مؤلفههای قدرت نرمِ جمهوری اسلامی ایران با رویکرد اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
وجه تمايز نظام جمهوري ايران از ديگر انقلاب¬هاي جهان، ماهيت اسلامي، ديني و مردمي بودن آن است. در ابتداي تشکيل اين حکومت، اسلام به منزلة يک اصل در اين خروش و حرکت انقلابي، زمينة تحرک مردم را فراهم ساخت و عامل اصلي پيروزي اين انقلاب شد. گويا با ظهور انقلاب ايران به رهبري مرجع روشنضمير، امام خميني، گمشدهاي آشنا رخ برآورد. خواست دروني امام خميني در ايجاد انقلاب، به يک خواست همگاني و بيروني مبدّل، و در اجتماع مطرح شد. اين امر عامل وحدت و تحرک مردم، پيرامون يک خواستة مشترک، يعني اسلام شد.
در اين تحقيق به دنبال آنيم تا روشن سازيم كه جمهوري اسلامي ايران با الگوگيري و مبنا قرار دادن فرهنگ غني اسلام به مثابة يک مکتب، و با توجه به ظرفيت¬هايي که در ايجاد قدرت نرم دارد، مي¬تواند به منزلة يک عامل ايجابي، ديگران را جذب و همراه خود سازد و در مقابل، در مقام يک عامل سلبي، از نفوذ و رخنة هر گونه فرهنگ بيگانه و يا سلطة آنها جلوگيري كند. بدين منظور، مشکلات و کاستيهاي موجود در نظريه¬هاي غربي، که ناشي از سطحينگري، بيتوجهي به خدامحوري و اخلاق و... است، برطرف ميشود. مؤلفه¬هاي قدرت نرم اسلامي مي-تواند جايگاه مباحث اسلامي را در اين موضوع به روشني بيان کند.
پرسش اصلي نوشتار حاضر اين است كه مؤلفه¬هاي قدرت نرم در جمهوري اسلامي ايران کدام¬اند؟ در پاسخ به اين پرسش بايد گفت، مباني قدرت نرم در جمهوري اسلامي ايران، بر مؤلفه¬هايي مانند اخلاق، خدامحوري، ولايتپذيري، دعوت، عقلانيت، فرهنگ غني و... استوار است كه شکلدهنده ساختار قدرت در جمهوري اسلامي ايران ميباشند و موفقيت¬هاي زيادي را در داخل و خارج به دنبال داشتهاند؛ اما در برخي موارد، به دليل عدم استفادة¬ درست از مؤلفه-هاي قدرت نرم، در مقام اجرا با محدوديت¬هايي روبهرو بوده است. چارچوب نظري مطرح در اين تحقيق، رويکرد سازه¬انگاري (Constructivism) است که به مثابة يک فرانظريه، بعد از جنگ سرد مطرح شد (مشيرزاده، 1388، ص323). در اين نظريه، فرهنگ مهم¬ترين مؤلفة اين رويکرد را نشان مي¬دهد (پوراحمدي، 1389، ص310). بنابراين، يکي از شاخصه¬هاي اصلي رويکرد سازهانگاري، توجه به ساختارهاي فرهنگي و ارزشي، در کنار عناصر مادي است. در واقع، انتخاب سازه¬انگاري بهمنزلة چارچوب نظري اين تحقيق، از آن روست که مدلول اين نظريه، ناظر به اهميت دادن ساختارهاي نرمافزاري نظام ذهني و باور¬ها است، و جمهوري اسلامي ايران براي نظام ارزش¬ها، باورها، دين و اعتقادات اهميت زيادي قائل ميشود و مؤلفه¬هايي مانند اخلاق، خدامحوري و عدالت و...، در شکلگيري آن مؤثر است.
قدرت نرم
برخي پرفسور حميد مولانا را نظريهپرداز قدرت نرم مي¬نامند و خود ايشان نيز ادعايي دارد که آن را در سال 1986 در کتاب اطلاعات و ارتباطات جهاني: مرزهاي نو در روابط بينالملل با عنوان قدرت نامحسوس مطرح كرده است (محمدي، 1387، ص24)؛ اما محافل دانشگاهي، از جوزف ناي با عنوان نظريهپرداز اصلي اين نظريه نام ميبرند و وي اولين شخصي است که قدرت نرم را مفهومسازي كرده است. ناي، قدرت نرم را شيوه¬اي براي رسيدن به نتايج دلخواه، بدون تهديد و تشويق آشکار و ملموس ¬دانسته، معتقد است يک کشور و حاکميت ميتواند بر اين پايه به مقاصد مورد نظر خود برسد؛ زيرا کشورهاي ديگر، ارزش¬هاي آن را ميپذيرند و تحت تأثير پيشرفت و انديشة آن قرار مي¬گيرند، و در نتيجه خواهان پيروي از آن مي¬شوند. در اين مفهوم، مهم¬ترين مسئله، تنظيم دستورالعملي براي جذب ديگران است. بنابراين، قدرت نرم، کسب اهداف مورد نظر، از طريق جذب کردن است، نه از طريق اجبار، زور و پاداش (ناي، 1389، ص47). از نظر جوزف ناي، منابع قدرت نرم، دربردارندة سه مؤلفة فرهنگ، ارزش¬هاي سياسي و مطلوب¬هاي سياست خارجي است (ناي، 1389، ص51).
امروزه، از فرهنگ به منزلة مهم¬ترين منبع قدرت نرم نام برده ميشود (پوراحمدي، 1389، ص306). قدرت نرم که گاهي آن را قدرت هنجاري، انگاره¬اي و عقيدتي مي¬نامند، بر فرهنگ و ارزشها تکيه دارد (اصغريان کاري، 1389، ص32). فرهنگ که در قاموس و عرف بينالملل از آن با عنوان قدرت نرم ياد مي¬شود (پوراحمدي، 1389، ص296)، جهتدهندة ذهن و رفتار، در همة حوزه¬هاي اجتماعي است. فرهنگ يک کشور بيانگر شخصيت و هويت يک کشور است (افتخاري و همکاران، 1387، ص174). ميتوان گفت، نظم اجتماعي از طريق فرهنگ ساخته يا بازتوليد ميشود و يا مورد مخالفت قرار ميگيرد (تاجيک، 1384، ص44).
به باور جوزف ناي، نظريهپرداز قدرت نرم، ارزش¬هاي مثبت سياسي يک کشور در بعد داخلي و خارجي ميتواند قدرت نرم يک کشور را افزايش دهد. در بعد داخلي، پاسخگو بودن به مردم، رعايت اخلاق و اجراي عدالت، همگي از ارزش¬هاي مثبت يک حکومت است. در عرصة خارجي، هر حکومتي که ميزان تعاملات و مناسباتش در عرصه بينالملل و منطقهاي با نهادهاي ديگر سنجيدهتر و همگراتر باشد و اختلافها را به حداقل برساند و به معاهدات بينالمللي پايبند باشد، قدرت نرم آن افزايش مييابد؛ زيرا موجب جلب اعتماد ديگران و نشان دادن برآيند مثبت از چهرة يک کشور ميشود و اين امر امروزه در بعد سياست خارجي، منجر به جذب ديگران و افزايش قدرت و نفوذ يک کشور ميشود (بيکي، 1389، ص59ـ61).
