شهید صدر و چالشهای پیش روی جامعه اسلامی
Article data in English (انگلیسی)
مقدمه
امروزه، عصر تلاقي انديشهها و تفكراتي است كه در پرتو رشد و توسعه تكنولوژي رسانهاي اعم از نوشتاري، ديداري، پديدار گشته و منشأ بسياري از چالشهاي فكري و سياسي شده است. جامعه اسلامي نيز با ايدهاي مواجه شد كه معتقد است، اسلام بايد با تغييرات زمان دگرگون گشته و دنبالهرو جريان زندگي انسان باشد؛ چراكه اسلام به گمانشان، بهگونهاي كه بر پيامبر نازل شده نميتواند وضع زندگي موجود انسان را توجيه كند و به ناچار براي تطبيق دين با زندگي، بر مسلمانان واجب است كه اسلام را به رنگ تازهاي درآورند تا با وضع موجود عصر حاضر منطبق گردد؛ به عبارت ديگر، اسلام را بايد با وضع و اوضاع جاري زندگي تطبيق كرد، نه زندگي را با قوانين عمومي اسلام.
امروزه بسيارند جوانان مسلماني كه پيشتر با احساس ديني وارد جوامع غربي شده و يا با تفكرات نو و انديشههاي جديد مواجه شدند، به تدريج موضع انفعالي گرفته و در مواردي نيز براي حفظ ارزشهاي خود، مبتلا به التقاط فكري شده و به نوعي در دام انديشههاي نو گرفتار ميشوند. در همين زمينه، علامه شهيد، با درك صحيح و شناخت ابعاد اين چالشها و با اين اعتقاد كه شريعت اسلام به عنوان شريعتي دائمي و جهانشمول، براي جوامعي كه دائم در تحول و تطور هستند، نهتنها احكامي متغير دارد، بلكه احكام خود را با لحاظ اهداف و مباني و ارزشهاي اسلامي، تناسب با زمان و مكان تشريع ميكند تا جامعه اسلامي در چالش قرار نگيرد.
اين مقاله، با بهرهگيري از آثار شهيد صدر، تلاش ميكند در دو بخش چالشهاي فكري و سياسي را از منظر ايشان، بازخواني نموده و راهكارهاي ايشان را در قالب نوآوريهاي كلامي و فقهي، براي برونرفت از آن فرا روي تشنگان حقيقت و پويندگان طريقت قرار دهد.
1. چالشهاي فكري
آغاز قرن بيستم ميلادي، شروع خودباختگيها در برابر پيشرفتهاي علمي و فناوري غرب بود. تلاش بسياري از اسلامگرايان در آن برهه، بيش از همه، استناد به ديدگاهها و فرضيههاي رايج در غرب بود و محك زدن مفاهيم اسلامي به سنجه غربيان، تلفيق ميان ميراث و دارايي خود با برخي دستاوردهاي غرب در آن زمان بالا گرفت. اما انديشمنداني چون علامه شهيد محمدباقر صدر، تلاش كردند تا با تكيه به جايگاه عقل اسلامي و بنيادهاي ذاتي اسلام، غربشيفتگي و مرعوبيت برخي نوانديشان را در برابر پيشرفتهاي تكنولوژيكي، كمرنگ كنند.
آن هنگام كه سطحيانديشي و سادهانگاري بر نوشتههاي بسياري از اسلامگرايان سايه افكنده بود و عدهاي تلاش ميكردند با تفسيرهاي تجربي، علمي و ترموديناميكي آيات قرآن، در برابر اين خودباختگيها مقاومت كنند، شهيد صدر به پژوهشهاي عميق و شگرفي روي آورد و ضمن بررسي مشكلات امت اسلامي و پيگيري علل ناكاميها، ميراث و متون مقدس و آموزههاي وحياني را موشكافانه كاويد و ديدگاههاي جديدي را ابداع كرد تا علاوه بر همراستا بودن با روح نيازهاي زمانه، از اين غربباوري جوانان جامعه اسلامي جلوگيري كند. علامه شهيد در بررسي مشكلات امت اسلامي و پيگيري عوامل ناكاميها، يادآور سه نوع آسيب و چالش در انديشه اسلامي شد كه اين سه چالش از درون و بيرون، عرصه را بر اسلام اصيل و مسلمانان تنگ كرده بود.
