تألیف قلوب و سیاست
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
سياست، واقعيتي مهم و اجتنابناپذير در عرصة زندگي بشري است. به موازات برداشتهاي متفاوت از ماهيت و تبيين اهداف و روشهاي اجرا و راهبردهاي بهكارگيري اين پديده، در مقام اجرا و كاربرد سياست در عرصة اجتماع نيز شيوههاي مختلف و رويههاي متفاوتي براي آن توصيه و مشاهده ميشود.
پرسش اساسي اينجاست كه نگاه اسلام به شيوهها و راهبردهاي عملياتي سياست چيست؟ بهويژه دانش فقه كه عهدهدار ساماندهي رفتار فردي و اجتماعي بندگان است، در اين خصوص چه موقف و راهبردي خواهد داشت؟
اين پژوهش، صرفاً به بررسي گوشهاي از راهبردهاي فقهي در عرصة سياسي، از زاوية فرع فقهي «تأليف قلوب» ميپردازد. اهميت گزينش اين فرع فقهي از آن جهت است كه همانگونه كه ريشه و خاستگاه همة رفتارهاي ارادي انسان، قلب و ضمير وي است، رفتار سياسي و اهداف سياست در نگاه اسلامي نيز در تعامل نزديك با جانها و قلبهاي بشري معنا و عينيت مييابد و در همراهي با آرمانها و شور و شعور دروني سياستورزان تحليلپذير ميشود. ويژگي «سياست انساني- الهي» كه با «تأليف قلوب» سازگار است، آن است كه غالباً با تساهل و مهرورزي سياسي همراه است و تلاش دارد تا با ايجاد پيوند عاطفي مريد و مرادي ميان شهروندان و شهرياران استوار شود.
اسلام، برخلاف اتهامزنيهاي دشمنان و كجانديشيهاي جاهلان كه درصدد ارائة چهرة خشن از آناند، آيين مهرورزي است؛ از اينرو، نشانههاي اهتمام به سياست نرم و الفتآفرين در آموزهها و احكام آن بهوفور يافت ميشود. «تأليف قلوب» از آن جمله و در رأس آنها قرار دارد كه از آن ميتوان به راهبرد سياست دلجويي و مهرورزي اسلام نيز تعبير كرد.
بنابراين، اثبات ميزان اهميت و كارآمدي فرع فقهي «تأليف قلوب» در عرصة سياسي، و ميزان تعامل آن با پديدة اجتماعي «سياست» بر مبناي انديشة ديني، در نوع خود مسئلۀ مهم و بديع است كه پرداختن به آن در دوران معاصر، از جهات مختلف موردنياز و سودمند خواهد بود. با پرداختن به اين مسئله، هم مصاديق عيني اين تعامل در عصر حاضر بهصورت كاربردي براي متوليان امور سياسي گوشزد ميشود و همميتوان سيماي گفتمان مهرورزي اسلام را در انتخاب راهبردهاي سياسي و حتي روشهاي نفوذ و ديپلماسي عمومي آشكار كرد.
1- چارچوب مفهومي
سياست: از اين واژه برداشتهاي متفاوت به عمل آمده است. معادل لاتيني اين واژه، Politic از ريشة لاتيني polis بهمعناي شهر، شهروندي، قانون اساسي يا ساختار حقوقي است.(عالم، 1386، ص23)
سياست، به ارشاد و هدايت به راه معنا شده است.(مهيار، 1410ق، ص469) معاني ديگري چون حكومت، رياست، داوري، امر و نهي، سزا و تنبيه، پرورش و پروراندن، و تدبير نيز براي سياست ذكر گرديده است.
واژة «سياست»، در اصل واژهاي عربي است. برخي واژهشناسان گفتهاند كه واژة «سائس»، در اصل بر كسي كه ادارهكننده و تربيتكنندة چهارپايان باشد به كار ميرود؛ ازاينرو مديريت اجتماعي انسانها كه وظيفة «واليان» است نيز به آن قياس گرديده و از «ولايت» به سرپرستي رعيت و مديريت امور آنان تعبير شده است.(فراهيدى، 1410ق، ج7، ص336) اهل لغت، اشتقاق ديگر از اين ماده را كه «سَوس» به فتح حرف اول است، بهمعناي رياست و قيام به امر نيز دانستهاند.(ابن منظور، 1414ق، ج6، ص108)
در تعريف سياست گفتهاند: «السِّياسه: القيامُ على الشيء بما يُصْلِحه. والسياسه: فعل السائس.» (همان) همچنين گفتهاند: سياست، طلب صلاح و خير مردم و راهبريشان به شاهراه نجات در كوتاهمدت و بلندمدت است. برخي آگاهان به لغت عرب، با اشاره به همين معناي سياست، به توصيفي دربارة امامان معصوم در زيارت جامعة كبيره اشاره ميكنند كه خطاب به آنان آمده است: «أنتم... ساسة العباد.» (مجلسي، 1362، ج91، ص36؛ طوسي، 1407ق، ج6، ص95) در اين تعبير، از ائمة معصومين به سياستمداران كه متوليان امر هدايت و ارشاد مردماند، ياد شده است.(طريحى، 1416ق، ج4، ص78) پس منظور از «سياست» در اين پژوهش، مفهوم جامع است كه اركان آن را رياست، حكومت، تدبير، هدايت و ارشاد تشكيل ميدهند.
تأليف قلوب: «تأليف» از ريشة «إلف» به كسر، بهمعناي اجتماع يا پيوستن به جمع و ضميمه كردن دو جزء كنار هم، (فراهيدى، 1410ق، ج8، ص336) همراه با التيامبخشى، انس، دوستي، همبستگي و مهرورزي با ديگران است؛ چنانكه به جمع كردن امور بيگانه از هم و يا ايجاد احساس همبستگي و پيوند ميان دو قشر و گروه متفاوت نيز اطلاق ميشود.
اين واژه دربارة كسى يا چيزى كه مورد محبت و الفت قرار گيرد نيز بهكار مىرود. برخي با اشاره به همين معنا به اين آيه تمسك ميجويند: «إِذْ كُنْتُمْ أَعْداءً فَأَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِكُمْ.» (آلعمران: 106)
بنابراين، «تأليف» در اصل بهمعناي انس، و پيوند معنوي و روحي رواني و عاطفي است كه بين انسانها به وجود ميآيد. در آيات 103 آل عمران و 63 انفال، تأليف به همين معنا به كار رفته است.
«قلوب» جمع قلب، بهمعناي دگرگون ساختن و وارونه نمودن است. قلب در لغت بهمعناي دل(مهيار، 1410ق، ص705) يا قطعهاي گوشت از بدن نيز معنا شده است.(فراهيدى، 1410ق، ج5، ص170) گاهي از «قلب انسان»، مسائل متعلق به آن، مانند روح، علم، شجاعت، خرد و ديگر صفات نفساني انسان نيز اراده ميشود.(راغب اصفهانى، 1412ق، ص681) در اصطلاح عاميانه و طبي، عضوي كوچك از بدن كه عمل تلمبة خون را بر عهده دارد، شناخته ميشود. مردم هنگام اظهار محبت يا احساس غم و شادي به آن اشاره ميكنند.(محمدي ريشهري، 1370، ص207)
قلب در اصطلاح قرآني، به چند معنا بهكار رفته است. 1. عقل؛ امام كاظم با اشاره به آية 37 سورة طلاق، به هشامبنحكم توضيح ميدهد كه مراد از قلب در اين آيه، عقل و خرد است؛ (كليني، 1413ق، ص64) 2. روح و نفس انساني؛(طباطبائي، 1374، ج2، ص224؛ مصباح يزدي، 1378، ص264) مانند اين آيه: «نزل به الرّوح الامين علي قلبك.»(شعراء: 194) ازاينرو گفتهاند كه پيامبر با روح خود وحي را دريافت و به آن شناخت پيدا كرد.(طباطبائي، 1374، ج15، ص482–483؛ محمدي ريشهري، 1370، ص207–221)
معناي موردنظر از قلب در بحث تأليف قلوب نيز همين معناي روح است. شاهد اين سخن نيز روايتي است كه در آن، سخن از اقبال و ادبار دلها مطرح است.(ر.ك: طريحى، 1416ق) قلب بهمعناي روح، كانون ميل و رغبتها، محبت يا نفرتها، و مركز احساسات و عواطف است.