ديپلماسي عمومي، يکي از ابزار¬هاي کليدي قدرت نرم است (ميلسن و همکاران، 1388، ص41). جذب قلوب و افکار، در اين نوع ديپلماسي مشهود است (گلشنپژوه، 1387، ص22)؛ زيرا تلاش بر اين است که ديپلماسي، همراه با اخلاق مورد توجه قرار گيرد. از اين¬رو، امروزه بيشتر کشورها ميكوشند در ديپلماسي و روابط بين کشورها، خود را اخلاقي نشان دهند. از آنجا که فرهنگ و ابزارهاي فرهنگي در بسياري از موارد، ضمير ناخودآگاه مخاطبان را هدف قرار ميدهند و با لطافت و ظرافت غيرمشهود، بر لايه¬هاي عميق اذهان تأثير مي¬گذارد، در مقايسه با ساير ابزار¬هاي شايع در سياست خارجي، ديپلماسي فرهنگي يا عمومي با سهولت بيشتري بر لايههاي زيرين جوامع تأثير مي¬گذارد. در اين ديپلماسي، فرصت بهتري براي حضور جدي بازيگران غيردولتي مهيا مي¬شود. با توجه به اينکه در قدرت نرم، توأم ساختن ديپلماسي با اخلاق يک امتياز است و کشورها ميكوشند خود را بدان متصف سازند، اين نوع ديپلماسي، اخلاقي¬تر و انعطاف¬پذير¬تر است (خاني، 1382، ص137-139).
قدرت نرم و جمهوري اسلامي ايران
امروزه فرهنگ، هويت و روح روابط بينالملل را تشکيل مي¬دهد (پوراحمدي، 1389، ص319). نظام اسلامي ايران از ابتداي تشکيل، داراي مؤلفه¬ها و ويژگي¬هاي فرهنگي و اسلامي بوده و اين موضوع موجب شده است به دنبال اعمال قدرت فرهنگي در سياست جهاني باشد. امروزه بيشترين مقاومت در جهان اسلام، از ناحية فرهنگ صورت مي¬گيرد و اين باعث شده است فرهنگ و تمدن غرب احساس خطر کند. هانتينگتون از نظريهپردازان مشهور غربي اذعان مي-دارد، اقتصاد و تسليحات قوي در کشورهاي اسلامي ما را به چالش نکشيده، بلکه فرهنگ آنها به گونهاي است که در مقابل ما ايستاده¬اند و تمدن ما را تهديد ميکنند (بيليس، 1383، ص1035). همچنين جوزف ناي، نظريه¬پرداز مشهور قدرت نرم بيان مي¬دارد، کشوري مانند جمهوري اسلامي ايران، با توجه به بافت فرهنگياش، که اساس آن اسلام و تشيع است، با قدرت سخت قابل شکست نيست (ناي، 1389).
مؤلفه¬هاي قدرت نرم در جمهوري اسلامي ايران
فرهنگ و علم
نقش فرهنگ در جمهوري اسلامي ايران
جمهوري اسلامي ايران به لحاظ دارا بودن پيشينة فرهنگي، يکي از قدرت¬مندترين کشورهاست. فرهنگ ايران که مبتني بر اسلام ناب است، با داشتن مذهب تشيع توان بسيج توده¬هاي مردم عليه فرهنگ وارداتي غرب را دارد (رنجبران، 1388، ص64). درخشش انقلاب اسلامي ايران که در قالب يک حرکت مردمي و با تکيه بر ارزش¬هاي فرهنگي مبتني بر اسلام پيروز شد، نقطة عطفي را در جهت¬دهي تحرکات و بيداري اسلامي، با الگوسازي موفق نمايان ساخت (سيمبر، 1378، ص262).
يکي از مهم¬ترين الگوسازي¬ها، جهت¬دهي تفکر ديني در بين انديشمندان است. آنتوني گيدنز، جامعهشناس مشهور انگليسي، دربارة نقش انقلاب اسلامي مي¬گويد:
در گذشته سه غول فکري جامعهشناسي، يعني مارکس، دورکيم و ماکس وبر با کموبيش اختلافاتي، فرآيند عمومي جهان را به سمت سکولاريزاسيون و به حاشيه رفتن دين مي¬ديدند؛ ولي از آغاز دهه 1980 (ظهور انقلاب اسلامي ايران)، شاهد تحقق عکس اين قضيه هستيم؛ يعني فرآيند عمومي جهاني روند معکوس پيدا کرده و به سمت ديني شدن پيش مي¬رود (گيدنز، 1374، ص75).
طليعة انقلاب ديني در جمهوري اسلامي ايران توانست به لحاظ فرهنگي، در روابط بينالملل، در جنبههاي ترويج فرهنگ مردمسالاري ديني، استقلالخواهي، استکبارستيزي، تقويت فرهنگ اصلاحطلبي در جنبش¬هاي جديد اجتماعي، فعاليت فکري، فرهنگ و انديشه¬اي افزايش تعامل و تبادل فرهنگي بازخيزي و تحرک اسلام در عرصه¬هاي حيات اجتماعي، فرهنگ¬سازي براي وحدت تمدن جهان اسلام، احياي نقش جنبش¬هاي آزاديبخش و گفتمانسازي سياسي- فرهنگي تأثير بگذارد (دهشيري، 1382، ص90). همچنين اين فرهنگ، که خاستگاه اصلي آن اسلام بود، توانست با ايجاد مرز بين مستکبران و مستضعفان و آگاهي بخشيدن به ملت¬هاي مستضعف، بستري مناسب براي حرکت¬هاي مستقل و آزاديبخش، بر اساس خودآگاهي محرومان و مستضعفان فراهم سازد.
فرهنگ مقاومت و شهادت
با توجه به مباني نظري و ريشه¬هاي کسب قدرت در اسلام، مي¬توان از فرهنگ مقاومت و روحية شهادت¬طلبي بهمثابة يک مؤلفة قدرت نرم ياد كرد. مقاومت و شهادت در انديشة سياسي شيعه، عامل نجاتبخش و يک هدف استراتژيک تلقي مي¬شود که خاستگاه آن اعتقادات و باورهاي ديني مردم مسلمان است. حضور اين دو عنصر در حيات سياسي و اجتماعي مسلمانان، نقش برجسته¬اي در بهوجود آوردن هويت ديني، فرهنگي و بومي مسلمانان داشته و در هر دورهاي که از آن غفلت شده، بيچارگي و ذلت را بهدنبال داشته است. اين دو عنصر (مقاومت و شهادت)، تنها در منظومة فکري و هويتساز مسلمانان يافت ميشود؛ عناصري که حضورشان براي فرهنگ و تمدن اسلامي هويتساز، و بسترساز اعتماد به نفس و خودباوري مسلمانان و ترس و زبوني دشمنان اسلامي است. به عبارت ديگر، هرچه فراموشي جهاد و شهادت در جامعة اسلامي موجب ذلّت مسلمانان آن جامعه ميشود، به همان اندازه داشتن روحية جهاد و شهادت، آفرينندة قدرت نرم و بالندگي و بازدارندگي در مقابل دشمنان است (محمدي، 1389، ص9-10). فوکوياما دراين باره مي¬گويد: «بال سرخ شيعه شهادت¬طلبي است که ريشه در کربلا دارد و شيعه را فناناپذير کرده ¬است» (ايزدي، 1387، ص8).