تهاجم از بيرون
باور اسلامي با دو جبهه به پهناي الحاد شرق تا استعمار فرهنگي غرب روياروي بود: از يكسو، ماديت فلسفي و اخلاقي به سرعت در جوامع اسلامي نفوذ و گسترش مييافت، و از سوي ديگر، استعمار در سيماي مكتبها و فلسفههاي ساختگي خود هويت جوامع اسلامي را نشانه گرفته بود. در اين برهه، كه انديشمندان اسلامي سخت در رنج و بيم قرار داشته و تلاش و همت خود را براي رويارويي با اين هجمهها به كار ميگرفتند، سيدمحمدباقر صدر به تلاشهايي عميق روي آورد تا بدين وسيله، هم انديشه كمونيستي را به چالش كشيده و هم در برابر دينستيزي استعمار موضع گرفته باشد. وي با نگارش دو كتاب فلسفتنا و اقتصادنا، هر دو جبهه تهاجم را هدف قرار داد. در اين دو كتاب، جهانبيني و افكار مادي و ماترياليستي شرق و غرب در معرض نقدهاي جدي قرار گرفت. وي ناتواني تفكر و آراي آنان را در تبيين خطمشي درست زندگي به تصوير كشيد (ر.ك: مخلصي، بيتا).
اگرچه شهيد صدر از خطر كمونيسم در عراق رنج ميبرد، ولي وجود اين خطر در ساير جوامع اسلامي، رنج او را بيشتر ميكرد، خود در اين باره مينويسد:
من الان احساس رنج و محنتي بزرگ ميكنم؛ زيرا عراق با خطر كمونيسم روبرو شده است. ولي اگر رنج من براي خدا باشد، و اينكه خداوند در زمين مورد پرستش قرار گيرد و مردم گروهگروه از دين خدا خارج نشوند، آنگاه است كه به يك درجه و بدون هيچ تفاوتي بين عراق، ايران، پاكستان و يا هريك از كشورهاي جهان اسلام نسبت به هر خطري كه اسلام را تهديد كند، رنج و محنت خواهم داشت (صدر، بيتا الف، ص28).
اين رنج و محنت، نهتنها او را از پاي در نياورد و نااميد نكرد، بلكه براي آلام آن، دست به حركتي شايسته زد و كتابهاي مذكور را نگاشت و در آن، تنها مكاتب و آراي مهاجم را نقد و ارزيابي نكرد، بلكه در يك بررسي مقايسهاي تئوريهاي اسلام را نيز ارائه كرد تا مسلمان در هجمه قرار گرفته، در خلأ فكري و ايدئولوژيك قرار نگيرد. بهعلاوه، برتري انديشههاي اسلامي را نيز واقف گردد. البته اين نكتهاي است كه در آغاز كتاب فلسفتنا به آن اشاره كرده، مينويسد:
اسلام بايد در برابر ميدانداري مكاتب، سخن را بگويد. البته با بياني قوي و عميق، صريح و روشن باشد و موضوع انسان و زندگي اجتماعي و حكومت را فرا گيرد تا در اين ميدانداري، مسلمانان، بتوانند سخن خدا را به مردم برسانند... و اين كتاب بخشي از آن سخن است كه در آن مسئله جهانبيني اسلام بررسي ميشود (صدر، 1408ق، ص6).
شهيد صدر در كتاب ياد شده، علاوه بر پاسخگويي به ديدگاههاي معرفتشناسانه ماركسيسم، تازهترين جلوه انديشه ماترياليستي(يعني پوزيتيويسم)، را نقادي كرده است. پوزيتيويسم كه شايد اوج ماترياليسم علمي در قرن نوزدهم و نيمه نخست قرن بيستم بود، در واقع شورشي بود عليه فلسفه و گرايش ديني و اخلاقي؛ زيرا تنها به روششناسي تجربي تكيه كرده و دادههايي را «علمي» ميدانست كه فقط از طريق اين روش بهدست ميآمد و مدعي بود گزارههاي ديني، چون با روش تجربي به دست نميآيند، خالي از معنا و طرح آنها بيهوده است.