نتيجه: «تأليف قلوب» عنواني مركب و برگرفته از كاربرد قرآني «مؤلفة قلوبهم»، بهمعناي «تأليفشوندگان به نيكي است.»(طريحى، 1416ق، ج5، ص26) اين تركيب داراي مفهوم اصطلاحي با كاربرد فقهي است كه برگرفته از آية 60 سورة توبه و يادآور حكم شرعي به نام «سهم مؤلفة قلوبهم» در باب زكات است. «مؤلفة قلوب» عنواني است براي گروهي از انسانها كه يك صنف از اصناف هشتگانة مستحقان زكاتاند كه با هدف جلب و جذب آنان بهسوي اسلام يا دفع خطرشان، با استفاده از اين سهم از زكات مورد حمايت مالي مسلمانان و حاكم اسلامي قرار ميگيرند.
2. وجوه نسخ و عدم نسخ حكم تأليف قلوب
در بدو ورود، نيازمند اشارهاي هرچند گذرا به بحث مهم مقدماتي خواهيم بود و آن اينكه سرنوشت فعلي «سهم تأليفشوندگان» بهلحاظ نسخ يا بقاي آن پس از عصر نبوي، از ديدگاه فقهاي خاصه و عامه در چه وضعيتي است.
1-2. ديدگاه فقهاي اماميه
بيشتر فقهاي اماميه بر اين باورند كه حكم تأليف قلوب نسخ نشده و پس از پيامبر نيز باقي است. يكي از مهمترين ادلة ايشان بر عدم نسخ نيز عدم دليل بر نسخ است، آنان هيچ دليل قانعكنندهاي ندارند؛ بلكه صرفاً به برخي حدس و گمانها يا توجيهات شخصي از برخي رويدادها و عملكردهاي دوران پس از رحلت پيامبر روي آوردهاند كه نميتوان براي اثبات نسخ يك حكم منصوص قرآني به چنين توجيهاتي اعتماد كرد.
علّامه حلي با اشاره به ديدگاه مخالف ـ كه حنفيها هستند ـ آورده است كه آنها به اين دو دليل تمسك جستهاند: «1. لظهور الإسلام وقوّة شوكته؛ 2. ولانّ الصحابة لم يعطوا شيئاً من ذلك بعد الرسول.»(حلى، 1412ق، ج8، ص342) قائلين قول به بقاي اين حكم كه طرف مقابل ابيحنيفهاند نيز به دو دليل ديگر تمسك جستهاند: 1. اقتدا به سيرة پيامبر؛ 2. استشهاد به سيرة صحابه؛ مانند «ابيبكر» كه به «عديبنحاتم» سي نفر شتر از زكات شتران خودش را برگرداند و از باب تأليف به ايشان داد.(حلى، 1412ق، ج8، ص342)
پاسخهاي فقهاي شيعه به توجيهات ابوحنيفه و هوادارانش نيز قابل توجه است؛ از جمله اينكه گفتهاند: برخلاف تصور ابوحنيفه، اسباب تأليف هنوز باقي است و تاهنگامي كه سبب باقي باشد، مسبب كه حكم است نيز دوام مييابد. «وقال فقهاء الشيعة أنه باق ما دام على وجه الارض غير مسلم و مناوئ للإسلام، إذ محال ان يسقط المسبب مع بقاء سببه، و يرتفع المعلول مع وجود علته.»(مغنيه، 1421ق، ج2، ص82) از اينرو، بسياري از فقهاي معاصر اماميه در كتب فتواييشان، به صراحت بر بقا و دوام اين حكم در اين زمان و عدم سقوط آن، حكم كردهاند؛ مانند امام خميني كه فرمودهاند: «الرابع- المؤلفة قلوبهم؛ وهم كفار الذين يراد ألفتهم إلى الجهاد أو الإسلام، والمسلمون الذين عقائدهم ضعيفة؛ فيعطون لتأليف قلوبهم. والظاهر عدم سقوطه في هذا الزمان.» (موسوى خمينى، بيتا، ص336)
البته از برخي ظواهر كلمات عدهاي از فقهاي شيعه، مانند شيخ صدوق در من لايحضره الفقيه، و شيخ طوسي در المبسوط، نيز استفاده ميشود كه به سقوط اين حكم پس از پيامبر گرايش داشتهاند. شيخ صدوق ميفرمايد: «وَسَهْمُ الْمُؤَلَّفَةِ قُلُوبُهُمْ سَاقِطٌ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ»؛ (صدوق، 1413ق، ج2، ص6) ولي اين احتمال وجود دارد كه شايد منظور ايشان از سقوط اين سهم پس از پيامبر، بهمعناي فراهم نبودن شرايط و فقدان زمينة انجام و اجراي اين حكم است كه بيشتر، از نبود اجراكنندة اين حكم يا مبسوطاليد نبودن كساني كه شايستگي اجراي اين حكم را داشته باشند، ناشي ميشود؛ نه آنكه اصولاً اصل حكم نسخ شده باشد!
طبرسي در مجمعالبيان پس از بيان اختلاف ديدگاهها بر سر بقا و عدم بقاي اين حكم پس از پيامبر، ميفرمايد: حديثي از امام باقر دال بر بقا ميباشد؛ جزآنكه مشروط شده است به اينكه امام عادل وجود داشته باشد تا با اين سهم، تألف بجويد. (طبرسى، 1372، ج5، ص65؛ بحراني، 1405ق، ج12، ص179)
به نظرمي رسد، با وجود اين شرط كه در كلام امام باقر آمده و با توجه به ظهور برخي عبارات شيخ طوسي بهدست ميآيد كه نميتوان اين دسته از فقهاي بزرگوار اماميه را با استناد به ظواهر برخي كلمات ايشان، جزو طرفداران نسخ يا حتي انحصار حكم فقهي تأليف قلوب به زمان حضور معصومان دانست.
بهويژه بر اساس نظرية ولايت فقيه، كه در عصر غيبت، فقط نواب عام معصوم ـ كه فقهاي عظام جامعالشرايط ميباشند ـ اذن و لياقت تصدي مقام جانشيني پيامبر و ائمه را در امور مديريتي و سياسي جامعه دارند. پس سهم تأليفشوندگان نيز باقي است و فقهاي مبسوطاليد، نيز ميتوانند حكم تأليف قلوب را عملاً احيا كنند و به آن جامة عمل بپوشانند.