فرهنگ شهادتطلبي به منزلة يکي از اصلي¬ترين منابع قدرت نرم در بين مسلمانان به شمار ميآيد (افتخاري و شعباني، 1389، ص99). علي شريعتي در دو سخنراني معروف خود با عنوان «شهادت و پس از شهادت» بيان کرده است: «هنگامي که حکّام و قدرتهاي جابر و حاکم مردم را با زور و تزوير خاموش ميکنند، تنها انتخاب آگاهانه شهادت است که ميتواند سکوت حاکم را شکسته و حاکم را مفتضح سازد. امام حسين ميتوانست سکوت کند؛ اما با شهادت راه خود را ادامه داد» (حسينزاده، 1386، ص210).
براي تبارشناسي مفهوم شهادتطلبي در سير تاريخي ايرانيان، ميتوانيم پيشينة اين فرهنگ را در قالب مفهوم «جان¬نثاري» در بين ايرانيان قبل از اسلام، اساطير و ادبيات داستاني پيدا كرد. ورود اسلام به ايران و پذيرش مذهب تشيع با الهام از عاشورا، روحية شهادت¬طلبي را در بين ايرانيان دو چندان كرد (مصلينژاد، 1389، ص335). بر اين مبناي تاريخي و اعتقادي، مردم مسلمان ايران در دوران انقلاب و پس از آن، نشان دادند که از شهادت ترسي ندارند. ميشل فوکو در اينباره ميگويد: «پس از کشتار هفده شهريور که وارد ايران شدم، فکر مي¬کردم با شهري وحشتزده روبه¬رو خواهم شد. چون چهار هزار نفر کشته شده بودند. نمي¬توانم بگويم مردم را در آنجا شاد ديدم؛ اما واقعاً از ترس خبري نبود؛ حتي شجاعتشان بيشتر شده بود» (فوکو، 1385، ص63). بنابراين، آرزوي شهادت به منزلة عامل توليد قدرت نرم در نظام جمهوري اسلامي ايران، که الهامگرفته از مکتب عاشورا بود، بين جوانان چنان روحيه¬اي بهوجود آورد که باعث پيروزي در دوران دفاع مقدس شد. امروزه نيز نپذيرفتن سلطه و ذلّت، نمود فرهنگ شهادتطلبي است که در بين ايرانيان ظهور و بروز دارد.
توليد علم و دانش
يکي از مؤلفه¬هاي فرهنگي قدرت نرم، اهميت توليد علم و دانش است. در اسلام به موضوع تعليم و تعلّم توجه زيادي شده است؛ به گونهاي كه در قرآن بيش از 1500 مرتبه واژههاي مرتبط با عقل، معرفت و انديشه به كار رفته است. ارزش کسب علم در تمدن و فرهنگ اسلامي هنگامي است که با معنويت همراه باشد. دنياي غرب دربارة پايبندي مسلمانان به معنويت حساس است و آنان را به تحجّر متهم ميكند. غربي¬ها علم را جداي از اخلاق و معنويت پيش بردند؛ اما جمهوري اسلامي ايران، علمي را مفيد و باارزش مي¬داند که امور اخلاقي در آن لحاظ شده باشد.
پيشرفت علمي، زمينهساز توسعة اقتصادي، فرهنگي و سياسي است. امروزه بر خلاف گذشته، کشوري قويتر است که از لحاظ توليد علم قدرتمندتر باشد. صرفاً داشتن منابع اوليه و جمعيت يا مساحت سرزمين باعث قدرتمندي يك كشور نميشود. امروزه سلاح اصلي کشورها و زبان رقابت آنها دانش است كه در هيچ محدودة جغرافيايي محدود نميشود. در نتيجه، دانش و توليد علم، بيانگر قدرت نرمافزاري يک کشور است.
ايران بعد از انقلاب، بهويژه بعد از جنگ تحميلي، مانند ديگر کشورهاي دنيا براي توسعه و بقاي خود وارد رقابت علمي شد و از نيروي بالقوة جوانان بهره جست. جواناني که هم از نظر بهرة هوشي در سطح بالايي قرار دارند و هم به لحاظ برخورداري از آموزه¬هاي ديني، که اهميت زيادي به تعليم و تعلّم ميدهند، پرچم¬دار علم و دانش در عرصه¬هاي علمي هستند. ايران گام¬هاي علم و دانش را به دليل وجود برخي مشکلات، در قبل از انقلاب و اوايل تشکيل نظام دير، اما پرشتاب برداشته است و آن را ادامه ميدهد. شاخص¬ها و گزارشها، به روشني اين ادّعا را اثبات ميکند.
ايران پس از انقلاب از نظر تعداد دانشجو، بيستودومين کشور جهان است كه در رشته¬هاي فني در جهان در جايگاه چهاردهم، و در خاورميانه بعد از مصر قرار دارد (بيگي، 1389، ص188). همچنين به لحاظ پيشرفت پزشکي و هسته¬اي، جزء ده کشور اول جهان است و در خاورميانه مقام نخست را دارد.
بنا بر گزارشهاي آکادمي ملي علوم انگلستان موسوم به انجمن سلطنتي علوم بريتانيا، ايران سريعترين رشد علمي جهان را در دهة قبل داشته است. بر اساس اين گزارش، بين سالهاي 1996 – 2000، دانشمندان ايراني 13238 مقاله علمي چاپ كردهاند؛ در حالي که اين رقم در دو دورة قبل از آن، 736 مقاله بوده است که اين رشد 18 درصدي را نشان ميدهد. همچنين رشد علمي ايران 11 برابر متوسط جهاني قلمداد شده است؛ که سريعتر از هر کشور ديگر است (خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران، 1390).
دين و اخلاق
خدامحوري
اتکا بر قدرت لايزال الهي که به معناي پذيرش ولايت، خواست و قدرت خداوند است، باعث تقويت قدرت نرم مي¬شود: «أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعاً» (بقره: 165) «بهدرستي¬كه همة قدرتها مخصوص خداوند است» خداوند در آيه ديگري ميفرمايند: «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ» (شورا: 9) «آيا به راستى غير از خدا اوليايى گرفتهاند؟ در حالى كه ولى مردم، تنها خداست». از اينرو، آيات قرآن کريم و روايات، فينفسه و بالذات هيچ قدرتي جز خدا را به رسميت نمي شناسند؛ زيرا انتشار قدرت و اقتدار در اسلام، از رأس به ذيل است؛ يعني اقتدار اصلي از خداست؛ بر خلاف ديدگاه¬هاي مادّي که حاکميت را اصالتاً از آن بشر مي¬دانند (زرشناس، 1378، ص23).
ايرانيان نيز تکيه بر قدرت لايزال الهي را مهم¬ترين نماد ملي و مذهبي خود مي¬دانند. از اينرو در فرهنگ ايرانيان، خدامحوري جايگاه خاصي دارد؛ بهگونهاي که آنها به هنگام ورود اسلام، پيرو دين زرتشت، و معتقد به خداي يگانه بودند. ايرانيان از دوران قبل از اسلام تا به حال، با تکيه بر دو پشتوانه مستحکم، يعني مليت و تدين، که در رأس آن توحيد است، توانسته¬اند عوامل اتحادساز را در نظام و جامعة خويش بهوجود آورند (گلشنپژوه، 1378، ص315). انقلاب اسلامي ايران با حرکتي که براي خدا و با هدف اجراي احکام الهي و ارزش¬هاي توحيدي ايجاد کرد، حاکميت مطلق خداوند را در تمام برنامه¬هاي خود به منزلة يک اصل پذيرفت و از آن به مثابة محرک براي رسيدن به هدف استفاده كرد. در قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران مواردي بيان شده که بيانگر پذيرش حاکميت مطلق خداوند بر جهان و انسان¬هاست و لزوم تسليم در برابر امر خداوند را واجب كرده است. از اينرو، همة سياستهاي جمهوري اسلامي ايران مبتني بر حاکميت خدا بر هستي است. اصل 56 و بند 1 و 2 در اصل 2 نيز بر اين موضوع دلالت ميكند.
