محسن مهدی و بسط فلسفهی سیاسی اسلامی در غرب
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
محسن سيدمهدي (1926-2007)، مهمترين و مؤثرترين شخصيت در بسط عميق فلسفة سياسي اسلامي در غرب است. مهدي در 21 ژوئن 1926 در كربلاي عراق از پدري عراقي و مادري ايراني متولد شد. پدرش طبيب بود و بر اساس اصول جالينوس طبابت ميكرد. تحصيلات ابتدايي و متوسطة خود را در كربلا دنبال كرد و دو سال آخر متوسطه را به بغداد رفت. مهدي با اينكه بورس دولتي عراق جهت تحصيل مديريت تجاري در دانشگاه آمريكايي بيروت را دريافت كرد؛ اما چنان علاقهمند و شيفته فلسفه بود كه درخواست تحصيل در دو رشته را داد. وي پس از يكسال تدريس اقتصاد در دانشگاه بغداد در حالي كه بيست و دو سال سن داشت موفق شد بورس ديگري جهت تحصيل اقتصاد در دانشگاه شيكاگو را دريافت كند. اندكي پس از رفتن به دانشگاه شيكاگو در سال 1948، تحت تأثير آرنولد برگستراسر، ايوس سيمون، و بالاتر از همه نابيا ابت و لئواشتراوس قرار گرفت. بنابراين، اقتصاد جاي خود را به فلسفه، به ويژه بازشناسي تاريخ فلسفة اسلامي داد و وي به كميتة انديشة اجتماعي پيوست. تحصيلات دكترا تخصصي خود را در دانشگاه شيكاگو در سال 1954م با نگارش و ارائة رسالهاي زيرنظر اشتراوس به پايان رساند كه اندكي بعد با عنوان فلسفة تاريخ ابنخلدون: مطالعهاي در مبناي فلسفي علم فرهنگ منتشر شد. همچنين فوق دكتري را در دانشگاه پاريس و دانشگاه فرايبورگ گذراند.
محسن مهدي بعد از دورهاي به عنوان استاد مدعو در دانشگاه فرايبورگ، به بغداد برگشت و سمتهايي را در كالج حقوق و دانشكده هنر و علوم دانشگاه بغداد بر عهده گرفت. وي متخصص فلسفة يونان باستان، فلسفة يهودي، مسيحي و اسلامي، فلسفة سياسي غرب مدرن و از همه مهمتر متخصص برجسته زبان عربي به لحاظ تاريخي و جغرافيايي بود. در سال 1957م، مقام استادياري گروه زبانها و تمدنهاي شرقي دانشگاه شيكاگو را پذيرفت و در مدت دوازده سالي كه در آنجا بود، به بازشناسي آثار فارابي و انتشار ويرايشها، ترجمهها و مطالعات عميق آنها پرداخت. محسن مهدي پس از دعوت تعداد زيادي از مؤسسات علمي، در سال 1969 مديريت مركز مطالعات خاورميانه و رياست گروه زبان و تمدن خاور نزديك دانشگاه هاروارد را پذيرفت. وي در دو دهة اخير به دانشجويان و پژوهشگران دانشگاه هاروارد و ديگر دانشگاههاي غربي خدمات زيادي نمود و در سال 1996م پس از 27 سال استادي دانشگاه هاروارد بازنشسته شد. وي سالهاي طولاني عضو شوراي مشورتي گروه مطالعات خاور نزديك در پرينستون بود و نقش مهمي در شكلدهي مراتب عالي مطالعات خاور نزديك و خاورميانه در ايالات متحده ايفا كرد. وي به عنوان استاد مهمان علاوه بر تدريس در دانشگاههاي متعدد آمريكا، در دانشگاههاي پاريس، فرايبورگ، مراكش، قاهره، پاكستان و بوردو نيز تدريس و سخنرانيهاي علمي داشته است. مهدي در 9 جولاي 2007م پس از تحمل بيماري طولاني در سن 81 سالگي از دنيا رفت.
محسن مهدي به نگارش و انتشار آثار متعددي در زمينة فلسفة سياسي اسلامي پرداخته است كه به طور ويژه به خاطر كشف، ويرايش، ترجمه و تفسير بسياري از آثار فارابي شناخته شده است. هيچيك از محققان اسلامي و غربي، همانند مهدي، آثار فراوان و بسيار مهم فارابي را كشف نكردند. وي بر اساس معيارهاي روش تحقيق فلسفي، ويرايش دقيقي از آثار فارابي، به ويژه آثار سياسي او پديد آورد. مهدي بارها به اقصي نقاط دنيا مسافرت كرد تا با كشف دستنوشتههاي فراموششدة فارابي ويرايش موشكافانة واقعي از نظرات وي ارائه دهد. وي با كشف متون فراموششده، كشف سنت فراموششده را ممكن ساخت، كه در آينده ميتواند براي محققان اسلامي، بيش از محققان غربي، اهميت داشته باشد. فلسفه تاريخ ابنخلدون، ابو نصر الفارابي، فلسفه ارسطوطاليس، فلسفة افلاطون و ارسطوي فارابي، فلسفة سياسي ميانه، ابونصر الفارابي، كتاب المله و نصوص اخري، كتاب الحروف، ديدگاه فارابي در باب فلسفه و دين، بعد سياسي فلسفة اسلامي، شرقشناسي و مطالعه فلسفة اسلامي و فارابي و تأسيس فلسفة سياسي اسلامي از جمله مهمترين آثار مهدي هستند. كتاب وجوه سياسي فلسفة اسلامي، مهمترين كتابي است كه به افتخار محسن مهدي منتشر شده است.
روشن است، بررسي دقيق و همهجانبه يك عمر تلاش علمي محسن مهدي در باب فلسفة سياسي اسلامي، نگارش آثار محققانه متعدد و تربيت شاگردان برجسته، تنها در يك مقاله امكانپذير نيست، بيترديد بحث جامع دربارة فلسفة سياسي محسن مهدي نيازمند نگارش كتابي مستقل است. از اينرو، آنچه در اينجا مورد بررسي قرار ميگيرد، گزيده و اجمالي از انديشههاي محسن مهدي درباره فيلسوفان و فلسفة سياسي اسلامي و بسط آن در محافل علمي غرب است؛ انديشههايي كه متأسفانه در محافل علمي جهان اسلام و به ويژه كشور ما چندان شناخته شده نيست.
