نقد و بررسی آرمان شهر افلاطون در پرتو مدینه فاضله مهدوی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
حقيقت و ماهيت حيات هنوز بر بشر مخفي است. شايد بشر هيچگاه هم از اين راز سردرنياورد، تا آنجا که در حافظه تاريخ به ياد مانده است، انسان هيچگاه از رؤياي بهزيستي فارغ نبوده است. رؤياي مزبور در زندگي انسان به گونههاي گوناگوني تبلور يافته است. بارزترين نمونه آن در انديشة «مدينه فاضله» ديده ميشود. آرمان شهري که در آن اثري از دغدغههاي موجود جامعه بشري نيست. بحث از اين مدينه، طليعه حرکتي براي گذر از وضع موجود به سوي وضع مطلوب است.
بهشت موعود زميني، علاوه بر بهشت آسماني، رؤياي هميشگي انسان بوده و گمان نميرود تا پايان تاريخ تغييري در آن ايجاد شود. اما همين انديشه در ميان اوراق تاريخ، تعينات گوناگوني يافته است که اين خود نشان از اهميت اين موضوع در دايرة انديشه بشري دارد.
اين مقاله، تحريري است بر اين موضوع؛ تحريري از نگاه مذهب و انديشههاي ديني.
خصوصيات مدينه فاضله
براي فهم خصوصيات مدينه فاضله و ارتباط آن با انديشه ديني، به ناچار ابتدا بايد تصويري از انديشه «مدينه فاضله» در قرائتهاي گوناگون آن ارائه نمود تا تعينات گوناگون اين انديشه را بازيابيم. از آنجايي که چنين بحث دامنهداري از حوصله يك مقاله خارج است، در اين مقاله تنها به دو رويکرد از ميان انديشمندان يونان باستان و اسلام ميپردازيم.
با پيگيري مشخصات دو شيوه تفکر ياد شده، تلاش شده تا با برداشتي صحيح از اين موضوع، مواضع مذهب را در بحث از آرمان شهر، به عنوان يک امر جامع، در برابر يک آرمان زميني بازيابيم.
شهر مراد افلاطون
در طول تاريخ، نگاه انديشهوران به مدينه فاضله از دريچهاي خاص، براساس نابسامانيهاي جامعه خودشان بوده است. ديدگاه افلاطون عمدتاً سياسي است. وي از اين منظر، به نابسامانيها مينگرد و بر همين اساس هم راه حل ارائه ميدهد. او مينويسد:
زمامداران عموماً به وسيله يک نوع جنون غيرطبيعي حکومت کردهاند. اين جنون چيزي نيست که کسي بتواند آنرا تعليم دهد يا تعليم گيرد؛ يعني اين جنون علم نيست، پس حکومت زمامداران بر اساس صحيح و علمي و بر پايه فلسفي نيست. لذا زمامداران نميتوانند حکومت خوب به وجود بياورند (پازارگاد، 1359، ص79).
افلاطون مشکل جامعه زمان خودش را کنار نهادن فلاسفه دانسته، معتقد است: «در اين نظام صاحبان قدرت از حکمت و فضيلت بهدور هستند، فلذا به تدريج دچار حرص و فزونخواهي و تکاثر اموال ميگردند» (همان).
حکومت دموکراسي هم در نظر افلاطون، يکي از منفورترين حکومتهاست؛ چراکه مردم در حالي بر سرنوشت خود مسلط هستند که قدرت انديشه و قضاوت صحيح را ندارند. حکام هم به دليل خوشامد آنان سعي خواهند کرد احکامي صادر کنند که خوشايند مردم باشد. اين امر در نهايت به فروپاشي جامعه ميانجامد. ساير نظامها هم اشکالات خود را دارند؛ نظام اليگارشي يا حکومت ثروتمندان، حکومت اقليت بوده و انتهايش از هم پاشيدگي اجتماع است. در نهايت، هم نظام ستمگري، ظالمانهترين نوع نظامي بود که ميتوانست حاکم باشد (پازارگاد، 1359، ص478 و ص488-493). با توجه به اين نظامها و انتقادات سخت وي بر هر يك از اين نظامها، راهبرد وي در مدينه فاضلهاش انسانمدار نيست، بلکه حالتي فلسفي دارد و او را درصدد حل يک معضل فلسفي نشان ميدهد.
افلاطون از يك سو، در نظريه «مُثُل» خود به اين نتيجه ميرسد که حقيقت، لزوماً داراي ويژگي ثبات و کليت است. بر اين اساس، از بيثباتي وضع سياستهاي موجود به اين نتيجه کاملاً معقول ميرسيد که نظامهاي موجود، نميتوانند نظام سياسي ايدهآل بوده و جامعه تحت سلطه خويش را به سامان و صلاح راهنمون کنند. بنابراين، بايد دنبال يک نظام سياسي باثبات بود. افلاطون اين نظام باثبات را در جامعهاي ميبيند که فرمانروايش کسي باشد که به مقام درک حقايق (مُثُل) رسيده است؛ چراکه او به واسطه اتصال با عالم حقيقت، مصالح مردم را بهتر از خودشان تشخيص ميدهد و تصميم او به حقيقت نزديکتر است. پس، مشکلات جوامع زماني به پايان ميرسد که فيلسوفان (فلاسفه حقيقي)، به مقام شهرياري برسند يا شهرياران فيلسوف باشند.
...بلکه به عقيده من مفاسد نوع بشر، هرگز نقصان نخواهند يافت، مگر آنکه در شهرها، فلاسفه پادشاه شوند، يا آنان که هماکنون عنوان پادشاهي و سلطنت دارند، به راستي و جداً در سلک فلاسفه درآيند و نيروي سياسي با حکمت تواماً در فرد واحد جمع شود (افلاطون، 1360، ص 545؛ مطهري، 1387، ج21، ص49-50).