رعايت اخلاق
يکي از مؤلفه¬هاي قدرت نرم در بعد ارزش¬هاي سياسي، موضوع رعايت اخلاق است که در اسلام اهميت والايي دارد. رابطة اخلاق و قدرت از منظر اسلام، رابطة تبايني نيست؛ يعني قائل شدن به اين ديدگاه که سياست با اخلاق قابل جمع نيست، مردود است؛ زيرا در اسلام، توجه به هر دو ضرورت دارد. اصول اخلاقي در اسلام، تابع مباني خاصي مثل مروّت، راستي، شرافت و وفاست؛ يعني در مقام تعارض با يک امر ديگر مثل سياست و يا مصلحت، مقدم بر آن ميشود؛ پس اجراي اخلاق يک هدف است، نه تابعي از يک هدف. در دين مقدس اسلام، اعتقاد به پيوستگي سياست و اخلاق وجود دارد؛ اما در عين حال، اخلاق را مقدم بر سياست ميداند و جايز نيست يک امر اخلاقي بازيچة سياست قرار گيرد. به عبارت ديگر، آنچه از نظر اخلاقي نادرست است، نميتواند از لحاظ سياسي درست باشد و نتيجه مطلوب را بدهد (عالم، 1381، ص74). جمهوري اسلامي ايران، با توجه به هويت اسلامي و شيعي آن، سيره و منش معصومان را الگوي خود قرار داده است؛ از اينرو، رعايت اخلاق را جزء جدانشدني برنامه-ريزي سياسي، اقتصادي و فرهنگي خود ميداند. برخلاف آنچه در رژيم گذشته و يا در کشور-هاي غربي وجود دارد، در جمهوري اسلامي ايران رعايت اصول اخلاقي يک ارزش به شمار ميآيد. براي مثال، در سياستهاي کلي برنامة چهارم، موضوع تقويت فضايل اخلاقي و ايمان در کنار مؤلفه¬هايي مثل روحيه ايثار و اميد به آينده بيان شده است. اين موضوع، بيانگر بها دادن به ارزش¬هاي والاي اخلاقي در کنار ديگر امور، مانند سياست، اقتصاد و ... است. همچنين در بند 1، 6، 9 و16 از اصل سوم قانون اساسي، به موضوع اخلاق پرداخته شده است.
اجراي عدالت
برقراري عدالت به وسيله حاكميت در جامعه موجب ميشود مردم جذب آن حكومت شوند و از آن دفاع كنند. ماهيت قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران که راهنماي منش سياسي، فرهنگي و اقتصادي است، بر مبناي گفتمان عدالت شکل گرفته است. عدالت در سياستهاي کلي نظام جمهوري اسلامي ايران، از گفتمان¬هاي اصلي انقلاب اسلامي به شمار ميآيد كه به وسيلة امام خميني ارائه شد. حاكميت الهي كه در زمان حضور معصوم اعمال ميشود، در زمان غيبت به وسيلة فقيهان جامعالشرايط در مقام نواب عام آنان اعمال ميشود و همة اختيارات حكومتي معصوم، براي ولي فقيه نيز ثابت است. يكي از مهمترين وظايف و تكاليف حكومت اسلامي، برقراري قسط و عدالت در جامعة داخلي و بينالمللي است.
داعية جمهوري اسلامي ايران، برقراري عدالت در سطح بين¬الملل است و اهداف خود را فراتر از مرزها جستوجو مي¬کند؛ يعني به موازات تلاش براي تحقق خواست¬ها و نيازهاي داخلي، درصدد دستيابي و تحقق آرزوهاي خود در وراي مرزهاي جغرافيايي ايران مي¬باشد. تحقق اين عدالت در سطح جهاني و بينالمللي، تنها از طريق استقرار نظم جهاني مبتني بر آموزههاي اسلامي امكانپذير است. امام خميني تصريح و تأكيد ميكند، هدف اسلام و به تبع آن انقلاب اسلامي، تنها برقراري عدالت در ايران يا حتي جهان اسلام نيست؛ بلكه هدف آن، استقرار عدالت در سراسر جهان ميباشد. اسلام داعية جهاني دارد؛ بنابراين، خاص يک مملکت و يا گروه خاصي از مسلمانان نيست و براي کل بشر آمده است. امام خميني در مورد هدف غايي انقلاب اسلامي ميگويد: «ما ميخواهيم عدالت اسلامي در اين مملكت برقرار كنيم... يك همچو اسلامي كه عدالتمحور باشد، اسلامي كه در آن هيچ ظلمي نباشد...» (موسوي خميني، 1370، ج9، ص21). آيتاللهخامنهاي، رهبر انقلاب اسلامي نيز تصريح ميكنند: «گفتمان عدالت، يك گفتمان اساسي است؛ همه چيز ماست؛ منهاي آن جمهوري اسلامي هيچ حرفي براي گفتن نخواهد داشت» (خواجه سروي، 1388، ص12).
در کنار مباحث و ديدگاه¬هاي اسلامي نظام جمهوري اسلامي ايران، عدالت¬طلبي ريشه در فرهنگ و تمدن ايران دارد، كه اسلام شيعي آن را تقويت كرده است. عدالت، يكي از ارزش¬هاي جامعة ايران، پيش از گرويدن ايرانيان به دين مبين اسلام بوده است؛ بهگونه¬اي كه عدالت¬طلبي يكي از عناصر قوامبخش هويت ايراني است و ايرانيت در برگيرنده و متضمن عدل و عدالت ميباشد (مجتهدزاده، 1383، ص222-244).
بنابراين، جمهوري اسلامي ايران، در مقام نظامي الهي که سرچشمه و مبناي قدرت و حاکميت خود را منتسب به خدا مي¬داند، براي عدالت نقش مهمي قائل است؛ حتي اگر در عمل، عدالت به طور کامل اجرا نشده و يا با کاستي مواجه بوده ¬است، اما پايه¬هاي نظام بر عدالت استوار شده و لااقل در اساسي¬ترين نظريه¬ها و قوانين بر آن تأکيد شده است. در اصل¬هاي 2، 3، 6، 19، 20، 43 و 107 قانون اساسي ايران، بر ارزش¬هايي چون عدالت، برابري و مساوات تأکيد شده است.