برخي فقهاي اماميه، ولايت بر اخراج زكات و حق تصرف در آن را در عصر حضور، منحصر به امام معصوم و در عصر غيبت، براي فقيه دانستهاند. «... أما المالك ونوّابه، فلا خلاف في جواز تولّيهم في الجملة، خلافاً للمفيد والحلبي فأوجبا الدفع إلى الامام مع الحضور، وإلى الفقيه مع الغيبة.»(انصارى، 1415ق، ص354) گرچه شيخ انصاري خود با استناد به روايات، وجوب و انحصار دفع زكات را به فقيه در عصر غيبت و در صورت عدم مطالبة امام و فقيه نميپذيرد، ولي ردّ زكات به فقيه را در عصر غيبت مستحب ميداند: «نعم لا ريب في استحباب دفعها إلى الإمام عليهالسلام، وإلى الفقيه مع الغيبة؛ لفتوى جماعة؛ ولأنّه أبصر بمواقعها.» (همان، ص354 - 355) در صورت مطالبة فقيه، اوضاع فرق ميكند و ايشان دراين صورت، دفع زكات را به فقيه واجب ميشمارد؛ با اين استدلال كه طبق روايات دال بر نيابت عامه، نافرماني از فقيه بهمنزلة نافرماني از خداوند است كه شامل اين مورد نيز ميشود. «ولو طلبها الفقيه فمقتضى أدلّة النيابة العامة وجوب الدفع؛ لأنّ منعه ردّ عليه، و الرادّ عليه رادّ على اللَّه تعالى- كما في مقبولة عمربن حنظلة»؛(همان) يعني اگر كسي بهرغم مطالبة فقيه، زكات را در اختيار وي قرار ندهد و نافرماني كند، بر اساس مفاد مقبوله، نافرماني او از فقيه بسان نافرماني از خداوند است و جايز نيست.
بنابراين، نتيجه ميگيريم كه اولاً، فرمايش شهيد اول در البيان كه ميفرمايد: «و الظاهر أن التألف باق بعد موت النبي صلىاللَّه عليه و آله»،(شهيد اول، 1412ق، ص313) ديدگاه جامع و درست است؛ ثانياً، سخن محقق عراقي نيز در اين زمينه، رسا و پذيرفتني است كه ميفرمايد:
... فيشمل كل من يكون في استمالته دخل في شوكة الإسلام، كافراً كان أم غير كافر و لا اختصاص أيضاً لهذا الصنف بالفقراء منهم، و لا زمان الحضور، إلّا بتوهم دخل الجهاد بالمعنى الأخص، و فيه منع ظاهر. (عراقى، 1414ق، ج3، ص12)
پس معلوم شد كه نهتنها قول به نسخ «سهم مؤلفه» از ديدگاه اماميه بههيچ وجه قابل پذيرفتني نيست، بلكه منحصر شمردن اجراي اين حكم به زمان حضور امام معصوم نيز مردود است؛ زيرا فقها نواب عام اماماند و فقهاي اماميه در صورت مبسوطاليد بودن فقيه، منكر جواز اجراي اينگونه احكام سياسي اجتماعي توسط فقيه نيستند.
2ـ2. ديدگاه فقهاي عامه
برخلاف ديدگاه منسوب به ابوحنيفه، بسياري از فقهاي مذاهب اهلسنت نيز همانند اكثريت اماميه، به بقا و دوام حكم فقهي «تأليف قلوب» رأي دادهاند و بدان معتقدند.
به نقل از مالكيها آوردهاند كه معتقد به بقاي اين حكماند و اجراي آن را دربارة كفار، منوط به نياز اسلام به استيلاف كفار دانستهاند كه هرگاه احساس نياز شود، ميتوان از سهم «مؤلفة قلوب» به كفاري كه به اسلام كمك ميرسانند، زكات داده شود و اين حكم منسوخ نشده و محدود به زمان حيات پيامبر اكرم نبوده است: «المالكية ـ قالوا: و المؤلفة قلوبهم. هم كفار،... وقيل: هم مسلمون حديثو عهد بالإسلام، وعلى القول الثاني: فحكمهم باق لم ينسخ، فيعطون من الزكاة الآن. وأما على التفسير الأول ففي بقاء حكمهم و عدمه خلاف، والتحقيق أنه إذا دعت حاجة الإسلام إلى استئلاف الكفار أعطوا من الزكاة و إلا فلا.» (جزيرى و ديگران، 1419ق، ص803) حنابله و شافعيه نيز از نسخ اين حكم سخن نگفتهاند (همان، ص804 و 805) و تصريحي بر نسخ، از آنان گزارش نشده است.
3. عرصهها و شواهد پيوند «تأليف قلوب» با «سياست»
براي اثبات ادعاي تعامل و پيوند حكم فقهي تأليف قلوب با «سياست»، به برخي عرصههاي برجستة تعامل اشاره ميشود و با تكيه بر شواهدي روشن ميگردد كه حكم شرعي تأليف قلوب، از چند لحاظ و چگونه با سياست، تعامل و پيوند نزديك دارد.
1-3. اصالت مهرورزي در سياست اسلامي
يكي از تفاوتهاي سياست موردنظر اسلام با سياست غيراسلامي و غيرالهي، در شيوههاي رفتار سياسي و روشهاي ديپلماسي آن است؛ زيرا هدف غايي در سياست غيرالهي تنها به حكومت و سلطه بر جانها خلاصه ميشود؛ زيرا صرفاً در پي كسب قدرت مادي و ظاهري است؛ اما حاكم اسلامي و الهي و سياستمدار متشرع، به دنبال اهداف معنوي هدايتگري جامعه بهسوي خداست؛ ازاينرو حاكم ديني و الهي كه مرشد، منذر و مبشر خلق نيز هست، در پي بهدست آوردن دلهاي مردم است، نه سلطه بر جان و مال رعيت.
چنانكه پيشتر گفته شد «قلب بهمعناي نفس ناطقه يا حقيقت و روح انساني است. در لسان روايات نيز گاهي قلب به منبع شناخت و وسيلة ارتباط انساني و مركز انديشه معرفي شده است: «القلب مصحف الفكر»؛ (تميمي آمدي، 1366، ش8710) قلب، محل بايگاني محصولات فكري و احساس و انديشه است كه همان روح و روان انساني است. بنابراين، قلب بهمعناي روح و روان است و هدف از «تأليف قلوب» مورد نظر فقه و قرآن نيز تقريب روحي رواني، و پيوند احساسي و عاطفي خواهد بود.
بنابراين، فتح و تسخير چنين قلبي كه هم مركز احساسات و عواطف فرد است و هم جايگاه انديشه و شناخت، در ديپلماسي عمومي حكومت اسلامي داراي اهميت فوقالعاده است كه براي به اجرا گذاشتن مقاصد سياسي اسلام مؤثر خواهد بود؛ بهويژه اينكه ديپلماسي و سياست مورد نظر اسلام، تلاش براي تأمين اهداف بلند و عالي هدايت يافتن مردم بهسوي كمال است.
با توجه به اينكه رفتار انسانها در انديشه و احساسات آنها ريشه دارد و قلب، هم مركز انديشه و هم منبع احساسات و عواطف است، تسخير اين مركز، بهمثابه تسخير پايگاه مركزي و تصرف مراكز استراتژيك تودهها براي اداره و هدايت آنان است؛ ازاينرو، تحقق اين مسئله براي متوليان دستگاه سياسي و ديپلماسي حكومت اسلامي، داراي اهميت است. و اين فتح قلعة دلها، دستاورد ارزشمندي است كه از مجراي فرع فقهي «تأليف قلوب» در عرصة سياست و ديپلماسي ديني بهآساني قابل دستيابي است.
در لسان روايات نيز بر اهميت رفتار سياسي و ديپلماسي با روش تسخير دلها براي پيشبرد اهداف سياسي اشاره شده است. به نقل از اميرمؤمنان علي در منابع معتبر روايي آمده است كه حضرت ميفرمايند: «الانسان عبد الاحسان»؛(همان، ص385، ش8771) انسان در پي نيكي، مطيع گردد. همچنين فرمودهاند: «أحسن إلى من شئت وكن أميره»؛(همان، ش8777) به هركس كه ميخواهي بر او حكومت و سلطه يابي، بر او نيكي كن! «تأليف قلوب» و پرداخت اين سهم از زكات، نه صرفاً براي احسان عاطفي، بلكه نوعي بارز از ابزار هدفمند مالي ـ سياسي در حوزة ديپلماسي قوي و فعال دولت اسلامي است. اين امر يكي از نشانههاي پيوند وثيق ميان فقه و سياست است.