از جمله امتيازاتي که افلاطون براي فلسفة حقيقي برشمرده، اين است: رغبت براي شناخت همه واقعيتهاي اصيل؛ عداوت و خصومت با دروغ و محبت حقيقي به صدق و خلوص؛ پست شمردن لذات جسمي؛ بياعتنايي به مال و ثروت؛ علو ادراکات و آزادي انديشه؛ عدالت و اخلاق لطيف؛ سرعت انتقال در خاطرات و قدرت يادآوري محفوظات و فطرت منظم و قانوني (گادامر، 1382، ص 80 و افلاطون، 1360، ص 546).
بافتٍ «شهر مرادِ» او را جامعهاي طبقاتي تشکيل ميدهد. در رأس اين جامعه، طبقه حاکم قرار دارد که طبقه بافضيلتتر و به يک معني اشراف جامعه است كه تفاوت جوهري با ساير طبقات دارد. وي دروغگويي را براي رهبران جامعه جايز ميداند. البته دروغ مثل دارو است که تجويز آن بايد با حکم پزشک باشد: «اگر دروغ گفتن براي کسي مجاز باشد، فقط براي زمامداران شهر است که هر وقت صلاح شهر ايجاب کند، خواه دشمن و خواه اهل شهر را فريب دهد» (افلاطون، 1360، ص152).
افلاطون کمال مطلوب را از نظر فردي، در عدل و از نظر اجتماعي، در حکومت فلاسفه ميداند.البته تحقق چنين جامعهاي، همانند مُثل او جنبه تخيلي دارد. خود او هم به رؤيايي بودن چنين جامعهاي اعتراف ميکند. براي وي اساساً مهم نيست که چنين جامعهاي به وجود آيد يا نه (افلاطون، 1980م، ص548 و 1360، ص314). البته افلاطون، از آرمانهاي ديگري چون آرمان عدالت و اعتدال در مدينه فاضله سخن ميگويد. اما رويكرد اين مباحث فلسفي و سياسي است.
اعتدال مدينه عبارت است از: تبعيت لازم و مقتضي فرمانبرداران از فرمانروايان. عدالت مدينه در اين است که هرکس، بدون دخالت در کار ديگران، مواظب و متوجه کار خود باشد... مدينه وقتي عادل است که تمام طبقات و افرادي که طبقات از آنها ترکيب و تأليف شده است، وظائف مربوط به خود را به طريقي شايسته و صحيح انجام دهند (کاپلستون، 1375، ص313).
اين نوع نگرش، در تمام تاريخ تمدن يونان باستان به چشم ميخورد؛ ارسطو نيز آرمان شهر خود را با يک نوع قرائت فلسفي- سياسي بيان ميکند. وي در ابتدا تأسيس نظام سياسي را در جهت رفع نابسامانيها دانسته، ميگويد: «هدف جامعه سياسي نه تنها زيستن بلکه بهزيستن است» (ارسطو، 1358، ص123).
ارسطو، محور و غايت جامعة سياسي را سعادت انسان ميداند. وي سعادت را در بهکارگيري فضيلت دانسته و فضيلت را در دانايي و اعتدال جستوجو ميکند. بنابراين، از نظر وي جامعه سياسي مطلوب، جامعهاي است که در رأس هرم آن، کسي باشد که از دانايي و فضيلت بيشتري برخوردار است. البته چون دانايي تنها ملاک فضيلت نيست، بلکه اعتدال نيز از مهمترين شاخصههاي اصلي است، ارسطو ضابطه و دستورالعمل مطلقي در ارتباط با بهترين شيوة زندگي و نظام سياسي جامعه ارائه نميدهد، بلکه ترجيح ميدهد ضابطهاي قابل انطباق با شرايط گوناگون، پيش روي ما قرار دهد. ازاينروي ميگويد:
معيار ما، در تعيين بهترين سازمان حکومت... آنچنان روش زندگي و حکومتي است که بيشتر مردمان و کشورها را آسانياب و پذيرفتني باشد... سعادت راستين در زيستن بافضيلت، فارغ از هر قيد و بندي است و فضيلت هم در ميانهروي است. از اينجا برميآيد بهترين گونه زندگي، آن است که بر پايه ميانهروي و در حدي باشد که همه کس بتواند به آن برسد (ارسطو، 1358، ص178-179).
با دقت و تأمل در نظرات افلاطون و ارسطو به اين نتيجه رهنمون ميشويم که در هيچ يک از اين دو ديدگاه، ردپايي از تفکرات جديد انسان مدارانه قرون جديد به چشم نميخورد. قرينة ديگر مؤيد اين مدعا، پذيرش بردهداري از جانب اين هر دو فيلسوف است. ارسطو رسماً در بخشهايي از کتاب سياست خود به بحث بردهداري ميپردازد (ارسطو، 1358، بخش2، ص7-16). افلاطون نيز به طور کلي اساس نظام مدينه فاضله را بر تفاوت سرشت و گوهر انسانها نهاده و بر اين باور است که عدهاي از مردم در طبيعت خويش فرودست آفريده شدهاند و جنس وجودي آنها از آهن و برنج است. دسته ديگر، که سرشت آنان از طلا و نقره وجود يافته، شايسته سروري و فرمانروايي هستند. صلاح فرودستان بندگي و فرمانبري از بالادستان است. وي سه طبقه براى مردم قايل است كه عبارتاند از: پيشهوران، سپاهيان و سياستمداران. وي ارزش طبقاتى آنان را به ترتيب به آهن، نقره و طلا تشبيه مىكند و گروه سوم را داراى استعداد طلايى و لايق تربيت معرفى كرده، مىنويسد:
مأموران، فرزندان افراد نخبه شهر را به پرورشگاه برده، به پرستارانى كه در محلهاى جدا، در شهر اقامت خواهند داشت، مىسپارند. ولى اطفال افراد پست و آنهايى را كه با نوعى نقص به دنيا آمدهاند، در محلى مخفى و دور از انظار پنهان خواهند كرد (همان، 1980، ص202 و 315-316).