فلسفه تاريخ ابنخلدون
رسالة دكتري محسن مهدي دربارة ابنخلدون، نخستين اثري است كه يكي از ستونهاي انديشه تاريخي و سياسي اسلامي را در اختيار همگان قرار ميدهد. ابنخلدون در انديشه عرب معاصر اهميت ويژهاي دارد. زيرا، انديشمندان سياسي عرب معاصر، همانند جامعهشناسان و مردمشناسان، در انديشة ابنخلدون، براي تمدن يا فرهنگ عرب، دريافتي خاص و عجيب ميبينند. مهدي به طور بيسابقهاي سعي كرد تا مفهوم اصلي انديشة ابنخلدون را كشف كند و شباهتها و تفاوتهاي پنهان ميان انديشة وي با انديشة معاصر را تبيين كند. مهدي برخلاف هانري كربن كه نگاهي بدبينانه به انديشة ابنخلدون داشت، سعي ميكند نگاه واقعبينانه و مثبتي از انديشة ابنخلدون ارائه نمايد. البته تأمّل و توجه وي به ابنخلدون در حد همين رساله باقي ميماند و هنگامي كه به عمق فلسفة سياسي اسلامي و به ويژه فلسفة سياسي فارابي پي ميبرد، ديگر دغدغة اصلي ايشان ابنخلدون نيست.
فلسفة سياسي فارابي
بيترديد، اهميت و اهتمام به فلسفة سياسي فارابي در نوشتههاي محسن مهدي بسيار برجسته است؛ زيرا به نظر مهدي اهميت فارابي جهاني است و صرفاً منحصر در دنياي اسلامي نيست. فارابي بزرگترين نويسندة فلسفي پس از ارسطو است؛ ابنسينا، فارابي را به عنوان برجستهترين شخصيت در ميان اسلافش معرفي ميكند؛ ابنميمون نوشتههاي فارابي را بسيار عالي ميداند؛ ابنرشد مطالعات خود را به عنوان محقق معتقد به آثار فارابي شروع كرد؛ آلبرت كبير آثار فارابي دربارة منطق را مورد استفاده قرار داد؛ راجر بيكن از فارابي به عنوان مرجع دين و الهيات ذكر ميكند؛ توماس آكوئيناس و ابنرشدگرايان لاتيني از اثر فارابي در باب عقل بسيار استفاده كردند؛ محقق رنسانسي پيكو دلا ميراندولا سبك مهم و متفكرانه فارابي را تحسين كرد و در دنياي اسلامي آثار فارابي در باب دانش سياسي، منطق و موسيقي تا دورة مدرن مورد مطالعه قرار ميگرفت. با اين حال، فارابي علاوه بر تأثيرپذيري از آموزههاي اسلامي، تحت تأثير آموزههاي يوناني نيز بود. جمهوري، مرد سياسي، تيمائوس و قوانين افلاطون و تقريباً تمام آثار ارسطو به استثناي سياست آثار سنت يوناني هستند كه براي فارابي فراهم بود. البته هرچند سياست ارسطو در مطالعه فارابي غايب بود، اما نقدهاي ارسطو بر مطالب مهم جمهوري افلاطون از طريق شرحي بر منابع ارسطو براي فارابي شناخته شده بود. اما پرسش مهمي كه مهدي در خصوص تأثيرپذيري فارابي از افلاطون مطرح ميكند آن است كه اساساً چرا فارابي به افلاطون و آثار وي مراجعه كرد؟ براي پاسخ به اين پرسش مناسب است بندهاي بعدي مقاله مطالعه شوند.
يكي از آثار مهم محسن مهدي، فصل «فارابي» در كتاب تاريخ فلسفة سياسي است كه زيرنظر لئو اشتراوس و جوزف كراپسي نوشته شده است. يكي از منابع اصلي تاريخ فلسفة سياسي غرب به شمار مي¬رود. ويژگي كتاب مذكور آن است كه نخستينبار انديشههاي فيلسوفاني همچون فارابي و ابنميمون را در كنار ديگر انديشمندان سياسي غرب مطرح مي¬كند كه در آثار مشابه آن سابقه ندارد. اين مسئله شدت علاقه اشتراوس به اين دو فيلسوف را نشان ميدهد. محسن مهدي، در فصل مذكور، در خصوص فلسفة سياسي فارابي به طور خاص و فلسفة سياسي اسلامي به طور عام، مطالب بسيار مهمي نوشته است. به نظر وي فارابي نخستين فيلسوفي است كه تلاش كرد فلسفة سياسي كلاسيك را با آموزههاي اسلامي مواجه، مرتبط، و تا آنجا كه ممكن است هماهنگ نمايد. اما فارابي برخلاف سيسرون، با مشكل معرفي فلسفة سياسي كلاسيك در فضاي فرهنگي كاملاً متفاوت مواجه بود، كه ميبايست آن را حل كند. همچنين برخلاف آگوستين، از محيط آزادي برخوردار نبود تا فلسفة سياسي كلاسيك بتواند بدون چالش مورد استفاده قرار گيرد، بلكه ميبايست با ادعاهاي متعارض فلسفة سياسي و دين مواجه و آن را حل كند.
