دشمن تعيين مي‌کند. بخشي از روايت چنين است:
    ... پس امام به جهاد دعوت کرد و آماده کارزار شد و همراه با فرزندان و اهل‌بيتش از حرم خدا و حرم رسول‌الله خارج شد و به‌منظور ياري گرفتن از گروهي از شيعيانش که در عراق او را دعوت کرده بودند به‌سمت عراق حرکت کرد، و پيشاپيش خويش، پسرعمويش مسلم بن عقيل را به عراق فرستاد و او را براي دعوت مردم به خدا و گرفتن بيعت از مردم راضي کرد. هنگامي‌که مسلم به کوفه آمد، اهل کوفه با او براي حضرت بيعت کردند و پيمان بستند و تعهد کردند که ياري و نصيحتش کنند. پس پيمان خود را در بيعت محکم کردند؛ اما طولي نکشيد که بيعت شکستند... (اربلي، 1381، ج2، ص5).
    فضاي حاکم بر اين روايت نيز از مفهوم «نصيحت والي و زمامدار» جز معناي بيعت و حمايت و تبعيت و ياري به ذهن القا نمي‌کند.
    4-4. ناصح بودن حضرت عباس نسبت به امام حسين
    يکي از جاهايي که به‌خوبي معناي «نصيحت» در متون ديني و روايي را نشان مي‌دهد زيارتنامه‌اي است که از امام صادق درباره حضرت ابوالفضل العباس وارد شده است. اين زيارتنامه به ما تعليم مي‌دهد که خطاب به حضرت عباس بگوييم:
    «... يَابْنَ أَمِيرِ‌الْمُؤْمِنِينَ، أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِيمِ وَ التَّصْدِيقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِيحَةِ لِخَلَفِ النَّبِيِّ...؛ اي پسر اميرالمؤمنين، من درباره شما شهادت مي‌دهم به تسليم بودن، تصديق کردن، وفا و خيرخواهي نسبت به فرزند شايسته پيامبر...» (مفيد، 1413ق، ص121).
    در اين روايت نيز معناي «نصيحت» در حوزه رهبري و پيشوايي قرار دارد و مفهوم عامي دارد که تسليم بودن، تصديق کردن و وفا کردن از مصاديق برجسته آن در ارتباط با پيشوايان است. يعني: ناصح با تمام وجود تلاش مي‌کند با اطاعت و حمايت و ياري، خود را در خدمت آرمان‌هاي امام حسين قرار دهد تا امام براي دستيابي به اهداف مقدسش به نيروي ناصح اعتماد کامل داشته باشد.
    5-4. نصيحت اهل بصره نسبت به يزيد‌ بن مسعود براي ياري امام حسين
    روشن‌تر از روايات پيشين، نامه‌اي است که امام حسين در جريان قيام خود، براي بزرگان و اشراف اهل بصره نوشتند و توسط يکي از غلامان خود به نام ابورزين براي آنان فرستادند. امام در اين نامه، بزرگان اهل بصره ازجمله يزيد ‌بن مسعود نهشلي و منذر ‌بن جارود عبدي را به ياري خود و لزوم اطاعت از خود دعوت کردند. يزيد ‌بن مسعود با شنيدن پيام امام، طوايف بني‌تميم و بني‌حنظله و بني‌سعد را جمع کرد. آنان را در جريان نامه حضرت ‌گذارد و از آنان درخواست مشورت و کمک کرد. مطابق اين گزارش، بني‌تميم گفتند: به خدا سوگند که ما به تو نصيحت و خيرخواهي ارزاني مي‌کنيم، و براي رأيي صائب و نيکوتر، خود را به تلاش و زحمت مي‌اندازيم؛ سخنت را بگو که ما آن را مي‌پذيريم... (حسيني موسوي، 1418ق، ج2، ص173-174).