مدينه فاضله مهدوي
جامعه آرماني حضرت مهدي را ميتوان از دو جهت بررسي کرد:
اول، به عنوان آرماني دوردست که بايد در انتظار تحقق آن نشست؛ آرماني که در وضع موجود بشر هيچ تأثيري ندارد. دوم، نيکشهري با تمام ويژگيهاي آرماني آن، به عنوان الگويي واقعي براي سامانبخشي به وضع موجود و هدفي خارجي، که ميتواند حرکتهاي اجتماعي ما را جهت بخشد. البته تحقق کامل اين آرمان، به دست حضرت مهدي خواهد بود (قوامي، 1383، ص187). اما هماکنون که توفيق دستيابي به جامعه موعود نيست، بايد تلاش کنيم با الگو قرار دادن جامعه مطلوب مهدوي، درصدد ايجاد جامعهاي پاک براي خويشتن باشيم.
«مدينههاي فاضله بشري مزبور، نوعي مدينه انتزاعي ارائه ميکردند، ولي مدينه مهدوي چهرهاي واقعي و غيرانتزاعي دارد؛ مدينهاي است که در آن مشارکت همگاني وجود دارد؛ چراکه انسان در وجود و بقاي آن ناگزير از مشارکت بوده و مشارکت نيازمند قانون است. «قانونگذار بايد داراي ويژگي و خصوصيتي باشد که ديگران ندارند» (ملاصدرا، 1383، ص379). جلوهاي از اين مدينه را ميتوان در آراء ملاصدرا مشاهده کرد. نظرات صدرالمتألهين، مدينه فاضله او را دست يافتني قرار داده است؛ مدينهاي دنيايي و اينزماني که سبب صعود انسان به سوي خداست (ملاصدرا، 1354، ص564). اين مدينه فاضله، در سه خصيصه کمال نفساني، زبان فصيح، و بدن قوي براي رئيس جامعه خلاصه ميشود؛ طبق نظر او رئيس مدينه بايد «انساني باشد که نفسش کامل و در مرتبه عقل بالفعل باشد» (ملاصدرا، 1354، ص562). کمال اول، براي رئيس جامعه همين است. ثانياً، با زبان خود بتواند آنچه که ميداند به خوبي در سخن مجسم بدارد و از عهدة ارشاد به سعادت و کارهايي که مايه نيل به سعادت هستند، برآيد. علاوه بر دو خصيصه اول، داراي توان و پايداري بدني براي معاشرت و انجام کارهاي جنگ باشد (ملاصدرا، 1354، ص563).
هر يك از اين سه خصيصه، براي کامل بودن نيازمند خصائص فطري زيادي هستند که صدرالمتالهين، آن را در دوازده خصيصهاي که از مباحث ديني گرفته شده، جمعآوري ميکند (ملاصدرا، 1354، ص564).
ويژگيهاي مدينه فاضله مهدوي
در مدينه فاضله مهدوي، انسان خويشتن خويش را ميجويد و از افراط و تفريط در نگاه به بُعد زميني با ملکوتي خويش بهدور است. اينچنين نيست که بهشت موعود را فقط روي زمين جستوجو کند. در اين مدينه، انسان از معادانديشي معاشآميز، يا آخرتانديشي دنياپرستانه پرهيز نموده است، نظام آن جامعه، يکسره عقلاني و حساب شده است. در آنجا مردم در قناعت و فراواني به سر ميبرند و دين، جايگاه ويژهاي دارد.
پيش از بيان ويژگيهاي مدينه فاضله مهدوي، به بيان ويژگيهاي حاکم اين مدينه ميپردازيم:
موعود اسلام به لحاظ ماهيت، موعودي شخصي است؛ شخصي از پيش تعيين شده که در روايات اسلامي، نام، کنيه، قبيله و تبار، شمايل، سن و خلق و خوي، حالات چهره و حتي ويژگي جسماني وي به صراحت بيان شده است (اکبرنژاد، 1386، ص114-119). از جهت خاستگاه نيز، موعود اسلام برگرفته شده از اميد به آيندهاي روشن است و آرماني جمعي دارد. علاوه بر اين، ميتوان آن را از سنخ تشخيص سنتي الهي دانست که پيامبر به وحي دريافته و آن را پيشگويي کرده است (موحديانعطار، 1388، ص30-32). به لحاظ کارکرد، نجات بخشي جمعي دارد، اين بحث از رواياتي که با تعابير، «يملک الناس»، «يخرج في امتي»، و «يعمل علي هذه الامة» استفاده کرده بهدست ميآيد (صافيگلپايگاني، بيتا، ص26، 157و308). سنخ نجات موعود، هم اجتماعي، برپايي عدل و... و هم معنوي، اقامه دين، است. همچنين نجات بخشي او قوم مدارانه نبوده، بلکه فراگير و جهانشمول است. اين مطلب، از تعابيري مثل «يملأ الارض قسطاً و عدلاً» استفاده ميشود. به لحاظ آرمان نيز موعود اسلام رو به گذشته دارد، موعود اسلامي مردم را به سوي کتاب خدا و احياي سنت پيامبر دعوت ميکند. اين حقيقت از تعابيري مثل «سنته سنتي» و «يدعوهم الي کتاب ربي» و... استفاده ميشود (جمعي از محققان، 1411ق، حديث 73 و 136 و 138). البته از آنجا که بسياري از کارها در زمان او انجام خواهد گرفت که در زمان پيامبر نبوده است، ميتوان دعوت او را رو به جلو نيز دانست. در برخي روايات هم به اين مطلب اشاره دارد؛ مثل اينکه در ولايت مهدي، از نعمتي برخوردار ميشوند که هرگز آنرا نداشتهاند (همان، 1411ق، حديث 139 و 319).