اهميت جايگاه فارابي در تاريخ فلسفة سياسي همانا بازيابي و مفهومسازي سنت كلاسيك، در درون بافت جديدي است كه اديان وحياني فراهم ساختند. مهمترين آثار فارابي، آثاري هستند كه به نظامهاي سياسي و دستيابي به سعادت از طريق زندگي سياسي ميپردازند. آثار سياسي فارابي مسئله هماهنگي ميان فلسفه و اسلام را از منظر جديدي ارائه ميكند و به مسئله رابطه ميان بهترين نظام، به ويژه آنگونه كه افلاطون فهميد، و قانون الهي اسلام ميپردازد. جستوجو براي بهترين نظام ما را به ضرورت تلفيق علم الهي و سياسي راه ميبَرد، كه در نهايت ضروري است كه حاكم بايد مهارت حكومت كردن را با مهارت نبوت يا فلسفه تلفيق نمايد. حاكم نبيّ يا حاكم فيلسوف، بشري است كه براي پرسش تحقق بهترين نظام راهحل ارائه ميدهد و از اين جهت وظايف حاكم نبيّ و حاكم فيلسوف يكسان به نظر ميرسد. حكمت يا فلسفه شرط ضروري براي بنيان و بقاي مدينة فاضله است. اما نبوت براي بنيان مدينة فاضله، و نه براي بقاي آن، ضرورت دارد. بنابراين، جايگاه فارابي در فلسفة اسلامي نظير جايگاه سقراط و افلاطون در فلسفة يونان است، به گونهاي كه ميتوان گفت اصليترين نگراني آنان، رابطه ميان فلسفه و مدينه بوده است. فارابي مؤسس سنتي بود كه رهيافتي فلسفي به مطالعه و فهم پديدههاي سياسي و ديني دارد. اين سنت به وي و از طريق وي به افلاطون و ارسطو برميگردد. آثار مهم سياسي فارابي مانند المدينة الفاضله، الملة الفاضله و السياسة المدنيه، ميدان تلاقي ميان آموزههاي اسلامي و آموزههاي سياسي يوناني ميباشد. ميداني كه نه تفاوتها يا تعارضهاي ممكن، بلكه شباهتهاي ميان اين دو آموزه، خود را در معرض ديد همگان قرار ميدهند.
به نظر محسن مهدي شباهتهاي چشمگيري ميان آموزههاي اسلامي و آموزههاي افلاطوني وجود دارد. هر دو با يك خدا به عنوان علت غايي قانونگذاري شروع ميكنند و باورهاي درست دربارة مخلوقات الهي و جهان طبيعت را به عنوان اساسي براي ايجاد نظام سياسي مطلوب در نظر ميگيرند. در هر دو، اين باورها بايد تصويري مناسب از كيهان را انعكاس دهد، براي تمام شهروندان، حقيقت دربارة امور الهي و والاترين اصول جهان را دستيافتني سازد، منجر به عمل فاضله شود و بخشي از اسباب ضروري براي دستيابي به سعادت نهايي را شكل دهد. هر دو وظايف بنيانگذار و قانونگذار و پس از او وظايف جانشينان را در رهبري جامعه مورد توجه قرار ميدهند كه اهميت كاملاً محوري براي ساماندهي و حفظ جامعه دارد. هر دو به ارائه و حفظ قوانين الهي پرداخته، و مخالف اين ديدگاه هستند كه ذهن يا روح از جسم گرفته شده يا خود ذهن يا روح جسماني هستند، ديدگاهي كه فضيلت بشري و زندگي جمعي را متزلزل ميسازد. هر دو مخالف با زهد بزدلانه هستند؛ چراكه انسان را از امكان فهم معناي عقلاني باورهايي كه دعوت به پذيرش آن ميشود يا معناي عقلاني اعمالي كه دعوت به انجام آن ميشود، مأيوس ميكند. هر دو شهروندان را به سوي سعادتي فراتر از دلمشغوليهاي دنيويشان معطوف ميسازند. در نهايت، هر دو، هنر فقيه و متكلم را به جايگاه دوم حفظ مقصود بنيانگذار و قانون او و ايجاد سپري در برابر حملات تنزل ميدهند.
مقصود فارابي آن است تا همدينان و در واقع تمام مبلغان اديان وحياني را قادر سازد تا عرصه وسيع هماهنگي ميان قانون الهي و مقصود عملي فلسفة سياسي كلاسيك را مشاهده كنند. خوانندگان ميتوانند در قانون الهي خود، شاهد تحقق عملي آموزههاي برجستهترين حكماي دوران باستان باشند. آنها ميتوانند به مطالعة اين فلاسفه روي آورند، البته نه صرفاً به خاطر هدف محدود دفاع از عقايد و اعمالشان، يا هدف منفي اطمينان بخشيدن به خود كه فهم عقلاني در مقابل مرجعيت والاتر وحي و قانون الهي ناتوان است، بلكه بدين خاطر كه بر حالت كوركورانة معتقدانِ بيبصيرت فائق آيند و به نيات نهفتة وحي و قانون الهي دست يابند، تا از طريق فهم مناسبترين سنت حكمت بشري، دربارة حكمت دين خويش آگاه شوند. فارابي در اين آثار، به آنان اين امكان را ميدهد تا نگرش جديدي نسبت به مطالعة آثار افلاطون و ارسطو به دست آورند. وي آنها را به دست كشيدن از اين تلقي تشويق ميكند، كه اين فلاسفه، مبدع سنتي بيگانه هستند كه ممكن است باورها و ارزشهاي اجتماعي آنان را متزلزل سازد، سنتي كه ميبايست آن را به منظور ردّ كردن و مقابله با آن، مورد مطالعه قرار دهند. وي باعث ميشود آنان ببينند كه اين سنّت به همان اندازه كه متعلق به يونانيان است، متعلق به آنان نيز هست و لذا آنها بايد آن را متعلق به خود بدانند؛ چراكه اين سنّت به موضوعاتي ميپردازد كه بيشترين نزديكي با اذهان و قلوب آنها دارد. اين موضوعات به اميد فهم كاملتري از والاترين دغدغة سياسي و ديني آنان ساخته شدهاند، اموري كه اساس دين و شيوه زندگي آنان را تشكيل ميدهد، آنان را از اسلاف بيدينشان متمايز ميسازد و موجب ادعاي خاص آنها مبني بر برتري بر ديگر جوامع ميشود.