الگوسازي بر اساس آموزه¬هاي ديني
الگوسازي براساس آموزههاي ديني، مانند تقويت اخلاص و معنويت، به تقويت اراده، اقتدار و صلابتي منجر ميشود که شخص در مقابل اغواگري و هجمة ديگران ايستادگي ميكند. انساني که عمل، قيام، سکوت و تحرکش آميخته با اخلاص و بر اساس رضايت خداوند باشد، شکستناپذير خواهد شد. در اين بخش، يکي از مصاديق رويش¬هاي برآمده از انسان مخلص در جمهوري اسلامي ايران، يعني «بسيج»، بررسي ميشود. بسيج که برآمده از درون نظام اجتماعي و سياسي جمهوري اسلامي ايران است (افتخاري، 1389، ص165). حق¬مداري، ازخودگذشتگي، کمالجويي، اطاعت محض از خدا، پيامبر، امامان معصوم و ولايت فقيه، روحية صبر، استقامت، جهاد و سازندگي، بصيرت و دانايي که الهام گرفته از اخلاص و معنويت است، از ويژگيهاي بسيج به شمار ميآيد. براساس اين خصوصيات ذاتي بسيج، امام خميني فرمودند: «من همواره به خلوص و صفاي دل بسيجيان غبطه ميخورم و از خدا ميخواهم تا با بسيجيان محشورم فرمايد؛ چراکه در اين دنيا افتخارم اين است که خود بسيجي¬ام» (موسوي خميني، 1370، ج21، ص53). با دقت و بررسي تاريخ اول انقلاب و جنگ تحميلي درمييابيم كه هر يک از مشکلات پيشروي اين انقلاب، به تنهايي توان ساقط کردن يک حکومت را داشته است؛ اما اين روحيه و تفکر مخلصانة بسيجي بود که از تمام ارزش¬هاي انقلاب دفاع کرد و با مقاومت و دادن خون خود، انقلاب را بيمه کرد.
الگوي بسيج، در داخل فرهنگ رسمي جمهوري اسلامي ايران قرار گرفته، و به لحاظ پايگاه، يک نهاد است (افتخاري، 1389، ص121). که از سرمايههاي اجتماعي نظام محسوب ميشود. علت ماندگاري و نفوذ آن نيز به اين دليل است که ريشه در اسلام دارد. ازاينرو، هميشه پويا و کارآمد است (خامنهاي، 1372).
در مجموع مي¬توان گفت، بسيج يک تفکر رويشي برآمده از متن انقلاب و نظام جمهوري اسلامي ايران، و نمونهسازي شده از الگوي دين، اخلاص و... است. بنابراين، يک سلاح يا سازمان نيست که از بين برود؛ بلکه يک تفکر اسلامي و شيعي است. در حقيقت، اسلام و آموزههاي شيعي، مهمترين کانون توليد قدرت نرم را در جمهوري اسلامي ايران بهوجود آورد که در بسيج يکپارچة سياسي تودهها و طبقات اجتماعي مختلف نمود پيدا کرد. البته در تاريخ و تمدن ايرانزمين، فرهنگ اجتماعي و عناصر سامانبخش آن اصالت دارد.
اهداف و ارزشهاي حکومت
ارزشهاي سياسي
مطرح ساختن دين و الگوي حکومت مبتني بر آموزههاي اسلام به وسيلة جمهوري اسلامي ايران، روزنههاي اميد را در مسلمانان بهوجود آورد و امروزه در هر کشور مسلماني که انقلاب و تغيير اساسي رخ ميدهد، يکي از گزينههاي مطرح در نظام سياسي جديد آنان، مدل حکومتي مبتني بر آموزهها و اصول اسلامي است. اين موضوع متأثر از انقلاب اسلامي ايران بوده است؛ با توجه به جنبشها و انقلابهايي که در منطقه رخ داده است، کشورهاي غربي نيز اذعان دارند که خاستگاه اين انقلابها اسلام و انقلاب ايران است. در نتيجه ميتوان گفت، جمهوري اسلامي ايران در تحولات منطقه نقش مهمي ايفا كرده است.
ترس از گسترش اسلامگرايي که ريشه در انقلاب ايران دارد، نهتنها در کشورهاي مسلمان، بلکه در اروپا نيز نگرانيهايي را براي آنها بهوجود آورده است. اين مسئله نشاندهندة قدرت پنهان و بالقوهاي است كه ميتواند ديگران را تحت تأثير قرار دهد. ميشل فوکو در اينباره مينويسد: «زماني خواهد رسيد که پديدة انقلاب ايران که نشأتگرفته از ارادة مطلقاً جمعي، فرهنگ شيعي است. زماني درکش کنيم که ما را مجذوب کرده و دقيقاً مثل نوري همهجا را روشن ميکند و همه ما را غرق خود کرده است. اين نور ظاهراً خاموش است؛ اما نيروهاي متفاوت سياسي و جريانهاي سياسي سر بر خواهد آورد» (موسوي خميني، 1370، ج16، ص194).
تأکيد بر ارزشهاي سياسي مثل خدامحوري، اخلاقمحوري، اجراي عدالت و ولايتپذيري که ريشه در فطرت پاک آدمي دارد، از مؤلفههاي اساسي قدرت نرم در جمهوري اسلامي ايران به شمار ميآيد. نظام اسلامي ايران كوشيده است با بهکارگيري و رعايت حداکثري ارزشهاي سياسي، جايگاه و اقتدار خود را در داخل و سطح بينالملل ارتقا دهد. يكي از ارزشهاي سياسي در بعد داخلي، مشروعيت نظام سياسي است که در قانون اساسي بدان اشاره شده که تمام آنها به طور مستقيم و غير مستقيم با رأي مردم انتخاب ميشوند. مردم در نظام جمهوري اسلامي ايران، ولينعمت و صاحب اصلي کشور محسوب ميشوند. امام خميني ميفرمايند: «با پشتيباني مردم کارها آسان ميشود؛ کما اينکه تاکنون نيز چنين بوده است و مردم پيشقدم شدهاند و خرابيهاي جنگ را که دولت نميتوانست به تنهايي حل کند، مردم حل کردند» (موسوي خميني، 1370، ج16، ص419). اعتقاد امام بر اين بود که اگر بين مردم و دولت همکاري و تفاهم باشد، کشور سالم خواهد بود (همان، 236). البته اسلام به منزلة يک نيروي هماهنگکننده، وحدتبخش و تقويتکنندة روحيه مردم مطرح ميباشد که با اهتمام به نقش مردم در امر حکومت، از مردم نيرويي قدرتمند ساخته است که حافظ کشورشان باشند. برخي ارزشهاي سياسي که نشئتگرفته از آموزههاي اسلامي و شيعي، و بيانگر نوعي قدرت نرمافزاري است، مانند اخلاق، خدامحوري، ولايتپذيري و... بازگوکنندة يک سياست منسجم و قوي است که در ذيل بيان ميشود.
ولايت فقيه
در عصر غيبت امام معصوم، رهبري فقيه جامعالشرايط در نظام سياسي تشيع، در نهاد ولايت فقيه تبلور مييابد. با توجه به اينكه در اين بخش موضوع مورد نظر ما دربارة بررسي مؤلفه ولايت فقيه به منزلة قدرت نرم است، وجود و اصالت ولايت فقيه در رأس حکومت اسلامي را مفروض گرفتهايم. ولايت فقيه در انديشة سياسي شيعيان، در طول نبوت و امامت معصومان قرار ميگيرد و لازمة عقيده به نبوت، امامت و اهداف بعثت پيامبران، حاكميت پيامبر و امامان معصوم عليهمالسلام و در تداوم آن، امر ولايت فقيه است؛ بدين معنا که ولي فقيه در عصر غيبتِ امام معصوم، ادامهدهندة همان راه است و همة امور مربوط به حکومت و سياست که براي پيامبر و امامان معصوم مقرر شده است، براي ولي فقيه جامعالشرايط نيز وجود دارد. امام خميني در اين باره معتقد است: «امروز فقهاي اسلام حجت بر مردم هستند. همانطور كه حضرت رسول حجت خدا بود و همة امور به او سپرده شده بود و هركس تخلف ميكرد، بر او احتجاج ميشد، فقها از سوي امام حجت بر مردم هستند. همة امور و تمام كارهاي مسلمانان به آنان واگذار شده است» (موسوي خميني، بيتا، ص82).