اين تفكر، با تشكيك در معناداري گزارههاي ديني، در حقيقت، بنياديترين و شديدترين حمله را به انديشه و معرفت ديني وارد ساخت. علامه شهيد، از محدود متفكران اسلامي بود كه در اثر فلسفي و منطقي خود، به پاسخگويي به شبهههاي معرفتشناسي اين نحله پرداخت (مخلصي، بيتا، ص130). به اين ترتيب، به سهم خود نسل جوان و درگير زمان خود و آيندگان را در جهت ايستادگي و مقابله در برابر هجمه مكاتب جديد غربي مجهز كرد.
تحجر از درون
پديده تحجر يكي از آفتهايي است كه از ديرباز، از درون موجب ركود انديشه در جامعه اسلامي بوده است. اين واژه، كه در لغت به معني سنگ شدن است، در اصطلاح به معناي ناديده گرفتن حقايق، دلمردگي و امتناع انسان از پذيرش حق و رويگرداني از خداوند است (ر.ك: فرهنگ معين).
منظور از «تحجر»، در اين نوشتار، اين است كه انديشمندان، بهويژه علماي دين، حقايق موجود در جامعه اسلامي را ناديده گرفته و فقط به حل مسائل فردي بسنده كرده، و خود را موظف به پيچيدن نسخه درمان مشكلات فردي و امور شخصي مسلمانان بدانند و در مقابل مسائل فراوان سياسي اجتماعي آنان سكوت كردند. به اين دليل كه راه پرفراز و نشيب است. اين پديده در دهههاي پيشين در دو حوزه ايران و عراق، به جدّ ظهور و بروز داشت؛ حوزهاي كه با تكيه بر انديشه اسلامياش توانسته بود مسلمانان را چنان به حركت و جنبش وادارد كه قدرت بزرگ روزگار خود را تسليم اراده و رفتار خويش نمايند. البته ناگفته نماند كه حوادث مشروطه و مسائل پيش آمده پس از آن، در اين امر بيتأثير نبوده است.
استدلال آنان اين بود كه اين راه پرفراز و نشيب است؛ راهي بسيار دراز است به اندازهاي كه با اين تلاشهاي ناچيز، نميتوان به جايي رسيد و از مشكلات عبور كرد. هيچ كس قادر نيست چشمانداز خود را به آخر كار برساند. اما علامه شهيد، در پاسخ مينويسد:
راه دراز است. ولي در مقابل چه مقصدي؟ وقتي مقصد دعوت به خدا و راه خدا باشد، دوري و درازي راه چيزي نيست. مگر مسلمان ميخواهد در پايان اين راه به برگ و نوايي مادي برسد... شك نيست سر راه پر از خار و خس است. هيچ كس نميگويد راه هموار است. اين راه، راه بازسازي است و راه بازگشت امت به قرآن، راه برگشت به مركزي كه از آن منحرف گشته است. در اين راه، خارها دستهايي را كه ميخواهد آنها را از سر راه بركند، خون مياندازد و زخمي ميكند، ولي سرانجام خار ضعيف در برابر اراده آهنين و عزم استوار انسانها، تسليم ميگردد (صدر، بيتا ب، ص 9 - 11).