محسن مهدي به طور خاص، فلسفة سياسي فارابي و به طور عام، فلسفة سياسي اسلامي را در آخرين و جامعترين اثرش فارابي و تأسيس فلسفة سياسي اسلامي جمعبندي ميكند. كتاب مذكور حاصل چهار دهه تحقيقات محسن مهدي دربارة فلسفة سياسي فارابي است كه ده فصل از يازده فصل كتاب از سال 1963 تا 1999 منتشر شده است، و تنها يك فصل براي نخستينبار منتشر شده است كه در واقع سخنراني مهدي در سال 1995 ميباشد. «بعد سياسي فلسفة اسلامي»، «فلسفه و انديشه سياسي»، «تأسيس فلسفة اسلامي»، «علم، فلسفه و دين»، «فلسفة سياسي و دين»، «مدينة فاضله»، «پيامبري و وحي»، «تحصيل سعادت»، «نقطه شروع ارسطو»، «فلسفه و دين»، و «دين و نگاه دوراني تاريخ» عناوين اصلي فصول كتاب مذكور را تشكيل ميدهند كه ذيل سه بخش «فلسفه، فقه و كلام»، «مدينة فاضله»، «فلسفة افلاطون و ارسطو» تنظيم شدهاند. محتواي اصلي مطالب كتاب تا حدودي در بندهاي گذشته بيان شده است و در بندهاي آتي تكميل خواهد شد. آنچه ميتوان به عنوان تأكيد افزود آنكه محسن مهدي در كتاب مذكور با تكيه بر معارف اصلي اشتراوس به روشني نشان ميدهد كه چگونه فارابي سنت عربي ـ اسلامي را دگرگون كرد. همچنين به نظر مهدي، فارابي نخستين فيلسوفي است كه با تأسيس نظم سياسي دينيِ مبتني بر پيامبري، وحي و قانون الهي، سنت فلسفة يوناني را به چالش كشيد. مهدي در كتاب مذكور به خوبي نسبت ميان چهار اثر برجستة فارابي را نشان ميدهد. در حالي كه احصاءالعلوم و كتاب المله مبناي نظري فلسفة دين فارابي را تبيين ميكنند، سياست مدنيه و مدينه فاضله كاربست عملي آن را بيان ميكنند. البته آنچه را امروزه «فلسفه دين» ميخوانيم، فارابي شاخهاي از «فلسفة سياسي» ميداند. از اين منظر، استدلال مهدي برتر از استدلال ميريام گالستون در كتاب سياست و فضيلت: فلسفة سياسي فارابي است؛ زيرا استدلال مهدي به درستي بين نقش نظري احصاءالعلوم و كتاب المله و نقش عملي سياست مدنيه و مدينه فاضله تمايز ميگذارد.
امروزه در غرب بسيار عجيب و غيرعادي است كه فارابي مؤسس فلسفة سياسي اسلامي ميدانند. بيترديد دليل اين امر اينجا است كه عليرغم نقش برجستة فارابي در انديشة اسلامي و يهودي دورة ميانه، در دانش غربي چندان مورد توجه نبوده است. البته جاي تأسف است كه توجه به فارابي در دانش اسلامي نيز چندان برجسته نيست. محسن مهدي با انتشار اين كتاب از يكسو نشان ميدهد كه چرا شكوفايي عظيم فلسفه در تمدن اسلامي عميقاً سياسي بوده است و از سوي ديگر نقشِ بيبديل فارابي را در تأسيس فلسفة سياسي اسلامي به محافل علمي جهان نشان ميدهد. حوادث فكري زمانه نشان ميدهد كه انديشمندان اسلامي، به ويژه فيلسوفان سياسي فراموش شده و مطالعه نشده بايد به طور جدي بررسي شوند. البته، نميتوان گفت كه فارابي راهحلهاي فوري براي معضلات معاصر در اختيار قرار ميدهد، اما به ما يادآوري ميكند كه متأسفانه نقش و تأثير وسيع تاريخي اديان وحياني را فراموش كرديم.
فهم فلسفة سياسي اسلامي
يكي از دغدغههاي اساسي محسن مهدي، فهم درست فلسفة سياسي اسلامي است. به نظر مهدي، براي فهم فلسفة سياسي اسلامي، ضروري است واقعيتهاي بيشتري را بدانيم. بسياري از متون اصلي را ويرايش و مطالعه كنيم و بالاتر از همه رهيافتي درست و منطقي را نسبت به موضوع، بسط دهيم. در اكثر موارد، رهيافتهاي كنوني ما نادرست است؛ زيرا از توجه به اهميت پرسشهاي اصلي دست برداشتيم، پرسشهايي كه توجه فيلسوفان بزرگ اسلامي را به خود مشغول داشته است. محققان غربي تحليلي صبورانهاي از انكار فيلسوفان اسلامي ندارند و در جهت كسب معرفت مناسب نسبت به عقايد ايشان تلاش نكردند؛ در نتيجه نميتوانند قضاوت كنند كه به چه ميزان و به چه شيوه آنچه آنان ميگويند را ميتوان در اصطلاحات اسلامي يا غربي ترجمه كرد، ليكن بدون توجه به بسياري از مشكلات پيچيدهاي كه در اين كار مخاطرهآميز وجود دارد، شروع به ترجمه مطالب آنها در اصطلاحات اسلامي يا غربي ميكنند. شايد به همين دليل است كه بيش از يك قرن از مطالعة آثار فيلسوفان اسلامي در غرب ميگذرد اما هنوز فهم كافي دربارة مسائل اساسي مانند ويژگي ادبي آثار آنها، استفادهاي كه آنها از نوافلاطونگرايي داشتند، يا فهم آنها از رابطه ميان فلسفه و دين، وجود ندارد.