2-3. بهرهمندي سياست اسلامي از هويت و اهداف متعالي
اختلاف در مباني و اهداف سياسي اجتماعي انديشوران سياسي، يا تفاوت نگاه انسانشناسي و ديگر معرفتهاي مرتبط، با پديدة سياست، دستكم دو نوع انديشه، جريان و نگاه متضاد و بسيار متفاوت نسبتبه سياست را موجب شده است. در اين خصوص، نگاه اسلامي به سياست و نگاه غربي به اين پديده، كاملاً از هم متمايز و متضادند.
اين واقعيت، ريشه در آن دارد كه در غرب پس از رنسانس، سياست نيز دستخوش تحول گرديده و از محتواي اصيل خويش خالي شده است. سياست در نگاه بسياري از متفكران جديد غرب، مفهومي غيرحقيقي يافته است؛ تا جايي كه گفتهاند: مهمترين تعريف سياست نزد متفكران سياسي غرب اين است كه «سياست مبارزه براي قدرت است.»(عالم، 1386، ص29-31) در اين نگاه، سياست با مفاهيمي چون «علم قدرت»، «علم مطالعة دولت» و «علم حكومت بر جوامع انساني»، با اهداف حيواني چون دستيابي جامعه به دو هدف صرفاً دنيوي «امنيت» و «رفاه»، و حتي با اهداف نفساني «سلطه و قدرت»، و با كمترين جنبههاي مثبت، تعريف ميشود.
در انسانشناسي ليبرالي توماس هابز، انسانها، گرگ همديگر معرفي ميشوند؛(عنايت، 1384، ص205–217) ازاينرو سلطهجويي، عنصر قوامبخش فرهنگ ليبرال است كه ناشي از باور مسلط اومانيستي است. ليبراليسم غربي براي درمان اين بيپناهي و ناامني موهوم و خودساخته، قدرت سياسي متصلب و تماميتخواه توأم با سياست مشت آهنين را توصيه و توجيه ميكند!
نيكولو ماكياول،(Niccolo Machiavelli) سنگبناي سياست را بر اومانيسم و قدرتمحوري بنا گذاشت و بر مبناي منحصر بودن هدف زندگي در رفاه بيشتر و كسب لذات مادي و دنيوي، براي رسيدن به قدرت فزاينده و برتري مادي، نهتنها بهرهگيري از هر وسيلهاي را براي شهرياران و سياستمداران توصيه و توجيه كرد، بلكه آن را وظيفه شمرد و به لگدمال نمودن اخلاق توسط رهبران سياسي براي حفظ و گسترش قدرت و اقتدار آنان، توصيه كرد و بر آن تأكيد نمود.(عنايت، 1384، ص159–177، حاجي صادقي، 1386، ص19-20)
درمقابل، ماهيت و اهداف سياست نزد انديشمندان مسلمان و حتي برخي فيلسوفان يونان باستان، (روزنتال، 1387، ص11-110) تقريباً با الهام از مفهوم لغوي آن، كه بر تربيت، ارشاد، مديريت و قيام براي مصالح مردم، اصلاح امور و عدالت دلالت داشت، نزديك است.
با نگاه روشي به سياست، ميتوان آنرا شيوة مديريت جامعة بشري با اهداف انساني دانست. چنانكه گفتهاند، سياست عبارت است از: مديريت و توجيه و تنظيم زندگي اجتماعي انسانها در مسير حيات معقول.(جعفري، 1379، ص47) تعريف ديگر اينكه سياست روش ادارة جامعه و آيين كشورداري است؛ بهگونهاي كه مصالح و خواستههاي مادي و معنوي آحاد آن، تحقق يابد.(مصباح يزدي، 1378، ص42؛ نوروزي، 1385، ص15)
در اين نگاه به سياست، در مفهوم سياست و سياستورزي، مفاهيمي ارزشي چون عقلانيت، خير، قداست و مديريت اجتماع بر اساس مصالح معنوي و مادي، نهفته است.
در تفسير سياست با توجه به اهداف آن، سياست بهعنوان فعل ارادي انسان، واجد برجستهترين اهداف است كه در نگاه اسلامي، توجه جدي به اصلاح جنبههاي فرهنگي و تربيتي جامعه، از آن جمله است.
از ديدگاه حكيم، فقيه و سياستآشناي برجستة دوران معاصر، امام خميني، سياست، هدايت جامعه در جهت مصالح دنيوي و اخروي است. ايشان در اين خصوص ميفرمايد: «سياست اين است كه جامعه را هدايت كند و راه ببرد؛ تمام مصالح جامعه را در نظر بگيرد و تمام ابعاد انسان و جامعه را در نظر بگيرد و اينها را هدايت كند بهطرف آن چيزى كه صلاحشان هست؛ صلاح ملت هست؛ صلاح افراد هست؛ و اين مختص به انبياست.» (موسوي خميني، 1386، ج13، ص432) از نگاه نافذ ايشان، چنين سياستي، مختص به انبيا و علماي آگاه اسلام است.(همان) ايشان با حمايت از اين نوع سياست، به سه نوع و گونة متمايز سياست اشاره ميكند؛ «سياست شيطاني»، «سياست حيواني»، و «سياست انساني»، (همان، ج13، ص431- 434) كه بر اساس اختلاف در اهداف و انگيزههاي سياستمداران و پيرو آن، با تفاوت در شيوة اجرا و روشها، از همديگر متمايز ميشوند.
با توجه به نگاه اسلام به سياست، اهداف مقدس و متعالي الهي و انساني سياست ديني ـ كه آن را از ديگر انواع سياست شيطاني و حيواني متمايز ميسازد ـ مجموعه وظايفي را براي دولتمردان مسلمان و حاكمان شرعي پيشبيني ميكند. در قرآن، وصف حكومت مؤمنان اينگونه آمده است. «آنها كسانى هستند كه هرگاه در زمين به آنان قدرت بخشيم، نماز را بر پا مىدارند و زكات را ادا مىكنند و امر به معروف و نهى از منكر مىنمايند».(مكارم شيرازي و ديگران، 1374، ج3، ص221)
علّامه طباطبائي در الميزان، منظور از تمكين را در اين آيه، به قدرت رسيدن همراه با مجموعهاي از اختيارات ميداند،(طباطبائي، 1374، ج14، ص386) كه در واقع، بسط يد يافتن، به حكومت رسيدن و تشكيل نظام سياسي را شامل ميشود. بنابراين، از اين آيه برخي اهداف و وظايف فرهنگي و ارزشي حكومت اسلامي، بهخوبي قابل فهم و استنباط است؛ كه اقامة نماز، اتيان زكات، و امر به معروف و نهي از منكر، در رأس اهداف برجستة حكومت مؤمنان، قرار ميگيرد.