    در اين روايت تاريخي نيز به قرينه مضمون نامه امام حسين به اشراف بصره و سخنان يزيد‌ بن مسعود خطاب به طايفه بني‌تميم و پاسخ مردم به وي، مقصود از «نصيحت»، پذيرفتن سخن يزيد‌ بن مسعود و ياري کردن وي و همراهي با او در هر تصميمي است که بگيرد، بعد از آنکه مردم اعتماد خود را به يزيد‌ بن مسعود اعلام کردند و به جايگاه اجتماعي و منزلت او نزد خود اعتراف نمودند.
    6-4. ناصح معرفي کردن اسب به‌سبب محافظت از صاحبش
    در تفسير منسوب به امام حسن عسکري نيز روايتي آمده است که در آن، امام علي اسب خود را ـ که در ميدان جنگ او را از وجود چاهي که دشمن براي قتلش پيش روي آن حضرت کنده و روي آن را پوشانده بود، باخبر ساخت ـ ناصح خود خواندند و اقدامش را نصيحت شمردند، در حق او دعا کردند (امام حسن بن علي، 1409ق، ص282-381).
    صرف‌نظر از صحت و سقم و اعتبار سند اين روايت ـ دست‌کم ـ اين نکته مسلّم است که در اين متن که تعلق آن به قرن چهارم قمري قطعي است، «نصيحت» به‌معناي کسي را از نقشه دشمن با خبر کردن و موجبات نجات و سلامت او را فراهم ساختن است.
    7-4. سفارش رسول‌ خدا به نصيحت اهل‌بيت خود
    علي بن جعفر در کتاب مسائل علي بن جعفر، از برادرش امام موسي بن جعفر و ايشان از پدر بزرگوارش امام صادق نقل کرده است که رسول‌ خدا فرمودند: «هر کس وضوي کاملي بگيرد و نمازش را نيکو به‌جا آورد و زکات مالش را بپردازد و غضبش را کنترل کند و زبانش را زنداني کند و براي گناهانش استغفار کند و نسبت‌به اهل‌بيت رسول‌ خدا نصيحت کند، او حقايق ايمان را تکميل کرده و درهاي بهشت برايش کامل گشوده خواهد بود (عريضي، 1409ق، ص339؛ براي آگاهي از دو نقل متفاوت ديگر اين روايت: ر.ک: برقي، 1371، ج1، ص11 و 290).
    اين روايت در فهم نهايي معناي «نصيحت» در صدر اسلام و عصر رسول‌ خدا بسيار روشن و حائز اهميت است. در اين روايت که از رسول‌ خدا نقل شده است، آن‌حضرت يکي از وظايف مؤمنان نسبت به اهل‌بيت خود را نصيحت آنان معرفي کرده‌اند. ‌علاوه برآن، نصيحت را در رديف وضوي کامل گرفتن، به‌جا آوردن نماز به‌نحو نيکو، اداي زکات مال، کنترل خشم، نگهداري زبان و استغفار قرار داده‌اند. بنابراين در عصر نزول ـ دست‌کم ـ يکي از معاني روشن نصيحت، به‌ويژه در ارتباط با امامان اهل‌بيت نصيحت آنان بوده است، و هرگز اين نصيحت در سياق روايت ياد شده به‌معناي امر به معروف يا نهي از منکر و ساير معاني همسو با اين معنا، همچون انتقاد و اعتراض نمي‌تواند باشد، بلکه بايد به‌معناي اظهار دوستي و حمايت و ياري و کمک و اطاعت از آنان و مشورت دادن به آنان به‌منظور دستيابي آنان به اهداف و مقاصدشان است.
    از مجموع روايات مزبور، به‌دست مي‌آيد که اساساً در صدر اسلام، هنگامي‌که مفهوم «نصيحت» در ارتباط با زمامداران به‌کار مي‌رفت، ناظر به مصاديقي همچون حمايت عملي و گفتاري، تبعيت، ياري و همراهي، ارشاد و مشورت دادن به زمامدار در جهت مصالح جامعه و امور مربوط به حوزه مسؤوليتش، اطاعت و عدم نفاق و معاني‌ از اين دست بوده، و اينها هيچ نسبتي با حق نظارت بر زمامدار، امر به معروف و نهي از منکر، انتقاد و اعتراض به او و ساير مصاديق «نصيحت» ندارند.