محسن مهدي براي رفع اين دغدغه صرفاً به تفسير انتزاعي فلسفة سياسي اسلامي نميپردازد، بلكه به كشف، ويرايش و ترجمه آثار فلسفة سياسي اسلامي و به ويژه مؤسس آن فارابي روي ميآورد. يكي از آثار مهمي كه در غرب زيرنظر محسن مهدي و رالف لرنر منتشر شد، كتاب مرجع فلسفة سياسي ميانه است. ويژگي بارز اين كتاب ارائه متوني از سه فلسفة سياسي ميانه؛ يعني فلسفة سياسي اسلامي، فلسفة سياسي يهودي و فلسفة سياسي مسيحي است. در فلسفة سياسي اسلامي كه نقش بارز آن توسط محسن مهدي ايفا شده است، متوني از فارابي، ابنسينا، ابنباجه، ابنطفيل و ابنرشد به زبان انگليسي ترجمه شده كه برخي از اين ترجمهها براي نخستين بار صورت گرفته است. البته مترجمان متعددي وظيفة ترجمه متون را به عهده داشتند، اما به دليل تسلط محسن مهدي به دو زبان عربي و انگليسي و مهمتر از آن تبحر وي در فلسفة سياسي اسلامي، اين امر زيرنظر ايشان صورت پذيرفته است. فهرست متون و مترجمان به ترتيب عبارتند از: فارابي، احصاءالعلوم، ترجمة فوزي نجار؛ فارابي، سياست مدنيه، ترجمه فوزي نجار؛ فارابي، تحصيل السعاده، ترجمة محسن مهدي؛ فارابي، قوانين افلاطون، ترجمة محسن مهدي؛ ابنسينا، في اقسام العلوم العقليه، ترجمة محسن مهدي؛ ابنسينا، شفاء: مابعدالطبيعه، كتاب دهم، ترجمة مايكل اي. مارمورا؛ ابنسينا، في اثبات النبوات و تفسير علائم و استعارات پيامبر، ترجمة مايكل اي. مارمورا؛ ابنباجه، تدبير المتوحد، ترجمة لورنس برمن؛ ابنطفيل، حيّ بن يقظان، ترجمة جرج ان. آتيه؛ ابنرشد، رساله فصل المقال: تعيين چگونگي رابطة ميان دين و فلسفه، ترجمه جورج اف. حوراني؛ متون ترجمه شده مذكور براي بسط و تعميق فلسفة سياسي اسلامي در غرب بستر بسيار مهمي فراهم نمود.
مقدمه كتاب مذكور كه به قلم محسن مهدي و رالف لرنر نوشته شده است، حاوي مطالب بسيار مهمي دربارة فلسفة سياسي اسلامي، يهودي و مسيحي است. نكته كليدي براي فهم فلسفة سياسي دورة ميانه آن است كه متفكران سه دين توحيدي در تلاش برآمدند تا آموزة سياسي يونان را با آموزههاي سياسي دين خود مورد مقايسه و بررسي قرار دهند. نكته مهم ديگر آنكه فلسفة سياسي براي فيلسوفان سه جامعه ديني، هم ممكن و هم مهم است. آنها ترديدي در امكان عمل خويش نداشتند و معتقد بودند كه اصولاً دستيابي به معرفت ماهيت امور سياسي، در حد فهم بشري است. حتي بيشتر، آنها فلسفة سياسي يا علم سياسي را بالاترين علوم عملي ميدانستند. علاوه بر اين فيلسوفان سياسي ميانه تلاش كردند، آموزه سياسي كلاسيك را بازخواني كنند و آن را در زمانة خويش معنيدار و مرتبط سازند، كه اين مسئله به خوبي در تلخيصها و شروح دنبال شده است. البته لرنر و مهدي تنها در مقام بيان تمايزات ميان سه دين و سه فلسفة سياسي ديني نيستند، بلكه وجوه اشتراك هر سه فلسفة سياسي ديني در نسبت با فلسفة سياسي يوناني را دنبال كردند تا بر جوامع ديني خود تأثير بگذارند. شايد اين مسئله از يك منظر درست باشد، اما از منظري ديگر كه مربوط به فهم دقيق سه فلسفة سياسي ديني است با مشكل مواجه است. علاوه بر آنكه، آنچه پس از مطالعه كل مقدمه به دست ميآيد، تأثيرپذيري فوقالعاده آن از رهيافت اشتراوس در خصوص ماهيت فلسفة سياسي است. در مقدمه مذكور بيان شده كه فلسفة سياسي چيست و مشخصه فلسفة سياسي دورة ميانه كدام است. مهدي و لرنر، نسبت به اشتباهات و سوءبرداشتهاي مدرني كه ممكن است مانع فهم فلسفة سياسي ميانه شود، به خواننده هشدار ميدهند و بيان ميكنند متون برگزيده چگونه ميتوانند با بيشترين فايده خوانده شوند. به نظر چارلز باترورث، يكي ديگر از شاگردان برجستة محسن مهدي، مطالعه و فهم چنين مقدّمهاي ضروري است. زيرا، تقريباً بسياري از ويژگيها و مطالب فلسفة سياسي ميانه براي خواننده مدرن نامفهوم است. به عنوان نمونه، نوشتههاي فلسفة سياسي ميانه به شيوه نوشتههاي فلسفة سياسي مدرن ارائه نشدهاند. از اينرو، قصه زيباي حيّ بن يقظان ابن طفيل به صورت سطحي به نظر ميرسد و به معناي دعوت رمانتيك براي بازگشت به زندگي تنهايي است. در حالي كه پس از تأمّل و تفكر فراوانِ، اين تصور سطحي از بين ميرود و ميفهميم كه اين قصه به رابطة ميان «وحي و عقل» ميپردازد و به پرسشهاي مهمي پاسخ ميدهد، مانند اينكه چگونه ميتوان بر مردمي حكومت كرد كه به لحاظ توانايي عقلاني متفاوت هستند، و وظيفه مرد خردمند در محظور ميان خدمت به همنوعان خويش و تمايل به جستوجوي انديشههاي خود چيست. دليل ديگري كه فلسفة سياسي ميانه معمولاً براي خواننده مدرن نامفهوم است، اين تصور است كه اين فلسفه بسيار خشك و فاقد اصالت است. به نظر باترورث اين تصور برآمده از تقليد كوركورانه فلسفه اسكولاستيك مسيحي است. مشخصه ديگر فلسفة سياسي ميانه، رابطه عميق اين فلسفه با وحي و قانون الهي است. لرنر و مهدي با مرتب نمودن نويسندگان بر اساس دين اسلام، يهوديت و مسيحيت، اهميت دين در فلسفة سياسي ميانه را برجسته كردند. البته اهميت دادن به دين بدين معنا نيست كه نويسندگان مذكور به سادگي تحت تأثير آموزههاي مورد قبول جوامع خاص خود بودند. بنابراين، ما نيز بايد همانند فيلسوفان سياسي ميانه ادعاهاي دين را جدي بگيريم، همانگونه كه ادعاهاي عقل يا علم را جدي ميگيريم. به طور خلاصه، ارزش نهايي مطالعة فلسفة سياسي ميانه آن است كه با يادآوري مسائلي ما را به سوي بازنگري باورهاي خود سوق ميدهد.