بديهي است كه چنين اهداف متعالي فرهنگي از سياست و حكومت، اقتضائات و الزامات فرهنگي متناسب با اين اهداف را نيز ميطلبد. اين نكته بيانگر سازگاري، بلكه نيازمندي سياست ديني به راهبردهاي ارزشي و ديپلماسي نرم و روشهاي سازگار با اصل دعوت و هدايتگري دين است، كه تأليف قلوب براي رسيدن به چنين اهدافي، يكي از مفيدترين روشها خواهد بود؛ زيرا نقطة عزيمت برخي اهداف و غايات انساني ـ الهي سياست در نگاه اسلامي (مانند دعوت به خير و معروف، هدايت بهسوي كمال، دعوت به توحيد، يا تأمين بسترهاي اجتماعي براي رشد ارزشها و تأمين سعادت انسان، كه در رأس اهداف سياسي اسلام و وظايف دولت اسلامي قرار دارد)، نرمخويي و مهرورزي است كه مستلزم بهرهگيري از ديپلماسي دلجويي و سياست نرم و لين است. به فرمودة خداوند در قرآن كريم، سياست عطوفتبار و نرمخويانة حاكم اسلامي، ريشه در رحمت ايزدي دارد: «پس به [بركتِ] رحمت الهى، با آنان نرمخو [و پُرمِهر] شدى؛ و اگر تندخو و سختدل بودى، قطعاً از پيرامون تو پراكنده مىشدند. پس، از آنان درگذر و برايشان آمرزش بخواه و در كار[ها] با آنان مشورت كن... .» (آلعمران: 159)
بنابراين، براي دستيابي به بسياري از اهداف متعالي دولت اسلامي، حاكمان مسلمان، نيازمند بهرهگيري از همراهي دلها و توسل به راهبردهاي فرهنگي و اقدامات نرمافزاري و سختافزاري متناسب با هريك از اهداف الهي ـ سياسي حكومت اسلامي هستند كه شيوة تأليف قلوب از آن جمله است.
3-3. گستره و تنوع اصناف تأليفشوندگان
پهنة گستردة اصناف تأليفشوندگان نيز نشاندهندة تعبيه شدن جنبههاي سياسي در اين فرع فقهي است. با توجه به عرصههاي سياست داخلي و خارجي يك نظام سياسي، ميتوان بهخوبي به اين مسئله پي برد.
در پاسخ به اين پرسشها كه «مقصود از عنوان مؤلفه چيست و اصناف تأليفشوندگان دقيقاً شامل چه كساني ميشود؟» و«آيا مصداق مؤلفة قلوبهم، فقط گروهي از مسلمانان است كه جزو مستضعفان و ضعيفالايمانها و يا منافقاناند، يا گروهي از كفارند و يا اينكه هر دو دسته مقصود است و مؤلفه شامل همة اينها ميشود؟»، اقوال و ديدگاههاي اصحاب، تا حدودي مختلف و مضطرب است.
در اين مبحث، بين فقها سه ديدگاه وجود دارد: برخي همانند شيخ مفيد، فاضلان، و جماعتي قائل به عموماند و مؤلفه را شامل گروههايي از مشركان و مسلمانان، هر دو ميدانند؛ برخي نيز مانند شيخ طوسي، تنها كفار را جزو مصاديق تأليفشوندگان دانستهاند كه براي جهاد، دلجويي ميشوند؛ ايشان آشكارا منكر تأليفشوندة مسلمان شدهاند؛ عدهاي نيز مانند ابنجنيد اسكافي (حلى، 1413ق، ج3، ص200) و شيخ يوسف بحراني در حدائق، (بحرانى، 1405ق، ج12، ص177) مقصود از تأليفشوندگان را فقط ضعفاي مسلمان دانستهاند.
شهيد اول، در البيان به اين مطلب اينگونه پرداخته است: «ورابعها، المؤلفة قلوبهم، و هم كفار يستمالون للجهاد بالسهم.» (شهيد اول، 1412ق، ص313-314) ايشان خود در ابتدا تنها كفار را مصداق تأليفشوندگان ميشمرد كه زكات به آنان پرداخت ميشود تا براي مشاركت در جهاد در كنار مسلمانان، جذب شوند؛ سپس به نقل از ابنجنيد ميفرمايد: ايشان مصداق مؤلفة قلوبهم را منافقان ميشمرد كه جهاد ميكنند. اما قول سوم را كه مراد از تأليفشوندگان، برخي مسلمانان نيز باشد، به عدة ديگر از فقهاي اماميه نسبت ميدهد كه در رأس آنان، شيخ مفيد قرار دارد. پس در نهايت، حداقل سه ديدگاه در زمينة مصاديق تأليفشوندگان شكل ميگيرد: 1. فقط كفار؛ 2. منافقان و برخي مسلمانان ضعيفالايمان؛ 3. هر دو مورد، كه قول به جمع است.
شهيد اول در ادامه و در توضيح بيشتر اقوال، با اشاره به قول به جمع، به ديدگاه بزرگان چون شيخ مفيد، (مفيد، 1413ق، ص241) ابنادريس حلي (حلى، 1410ق، ص 457) و فاضلان (محقق حلي و علامه حلي) اشاره ميفرمايد كه اينان، تأليفشوندگان را افزون بر كفار، گروهي خاصي از مسلمانان نيز ميدانند. (حلى، 1407ق، ج2، ص573؛ حلى، 1413ق، ج3، ص200) سپس بدون اظهار صريح به رد يا قبول اين ديدگاه، در توضيحي كوتاه، به تشريح تأليفشوندة مسلمان ميپردازد كه اين گروه از مسلمانان نيز جزو تأليفشوندگان بودهاند. اين گروه نيز به چهار دستة زير تقسيم ميشوند:
الف) گروهي از مسلمانان كه در ميان كفار طرفداراني دارند؛ با پرداخت قسمتي از زكات به آنها، طرفداران مشركشان به اسلام آوردن ترغيب ميشوند؛
ب) آن دسته از مسلمانان كه ضعيفالايماناند و پرداخت زكات به آنان، موجب پايداري آنها در دين ميگردد؛
ج) آن عده از مسلمانها كه با گرفتن زكات، به جمعآوري زكات از ديگران كمك ميرسانند و موجب بينيازي امام مسلمين، از گسيل داشتن عاملان زكات ميگردد.