آنچه كه علامه براي يافتن آن تلاش ميكرد، دست يافتن ديدگاههاي ناب اسلام درباره جامعه، تاريخ، سياست و اقتصاد بود. در اين مقام، افقهاي فراواني گشود كه در اين زمينه جز انديشوراني اندك، كسي او را پيشي نگرفته بود. وي در اين راه، روشي را پيش گرفت كه انديشوران گذشته به آن توجه نداشته و يا كمتر كسي اين چنين روشي داشت. روش او، پژوهش تمام جنبههاي يك موضوع بود، نه بررسي تفكيكي و وجدانگرانه. به عنوان نمونه، وي حتي به زندگي و تاريخ ائمه شيعه نگاهي متفاوت داشت؛ رويكردي كه زندگي هر امام در نظر گرفته و تاريخ حيات آن معصوم را به مثابه يك پديده كلي و نه جزيي بنگرد. ائمه را يك كل واحد و پيوسته برشمارد و از نشانهها و اهداف مشترك اين كل سخن بگويد. شهيدصدر در اينباره مينويسد:
ميتوان با كلينگري به زندگي ائمه معصوم بهدستاوردهاي تازهاي دست يازيد كه جزيينگري از آنها بيبهره است؛ زيرا با نگاهشمولي و كلي ميتوان به پيوندهايي پي برد كه ميان رفتار امامان وجود دارد (صدر، 1403ق، ص 58).
تأويلهاي التقاطي
موج ديگري كه در روزگار شهيد صدر به تفكر اصيل اسلام آسيب ميرساند، رواج تفسير و تأويلهاي التقاطي از دين و مفاهيم ديني بود. در مقابل متحجران، گروههايي راه افراط پيش گرفته و در چهره نوگرا، جهانبيني و انديشههاي وارداتي شرق و غرب و فلسفهها و مكتبهاي آنها را اصل قرار داده و باورها و آموزههاي ديني را در قالبهاي فكري و ابزار معرفتي آنها تأويل و تفسير ميكردند. آنان اين خودباختگي فكري و اعتقادي را به گمان خود، نوفهمي و انقلاب در تفكر ديني ناميده، تلاش ميكردند فرهنگ و محتواي اسلام را با ايدهها و افكار نوپديد بشر هماهنگ سازند. البته نتيجه اين تلاش، چيزي جز موضع انفعالي در برابر الحاد علمي و فلسفي عصر جديد و عقبنشيني از انديشه ديني و كاستن از ارزش مقدسات وحياني و تجربي كردن حقايق و مفاهيم وحياني نبود.
جوانان مسلمان، كه پيشتر با احساس ديني وارد اين گروهها ميشدند، به تدريج باور دينيشان كمرنگ شده و به گروههايي ميپيوستند كه به ظاهر بهتر، شور و احساسشان را پاسخ ميگفت. سازمان مجاهدين خلق، و فرقان در ايران و نيز گروههايي چون رزگاري و كمونيست در عراق از جمله اين جواناني بودند كه چنين سرنوشتي پيدا كردند. شهيد صدر مينويسد:
به نوعي تفكر برميخوريم كه در اطراف تطور و تحول اسلام و چگونگي آن در بين بسياري از مسلمين عصر حاضر رايج گشته است. اين گروه ميپندارند كه احكام اسلام بايد با تغييرات زمان تغيير پذيرد و دنبالهرو جريان زندگي انسان باشد و چون اسلام به گمان آنها، به گونهاي كه بر پيامبر نازل گشته صلاحيت ندارد وضع زندگي موجود انسان را توجيه كند، به ناچار براي تطبيق دين با زندگي، بر مسلمانان واجب است كه اسلام را به رنگ تازهاي درآورند تا با وضع موجود عصر منطق گردد. اسلام را بايد با وضع و اوضاع جاري تطبيق كرد، نه زندگي را با قوانين عمومي اسلام (مخلصي، بيتا، ص 133).