عقلگرايي و وحيگرايي
در انديشة محسن مهدي، «عقلگرايي» و «وحيگرايي» و پيوند اين دو با «سياست» مهمترين آموزههاي فلسفة سياسي اسلامي است. به نظر مهدي در انديشة اسلامي، پرسش اساسي كه بحث عقلگرايي با آن آغاز ميشود مسئله حكومت و فرمانروايي است. چه كسي بعد از رحلت پيامبر، داعية حكومت بر جامعة اسلامي را داشت؟ اساساً سرآغاز انديشه و تفكر اسلامي، يعني علم كلام، همين پرسش است كه چه كسي بعد از پيامبر حق حكمراني بر امت اسلامي را داشت؟ مشخصات و صفات و سجاياي اين فرد چه ميباشد؟ آيا هر فردي را ميتوان برگزيد و زمام امور حكومت را به دست او داد؟ به نظر مهدي فرايند عقلگرايي در اسلام، از اينجا آغاز ميشود. از اينرو، عقلگرايي در اسلام از همان آغاز سياسي بود، به اين معنا كه تنها با اصول عقايد سروكار نداشت، بلكه به اين مسئله توجه داشت كه چرا بايد جامعة ديني وجود داشته باشد و روابط ميان جامعة ديني و جامعة غيرديني چگونه است. بنابراين، جالبترين بخش سنت عقلاني بخشي است كه با مسئلة دين ارتباط پيدا ميكند اين بخش تلاش ميكند تا سرچشمههاي دين و ساختار جامعة ديني را بشناسد و وضعيت آن را كشف نمايد در روزگار ما و راهكار انسان را دربارة سازمان و تشكيلات آن به دست آورد. اين مسئله معمولاً صورت فلسفة سياسي به خود ميگيرد و جالبترين راهي است كه سنت عقلاني تلاش ميكند به وسيلة آن پديدة دين و جامعه ديني را بشناسد. به همين معناي خاص است كه ميتوان از سنت عقلاني به عنوان سنت «اسلامي» سخن گفت.
اما به نظر مهدي در تفكر اسلامي دو نوع عقلگرايي ظهور كرد. يكي عقلگرايي افراطي كه در آن هر چيزي كه ديني باشد رد و انكار ميشود و چنين توجيه ميشود كه براي حكومت كردن و فاسد كردن جامعه است. و ديگري عقلگرايي متعالي كه تلاش خود را وقف فهم پديدههايي چون نبوت، وحي، شريعت و مسائلي ميكند كه به آساني نميتوان آنها را موضوع قوانين عقل ناب قرار داد. محسن مهدي نمونة اول عقلگرايي را در آثار محمدبن زكرياي رازي جستوجو ميكند، كه به نوعي شباهت با نوعي دارد داشت كه بعدها در فرانسه توسط اصحاب دانشنامه دنبال ميشود. در حالي كه عقلگرايي نوع دوم را مغز و هستة سنت فلسفة اسلامي ميداند كه ميتوان در فلسفة فيلسوفاني چون فارابي، ابنسينا و ابنرشد جستوجو كرد. مفهوم عقلگرايي افراطي آن است كه دين كنار گذاشته شود و جامعهاي صرفاً بر پاية عقل به وجود آيد. در حالي كه روند عمدة فلسفة اسلامي هرگز بر آن نبود كه جامعهاي بتواند صرفاً بر پاية عقل بنيان پذيرد، يا اموري چون نبوت يا احكام الهي را بتوان صرفاً بر مبناي عقل توجيه و تبيين كرد. بنابراين، سنت فلسفة سياسي اسلامي كوششي بود براي آنكه به نحوي پديدههايي كه وراي عقل دانسته ميشدند و عقلاني به شمار نميآمدند و هرگز نميتوانستند به صورت خردپذير و عقلاني درآيند را، معقول و درخور فهم سازند. فيلسوف سياسي اسلامي شيوهها و راههاي اسرارآميزي در دين مييابد و سعي ميكند آنها را بفهمد يا حداقل توضيحي عقلاني براي امكانپذيري آنها به دست دهد.
محسن مهدي معتقد است هرچند سنت عقلاني در دنياي اسلاميِ پس از ابنرشد تداوم داشت، اما وجه سياسي آن مورد غفلت واقع شد. به نظر وي، اين سنت در قرن يازدهم هجري قمري (هفدهم ميلادي) در اصفهان تحت عنوان «الحكمة الجديدة» تداوم يافت و دو متفكر و بنيانگذار بزرگ اين حكمت ميرداماد و شاگرد وي ملّاصدرا بودند، اما حكمت جديد يك نقص داشت و آن غفلت از مسائل سياسي و اجتماعي بود. اخلاق نزد ملّاصدرا اخلاق فردي است؛ يعني راهي براي رسيدن به رستگاري فردي است كه كاربردي در زندگي اجتماعي ندارد. به نظر مهدي اين داستاني كهن در ميان نوافلاطونيان است و متأسفانه حتي ابنسينا نيز تا حدي به ترويج آن پرداخته است. هرچند خواجه نصيرالدين طوسي در كتاب اخلاق ناصري كوشيد تا اين روند را وارونه سازد. به نظر محسن مهدي مهمترين شخصيتي كه توانست فلسفة سياسي اسلامي را دوباره زنده كند، محمد اقبال است. به نظر وي هرچند اقبال حكمت جديد را نزد جمالالدين افغاني آموخت، اما تلاش كرد ضعف آن را جبران كند و با رويكردي فلسفي به مسائل سياسي و اجتماعي بپردازد. متأسفانه اقبال در اين راه دچار دو اشتباه فكري شد: يكي تلاش در جهت بازسازي سنت اسلامي، از جمله دين، بر پاية انديشه جديد اروپايي و خلق «دموكراسي روحاني»؛ و ديگري نگاه تاريخي به اسلام، بدين معنا كه اسلام و قوانين اسلامي متعلق به دورة خاصي از تاريخ است كه اكنون بايد آن را تغيير داد. محسن مهدي در پاسخ به باور تغيير اقبال، پرسشهايي را مطرح ميكند: با كدام ميزان و معيار قوانين اسلامي را تغيير دهيم؟ با معيار اروپايي؟ با معيار عصر تجدد، با معيار كليساي پروتستان؟ با معياري كه معنايش جدايي دين از دولت است؟ يا با معيار اين و آن، مانند آنچه سكولارها تا حدودي در مصر كردند؟ مطابق كدام معيار تغيير دهيم؟ قوانين اسلامي هميشه دستخوش تغيير بوده است، آنچه خطرناك و فاجعهانگيز است آن است كه به شريعت و قوانين اسلامي به عنوان چيزي قرون وسطايي بينديشيم، چيزي كه نه در قرن بيستم، بلكه در روزگار خود، پيشرفت و ترقي بزرگي محسوب ميشده است.