د) دستهاي از مسلمانان مرزنشين كه پرداخت زكات به آنان باعث ميشود تا از مرزها در برابر نفوذ و هجمة كفار محافظت كنند يا ديگران را به اسلام متمايل گردانند و در نشر اسلام به اطراف مرزهاي اسلامي گام بردارند. (شهيد اول، 1412ق، ص313-314؛ شهيد ثانى، 1410ق، ج2، ص46)
علّامه حلي نيز با اشاره به اختلاف اصحاب در اين زمينه، بر شمول مؤلفه نسبت به مشركان ادعاي اجماع ميكند؛ اما درخصوص شمول آن بر گروهي از مسلمانان، به ديدگاه شيخ مفيد و شافعي كه قائل به شمولاند، اشاره ميكند. (حلى، 1412ق، ج8، ص339 و 342)
ابنادريس حلي نيز با اشاره به همين دو ديدگاه از بزرگان اماميه، ميفرمايد: ديدگاه شيخ مفيد بر اين است كه تأليفشوندگان كسانياند كه براي جهاد جذب ميشوند؛ تفاوت نميكند كه مسلمان باشند يا كافر؛ غني باشند يا فقير؛ برخلاف ديدگاه شيخ طوسي كه تأليفشونده را منحصر به كفار ميداند. سپس خود نظر وسيع شيخ مفيد را برميگزيند؛ به اين دليل كه عموم آيه معاضدت ميكند و پشتوانة اين تعميم است. (حلى، 1412ق، ص457)
از معاصران، مرحوم عراقي با اشاره به اطلاق آيه و با تكيه بر روايات، به تعميم حكم ميدهد. جالب است كه ايشان از راه تنقيح مناط و محور قرار دادن اهداف موردنظر از اين حكم، ميفرمايد: هدف از تأليف قلوب، حفظ شوكت و عظمت اسلام است؛ خواه اين كار از راه تقويت انگيزههاي مسلمانان ضعيفالايمان و مستضعف صورت پذيرد، خواه از راه جلب همكاري كفار در جهاد دفاعي و براي حفظ اسلام از تهديدات بيروني. پس تأليفشوندگان، مصاديق عام و گسترده دارد.(عراقى، 1414ق، ج3، ص11-12)
صاحب جواهر، (نجفى، بيتا، ج15، ص341) امام خميني(موسوى خمينى، بيتا، ص336) و آيتالله خوئي نيز به تعميم مصاديق مؤلفه تصريح كردهاند. آيتالله خوئي در اين زمينه ميفرمايد: «المؤلفة قلوبهم، وهم المسلمون الذين يضعف اعتقادهم بالمعارف الدينية، فيعطون من الزكاة ليحسن إسلامهم، ويثبتوا على دينهم، أو الكفار الذين يوجب إعطاؤهم الزكاة ميلهم إلى الإسلام، أو معاونة المسلمين في الدفاع أو الجهاد مع الكفار.»(خوئى، 1410ق، ص312)
برخي انديشمندان معاصر، براي اثبات تعميم در مصاديق و اصناف تأليفشوندگان، به سيرة پيامبر اكرم تمسك كردهاند كه آن حضرت، هم به سران مشركان مانند صفوانبناميه، و هم به تازهمسلمانان ضعيفالايمان و بلكه منافقان، از قبيل ابوسفيان، تألف و دلجويي ميكرد و از اين سهم خاص، به آنان ميپرداخت.(مغنيه، 1421ق، ج2، ص82)
چنانكه ديده شد، از ميان فقهاي شيعي، اكثريت قائل به تعميماند؛ گرچه درخصوص تحديد تأليفشوندگان به كفار، ادعاي اشتهار ميشود! درحاليكه برخلاف آنچه شهرت يافته است،
ثابت شد كه ديدگاه شيخ طوسي و شهيد اول مبني بر تحديد مؤلفه به كفار، ديدگاه اقليت است،
نه مشهور!
4- 3. وجوه دال بر امكان اجراي حكم تأليف در عصر غيبت
اين پرسش كه آيا اصولاً امكان اجرا و كاربرد حكم تأليف قلوب در عصر غيبت معصوم وجود دارد يا نه، و آيا در اين عصر كسي جواز شرعي براي عمل به آن دارد يا خير، مسئلة مهمي است كه فقهاي شيعه در اين زمينه اختلافنظر دارند.
علّامه بحراني در پاسخ به اين پرسش كه آيا سهم تأليفشوندگان در عصر غيبت ساقط است يا نه، ميفرمايد: شيخ طوسي با استناد به اينكه تأليف براي امر جهاد بوده و جهاد موكول به حضور امام است، اين سهم را ساقط ميداند. سپس به اشكال علامه در منتهي اشاره ميكند كه وي در اعتراض به ديدگاه شيخ طوسي فرموده است: در عصر غيبت نيز جهاد دفاعي وجود دارد؛ پس تأليف و سهم مؤلفه نيز باقي است.(بحرانى، 1405ق، ص178)
مرحوم عراقي افزون بر تكيه بر اطلاق آيه و با اشاره به برخي روايات، در اين بحث نيز همانند مبحث پيشين، از راه تنقيح مناط، حكم به تعميم ميدهد. وي با محور قرار دادن اهداف مورد نظر از اين حكم، قائل به بقاي اين حكم در زمان غيبت ميشود و قول به اختصاص اين حكم به زمان حضور را رد ميكند: «... فيشمل كل من يكون في استمالته دخل في شوكة الإسلام، كافراً كان أم غير كافر و لا اختصاص أيضاً لهذا الصنف بالفقراء منهم، و لا زمان الحضور، إلّا بتوهم دخل الجهاد بالمعنى الأخص، و فيه منع ظاهر.»(عراقى، 1414ق، ص11-12)
صاحب جواهر نيز پس از تأكيد بر تعميم اصناف مؤلفه، اين حكم را بهلحاظ زمان نيز توسعه ميدهد و براي هر زمان كه امام نياز ببيند، ثابت ميداند. ايشان ميفرمايد: «و التحقيق بعد التأمل التام في كلمات الأصحاب و الأخبار المزبورة و معقد الإجماع و نفي الخلاف أن المؤلفة قلوبهم عام للكافرين الذين يراد ألفتهم للجهاد أو الإسلام، و المسلمين الضعفاء العقائد، لا أنهم خاصون بأحد القسمين»؛ سپس به مرسلة دعائم الاسلام از امام صادق اشاره ميكند كه امام ميفرمايد: «...و يكون ذلك في كل زمان إذا احتاج إلى ذلك الامام فعله.»(نجفى، بيتا، ص341)
نتيجه اينكه با توجه به همپيوندي اين حكم با جهاد از ديدگاه برخي فقيهان، و نيز با توجه به فراز روايت اخير مورد استناد صاحب جواهر كه تصميم نهايي را در اجراي اين حكم به امام در هر زمان واگذار ميكند و با عنايت به مضمون برخي روايات مانند روايت زراره از امام صادق كه فرموده است: «المؤلفة قلوبهم لم يكونوا قط أكثر منهم اليوم.»(بحرانى، 1405ق، ص176) ]مصاديق مؤلفة قلوب در گذشته بيش از امروز نبوده است[، افزون بر اثبات عدم اختصاص آن به عصر حضور، جنبة حاكميتي و سياسي اين فرع فقهي نيز گوشزد شد؛ زيرا به دست ميآيد كه چند ويژگي مهم و چند نكتة كليدي در مسئلة مؤلفة قلوبهم، از لابهلاي ديدگاههاي فقها قابل استفاده و اثبات است؛ نكاتي مهم كه بيشتر حاكي از كاربرد سياسي اين فرع فقهي در عرصههاي مختلف فرهنگي، امنيتي، سياسي، و در گسترة ابعاد گوناگون سياست داخلي و خارجي حكومت اسلامي خواهد بود.
5-3. وظايف حكومت اسلامي
ماهيت سلسله وظايف و اقدامات سياسياي كه حاكم و حكومت اسلامي بايد مبتني بر آموزههاي ديني و احكام فقهي انجام دهد نيز نشاندهندة كاربرد تأليف قلوب در عرصههاي سياست داخلي و خارجي است. حكومت مشروع اسلامي، نيازمند اقدامات زير در ابعاد مختلف سياست داخلي و خارجي خواهد بود:
در بعد سياست داخلي: حفظ و تقويت بنيههاي اعتقادي و اخلاقي مسلمانان و افراد داخل قلمرو جامعة اسلامي كه نيازمند حمايت دولت و حاكم اسلامي در اين زمينه هستند؛ مانند ضعيفالايمانها و تازهگرويدگان به اسلام و مذهب. يكي از راههاي حمايت از اين اقشار، كمكهاي مالي و تأمين برخي نيازمنديهاي زندگي دنيوي آنان است تا افزون بر ترغيب و تشويقشان به اسلام، از خطر غلتيدن آنان در دام پرفريب وسوسههاي مادي و سياست تزويري دشمنان نيز حتيالامكان صيانت شوند. مباني فقهي و منبع مالي اين روش سياسي نيز ميتواند فريضة «تأليف قلوب» باشد.
در بعد سياست خارجي: حمايت مالي از برخي حلقههاي خاص، اعم از مشركان و پيروان اديان و مذاهب ديگر، براي جلب همكاري آنان در دفاع از منافع و مرزهاي امت اسلامي، يا همكاري آنان در تسهيل امر نشر معارف اسلامي و حمايت از مواضع سياسي و فرهنگي امت اسلامي در خارج از مرزها، بايد از ديگر راهبردهاي مهم سياسي دولت اسلامي باشد كه آن هم بر مبناي فرع فقهي تأليف قلوب، به خوبي دستيافتني است.