از آغاز عصر غيبت، بهجز در دورههايي كوتاه، شيعيان همواره تحت سيطرة حكومتهاي ستمگر قرار داشتند و مسئلة امامت از دغدغههاي مهم آنان در امر سياست بهشمار ميرفت. اين امر موجب شده بود تا آنان هرگاه فرصت مييافتند، حاكميت و رهبري سياسي جامعه را در قالب نظرية «ولايت فقيه» ـ شكل تنزليافتة امامت ـ مطرح، و در صورت امكان آن را اجرا كنند؛ ولي پيروزي انقلاب ايران اين امکان را بهوجود آورد که اين نظريه تئوريزه، و بهمنزلة يک مدل حکومتي مطرح و اجرايي شود.
قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، ولايت امر در عصر غيبت را به ولايت فقيه سپرده است: «در زمان غيبت حضرت ولي عصر، در جمهوري اسلامي ايران ولايت امر و امامت امت بر عهدة فقيه عادل و با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدير و مدبر است که طبق اصل يکصد و هفتم عهدهدار آن ميگردد» (قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، اصل 5).
امام خميني ولايت فقيه را مظهر جداييناپذيري دين از سياست ميدانستند؛ بدينمعنا که در رأس حکومت اسلامي بايد يک ولي فقيه جامعالشرايط باشد که داراي اختيارات مطلق است؛ نه اينکه تنها بتواند در امور خاص و محدود مثل امور حسبيه دخالت داشته باشد (گردشي، 1381، ص57ـ64). در نظر امام خميني ولايت فقيه ادامة ولايت رسولالله و معصومان است. ازاينرو، اطاعت از ولي فقيه جامعالشرايط واجب ميباشد (ر.ك: کتاب ولايت فقيه امام خميني، ص17ـ22).
نظام جمهوري اسلامي ايران، نمونة عملي نظرية ولايت فقيه است؛ بدين معنا که طرح نظرية ولايت فقيه و ارائة عملي حکومت اسلامي، نمودي از پيوند ناگسستني دين و سياست را از يک فرضية ناآزموده، به نظريهاي عملي و سياسي قابل اجرا ارتقا داد. در انديشة امام خميني، نه تنها نظريه تفکيک و جدايي دين از سياست و ديانت يک فرضيه عملي محسوب نميشود، طرح اين انديشه بازتاب رسوخ انديشه¬هاي بيگانگان و استعمارگران تلقي شده است (سجادي، 1382، ص95). در رأس حکومت اسلامي مورد نظر امام، ولايت فقيه هديهاي خدادادي به شمار ميآيد که حافظ کشور است. فوکوياما در يک سخنراني بيان ميدارد، در بين تمامي مذاهب اسلامي، شيعه تنها مذهبي است که نگاهش به ولايت فقيه است. ولايت فقيه شيعه را تهديدناپذير کرده است. تهديدناپذيري، شکستناپذيري و فناناپذيري در اين تحليل، مبتني بر اصول و مباني انقلاب اسلامي ايران است (ايزدي، 1380، ص8). هم در زمان رهبري امام خميني و هم در زمان فعلي که رهبري بر عهدة آيتالله خامنهاي است، جايگاه ولايت فقيه توانسته است در مقابل هجمههاي داخلي و خارجي بايستد و آنها را خنثي سازد.
جاذبه و دافعه
انسانها از نظر جاذبه و دافعه يکسان نيستند؛ برخي افراد نه جاذبه دارند و نه دافعه، نه کسي با آنها دوست است و نه دشمني دارند. در مقابل، عدهاي جاذبه دارند، ولي دافعه ندارند و يا بهعکس؛ اسلام اين سه رويكرد را قبول ندارد. از منظر اسلام، کسي مورد قبول است كه جاذبه و دافعة قوي داشته باشد؛ يعني در برابر مستکبران، بيعدالتيها و ظلمها به شدت ايستادگي كند و در برابر مؤمنان با نرمي برخورد نمايد. جمهوري اسلامي ايران در سياستهاي خود نسبت به دوستان و دشمنان داراي جاذبه و دافعه قوي است. مبناي اصلي جاذبه و دافعة نظام جمهوري اسلامي ايران، تبعيت از اصول اسلام ناب محمدي و پذيرش حاکميت خداوند است. نكتة مهم ديگر در جذب و دفع افراد در سياستهاي نظام جمهوري اسلامي ايران، سياست استكبارستيزانة آن است. امام خميني و بعد از ايشان مقام معظم رهبري، از ابتداي انقلاب از مشي استكبارستيزانه خود کمترين عدولي نداشتند و همين موضوع باعث شد تا برخي از افرادي كه تحمل اين مسئله را نداشتند، بهتدريج زاويه پيدا كنند.
يکي ديگر از ويژگيهايي که باعث ايجاد جاذبه و دافعه در جمهوري اسلامي ايران شده است، صلابت در رأي و انديشه و استواري در رفتار دولتمردان جمهوري اسلامي ايران بر مبناي اصول اسلامي در برابر دوستان و دشمنان است؛ يعني در هيچ موقعيتي اصول فکري و عقايد اسلامي خود را ناديده نگرفتهاند و در برابر عقايد باطل، بدعتها و تحريفها تا پاي جان از خود فداکاري نشان دادهاند.
هر آرمان و ايدئولوژياي که در جهان مطرح ميشود، داراي جاذبه و دافعه است. از اينرو، نبايد انتظار داشت تمام مردم دنيا موافق آرمانهاي جمهوري اسلامي باشند. به هر حال، اين آرمان¬ها منافع برخي را به خطر انداخته و بديهي است آنها تمام تلاش خود را براي تخريب جايگاه ايران انجام خواهند داد. اين موضوع كه در دنيا حساسيتهايي دربارة ايران وجود دارد، نشاندهندة ايفاي نقش و اهميت جمهوري اسلامي در معادلات بينالمللي است که توانسته است عده¬اي را جذب، و در مقابل عده¬اي که حاکميت و ولايت الله را نپذيرفتهاند، ايستادگي كند. بيشک اگر ايران از خود جاذبه و دافعه نداشت و در معادلات بين¬المللي تأثيرگذار نميبود، اينچنين دربارة آن حساسيت وجود نميداشت.
مطلوبهاي سياست خارجي
ماهيت انقلاب اسلامي ايران بر مبناي آموزههاي اسلامي شکل گرفته و اين موضوع نشاندهندة جهانشمولي اين سياستگذاري در بعد خارجي است. تکيه بر اصولي مانند نفي سلطهجويي و نفي پذيرش سلطه بر منابع طبيعي و اقتصادي کشور، دفاع از حقوق مستضعفان، پايبندي به تعهدات بينالمللي و ايجاد رابطة مسالمتآميز مبتني بر تعامل و همکاري، از اصول مندرج در قانون اساسي است که سياست خارجي جمهوري اسلامي ايران را جهتدهي ميكند (ر.ك: قانون اساسي، اصل ۱۱، 151، ۱۵۲ و ۱۵۳).