مكتب محسن مهدي
امروزه اهميت محسن مهدي بر پژوهشگران فلسفة سياسي اسلامي در غرب پوشيده نيست. مهدي نسلي از متخصصان فلسفة سياسي اسلامي را تربيت كرد كه چارلز باترورث، ميريام گالستون و جاشوا پرنز مشهورترين آنها هستند. مهدي شاگردان مشهور ديگري همانند جان ولبريج، استون هروي، جيمز موريس و حسين ضيايي را نيز تربيت كرد، كه البته گرايش چنداني به فلسفة سياسي ندارند. «اگرچه زماني استادمهدي با تواضع و فروتني به من گفت كه مهمترين محقق زنده فلسفة اسلامي مايكل مارمورا استاد دانشگاه تورنتو است، اما بيترديد استادمهدي برجستهترين صاحبنظر فلسفة سياسي اسلامي بود.» اين مطلب را جاشوا پرنز يكي از شاگردان برجستة مهدي دربارة جايگاه محسن مهدي در مطالعة فلسفة سياسي اسلامي در غرب بيان ميكند. به نظر وي، شايد در بدو امر به نظر رسد كه مهدي متخصص در نظريه سياسي بود، در حالي كه چنين سخني گمراهكننده خواهد بود. هرچند مهدي متخصص نظرية سياسي و متبحر در تاريخ كامل فلسفة سياسي بود، اما مهمتر از اين، محققي بود كه زندگي خود را وقف كرد تا نشان دهد كه فلسفة اسلامي و به ويژه فلسفة فارابي، ذاتاً سياسي است. به نظر پرنز، دليل اين مسئله كاملاً روشن است. زيرا دين اسلام به طور وسيع، ديني است كه در درون خود متضمن بعد سياسي است. علاوه بر اين، مهدي استدلال ميكند كه فارابي به عنوان مؤسس فلسفة سياسي اسلامي، روشنتر از هر متفكر بزرگ غرب مسيحي دورة ميانه نشان داد كه اساساً متافيزيك يا هستيشناسي به تنهايي ناقص است و براي كمال نيازمند به سياست است. تركيب وصفي متافيزيك و سياست، امري را به وجود ميآورد كه فارابي آن را «فلسفة سياسي» ميخواند. بر اين اساس، فارابي سنت يوناني متفاوتي را تبيين ميكند، كه پرنز معتقد است اين سنت در مقايسه با سنت اسكولاستيك مسيحي، آموزههاي اصلي افلاطون و ارسطو را درستتر و صحيحتر ميفهمد. به طور خلاصه، كشف دوباره فارابي توسط مهدي موجب كشف مجدد سنت غربي فلسفة سياسي به صورت درست گرديد. البته به نظر پرنز، محسن مهدي در راهيابي به سوي اين كشف، راهي را دنبال كرد كه پيش از اين توسط استادش، لئو اشتراوس، شروع شد و به همين دليل مهدي آخرين اثرش يعني فارابي و تأسيس فلسفة سياسي اسلامي را به او تقديم كرد.
كتاب وجوه سياسي فلسفة اسلامي يكي از آثار بسيار مهم در معرفي فلسفة سياسي اسلامي است كه به افتخار محسن مهدي از سوي شاگردانش نوشته شده است. چارلز باترورث، پاول واكر، ميريام گالستون، جيمز موريس، استون هروي، هيلل فردكين، مايكل بلوستين، حسين ضيايي و جان ولبريج، نويسندگان نه مقاله اين كتاب هستند. چارلز باترورث كه كتاب مذكور زيرنظر وي نوشته شده است، در مقدمه كتاب مطالبي در توصيف محسن مهدي مينويسد كه نشان از عمق تأثيرپذيري و تدوام رهيافت فكري ايشان است.
پيوند عميقي كه نويسندگان مقالات كتاب را به هم متصل ميكند، تحصيل فلسفة سياسي اسلامي زير نظراستادي بينظير كه نوشتههاي متقن ايشان بيش از نوشتههاي ديگر ضرورت تجديدنظر كامل يا اصلاح تاريخ فلسفة اسلامي را تبيين كرد. استادمهدي به عنوان پيشكسوت فلسفة اسلامي و به ويژه فلسفة سياسي اسلامي در آمريكا، اروپا و خاورميانه شناخته شده است. نام و آثار مختلف ايشان بارها و بارها در هريك از فصول اين كتاب نقل شده است. بسيار ماية خوشوقتي است كه دين خود را نسبت به انديشمند بزرگي ادا كنيم كه ما را به حساب آورد، و بسيار خوشحاليم كه اين مقالات را به افتخار استاد فرهيخته و متفكر محسن مهدي تقديم ميكنيم.
