نقد و بررسی «نظریه استخلاف» ابوالاعلی مودودی با تأکید بر زمینه های سیاسی (29)
Article data in English (انگلیسی)
مجید مفید بجنوردی:دانشجوی دکتری جامعه شناسی باقرالعلوم 3011367@gmail.com
چکیده
پژوهش پیشرو، با الهام از نظریه توماس اسپریگنز، نظریه استخلاف ابوالاعلی مودودی که بهدنبال صورتبندی حکومت اسلامی متناسب با اقتضائات سیاست مدرن است را در پاسخ به سه مسئله بررسی و ارزیابی میکند: زمینههای سیاسی و مسائل موردنظر نظریه؛ چگونگی پاسخ نظریه به این مسائل؛ نقدوبررسی کنشگری نظریهپرداز و مدافعان نظریه و توفیق آنان در اجرای نظریه. طبق یافتههای پژوهش، نظریه استخلاف مودودی در پاسخ به خلأ نظری ناشی از الغای خلافت و با نقد ناسیونالیسم هندی علما، ناسیونالیسم اسلامی سکولارهای مسلملیگ، نقد دموکراسی غربی و رد تئوکراسی مسیحی و سلطنت-خلافت اسلامی شکل گرفته و مسأله اصلی آن، پاسخ به امکان جمع میان حاکمیت الهی و حاکمیت انسان برای پیریزی حکومت دموکراتیک الهی (تئودموکراسی) است. مودودی این هدف را با ساختشکنی مفهوم «خلافت» و ارائه معنایی جدید از آن که همه انسانهای مؤمن را دارای حق انتخاب خلیفه بهعنوان نماینده جامعه میداند، دنبال میکند؛ اما علیرغم تلاشهای نظری فراوان، نظریه وی، هم در استنادات تاریخی، و تعیین معنا و مصداق خلافت دچار اشکال است و هم در پاسخ به مسئله خود، به عرصه عملیشدن راه نمییابد؛ چراکه مودودی در طرح نظری خود، با نادیدهانگاری جهان مدرن و واقعیتهای کنش سیاسی، با یک خلأ نظری به کنشگری پرداخته و خود و حزبش را گرفتار پیچیدگیها و بازیهای سیاسی مینماید. درواقع، نظریه او، آرمانگرایانه است.
کلیدواژه ها: مودودی، نظریه استخلاف، خلافت انسان، دموکراسی، زمینههای سیاسی