با توجه به اين مقدمهاي که در مورد شرايط منجي و جامعه مؤمنان گفتيم، ميتوان ويژگيهاي جامعه فاضله اسلامي را اينچنين بيان کرد: «احيا و گسترش عدل از سويي و تقويت روح بينيازي در قلوب انسانها از سوي ديگر، دو رکن اساسي و شاخص مهم آرمان شهر مهدوي است (جواديآملي، 1389، ص258).
1. عدالت، که به معناي واقعي آن، همچون رويايي تعبير ناشده در طول تاريخ فراروي بشر قرار گرفته است، از جمله خصوصيات منحصر به فرد قيام امام زمان است. در بسياري از روايات، از آن حضرت به عنوان مظهر و تجلي کامل عدالت ياد شده است. در مواردي آن حضرت، اول و آخر عدالت ناميده شده است (صدوق، 1416ق، ص318). در دعاي ماه مبارک رمضان هم ميفرمايد: «اللهم صل علي وليک القائم المؤمل و العدل المنتظر» (موسوياصفهاني، 1381، ص118؛ اکبرنژاد، 1386، ص179-187). در ساية عدالت مهدوي، هيچ انساني در قيد بندگي و بردگي باقي نميماند و حقوق هر کسي به او ميرسد (مجلسي، 1379ق، ج52، ص224-225 و 362 و ج51، ص57 و 120).
2. از سوي ديگر، مدينه فاضله مهدوي، مدينه رفاه و آسايش است. اين در صورتي امکانپذير است که پيشاپيش از عدالت بهرهمند گردد. روايات، اين مدينه را داراي کثرت مال، وفور نعمتها و بارانهاي پيدرپي، آسودگي از رنج طلب کردن و نيافتن، ... بذل و بخشش امام بر همگان تا بينيازي از طلب مال ديگران معرفي ميکند (مجلسي، 1379ق، ج51، ص 57 و 58 و 123 و ج 52، ص390؛ اکبرنژاد، 1386، ص187 و 190).
3. از ديگر ويژگيهاي اين مدينه، مدينه امن آرامش است. در اين مدينه، امنيت واقعي حکمفرما است. در روايات امام صادق تفسير آيه وعد (نور: 55) را در مورد امام زمان و اصحابشان ميدانند (اکبرنژاد، 1386، ص188-189). در آرمان شهر اسلامي جايي براي گردنههاي پرخطر و ناامن وجود ندارد. در عصر امام زمان امنيت مطلق «تکويني و تشريعي» حاکم ميشود (جوادي آملي، 1389، ص259-260).
4. مدينه تربيت از ديگر ويژگي اين مدينه است. گفتيم جهان غرب به سراغ انسانمحوري رفته و همه چيز را بر اساس انسان و خواستههاي او معنا ميکند؛ ولي همين جهان، انسان را دچار بحران نموده است؛ چراکه نگاه تکبعدي به انسان نموده است و با غفلت از ساير ابعاد وجودي انسان، فقط بعد مادي او را لحاظ کرده است. اما در آرمان شهر اسلامي، تمامي ابعاد وجودي انسان لحاظ شده است؛ آنجا در عين حال که سخن از رفاه مادي است، بهرهمندي از غناي روحي و معنوي نيز لحاظ شده است (مجلسي، 1379ق، ج84، ص51 و 123؛ صافي گلپايگاني، بيتا، ص374).
5. مدينه علم: با آمدن او عقول و خردها را به کمال ميرساند (مجلسي، 1379ق، ص57، 51) و يادگيري را تا سراپرده وجود تکتک افراد اعم از زن و مرد گسترش ميدهد. در پرتو آرمان شهر مهدوي به تمام بيست و هفت بخش علم دست پيدا ميکنند (راوندي، 1409ق، ج2، ص841) در حالي که با تمامي پيشرفتهاي قبلي فقط به دو بخش آن دسترسي داشتند (جوادي آملي، 1389، ص263).
6. اين مدينه، مدينة مستضعفان است. عصر او عصر جابجايي قدرت است. حکومت، به دست تودههاي مستضعف جامعه خواهد بود (قصص:5). عصر ظهور او، عصر عزّت و سربلندي مظلومان و خواري و شکست نهايي ستمگران خواهد بود (جوادي آملي، 1389، ص266).
7. در اين مدينه به موقعيت زنان توجه ويژه ميشود. زنان در تشکيل هسته اصلي ياران حضرت مهدي نقش اساسي دارند.
امام باقر ميفرمايند: «به خدا سوگند که 313 تن از مردان نزد او آيند که با آنان 50 زن نيز هست» (مجلسي، 1379ق، ج52، ص223).
اين موضوع دو نکته را روشن ميکند:
اول اينکه، زنان که در طول تاريخ، از حقوق خويش محروم بوده و شخصيت آنان خوار شمرده شده بود، در مدينه فاضله به عنوان کارگزاران اصلي حکومت شرکت خواهند کرد. در اين جامعه، زن ارزش واقعي خويش را بازخواهد يافت.
دوم اينکه، زنان در جايگزين ساختن معارف و اصول انقلاب مهدوي حضور خواهند يافت. اين امر، علاوه بر اينکه نشانگر نقش اساسي زنان در مسايل اجتماعي، فرهنگي و تربيتي است، حاکي از الگويي کامل براي جامعه منتظر فعلي ميباشد. تمامي اين ويژگيها در مورد جامعهاي مطرح ميگردد که طبق آيات (نور: 55؛ قصص: 5) و روايات، حکومت جهاني دارد و کارگزاران آن بر سراسر جهان خلافت خواهند داشت (قندوزي حنفي، بيتا، ص421؛ مفيد، 1308، ص1121).
