نقد و بررسي نظريه «استخلاف» ابوالاعلي مودودي با تأكيد بر زمينه‏ هاي سياسي

سال پانزدهم، شماره اول، پياپي 29، بهار و تابستان 1402، ص97-116

مجيد مفيد بجنوردي/ دانشجوي دكتري جامعه‌شناسي دانشگاه باقرالعلوم (ع)     3011367@gmail.com
دريافت: 10/12/1401 ـ پذيرش: 02/03/1402
چکيده
پژوهش پيش‏رو نظريه «استخلاف» ابوالاعلي مودودي را که به ‏دنبال صورت‏بندي حکومت اسلامي متناسب با اقتضائات سياست امروزي است، با الهام از نظريه توماس اسپريگنز، در پاسخ به سه مسئله بررسي و ارزيابي مي‏کند: زمينه‏هاي سياسي و مسائل مدنظر نظريه؛ چگونگي پاسخ نظريه به اين مسائل؛ نقد و بررسي کنشگري نظريه‏پرداز و مدافعان نظريه و توفيق آنان در اجراي نظريه. مطابق يافته‏هاي پژوهش، نظريه «استخلاف» مودودي در پاسخ به خلأ نظري ناشي از الغاي خلافت و با نقد ملي‌گرايي هندي علما، ملي‌گرايي اسلامي سکولارهاي «مسلم‏ليگ»، نقد مردم‌سالاري غربي و رد دين‌سالاري مسيحي و «سلطنت ـ خلافت» اسلامي شکل گرفته و مسئله اصلي آن پاسخ به امکان جمع ميان حاکميت الهي و حاکميت انسان براي پي‏ريزي حکومت دين‌سالار الهي است. مودودي اين هدف را با ساختار‏شکني مفهوم «خلافت» و ارائه معنايي جديد از آن دنبال مي‌کند که همه انسان‏هاي مؤمن را به‌مثابه نماينده جامعه، داراي حق انتخاب خليفه مي‏داند. اما علي‏رغم تلاش‌هاي نظري فراوان، نظريه وي، هم در استنادات تاريخي و تعيين معنا و مصداق خلافت دچار اشکال است و هم در پاسخ به مسئله خود، به عرصه عملي‏شدن راه نمي‏يابد؛ زيرا مودودي در طرح نظري خود، با ناديده‏انگاري جهان امروزي و واقعيت‏هاي کنش سياسي، با يک خلأ نظري به کنشگري پرداخته و خود و حزبش را گرفتار پيچيدگي‏ها و بازي‏هاي سياسي مي‏نمايد. درواقع، نظريه او آرمان‏گرايانه است.
کليدواژه‌ها: مودودي، نظريه استخلاف، خلافت انسان، مردم‌سالاري، زمينه‏هاي سياسي.
 

شماره صفحه: 
97