در آغاز حرکت انقلاب اسلامي ايران، ايجاد وحدت بين ملتهاي جهان به مثابة «سياست ايجابي» جزء شعارهاي اساسي بوده است. امام خميني در اينباره ميفرمايند: «ما ميخواهيم به همة ملت هم بفهمانيم که اسلام يک دين وحدت است؛ يک ديني که هيچ يک از قشرها تفوق بر ديگري ندارد؛ مگر تقوا و پيروي از احکام اسلام»(موسوي خميني، 1370، ج13، ص226). همچنين اصل نفي سبيل و عدم تعهد در برابر کشورهاي زورگو به منزلة «سياست سلبي»، برآيند کلي سياست¬گذاري خارجي جمهوري اسلامي ايران را مشخص كرده است که يکي از نمودهاي آن را ميتوان در به چالش کشيدن هژموني غرب مشاهده كرد؛ يعني سياست خارجي مبتني بر اصول اسلامي، بستر و ظرفيت فکري مناسبي به منظور مبارزه با سلطهجويي¬هاي غرب بهوجود آورده است. اين روحية خودباوري که در مسلمانان ايران و جهان به وجود آمده، چنان هژموني غرب را به چالش کشيده است که آنان امروزه از ايمان، اعتقادات ديني و اسلام سياسي که خواهان تشکيل حکومت اسلامي است، احساس خطر ميکنند. يکي ديگر از نمودهاي سياست خارجي مبتني بر اصول اسلامي را ميتوان در علني شدن مبارزه با سلطه، زور و استکبار مشاهده كرد. امروزه ملتها جلوتر از دولتهاي خويش با الگوبرداري از جمهوري اسلاي ايران، پرچم مبارزه با استکبار را بر عهده گرفتهاند. به جرئت ميتوان گفت امروزه گفتمان مبارزه با استکبار که در رأس آن امريکا و اسرائيل قرار دارد، بر انديشة آزادفکران جهان، اعم از مسلمان و غيرمسلمان، مسلط شده است و حرکتهاي آزاديبخش روح تازهاي گرفتهاند.
منابع تقويتکنندة قدرت نرم
در کنار تمام منابع قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران که خاستگاه آنها اسلام و فرهنگ شيعه است، برخي منابع طبيعي و خدادادي در ايران وجود دارد که مزيتهاي نسبي براي ايران فراهم ساخته است كه ميتواند با توجه به آنها زودتر به اهداف خود دست يابد. يکي از مزيتهاي خدادادي ايرانيان، بالا بودن ضريب هوشي آنان در مقايسه با بيشتر کشورهاي خاورميانه است. از اينرو، تواناييها، خلاقيتها، توليد علم، ابتکار و نوآوري در بين نيروهاي انساني ايران نسبت به ساير کشورها نمايانتر است و اين مبدأ مهمي از قدرت نرم است (پوراحمدي، 1389، ص93). به عبارت ديگر، دانشمندان ايراني با توجه به هوش بالاي خود ميتواند در کنار پيشرفتهاي صنعتي، در بخش انساني موفقتر از ديگر کشورهاي جهان عمل کند.
يکي ديگر از ظرفيتها و مزيتها، موقعيت استراتژيک ايران است؛ به گونهاي که در محور مواصلاتي آسيا، افريقا و اروپا قرار دارد و اين موقعيت ايران را ممتاز کرده است؛ همچنين در مرکز خاورميانه و در منطقة خليج فارس قرار دارد که 2000 کيلومتر ساحل مناسب عملياتي و بنادر و لنگرهايي با توان پذيرش ناوگانهاي بزرگ دارد. از اينرو، امنيت منطقة استراتژيک خليج فارس، فقط با مشارکت ايران عملي خواهد شد (مينايي، 1388، 247).
افزون براين، منابع طبيعي و خدادادي باعث افزايش قدرت يک کشور ميشود. جمهوري اسلامي ايران به لحاظ موقعيت و منابع اوليه يک کشور استراتژيک به شمار ميآيد. در حوزة خليج فارس، 76 تريليون متر مکعب منابع گاز طبيعي وجود دارد که حدود 30 درصد گاز جهان است و ايران مقام اول منطقه و جايگاه دوم جهان را از نظر منابع گازي دارد. همچنين به لحاظ ذخاير منابع نفتي، چهارمين کشور ميباشد. جمهوري اسلامي ايران به لحاظ فرهنگي و اعتقادي، در مرکزيت جهان اسلام قرار دارد؛ بهويژه بعد از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران، اين مرکزيت نماد بيشتري يافته است. تمام اين ظرفيتها باعث شده است که قدرتهاي ديگر نتوانند نقش ايران را ناديده بگيرند.
نتيجهگيري
انقلاب اسلامي ايران که از همان ابتدا داراي ماهيت فرهنگي بود، با تکيه بر اصول اسلامي توانست برآيند مثبتي در اذهان و افکار عمومي داخل و خارج ايجاد كند. اين موضوع باعث افزايش قدرت و اقتدار كشورمان شده است. جمهوري اسلامي ايران هويت متمايزي را در منش فرهنگي و سياستي خود پذيرفت که کاملاً بر مبناي اسلام بود؛ الگويي كه تشابهي با ساختار انديشة سكولار نداشت؛ يعني مباني فكري، هدف، فرآيند تاريخي و تطوراتي متمايز از گفتمان سكولار دارد و پايهگذار فرآيندي معرفتي، از طريق عرضه گفتماني جديد بود. غرب نيز با درك اين موضوع، درصدد چالش با آن برآمد.
آنچه در اين نوشتار بيان شد، مؤلفه¬هاي قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران بود؛ مؤلفه¬هايي مانند اخلاق، شهادتطلبي، معنويتگرايي، علمگرايي، ولايت فقيه و...، که در تمام آنها اسلام و تشيع به منزلة يک اصل و راهنما قرار داشت. در کنار اين اصول، موقعيت استراتژيک و ژئوپولتيک و نيز سابقة تمدني و اهميت به علم و داشتن منابع غني اوليه، از ايران بعد از انقلاب، کشوري قدرت¬مند و مؤثر در تحولات دنيا ساخته است. اين موضوع موجب شده است که امروزه جمهوري اسلامي ايران در مقام يک الگو براي کشورهاي آزاديخواه دنيا، بهويژه کشورهاي مسلمان تبديل شود؛ زيرا جمهوري اسلامي ايران رويکردي را براي مسائل سياسي انتخاب کرد که امروزه مورد توجه تمام کشورها قرار گرفته، و آن رويکرد فرهنگي و ديني به مسائل داخلي، منطقهاي و بينالمللي بود. مردم ايران به احياي اموري پرداختند که فطرت هر مسلمان و آزاديخواهي دنبال آن بود.
کار ويژه نظام جمهوري اسلامي ايران، بيدار كردن ضميرهاي خفته¬اي بود که سالها بلکه قرن¬ها خفّت و ضلالت را ديده بودند و از هرگونه بيعدالتي، بداخلاقي، ظلم و زيادهخواهي به تنگ آمده و انقلاب اسلامي ايران راه را براي احياي مجدد اسلام و خواسته¬هاي دروني ملتهاي مسلمان باز كرد. در بعد داخلي نيز مردم که از هرگونه بيعدالتيها و بيتوجهيها به اسلام به تنگ آمده بودند با شکلگيري نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران به خواستههايشان رسيدند.