ويژگيهاي مومنان
پايهگذاران نظامي، که در رأس آن حاکمي با خصوصيات ذکر شده قرار داشته و ميخواهد جامعهاي با آن خصوصيات برپا کند، بايد شرايط خاصي داشته باشند. تشخيص اين شرايط براي هر کس ممکن نيست. تنها از طريق قرآن و روايات ميتوان به زواياي آن پي برد. قرآن کريم براي اين جامعه، خصوصياتي بيان ميکند که ميتوان آن را در هشت بند، ذيل سه عنوان خلاصه کرد (حائري، 1383، ص220-234؛ سعدي، 1381، ص241-252).
1. رابطه با خدا: ايمان به خدا دارند و توکل به خدا ميکنند (شوري: 36). انسان فطرتي خداجو دارد. در حکومت عدلگستر امام عصر، دين حق به عنوان تنها راه سعادت، بر همگان آشکارا عرضه ميشود (مجلسي، 1379ق، ج51، ح58).
2. رابطه با خود: اجتناب از گناهان بزرگ و زشتيها مىكنند و هنگام خشم خطاها را مىبخشند (شوري: 37). در حکومت مهدوي، انسانها به دنبال پاسخگويي به نداي فطرت خواهند بود. امام باقر ميفرمايند: «وقتي قائم ما قيام کند، خداوند دست خود را بر سر بندگان نهد و به سبب آن، عقلهاي ايشان را کامل کند و اخلاق ايشان را به تکامل رساند» (کليني، 1388ق، ص25).
3. رابطه با خلق: كارشان بر پايه مشورت با يكديگر است. داراييهاي خويش را انفاق مىكنند (شوري: 38) و چون ستمى به آنان رسد، انتقام مىگيرند (شوري: 39). بسياري از ارزشهاي الهي و انساني مثل صداقت، امانتداري، ايثار، سخاوت، و ... در پرتو ارتباط با ديگران تحقق پيدا ميکند. در حکومت فاضله مهدوي، عدالت در همه زمينهها، اعم از اقتصاد، فرهنگ و قضاوت و... خواهد بود (مجلسي، 1379ق، ج52، ص29 و 81 و 88 و 337-339 و 352 و 390، صافي گلپايگاني، بيتا، ج2، ص332و 367).
در چنين جامعهاي، نگاه به آينده روشن است و بلنداي فکر بشر را با توجه به عوامل سعادت او نشان ميدهد؛ ازاينرو، عوامل پيدايش چنين جامعهاي را نميتوان صرفاً دنيوي ديد. اين عوامل را به نحو علت ناقصه، ميتوان چنين استنباط کرد:
پايبندي شديد به خصلتهاي نيکو، پايبندي شديد به اعمال پسنديده و امور نيکو، داشتن آرمانهاي بزرگ، محبت و احسان به همنوعان، وفاي به عهد، اطاعت از نيکوکاري، نافرماني و اعتراض از کبر، فضيلتمحوري، خويشتنداري از ظلم و دوري از قتل نفس(مائده: 32). انصاف و عدالت براي همه خلق، حلم و فرو بردن خشم، پرهيز از فساد در زمين، التزام به انس و محبت، تحمل سختيها و ناگواريها و اعتدال و بصيرتهاي نافذ (جعفري، 1365، ج16، ص190-249 و1360، ص522-524).
ايجاد چنين جامعهاي و تحصيل چنين ويژگيهايي، در گرو تحقق سه عامل ميباشد:
1. برنامه و قانون جامع، که همهجانبه باشد و خير و صلاح جامعه را در نظر گرفته باشد. اين مهم با آمدن پيامبر محقق شد.
2. فهم و برداشت صحيح از قانون. هر اندازه قانون بينقص باشد، اگر مفسران ناقص باشند، سبب اعوجاج در آن ميگردند. اين مهم، با امام معصوم قابل حل است. ازاينرو، مهمترين کار در زمان غيبت انتظار فرج است. براي اين کار اولاً، شناخت حجت منتظر و ثانياً تهذيب نفس و پيوند قوي با او لازم است (سهرابي، 1381، ص195).
3. مديريت و اجراي کامل قانون. اين مهم هم فقط با امام معصوم امکانپذير است (سعدي، 1381، ص260-262). البته اين بدين معني نيست که نبايد در زمان غيبت امام، تلاش کنيم، بلکه بايد مقدمات حکومت عدل را با برطرف کردن موانع و ايجاد مقتضي، فراهم سازيم. به همين دليل قرآن کريم مسلمانان را در مقابل جامعه خود مسئول دانسته و آنان را به حضور در جامعه و فعاليت جدي در ساختن آن امر ميکند: «اى كسانى كه ايمان آوردهايد، شكيبا باشيد و ديگران را به شكيبايى فراخوانيد و در جنگها پايدارى كنيد و از خدا بترسيد، باشد كه رستگار شويد» (آل عمران: 200).
بر اساس اين آيه شريفه و بسياري آيات ديگر، مردم در تحقق جامعه مهدوي نقش دارند و سعادت و کمال آنان در پرتو برنامه ذيل محقق ميشود:
1. صبر و استقامت و بردباري: علي آن را به منزله سر نسبت به بدن ميداند (نهج البلاغه، کلمه قصارش82).
2. اقتصاد و ميانهروي: اسراف و تبذير، آسايش و راحتي را از آدمي ميگيرد و زندگي زجرآور و پراضطرابي را جايگزين آن ميکند. انسان نيازهاي گوناگوني دارد و براي تأمين اين نيازها، تلاشهايي ميکند. اگر اين تلاشها، براساس حرص و آز و اسراف باشد، روي سعادت نخواهد ديد. از سوي ديگر، اگر تفريط کند و به اين نيازها به درستي پاسخ نگويد، باز هم خوشبخت نخواهد شد. مؤمن نه خسيس است و نه اسرافكار، بلکه حالت ميانه دارد (فرقان: 67).