وي ميافزايد:
همة ما افتخار مطالعه فلسفة اسلامي به صورت مستقيم نزد استادمهدي را داشتيم و ملهم از رهيافت منظم ايشان در جستوجوي معرفت بوديم. همة ما علاوه بر تحصيل در سخنرانيهاي درسي و سمينارهاي علمي استادمهدي، رسالههاي دكتري خود را با راهنمايي ايشان نوشتيم و همچنان اين مطالعه را ادامه داديم تا از نوشتههاي عميقاً متفكرانه ايشان ياد بگيريم. بالاتر از همه استادمهدي به ما اهميت كسب علم و دانش واقعي، لذت فعاليت فكري و ضرورت هميشگي پرسش از عقايد مقبول را آموخت. ما از مطالبي كه ايشان ميگفت و مينوشت آموختيم كه همانقدر كه پرسش از عقايد مقبول، ضروري است، همان اندازه جستوجو براي اينكه چه كسي نخستين بار چنين عقيدهاي را مطرح كرد نيز ضروري است. جهت اظهار ارادت به همة آن چيزي كه استاد محسن مهدي به ما آموخت، نوشتههاي خود را به ايشان تقديم ميكنيم.
نتيجهگيري
محسن مهدي توانسته است به فهم درست آموزههاي يوناني، آموزههاي اسلامي، فلسفة سياسي و پيوند اين سه شاخصه دست يابد. دليل اين امر رهايي از آسيبهاي فكري مدرنيته و تكيه بر متون اصلي فلسفة يوناني و فلسفة اسلامي است. بنابراين، رهيافت مهدي، فهم و برداشت فيلسوفان سياسي اسلامي از فيلسوفان سياسي يوناني را نوعاً كامل و منسجم ميداند و يونانشناسيِ فيلسوفان اسلامي را بر يونانشناسيِ فيلسوفان معاصر غربي برتري ميدهد، به گونهاي كه مراجعه به آن ميتواند تصوير جديدي از فلسفة يوناني در اختيار محقق بگذارد و بسياري از ابهامات موجود در فهم فلسفة يوناني را رفع نمايد. امروزه حتي بحران فكري فلسفة سياسي غرب و پاسخ آن از منظر فلسفة سياسي اسلامي، توجه برخي از انديشمندان مكتب مهدي را به خود جلب كرده است. اينان در تلاش برآمدند تا به اين بحران نه از منظر ايدئولوژيهاي متعدد شكل گرفته در غرب مدرن، بلكه از منظر انديشهاي اصيل و پيشامدرن پاسخ دهند. بنابراين، مطالعه و فهم فلسفة سياسي اسلامي دو فايدة مهم براي اين دسته از متفكران داشت: از يكسو ميتوانستند پاسخگوي بحرانهاي فكري نشأت گرفته از مدرنيته باشند و از سوي ديگر به فهم بهتري از فلسفة سياسي يوناني دست يابند. بنابراين، مقام محسن مهدي در بسط و تعميق مطالعه فلسفة سياسي اسلامي در غرب بسيار برجسته است و امروزه حركت و انديشة مهدي از سوي شاگردانش دنبال ميشود كه چارلز باترورث، ميريام گالستون و جاشوا پرنز سه تن از برجستهترين آنها هستند.
- مهدي، محسن، «سنت عقلاني در اسلام»، سنتهاي عقلاني در اسلام، تنظيم و تدوين فرهاد دفتري، ترجمه فريدون بدرهاي، تهران، فرزان، 1380.
- Butterworth, Charles E., (Ed.), The Political Aspects of Islamic Philosophy, Essays in Honor of Muhsin S. Mahdi, Harvard University Press, 1992.
- Butterworth, Charles E., “In Memoriam: Muhsin Sayyid Mahdi (1926-2007)”, Arabic Sciences and Philosophy, vol. 18, 2008.
- Butterworth, Charles E., Review of Medieval Political Philosophy, Edited by Ralph Lerner and Muhsin Mahdi (Ithaca, N.Y.: Cornell University Press, 1972), in The American Political Science Review, Vol. 68, No. 2, Jun., 1974.
- Lerner, Ralph and Muhsin Mahdi, Eds., Medieval Political Philosophy: A Source Book, Cornell University Press, 1993.
- Mahdi, Muhsin S., “Orientalism and the Study of Islamic Philosophy”, Journal of Islamic Studies, 1: 73-98, 1990.
- Mahdi, Muhsin, “Alfarabi on Philosophy and Religion”, in Islamic Philosophy and Theology, Edited by Ian Richard Netton, Routledge, 2007.
- Mahdi, Muhsin, “Alfarabi”, History of Political Philosophy, Edited by Leo Strauss and Joseph Crapsey, The University of Chicago Press, Third Edition, 1987.
- Mahdi, Muhsin, “Al-Fārābī's Imperfect State”, Review of Al-Farabi on the Perfect State: Abū Nasr al-Fārābī's Mabādi Ārā Ahl al-Madīna al-Fādila by Richard Walzer, Journal of the American Oriental Society, Vol. 110, No. 4, Oct. - Dec., 1990.
- Mahdi, Muhsin, Alfarabi and the Foundation of Islamic Political Philosophy, University of Chicago Press, 2001.
- Mahdi, Muhsin, Ibn Khaldun’s Philosophy of History: A Study in the Philosophical Foundation of the Science of Culture, George Allen & Unwin Ltd, 1957.
- Mahdi, Muhsin, Review of Greek into Arabic: Essays on Islamic Philosophy by Richard Walzer, Journal of Near Eastern Studies, Vol. 24, No. 1/2, Jan. - Apr., 1965.
- Mahdi, Muhsin, The Political Orientation of Islamic Philosophy, Center for Contemporary Arab Studies, Georgetown University, 1982.
- Parens, Joshua, “In Memoriam: Muhsin Sayyid Mahdi”, PS, Political Science & Politics, 41, 1. Academic Research Library, Jan., 2008.
- Parens, Joshua, Review of Alfarabi and the Foundation of Islamic Political Philosophy by Muhsin S. Mahdi, The American Political Science Review, Vol. 96, No. 2., Jun., 2002.
- Strauss, Leo and Joseph Cropsey, (Eds.), History of Political Philosophy, University of Chicago Press, Third Edition, 1987.