جمهوري اسلامي ايران از تمام مؤلفههاي بالفعل و بالقوه فرهنگي و ديني در جهت تقويت و استحکام پايههاي سياسي و اجتماعي خود استفاده كرد و توانست در جهت حفظ و تداوم وحدت اقشار جامعه گام بردارد و به الگويي در سطح منطقهاي و بينالمللي تبديل گردد.
- اصغريان كاري، زينب (1389)، ديپلماسي فرهنگي جمهوري اسلامي ايران در آسياي ميانه، پاياننامه ارشد، دانشگاه شهيد بهشتي.
- افتخاري، اصغر و ناصر شعباني (1389)، قدرت نرم "نبرد نا متقارن تحليل جنگ 33 روزه حزب الله و جنگ 22 روزه غزه"، تهران، دانشگاه امام صادق.
- افتخاري، اصغر و همکاران (1387)، قدرت نرم و سرمايه اجتماعي(مطالعه موردي بسيج)، تهران، دانشگاه امام صادق.
- ـــــ، (1389)، قدرت نرم فرهنگ و امنيت (مطالعه موردي بسيج)، چ دوم، تهران، دانشگاه امام صادق.
- اميري، کيومرث، خالقي معصومي (1378)، چکيده پاياننامههاي دکتري و کارشناسي ارشد در باره امام خميني و انقلاب اسلامي در غرب، بيجا، باز.
- ايزدي، حجتالله، «مباني قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران» (1387)، مطالعات بسيج، ش41، ص 7-30.
- بيکي، مهدي (1389)، قدرت نرم جمهوري اسلامي ايران، چ دوم، تهران، دانشگاه امام صادق.
- پور احمدي، حسين (1389)، قدرت نرم در جمهوري اسلامي ايران، قم، بوستان کتاب.
- تاجيک، محمدرضا، «جنبش دانشجويي و سياست فرهنگي» (دي 86)، آئين، ش10، ص 43- 46.
- حسينزاده، سيدمحمدعلي (1386)، اسلام سياسي در ايران، قم، دانشگاه مفيد.
- خاني، محمدحسن، «ديپلماسي فرهنگي و جايگاه آن در سياست خارجي کشورها» (پائيز و زمستان 1382)، دانش سياسي، ش2، ص135-148.
- دوست محمدي، احمد، «تجدد حيات و نظريه برخورد تمدنها» (زمستان 1380)، حقوق و علوم سياسي دانشگاه تهران، ش54، ص 77 -102.
- دهشيري، محمدرضا، «گفتگو» (بهمن1382)، انديشه و تاريخ سياسي ايران معاصر، ش17.
- رنجبران، داود، (1388)، جنگ نرم، چ ششم، تهران، ساحل انديشه.
- زرشناس، شهريار (1378)، اشاراتي دربارة ليبراليسم در ايران، چ دوم، تهران، سازمان انتشارات کيهان.
- سجادي، عبد القيوم (1382)، شيوههاي تعميق بينش سياسي، قم، بوستان کتاب.
- سوري، جواد، «جايگاه فرهنگ در روابط بينالملل» (بهار 1389)، مطالعات ميان فرهنگي، ش5، بازيابي شده در: ۲۶ خرداد ۱۳۸۹ از43663/ http://www.bashgah.net/fa/content/show
- سيمبر، رضا، و ديگران (1389)، اسلامگرايي در نظام بينالملل، تهران، دانشگاه امام صادق.
- عالم، عبدالرحمن (1381)، بنيادهاي علم سياست، چ نهم، تهران، ني.
- فراتى، عبدالوهاب (1377)، رهيافتهاى نظرى بر انقلاب اسلامى (مجموعه مقالات)، قم، معاونت امور اساتيد و دروس معارف اسلامى.
- فوکو، ميشل (1386)، ايران روح يک جهان بي روح و 9 گفتگوي ديگر با ميشل فوکو، ترجمة نيکو سرخوش و افشين جهان ديده، چ پنجم، تهران، ني.
- فوکوياما، فرانسيس (1385)، جهاني شدن، تهران، ني.
- قربانزاده، قربانعلي (1386)، روابط بينالملل از ديدگاه امام خميني، تهران، پژوهشگاه امام خميني و انقلاب اسلامي.
- قوام، عبدالعلي (1380)، اصول سياست خارجي و سياست بينالملل، تهران، سمت.
- کنگراني، مهدي (1385)، قانون اساسي جمهوري اسلامي ايران، تهران، جمال الحق.
- گردشي، حميدرضا (1381)، مباني فقهي مشروعيت سياسي در انديشة امام خميني، چ دوم، تهران، مؤسسه فرهنگي قدر ولايت.
- گلشن پژوه، محمودرضا (1387)، جمهوري اسلامي ايران و قدرت نرم، تهران، معاونت پژوهشي دانشگاه آزاد اسلامي – دفتر گسترش توليد علم.
- گيدنز، آنتوني (1374)، جامعه شناسي، تهران، ني.
- مجتهدزاده، پيروز (1383)، روحيه عدالتخواهي و جايگاه آن در هويت ملي ايرانيان، تهران، مؤسسه مطالعات ملّي.
- محمدي، منوچهر، «منابع قدرت نرم، سرمايه اجتماعي نظام جمهوري اسلامي ايران» (تابستان 1387)، پانزده خرداد، ش16، ص22.
- محمدي، يدالله، «انقلاب اسلامي و جنگ تحميلي: تقابل و رويارويي دو چهره قدرت (نرم افزاري و سخت افزاري)» (دي 1379)، مصباح، ش36، ص97.
- مشير زاده، حميرا (1388)، تحول در نظريات روابط بينالملل، چ چهارم، تهران، سمت.
- مصلينژاد، عباس (1389)، فرهنگ سياسي ايران، چهارم، تهران، فرهنگ صبا.
- مطهري، مرتضي (1383)، پيرامون انقلاب اسلامي، چ بيست و دوم، تهران، صدرا.
- موسوي خميني، روحالله (1370)، صحيفه نور، تهران، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي.
- ـــــ، (بيتا)، ولايت فقيه، تهران، پيام آزادي.
- ميلسن ژان و همکاران (1388)، ديپلماسي عمومي نوين؛ قدرت نرم در روابط بينالملل، ترجمة رضا کلهر و سيدمحسن روحاني، چ دوم، تهران، دانشگاه امام صادق.
- مينايي، مهدي، «انقلاب اسلامي و جايگاه ژئواکونوميک» (تابستان 1388)، انديشة انقلاب اسلامي، ش7و8، ص242-244.
- ناي، جوزف (1389)، قدرت نرم ابزارهاي موفقيت در سياست بينالملل، ترجمة سيدمحسن روحاني و مهدي ذوالفقاري، تهران، امام صادق.
- ـــــ، (مهر 1389) شبکههاي اينترنتي بعد کليدي قدرت نرم در قرن21، سايت باشگاه افسران جوان جنگ نرم، بازيابي شده در: 29/6/ 1389¬¬از 8908171543 /www.afsaran.ir/index.php http://
- نقيبزاده، احمد (1382)، تأثير فرهنگ ملي بر رفتار سياسي ايرانيان، تهران، مرکز بازشناسي اسلام و ايران.