3. رضايت به تقدير الهي: مفهوم رضايت به تقدير الهي، بيتفاوتي و تنبلي و دم غنيمتي نيست. خداوند متعال، چنين مقدر کرده که انسانهاي فعّال، پرتلاش، متقي و ميانهرو، سعادتمند باشند و در دنيا و آخرت از حيات طيبه برخوردار گردند.
4. داشتن تقوا: تقوا عبارت است از: امتثال اوامر خداى تعالى، و اجتناب از آنچه كه از ارتكاب آن نهى کرده است. مؤمن اهل گناه نيست. حيات طيبه، زندگياي است که از گناه و آلودگي بهدور است. تاريخ و تجربه نشان داده که هيچ فرد و يا جامعه گناهکاري، روي آسايش نديده است. انواع عذابهاي الهي بر سر فرد و اجتماع گناهکار باريده و آنها را با اضطراب و تشويش و سرانجام نابودي و نيستي روبهرو کرده است (طباطبايي، 1374، ج3، ص569-572).
5. تمسک به حبل الله: خداى تعالى تمسك به آيات خدا و رسولش (و يا تمسك به كتاب و سنت) را تمسك به خود دانسته، ميفرمايد: «وَ كَيْفَ تَكْفُرُونَ وَ أَنْتُمْ تُتْلى عَلَيْكُمْ آياتُ اللَّهِ وَ فِيكُمْ رَسُولُهُ وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ» ...(آلعمران: 101) و بعد در آيه .«وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لا تَفَرَّقُوا» (آلعمران: 103)، اعتصام مذكور و سفارش شده در آن آيه را، به اعتصام به حبل اللَّه مبدل كرد. در نتيجه، فهماند كه اعتصام به خدا و رسولى كه قبلاً گفتيم، اعتصام به حبل اللَّه است (طباطبايي، همان، ص575-576).
6. امر به معروف و نهي از منکر: معلوماتى كه انسان در زندگي براى خود تهيه مىكند، وقتى متوجه آن معلومات نباشد و با عمل به آنها و تمرين عملى دايمى به ياد آنها نباشد، به تدريج آن را فراموش ميكند. بيشك عمل در همه شؤون، دايرمدار علم است؛ با قوت علم قوي و با ضعف علم ضعيف ميگردد. هر زمان كه علم يك علم صالحى باشد، عمل هم صالح مىشود، و هر زمان كه علم فاسد باشد، عمل هم فاسد مىگردد (طباطبايي، همان، ص577-578).
7. توجه به هر دو بعد انسان: بهطوركلى نفس آدمى موجودى است مجرد، موجودى است ماوراى بدن و احكامى دارد غير احكام بدن، بلكه با بدن ارتباط و علقهاى دارد و يا به عبارتى، با آن متحد است و بهوسيله شعور و اراده و ساير صفات ادراكى، بدن را اداره مىكند (آلعمران: 169).
8. استعانت از صبر و نماز و داشتن ايمان به حيات پس از مرگ (بقره: 153).
9. تکرار عمل نيک: بايد دانست كه تنها راه اصلاح اخلاق و خويهاى نفس و تحصيل ملكات فاضله، در دو طرف علم و عمل و پاك كردن دل از خويهاى زشت، عبارت از تكرار عمل صالح و مداومت بر آن است. بدين سان، كمكم اثر آن در نفس تأثير گذاشته و در صفحه دل به نحوي نقش ببندد كه به اين زوديها زائل نشود و يا اصلاً زوال نپذيرد.
توافق يا تقابل دو مدينه
با توجه به آنچه گفته شد نوعي تقابل در اين دو مدينه ديده ميشود. از جمله مشکلات مدينه فاضله يا شهر مراد افلاطون ميتوان به اين موارد اشاره کرد:
1.دوري از واقعيت: افلاطون چنان تصويري از مدينه ارائه ميدهد که به دشواري بتوان حتي روزنه باريکي از اميد را براي عملي کردن بسياري از ريزهکاريهاي آن در عالم واقع فراروي خود گشود.
2.تمايزهاي طبقاتي: در مدينه فاضله وي، تمايزهاي طبقاتي است که شايد بتوان گفت ويرانگر مدينه فاضله است؛ چراکه در اين جامعه، زنهاي سربازان اشتراکي است و به تبع فرزندان هم اشتراکي خواهند بود.والدين هرگز فرزندان و فرزندان والدين را نخواهند شناخت.
برتراند راسل ميگويد: از آنجا كه در كشور افلاطون، هيچ كس پدر قانوني ندارد، پس وظيفه هر فرد را بايد دولت مشخص كند؛ زيرا فرد، خانواده و والديني ندارد تا از طريق آنان، به وظايف خود آشنا شود. ولي آيا به راستي در اين صورت، چيزي از ابداع، نوآوري و آزادي در چنين شهري هم باقي خواهد ماند؟ و اينكه آيا چنين شهري آرماني، مصداق همان يتيمخانه نيست؟ (راسل، 1365، ص171).
3. جواز دروغ از جانب شاه: بحث دروغهاي شاهانه براي نقض عدالتخواهي افلاطون کافي است.
4. اشرافيگري: دموکراسي در اين جامعه جايي ندارد و سعادتمندترين دولتها، دولتي است که رنگ و بوي اشرافي دارد.
5. دعوت به تقليد کورکورانه: سياستي که افلاطون پيريزي ميکند، تخصصي و موروثي است. اين برنامه، انسانهاي مدينه را به گونهاي بار ميآورد که از فرمانروا پيروي بيچون و چرا کنند و همچون حيوان زندگي کنند. در حالي که اسلام مردم را بهدوري از تقليد کورکورانه دعوت نموده و سفارش ميكند که: هرگز طمع مدار که مردم، کورکورانه از تو پيروي کنند و فرمانت را گردن نهند.