    5. فضاي صدور روايت
    بررسي فضاي صدور روايت محل بحث نيز همين معناي برداشت شده از روايات و همسو با مفهوم نصيحت در آيه 91 توبه را تأييد مي‌کند. روايت «النصيحة لائمة المسلمين» در حجة‌الوداع و در منا خطاب به مؤمنان بيان شده است. تفسير قمي ذيل آيه شريفه «يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ‏‏ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُكَ مِنَ النَّاسِ‏» قسمتي از خطبه رسول‌ خدا در روز عيد قربان در منا را چنين نقل کرده است: «....بعد از آن، چون آخرين روز ايام تشريق شد، خداوند سوره "إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ" را بر پيامبر نازل کرد. به‌دنبال آن رسول ‌خدا فرمود: با نزول اين سوره، خبر رحلتم به من داده شده است. سپس فرمان نماز جماعت در مسجد خيف را داد، و چون مردم گردآمدند، حمد و ثناي خدا به جاي آورد و فرمود: خداوند شاد و خرم گرداند مردي را که سخنم را بشنود و به خاطر سپرد و به کساني که نشنيده‌اند برساند؛ زيرا چه‌بسا کساني حامل فقه (دانش دين) به ديگران باشند، اما خود، آن را نفهميده باشند، و چه بسا افرادي که حامل فقه به کساني فقيه‌تر از خود باشند. سه چيز است که قلب هيچ مرد مسلماني به آن خيانت نمي‌کند: اخلاص اعمال براي خدا و نصيحت نسبت به پيشوايان مسلمانان و همراهي با جماعت آنان؛ زيرا دعوت آنان در آينده به آنان احاطه دارد: "فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ". مؤمنان با يکديگر برادرند و خون‌هاي آنان با هم برابر است. کمترين آنان براي ذمه‌شان تلاش مي‌کند، و آنان دست واحدند عليه غير خودشان "إِخْوَةٌ تَتَكَافَأُ دِمَاؤُهُمْ، يَسْعَى بِذِمَّتِهِمْ أَدْنَاهُمْ، وَ هُمْ يَدٌ عَلَى مَنْ سِوَاهُمْ"، اي مردم! من در ميان شما دو چيز گرانبها باقي مي‌گذارم. گفتند: آن دو چيز گرانبها چيست؟ فرمود: کتاب خدا و اهل‌بيتم. خداي لطيف و خبير به من خبر داده است که آن دو از يکديگر جدا نشوند تا در کنار حوض بر من وارد شوند؛ مانند اين دو انگشتم ـ و در اين حال دو انگشت سبابه‌اش را کنار هم قرار داد و گفت: ـ نمي‌گويم مثل اين دو انگشت ـ و انگشت سبابه و وسط خود را کنار هم قرار داد و فرمود: ـ مانند اين دو، و اين يکي بر آن ديگري برتري دارد (بزرگتر است).
    پس از اين خطبه‌ رسول‌ خدا، گروهي از اصحاب پيامبر در همان منا گرد هم آمدند و گفتند: محمد مي‌خواهد امامت را ميان اهل‌بيت خودش قرار دهد. سپس چهار تن از آنان از منا خارج شده، به مکه رفتند و وارد مسجدالحرام (داخل کعبه) شدند و با يکديگر عهد و پيمان بستند و ميان خود عهدنامه‌اي نوشتند که هرگاه محمد از دنيا رود يا کشته شود، هرگز اجازه ندهند امر امامت به اهل‌بيتش برسد. پس خداوند اين آيه را درباره آنها و تصميمشان نازل کرد: «أَمْ أَبْرَمُوا أَمْراً فَإِنَّا مُبْرِمُونَ أَمْ يَحْسَبُونَ أَنَّا لا‌نَسْمَعُ سِرَّهُمْ وَ نَجْواهُمْ بَلى‏ وَ رُسُلُنا لَدَيْهِمْ يَكْتُبُونَ‏» (زخرف: 79). بعد از آن خطبه، رسول‌ خدا از مکه خارج شد و به سمت مدينه حرکت کرد و در غدير خم فرود آمد... (قمي، 1404ق، ج1، ص171-173).