در بعد تأمين امنيت و دفاع همهجانبه نيز تأليف قلوب در هردو جهت تأمين «امنيت نرم» و «امنيت سخت»، يا بهعبارتديگر، امنيت با رويكرد ايجابي و امنيت با رويكرد سلبي آن، كارساز و مفيد است؛ يعني دولت و امت اسلامي، خواه ناخواه از هجمههاي نظامي و يا فرهنگي دشمنان و دنياطلبان، در مصونيت كامل نخواهد بود. بنابراين، حاكم و حكومت اسلامي نيز همانند هر رژيم سياسي ديگر موظف است براي تأمين امنيت جامع فرهنگي و نظامي قلمرو خويش، چارهانديشي كند. پس نيازمند مجموعهاي تدابير و اقدامات در اين راستا خواهد بود. در اين زمينه نيز يكي از تدابير شرعي برآمده از متن قرآن و راهكار فقهي براي مسلمانان، مسئلة تأليف قلوب است كه با پرداخت و اختصاص سهمي از زكوات براي اين امر، ميتوان به دفع شرور و خطرات محتمل از سوي برخي جريانهاي داخلي يا خارجي پرداخت و به اين سنخ از دغدغههاي امنيتي پايان داد.
گفتني است كه در بخش تأمين امنيت، برخي از مصاديق بارز و روشن تأليف قلوب كه امروزه ميتوان از آن نام برد، حمايت مالي از برخي جنبشهاي آزاديبخش در جهان و گروههاي سياسي اجتماعي در نقاط مختلف است، كه در صورت حمايتهاي مالي و هزينه كردن از سهم مؤلفة قلوب براي آنان، نيازهاي امنيتي جامعه و امت اسلامي، بلكه ديگر اهداف الهي و مقاصد فاخر نظام سياسي اسلام در ابعاد فرهنگي، بهويژه احياي فريضه و اصل دعوت به توحيد كه از محوريترين اهداف و اصول سياست خارجي دولت اسلامي است و ديگر باورها و ارزشهاي ديني نيز تا حدودي تأمين خواهد شد.
نتيجه گيري
ماهيت «سياست» از ديدگاه اسلام عمدتاً فرهنگي و داراي غايات الهي دعوت و هدايتگري در سطح فردي و اجتماعي است؛ نه صرف به چنگ آوردن قدرت، آن هم براي اهداف نفساني و سلطهگري محض. با توجه به اين امر و با عنايت به ماهيت «تأليف قلوب» و اهداف مورد توقع از اين سهم در حوزة فقه و ماليات اسلامي، و نيز جاودانه بودن اين حكم در هر زماني كه ديگر شرايط اجرايي و مجريان آن فراهم باشد، تعامل مؤثر همراه با پيوند وثيق و معنادار ميان فرع فقهي «تأليف قلوب» و «سياست» را نتيجه ميگيريم، عرصهها و جلوههاي اين پيوند تعاملي، بهصورت ذيل خواهد بود:
مسئلة فقهي و قرآني «تأليف قلوب»، يك حكم جاودانه و پوياي شرعي در فقه اسلامي است كه هم باعث جهتدهي روشهاي سياسي حكومت اسلامي بهسوي مهرورزي و الفتجويي ميشود و اهميت آن را گوشزد ميكند، و هم براي تأمين اهداف وسيع فرهنگي ـ سياسي اسلام در سطح سياست داخلي و خارجي در صورت تحقق شرايط، در هر زمان و مكان قابل اجراست.
«سياست»، با هويت هدايت جامعه در جهت مصالح دنيوي و اخروي، و ادارة كشور و هدايت عمومي همراه با تأمين مصالح فرد و جامعه، اعم از مادى و معنوى، پيوندي معنادار با تأليف قلوب دارد. همسويي اين دو پديده در نگاه اسلامي از باب وحدت در هدف است؛ زيرا هر دو، تأمينكنندة اهداف و مصالح فرهنگي، اجتماعي و امنيتي امت و نظام اسلامي است. اين همسويي، يادآور اين واقعيت نيز ميباشد كه راهبرد اساسي سياست اصيل اسلامي، با شيوة ايجاد الفت و پيوند معنوي مراد و مريدي بين شهرياران و شهروندان استوار ميشود؛ نه نسبت حاكم و محكوم يا مالك و رعيتي كه در سرشت سياستورزي غيرالهي نهفته است.
تأليف قلوب، ابزار مالي مؤثر و پردامنهاي براي فعال شدن «ديپلماسي عمومي» حكومت اسلامي در هر دو حوزة «سياست داخلي» و «سياست خارجي» است. اين سهم از زكات، براي جلب افراد، جريانها و گروههاي غيرمسلمان، و دعوت آنان به توحيد و معارف حقه ـ كه نشر آن از وظايف دولت اسلامي است ـ بهكار ميرود. با استفاده از سهم مؤلفة قلوب ميتوان به اهداف وسيع موردنظر از اين حكم فقهي ـ قرآني، جهت اعتلاي كلمة توحيد و گسترش روزافزون مذهب و مكتب حق، اميد بست؛ چنانكه گاهي ميتوان براي كاهش دشمنيها و تهديدها، و تأمين امنيت، از سهم تأليفشوندگان بهره گرفت.
منبع مالي «تأليف قلوب»، بهاتفاق فقهاي عظام، هم «زكات اموال» و هم «زكات فطره» و ابدان است؛ زيرا موارد مصرف هر دو نوع زكات، به اتفاق فقهاي اسلام يكي است.(مغنيه، 1421ق، ص185) همچنين بهتصريح برخي از فقهاي معاصر، از سهم سبيلالله نيز ميتوان براي تأليف قلوب مصرف كرد.(خويى، 1410ق، ج24، ص71) با توجه به اين امر، حكم فقهي داراي منابع مالي قابلتوجهي خواهد بود. بنابراين، اجراي اين حكم، نتايجي بسيار چشمگير و قابل اعتنا، و پيامدهايي تأثيرگذار در عرصههاي سياست داخلي و ديپلماسي فعال در سياست خارجي نظام اسلامي خواهد داشت.
اهميت اين بحث و استفاده از تأليف قلوب در عرصة سياسي، وقتي بهخوبي درك خواهد شد كه نخست به اهميت ديپلماسي عمومي و قدرت نرم در عصر نوين توجه گردد؛ سپس به پيامدهاي عيني رويكرد نوين قدرتهاي استعماري و سلطهگر كه گاهي سياست و ابزار تزوير را بيش از ديگر ابزارها مورد اهتمام قرار دادهاند، دقت شود. آنگاه ميتوان در فضاي جنگ نرم و در عرصة ديپلماسي، با استفاده از ابزار كارآمد و مؤثر تأليف قلوب، براي مقابله با ابزارهاي مالي و سياست تزويري دشمن چارهانديشي كرد. نهايتاً اينكه، «تأليف قلوب» موردنظر قرآن و فقه اسلامي، در عصر حاضر نيز در عرصههاي نوين سياست ميتواند و بايد به دست مجريان جامعالشرايط ديني، هويت و نقش اصلي خويش را باز يابد.
- ابن منظور، محمدبن مكرم (1414ق)، لسان العرب، چ سوم، بيروت، دار الصادر.
- ابن هشام (بيتا)، السيرة النبويه، تحقيق محيالدين عبدالمجيد، بيروت، مطبعة السعاده.