6. تزلزل بنيان خانواده: از همه مهمتر اينکه، وي با طرح چنين مدينهاي، بنيان خانواده را در هم ريخته است. در چنين جامعهاي، جبر طبقه حاکم است و نوزاد بدبخت يا خوشبخت به دنيا ميآيد. بنابراين، رشد نميکند و استعدادها از بين خواهند رفت. علاوه بر اين، ازدواج تنها براي برطرف کردن غريزه جنسي تعريف شده و به علاقه و عشق مقدسي که بايد ميان زن و مرد حکمفرما باشد، اهميتي داده نشده است (رادمنش، 1361، ص405).
7. فراموشي نيمي از بدنه جامعه: مهمتر از همه اينکه نيکشهر افلاطون و ساير نيکشهرهاي زميني، هيچ جايگاهي براي زنان قائل نشدهاند. در حالي که در اسلام زن همدوش مرد به حساب ميآيد.
8. آرمانگرايي شبه تخيلي: نيکشهر افلاطون با دغدغه رفع نابسامانيهاي رواني طرح ميگردد. در حالي که درصدد اصلاح وضع جامعه است، فقط نگاه به آينده دارد. وي در عباراتي نيکشهر را صرف تعقل و تفکر خويش دانسته است، ميگويد: «اگر نتوانيم ثابت کنيم که تأسيس شهري که با اين نمونه مطابقت داشته باشد امکانپذير است، آيا از ارزش سخن ما کاسته خواهد شد؟» (افلاطون، 1360، ص314).
نکته ديگر اينکه، افلاطون بهجاي رفع درد اجتماع، دنبال يک مسئله رواني است. سعي ميکند براي دلزدگي خويش از جنگها و بداخلاقيها و گسترش کشتارها راهي بيابد. در حالي که نميتواند خودش را از يونان، به ويژه آتن آن روز، که نماد عزّت و بزرگي جامعه يونان ميداند، رها کند. در چنين فضايي، مدينه فاضله خود را طرح کرده است.
خلاصه تفاوتها و شباهتها را ميتوان چنين ترسيم نمود:
موعود ويژگيهاي موعود خاستگاه آرمان کارکرد دعوت برنامه جامعه
مدينه فاضله اسلام مهدي، شخص معين، موعود موجود عالم، عادل و عصمت، همراه مردم اميد به آينده روشن جمعي نجات بخشي جمعي دعوت به کتاب خدا و احياي سنت پيامبر نگاه به دنيا و آخرت، عدالت، رفاه، امنيت، تربيت، علم، حکومت مستضعفان و موقعيت زنان، تنظيم رابطه با خود، خدا و خلق، اميد به آينده و ثبات خانواده
شهر مراد افلاطون نامعلوم، تخيلي يا شبهتخيلي و نوعي فيلسوف، جداي از طبقه مردم مفهومي انتزاعي جمعي نجات بخشي جمعي اداره جامعه هرچند با دروغ دنيوي صرف، عدالت، عدم توجه به زنان، اشتراکي دانستن زنان، و نيک شهر صرف تعقل است. جدايي حاکم و مردم، ابهام در آينده و بي ثباتي خانواده
نتيجه گيري
از آنچه گذشت، ميتوان گفت: فلاسفهاي همچون افلاطون و ارسطو بيشتر با نگاهي انتزاعي و فلسفي سراغ مدينه فاضله رفته، و به دنبال رفع دغدغههاي فکري خويش بودند. مثلاً، افلاطون دنبال رفع نابسامانيهاي جامعه زمان خويش است. ارسطو نيز درصدد است راه بهزيستي را ارائه داده و جامعه را به آرمان شهر مورد نظر خويش برساند. پس از مطالعه اجمالي سير تفكرات افلاطون نسبت به جامعه بشري و ترسيمي كه وي از نيكشهر آرماني خود ارايه ميكند، نقايص و كاستيهايي در آن ديده ميشود. وجود نواقص موجود در اين نظريه، سبب شده است بلافاصله پس از افلاطون، ارسطو كاستي و نواقص نيكشهر افلاطون را در آثار خويش به نقد بكشد (طاهري، 1374، ص22).
در اين ميان، مهمترين ويژگي مدينه فاضله مهدوي، علاوه بر کمال معنوي مردمداري او بوده و برخلاف ساير نظرات، نگاهي واقعبين به آرمان شهر دارد. در اين جامعه، تمامي زواياي انسان در نظر گرفته شده و برنامهريزي آن را با توجه به مقدمه بودن دنيا براي سعادت آخرت، طراحي کرده است. بنابراين، عدالت را شرط اساسي دانسته، منتها از رفاه، تربيت، امنيت، زنان و مستضعفان هم غافل نيست. آنچه به طور ويژه مدينه فاضله مهدوي را از بقيه ممتاز ميکند، تعيين مصداق مشخص براي حاکم اين مدينه است. نکته مهم اينکه آرمان شهر مهدوي، داراي مراتبي از فضل و کمال است، به اين معنا که کوشش مومنان در هر زمان، مراتبي از حيات طيب را ايجاد ميکند. همگان در اين آرمان شهر نقش دارند. البته اوج کمال مدينه با ظهور مهدي است. انتظار چنين موعودي، آينده بلندمدت جوامع اسلامي و بلکه جوامع بشري را بسيار روشن نشان ميدهد.
بنابراين، مدينه فاضله مهدوي، آرمان شهري زميني است که خصوصيات ويژهاي آن را از ساير آرمان شهرها متمايز ساخته است. اين مدينه، برخلاف ساير مدينههاي فاضله با نگاه به واقعيت، پويايي و تحرک به سمت کمال را در جوامع فعلي هم ايجاد ميکند.
- نهج البلاغه (1376)، ترجمه داريوش شاهين، بيجا، سازمان انتشارات جاويدان.
- ارسطو (1358)، سياست، ترجمة حميد عنايت، بيجا، آموزش انقلاب اسلامي.