    چنان‌که ملاحظه مي‌شود، اين روايت و فرمايش رسول‌ خدا در آخرين روز از ايام تشريق و بعد از خطبه معروف منا زمينه‌ساز تعيين امام اميرالمؤمنين علي براي امر خلافت و امامت بر امت بود و مردم را به حمايت و ياري و همراهي با امامي دعوت نمود که در چند روز بود نصب کرد، و بنابراين ارتباطي با موضوع نظارت بر امر حکومت و امر به معروف و نهي از منکر و اعتراض و انتقاد نسبت به زمامدار ندارد. حتي اين امور مصداقي از معناي عام نصيحت در اين روايت نيز نمي‌تواند باشد، بلکه سياق و فضاي صدور اين روايت به‌روشني دلالت دارد که «نصيحت» در اين فضا به‌معناي «خيرخواهي نسبت به منصوح»، شامل آن دسته از مصاديقي مي‌شود که امام و زمامدار جامعه اسلامي را در راه تحقق اهداف بلند دين در جامعه اسلامي از يک‌سو، و دفاع از کيان دين و جامعه اسلامي در مقابل انواع دشمنانش ياري رساند؛ از وفاي به عهد و پيمان و بيعت و حمايت زباني و عملي و ياري و همراهي و همکاري و مشورت دادن گرفته تا اطاعت و محبت و مانند آن.
    علاوه بر فضاي صدور روايت، عبارت «فَإِنَّ دَعْوَتَهُمْ مُحِيطَةٌ مِنْ وَرَائِهِمْ» بيانگر آن است که نصيحت مزبور نسبت به زمامدار مسلمانان بر ذمه تک‌تک مؤمنان ثابت است و هيچ فردي از شمول و خطاب آن مستثنا نيست. نيز مقصود از عبارت «وَ هُم يدٌ عَلى مَن سِواهُم» در روايت، آن است که مسلمانان بايد عليه دشمنانشان يکديگر را ياري کنند، و بايد در برابر دشمن با يکديگر وحدت کلمه و انسجام و يکپارچگي داشته باشند (ر.ک: فيض کاشاني، 1406ق، ج2، ص98-99). اين جمله گرچه جمله‌اي خبري است؛ اما به‌معناي انشا و امر است؛ يعني مسلمانان بايد در برابر دشمنانشان و در برابر ساير اديان، يکديگر را ياري کنند و «يد واحده» باشند، و حق ندارند يکديگر را تضعيف و خوار کنند (مازندراني، 1382، ج7، ص17).
    شاهد ديگر اين برداشت، سياق روايت و عطف عبارت «وَ اللزومُ لجماعتهم» بر «النَصيحَة لائمَة المُسلمين» است که يکي ناظر به تحکيم روابط آحاد جامعه با امام، پيشوا و زمامدارِ مشروعِ جامعه اسلامي است، و ديگري ناظر به اصلاح و تحکيم روابط ميان مردم در جامعه اسلامي، و اين هر دو راهکاري عملي براي استقرار و تحکيم پايه‌هاي حاکميت و به تبع آن استواري دين اسلام در زمين است.
    نتيجه‌گيري
    مسئله مقاله حاضر بررسي معناي نصيحت در حديث «... النصيحة لائمة المسلمين...» بود. از رهگذر مباحث مقاله به‌دست آمد که اولاً، در فرهنگ عربي مقصود از «نصيحت» هر عمل يا سخني است که خالي از غش بوده، در منصوح خلل و فساد ايجاد نکند و موجب استحکام رابطه ناصح با منصوح شود و نشان‌دهنده خلوص نيت ناصح نسبت به منصوح باشد. به نظر مي‌رسد «خيرخواهي» در زبان فارسي، برابر مناسبي براي «نصيحت» باشد.