- ابى فراس، ورام بن(بيتا)، مجموعة ورام، قم، مكتبة الفقيه.
- ارسطو (1364)، سياست، ترجمة حميد عنايت، چ سوم، تهران، شركت سهامي انتشار.
- انصارى، مرتضى (1415ق)، كتاب الزكاة (للشيخ الأنصاري)، قم، كنگرة بزرگداشت.
- بحرانى، يوسفبن احمدبن ابراهيم (1405ق)، الحدائق الناضرة في أحكام العترة الطاهرة، تصحيح محمدتقى ايروانى و سيدعبدالرزاق مقرم، قم، انتشارات اسلامى.
- تميمي آمدي، عبدالواحدبن محمد (1366)، غرر الحكم و دررالكلم، قم، دفتر تبليغات اسلامى.
- جزيرى، عبد الرحمن و ديگران (1419ق)، الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت، بيروت، دارالثقلين.
- جعفري، محمدتقي (1379)، حكمت اصول سياسي اسلام، چ سوم، تهران، بنياد نهج البلاغه.
- جوادي آملي، عبدالله (1383)، نسبت دين و دنيا، تحقيق و تنظيم عليرضا روغني موفق، چ سوم، قم، اسراء.
- حاجي صادقي، عبدالله (1386)، فلسفه و نظام سياسي اسلام، چ دوم، قم، زمزم هدايت.
- حرّ عاملى، محمدبن حسن (1409ق)، وسائل الشيعة، قم، مؤسسه آلالبيت.
- حسنزاده آملي، حسن (1383)، دروس معرفت نفس، چ دوم، قم، الف. لام. ميم.
- حلى، حسنبن يوسفبن مطهر(1413ق)، مختلف الشيعة في أحكام الشريعة، چ دوم، قم، انتشارات اسلامى.
- ـــــ (1412ق)، منتهى المطلب في تحقيق المذهب، مشهد، مجمع البحوث الإسلامية.
- حلّى، نجمالدين جعفربن حسن (1407ق)، المعتبرفي شرح المختصر، تصحيح محمدعلى حيدرى و ديگران، قم، مؤسسه سيدالشهداء(ع).
- حلى، محمدبن منصوربن احمد (1410ق)، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، چ دوم، قم، انتشارات اسلامى.
- خوئى، سيدابوالقاسم (1410ق)، منهاج الصالحين، چ بيست و هشتم، قم، مدينة العلم.
- ـــــ (بيتا)، موسوعة الإمام الخوئي (شرح استدلالى عروة الوثقى)، بيجا، بينا.
- دال، رابرت (1364)، تجزيه و تحليل جديد سياست، ترجمة حسين ظفريان، تهران، مترجم.
- راغب اصفهانى، حسينبن محمد (1412ق)، المفردات في غريب القرآن، تصحيح صفوان عدنان داودى، بيروت، دارالعلم.
- روزنتال، اروين.آي. جي (1387)، انديشة سياسي اسلام، ترجمة علي اردستاني، تهران، قومس.
- سبزوارى، سيدعبدالأعلى (1413ق)، مهذّب الأحكام في بيان الحلال والحرام، چ چهارم، قم، دفتر آيتالله سبزوارى.
- شريعتي، روحالله (1387)، قواعد فقه سياسي، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي.
- شكوري، ابوالفضل (1377)، فقه سياسي اسلام، چ دوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- صدوق، محمدبن على (1413ق)، من لا يحضره الفقيه، چ دوم، قم، بينا.
- طباطبائى، سيدعلىبن محمدبن ابى معاذ (1418ق)، رياض المسائل في تحقيق الأحكام بالدلائل، تحقيق و تصحيحِ محمد بهرهمند و ديگران، قم، مؤسسه آلالبيت.
- طباطبائي، سيدمحمدحسين (1374)، الميزان في تفسير القرآن، ترجمة سيدمحمدباقر موسوى همدانى، قم، جامعه مدرسين.
- طبرسى، فضلبن حسن (1372)، مجمع البيان في تفسير القرآن، چ سوم، تهران، ناصرخسرو.
- طريحى، فخرالدين (1416ق)، مجمعالبحرين، تصحيح سيداحمد حسينى، چ سوم، تهران، كتابفروشي مرتضوي.
- طوسي، محمدبن حسن (1407ق)، تهذيب الاحكام، چ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه.
- ـــــ (1387ق)، المبسوط في فقه الإمامية، تحقيق سيدمحمدتقى كشفى، چ سوم، تهران، المكتبة المرتضوية.
- عالم، عبدالرحمن (1386)، بنيادهاي علم سياست، چ هفدهم، تهران، ني.
- عاملي (شهيد اول)، محمدبن مكي (1412ق)، البيان، تصحيح شيخ محمد حسون، قم، محقق.
- عاملى (شهيد ثانى)، زينالدينبن علىبن احمد (1410ق)، الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية، تحقيقِ سيدمحمد كلانتر، قم، كتابفروشى داورى.
- عراقى، آقا ضياءالدين (1414ق)، شرح تبصرة المتعلمين، تصحيح شيخ محمد حسون، قم، انتشارات اسلامى.
- عنايت، حميد (1384)، بنياد فلسفة سياسي غرب، چ چهارم، تهران، زمستان.
- فراهيدى، خليلبن احمد (1410ق)، العين، چ دوم، قم، الهجرة.
- قرضاوي، يوسف (1401ق)، فقه الزكات، چ ششم، بيجا، موسسة الرساله.
- كليني، محمدبن يعقوب (1413ق)، اصول كافي، بيروت، دارالاضواء.
- ماكياولي، نيكولو (1374)، شهريار، ترجمة داريوش آشوري، چ دوم، تهران، كتاب پرواز.
- مجلسي، محمدباقر (1362)، بحارالانوار، بيجا، دارالكتب الاسلاميه.
- محمدي ريشهري (1370)، محمد، مباني شناخت، چ سوم، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- مصباح، محمدتقى (1378)، نظرية سياسى اسلام، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).
- مصطفوى، حسن (1402ق)، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، مركز الكتاب للترجمة و النشر.
- مغنيه، محمدجواد (1421ق)، الفقه على المذاهب الخمسة، چ دهم، بيروت، دارالجواد.
- ـــــ (1421ق)، فقه الإمام الصادق(ع)، چ دوم، قم، انصاريان.
- مفيد، محمدبن محمد نعمان (1413ق)، المقنعة، قم، بينا.
- مكارم شيرازي، ناصر و ديگران (1374)، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الإسلامية.
- ـــــ (1411ق)، القواعد الفقهية، چ سوم، قم، مدرسة امام اميرالمؤمنين.
- موسوي بجنوردى، سيدمحمدحسن (1419ق)، القواعد الفقهية، تصحيح مهدى مهريزى و محمدحسن درايتى، قم، الهادي.
- موسوي خميني، سيدروحالله (1386)، صحيفه امام، چ چهارم، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
- ـــــ (1378)، ولايت فقيه، چ نهم، تهران، مؤسسة تنظيم و نشر آثار امام خميني(ره).
- ـــــ (بيتا)، تحرير الوسيلة، قم، دارالعلم.
- منتظري، حسينعلي (1413ق)، كتاب الزكات، قم، تفكر.
- مهيار، رضا (1410ق)، فرهنگ ابجدى عربى- فارسى، تهران، اسلامى.
- نجفى، محمدحسن (بيتا)، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، تصحيح عباس قوچانى، چ هفتم، بيروت، دارإحياء التراث العربي.
- نوروزي، محمدجواد (1385)، نظام سياسي اسلام، چ دهم، قم، مؤسسة آموزشي و پژوهشي امام خميني(ره).