- افلاطون (1360)، جمهور، ترجمة فؤاد روحاني، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
- ـــــ، (1980)، قوانين، ترجمة حنا خبّاز، بيروت، دارالقلم.
- اکبرنژاد، مهدي (1386)، بررسي تطبيقي مهدويت در روايات شيعه و سني، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- پازارگاد، بهاءالدين (1359)، تاريخ فلسفه سياسي، تهران، کتابفروشي زوار.
- جعفري، محمدتقي (1365)، ترجمه و تفسير نهج البلاغه، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- ـــــ، (1360)، شناخت از ديدگاه علمي و ديدگاه قرآن، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
- ـــــ، (1361)، حيات معقول، بنياد انتقال به تعليم و تربيت اسلامي، اصفهان، بنياد انتقال به معارف اسلامي.
- ـــــ، (1373)، تفسير و نقد و تحليل مثنوي مولوي، تهران، انتشارات اسلامي.
- ـــــ، (1379)، ايدهآل زندگي و زندگي ايدهآل، تهران، موسسه تدوين و نشر آثار علامه جعفري.
- جمعي از محققان (1411ق)، معجم احاديث الامام المهدي، قم، موسسه معارف اسلامي.
- جمعي از نويسندگان (1378)، چشم به راه مهدي، قم، دفتر تبليغات اسلامي.
- جوادي آملي، عبدالله (1389)، امام مهدي موجود موعود، قم، اسراء.
- جوادي، محسن (1386)، نظريه ايمان در عرصة کلام و قرآن، قم، معارف.
- جهانگيري، محسن (1369)، احوال و آثار و آراي فرانسيس بيکن، تهران، علمي و فرهنگي.
- حائري، محمدمهدي، «آثار فردي و اجتماعي عدالت مهدوي» (1383)، انتظار، ش14، ص219.
- خاتمي، سيدمحمد (1380)، از دنياي شهر تا شهر دنيا، چ دهم، تهران، ني.
- رادمنش، عزتالله (1361)، قرآن، جامعه شناسي اتوپيا، تهران، امير کبير.
- راسل، برتراند (1365)، تاريخ فلسفة غرب، ترجمة نجف دريابندري، تهران، پرواز.
- راوندي، قطبالدين (1409ق)، الخرائج والجرائح، قم، موسسه امام مهدي.
- سعدي، حسينعلي، «جامعه مهدوي آرمان شهر نبوي» (1381)، انتظار، ش5، ص251.
- ـــــ، «پاسخگويي رمز حکومت عدل مهدوي» (1383)، انتظار، ش14، ص235.
- سهرابي، صادق، «با انتظار در خيمه اش دراييم» (1381)، انتظار، ش5، ص195.
- ملاصدرا (صدرالدين محمدبن ابراهيم شيرازي) (1383)، الحکمه المتعاليه في الاسفار الاربعه، تصحيح محمد خامنهاي و غلامرضا اعواني، تهران، بنياد حکمت اسلامي صدرا.
- ـــــ، (1354)، المبدا و المعاد، مقدمه و تصحيح سيدجلالالدين آشتياني، تهران انجمن حکمت و فلسفه.
- صافي گلپايگاني (بيتا)، منتخب الاثر، چ هفتم، تهران، مکتبه الصدر.
- صدوق، محمدبن علي (1416)، کمال الدين و تمام النعمه، قم، نشر اسلامي.
- طاهري، ابوالقاسم (1374)، تاريخ انديشة سياسي در غرب، تهران، قومس.
- طباطبائي، محمدحسين (1386)، الميزان في تفسير القرآن، تهران، دار الکتب الاسلاميه.
- عنايت، حميد (بيتا)، بنياد فلسفة سياسي در غرب، تهران، دانشگاه تهران.
- فارابي (1358)، سياست مَدَنيه، ترجمة جعفر سجادي، تهران، انجمن فلسفه ايران.
- ـــــ، (1401ق) انديشههاي اهل مدينه فاضله، ترجمة جعفر سجادي، چ دوم، تهران، زبان و فرهنگ ايران.
- ـــــ، (1890)، الجمع بين رأيي الحکيمين، بيجا، الزهرا.
- فولکيه، پل (1370)، فلسفة عمومي يا مابعد الطبيعه، ترجمة يحيي مهدوي، تهران، دانشگاه تهران.
- قندوزي حنفي، سليمان بن ابراهيم (بيتا)، ينابيع الموده، قم، مکتبه محمدي.
- قوامي، سيدصمصام الدين، «مديريت، عدالت، مهدويت» (1383)، انتظار، ش14، ص187.
- کاپلستون، فردريک (1375)، تاريخ فلسفه، سيدجلالالدين مجتبوي، تهران، سروش.
- کرينستون، جوليوس (1377)، انتظار مسيحا در آيين يهود، حسين توفيقي، قم، مرکز مطالعات و تحقيقات اديان و مذاهب.
- کليني، محمدبن يعقوب (1388ق)، اصول کافي، تصحيح علي اکبر غفاري، تهران، دارالکتب الاسلاميه.
- لين توني (1380)، تاريخ تفکر مسيحي، ترجمة روبرت آسريان، تهران، فروزان روز.
- مجلسي، محمدباقر (1379ق)، بحارالانوار الجامعه لدرر اخبار الائمه الاطهار، تهران، المکتبه الاسلاميه.
- مطهري، مرتضي (1387)، مجموعه آثار، چ پنجم، قم، صدرا.
- مفيد، محمدبن محمد (1308)، الارشاد، بيجا، بينا.
- موحديان عطار، علي (1388)، گونهشناسي انديشة منجي در اديان، قم، دانشگاه اديان و مذاهب.
- موسوي اصفهاني، محمد تقي، (1381)، مکيال المکارم في فوائد الدعا للقائم، قم، ايران نگين.