    نزديک‌ترين آيه مشتمل بر واژه «نصيحت» به حديث «...النصيحة لائمة المسلمين» آيه 91 سوره توبه است که در آن به مؤمنان ضعيف، بيمار و فقير اجازه تخلف از شرکت در جنگ داده شده است، به شرط آنکه ناصحِ خدا و رسول باشند. مفسران با توجه به سياق و فضاي نزول آيه، مقصود از نصيحت در اين آيه شريفه را مصاديقي همچون ياري، حمايت و اطاعت همراه با مودت و اخلاص نسبت به پيامبر براي انجام جهادي موفق‌تر، و جدا شدن از منافقان و جريان نفاق حاضر در مدينه دانسته‌اند.
    در گزارش‌هاي تاريخي نيز شواهد فراوان حکايت از آن دارد که در سده‌هاي نخستين اسلامي، «نصيحت» در عرف سياسي و حکومت به‌معناي مشورت دادن، همراهي و همدلي کردن با زمامدار اسلامي و ياري کردن وي در مسائل کلان جامعه اسلامي، به‌ويژه مقابله با دشمنان خارجي يا جريانات برانداز در داخل حکومت است، تا حاکم بتواند با همراهي و کمک همه نخبگان، اقشار، احزاب، جريانات سياسي و اجتماعي و آحاد مردم در جامعه اسلامي، حاکميت دين و دستورات الهي را در جامعه استوار سازد و از دين اسلام و مسلمانان دفاع کند. همين معنا با فضاي صدور روايت سازگاري کامل دارد.
    نکته نهايي آنکه با توجه به وجود ادله عقلي و نقلي و سيره عملي پيشوايان معصوم، همان‌گونه که اصحاب تحقيق بيان کرده‌اند، مقاله حاضر ضمن تأکيد بر ضرورت نظارت بر زمامدار در جامعه اسلامي و ضرورت امر به معروف و نهي از منکر و نقد و اعتراض نسبت به زمامداران در جامعه اسلامي، حاکمان مشروع جامعه اسلامي ـ بجز معصومان ـ را نه مصون ازخطا مي‌داند و نه منکر امر به معروف و نهي از منکر نسبت به آنان است، بلکه حاصل تحقيق نشان مي‌دهد که حديث «النصيحة لائمة المسلمين» با اين امور بيگانه بوده و اين حديث راهکاري را براي تحکيم و تقويت حاکميت زمامداران مشروع در جامعه اسلامي به‌منظور دستيابي به اهداف حکومت ديني ارائه مي‌دهد که بايد از سوي همه مؤمنان، به‌مثابه يک حق براي حاکم به رسميت شناخته شود و همگان به آن ملتزم گردند، و اين مهم مطابق حديث يادشده، از دو مسير «اصلاح ارتباط مردم با زمامدار» از يک سو، و «مردم با مردم» از سوي ديگر محقق خواهد شد.

     

    References: 
    • ابن ابي‌الحديد، عبدالحميد بن هبةالله، 1404ق، شرح نهج‌البلاغه ابن ابي‌الحديد، قم، مکتبة آيةالله المرعشي النجفي.
    • ابن‌بابويه، محمد بن علي، 1362، الخصال، قم، جامعه مدرسين.
    • ـــــ ، 1376، الامالي، تهران، کتابچي.
    • ابن‌دريد، محمد بن حسن، 1988م، جمهرة اللغة، بيروت، دار العلم للملايين.
    • ابن‌طاووس، علي بن موسي، 1409ق، اقبال الاعمال، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
    • ابن‌عبدالسلام، عبدالعزيز، 1429ق، تفسير ابن‌عبدالعزيز بن السلام، بيروت، دار الکتب العلميه.
    • ابن‌فارس، احمد، 1404ق، معجم مقاييس اللغه، قم، مکتب الاعلام الاسلامي.
    • ابن‏كثير، اسماعيل بن عمر، 1419ق، تفسير القرآن العظيم، بيروت، منشورات محمد علي بيضون.
    • ابن‌مزاحم، نصر، 1404ق، وقعة صفين، قم، مکتبة آيةالله المرعشي النجفي.
    • ابن‌منظور، جمال‌الدين، 1426ق، لسان العرب، بيروت، مؤسسه الأعلمي للمطبوعات.
    • ابوحيان، محمد بن يوسف، 1420ق، البحر المحيط فى التفسير، بيروت، دار الفكر.
    • اربلي، علي بن عيسي، 1381، کشف الغمة في معرفة الائمه، تبريز، بني‌هاشمي.
    • ايزوتسو، توشيهيکو، 1368، خدا و انسان در قرآن، ترجمه احمد آرام، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
    • برقي، احمد بن محمد، 1371، المحاسن، قم، دارالکتب الاسلاميه.
    • جعفري، قاسم، 1387، «نظارت شهروندان بر حاکمان در مقام نصيحت‌گري»، علوم انساني، ش23، ص43-61.
    • جوهري، اسماعيل بن حماد، 1376ق، تاج اللغة و صحاح العربية، قاهره، دارالعلم الملايين.
    • حسن بن علي، 1409ق، التفسير المنسوب الي الامام الحسن العسکري، قم، مدرسة الامام المهدي.
    • حسيني موسوي، محمد بن ابي‌طالب، 1418ق، تسلية المُجالس و زينة المَجالس، قم، مؤسسة المعارف الاسلامية.
    • حوي، سعيد، 1424ق، الاساس فى التفسير، قاهره، دار السلام.
    • خسروانى، عليرضا، 1390ق، تفسير خسروى، تهران، كتابفروشى اسلاميه.
    • خوش‌نظر، محمد، 1379، «فرهنگ نصيحت»، فرهنگ کوثر، ش39، ص24-27.
    • دهخدا، علي‌اکبر، 1373، لغت‌نامه، تهران، دانشگاه تهران.
    • راغب اصفهانی، حسین بن محمد، 1412ق، مفردات الفاظ القرآن، بیروت، دارالعلم.
    • رشيدرضا، محمد، 1414ق، تفسير القرآن الحكيم الشهير بتفسير المنار، بيروت، دار المعرفة.
    • زحيلى، وهبه، 1411ق، التفسير المنير في العقيدة و الشريعة و المنهج، دمشق، دار الفكر.
    • زمخشرى، محمود بن عمر، 1407ق، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل و عيون الأقاويل فى وجوه التأويل، بيروت،
    • دار الكتاب العربي.
    • سروش محلاتي، محمد، 1375، «نصيحت ائمه مسلمين»، حکومت اسلامي، ش1، ص135-185.
    • سعدى، عبدالرحمن، 1408ق، تيسير الكريم الرحمن في تفسير كلام المنان، بيروت، مكتبة النهضة العربية.
    • سعيدي روشن، محمدباقر، 1387، «متن، فرامتن و تحليل معناي پايه و نسبي و تطبيق آن با تفسير»، مطالعات اسلامي، ش80، ص77-102.
    • شيرخاني، علي، 1397، «نصيحت در فقه سياسي شيعه»، علوم سياسي، ش83، ص83-105.
    • صادقى تهرانى، محمد، 1406ق، الفرقان فى تفسير القرآن بالقرآن و السنه، قم، فرهنگ اسلامي.
    • صفار، محمد بن حسن، 1404ق، بصائر الدرجات في فضائل آل محمد، قم، مکتبة آيةالله المرعشي النجفي.
    • طباطبائى، سيدمحمدحسين، 1390ق، الميزان في تفسير القرآن، بيروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
    • طبرسى، فضل بن حسن، 1372، مجمع البيان في تفسير القرآن، تهران، ناصر خسرو.
    • ـــــ ، 1412ق، تفسير جوامع الجامع، قم، حوزه علميه.
    • طبري آملي، محمد بن جرير بن رستم، 1415ق، المسترشد في امامة علي‌بن ابي‌طالب، قم، کوشان‌پور.
    • طيب‌حسيني، سيدمحمود و راضيه مشک مسجدي، 1394، «تحليلي درباره عفو الهي از پيامبر»، پژوهش‌هاي قرآني، ش77، ص31-42.
    • طيب‌حسيني، سيدمحمود، 1395، درآمدي بر دانش مفردات قرآن، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه.
    • عريضي، علي بن جعفر، 1409ق، مسائل علي بن جعفر و مستدرکاتها، قم، مؤسسة آل البيت.
    • فراهيدي، خليل بن احمد، 1410ق، کتاب العين، قم، هجرت.
    • فضل‌الله، سيدمحمدحسين، 1419ق، من وحى القرآن، بيروت، دار الملاك.
    • فيض کاشاني، محمدمحسن، 1406ق، الوافي، اصفهان، کتابخانه امام اميرالمؤمنين علي.
    • فيومي، احمد بن محمد، 1425ق، المصباح المنير، قم، مؤسسة دارالهجره.
    • قاسمى، جمال‌الدين، 1418ق، تفسير القاسمي المسمى محاسن التأويل، بيروت، دار الكتب العلمية.
    • قطب، سيد، 1425ق، فى ظلال القرآن، بيروت، دار الشروق.
    • قمي، علي بن ابراهيم، 1404ق، تفسير القمي، قم، دارالکتاب.
    • كلينى، محمد بن يعقوب، 1429ق، الكافي، تهران، الإسلامية.
    • مازندرانی، محمد صالح بن احمد، 1382ق، شرح الکافی ـ الاصول و الروضه، تحقیق شعرانی، تهران، المکتبة الاسلامیة.
    • مجلسي، محمدباقر، 1403ق، بحار الانوار، بيروت، دار احياء التراث العربي.
    • مدرسى، محمدتقى، 1419ق، من هدى القرآن، تهران، دار محبي الحسين.
    • مدني، سيدعلي‌خان، 1384، الطراز الاول، مشهد، مؤسسة آل البيت.
    • مغنيه، محمدجواد، 1424ق، التفسير الكاشف، قم، دار الكتاب الإسلامي.
    • مفيد، محمد بن محمد، 1413ق، الامالي، قم، کنگره شيخ مفيد.
    • ـــــ ، 1413ق، کتاب المزار، قم، کنگره جهاني هزاره شيخ مفيد.
    • مكارم شيرازى، ناصر، 1371، تفسير نمونه، تهران، دار الكتب الإسلامية.
    • منتظری نجف آبادی، حسینعلی، 1409، مبانی فقهی حکومت اسلامی، ترجمه محمود صلواتی و ابوالفضل شکوری، بی¬جا،
    • مؤسسه کیهان.
    • ورعي، سيدجواد، 1381، حقوق و وظايف شهروندان و دولتمردان، قم، دبيرخانه مجلس خبرگان رهبري.
    شیوه ارجاع به این مقاله: RIS Mendeley BibTeX APA MLA HARVARD VANCOUVER

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حکیمیان، علی محمد، طیب حسینی، سیدمحمود، طیب حسینی، مطهره سادات.(1400) نصیحت و سیاست، رویکردی دینی: بازاندیشی در معنای «نصیحت» در روایت «النصیحة لائمة المسلمین». دو فصلنامه معرفت سیاسی، 13(2)، 79-96

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    علی محمد حکیمیان؛ سیدمحمود طیب حسینی؛ مطهره سادات طیب حسینی."نصیحت و سیاست، رویکردی دینی: بازاندیشی در معنای «نصیحت» در روایت «النصیحة لائمة المسلمین»". دو فصلنامه معرفت سیاسی، 13، 2، 1400، 79-96

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حکیمیان، علی محمد، طیب حسینی، سیدمحمود، طیب حسینی، مطهره سادات.(1400) 'نصیحت و سیاست، رویکردی دینی: بازاندیشی در معنای «نصیحت» در روایت «النصیحة لائمة المسلمین»'، دو فصلنامه معرفت سیاسی، 13(2), pp. 79-96

    APA | MLA | HARVARD | VANCOUVER

    حکیمیان، علی محمد، طیب حسینی، سیدمحمود، طیب حسینی، مطهره سادات. نصیحت و سیاست، رویکردی دینی: بازاندیشی در معنای «نصیحت» در روایت «النصیحة لائمة المسلمین». معرفت سیاسی، 13, 1400؛ 13(2): 79-96