به اعتقاد علامه سيدمحمد باقر صدر، برانگيختن روح حركت و جنبش ميان مسلمانان، وقتي پذيرفته و موفق است كه نوگرايي در چارچوب تفكر اصيل اسلام و از راه گسترش تفسير درست و زنده آن، در سطح جامع صورت گيرد. در غير اين صورت، ره به جاي نخواهد برد. وي در اين باره مينويسد:
جنبش نوگرايي، كه بر پايهاي غيرديني بايستد و با ايدئولوژي غيرمربوط به اسلام در پيوند باشد، عملي نيست؛ زيرا جنبشي اينچنيني، نه توانايي تفسير درست از اسلام دارد و نه ميتواند قاطبه امت را به پذيرش ديدگاه خود در تفسير اسلام وادار سازد. اما اگر يك جنبش نوگرا بر پايه اسلام تكيه كند و پيوند استواري با سرچشمههاي اسلام در ميان توده داشته باشد و دين اسلام را در حكومتي متبلور سازد كه مردم را به كار نيكو واميدارد و از كار زشت منع ميكند، چنين جنبشي ميتواند بيشتر محافظهكاران و سنتپرستان را نيز به راه سازندگي و نوگرايي كشانده و به تحرك وادارد (صدر، بيتا ج، ص 181).
علامه شهيد با بيان و بنان خود اثبات ميكند كه با بهرهگيري از آموزههاي وحياني و نوانديشي بر پايه معيارهاي اسلامي، ميتوان همه خواستهاي زندگي ديني را پاسخ گفت و نيازي به پناه بردن به ايدههاي خودساخته بشر، كه بر مبناي بهرهكشي از انسان و طبيعت بنا شده، نيست. وي در اين زمينه مينويسد:
پيروي از نصوص به معناي جمود در آن نيست تا مانع تحول و نوگرايي در شؤون مختلف زندگي باشد؛ زيرا پيروي از نصوص به معناي پيروي كامل از دين و به كار بستن احكام ديني، بدون هيچ تغيير و تحريف ميباشد (صدر، بيتا ح، ص 70).
شهيدصدر، التقاط را تعريف از روي ناداني و يا عمد دين دانست كه بيهيچ مزدي، تعاليم نبوي و آموزههاي علوي را به تاراج فرهنگ ماده باور شرق و طبيعتگرا و منفعتطلب غربي داد و معتقد است كه اسلام حياتي طيبه و زندگي انساني به بشر داده و با تكيه بر نصوص آن، ميتوان مشكلات پيشرو را حل كرد. البته اينچنين تفكري، يعني تكيه بر نصوص وي را از نوانديشي باز نداشت و در زمينههاي مختلف ابداعاتي كارگشا داشت.
2. راهبرد شهيدصدر در مواجهه با چالشها
اغلب علما و انديشمندان فكري جوامع، در زمينه چالشهاي پيشرو، در دو بعد شناختي و درماني، عملكرد متفاوتي داشتهاند؛ به اين معنا كه در بُعد شناخت چالشها، چهبسا راه صحيح و صوابي را پيموده، به درستي چالشها را شناسايي نمايند، اما در بعد درمان و رهايي از آن، ممكن است حتي دچار چالشهاي عميقتر و وسيعتري گردند. علامه شهيد از محدود انديشمنداني است كه در هر دو بعد شناخت و درمان نسبتاً موفق بوده است. وي نهتنها به خوبي چالشهاي موجود در جامعه اسلامي را شناسايي نموده، بلكه با ارائه فقهالنظريه تلاش كرده است تا فقدان نظري در عرصه فقه را ترميم نموده، فقهاي شيعه و اسلام را در چالشهاي فكري ياري داده و جامعه اسلامي را از آسيبهاي سياسي اجتماعي نجات دهد.
فقه النظريه در نزد شهيد صدر عبارت است از: عمليات استنباط و اكتشاف يك چارچوب كلان فقهي كه جهتگيري در ساحتهاي اقتصادي، اجتماعي، قضايي، و سياسي زندگي انسان را ايجاد ميكند. به نحوي كه موجب شفافسازي راهحلهاي اسلامي گردد و احكام فرعي متعدد را حول يك محور جمع مينمايد تا يك ساختار و زيربنايي براي تنظيم زندگي انسان مسلمان به وجود آورد (غفوري، بيتا، ص 123).
بر اساس رهيافت فقهالنظريه، دين و شريعت اسلام حاوي چارچوبهاي كلان در تنظيم زندگي است (صدر، 1979م، ص 303). اين رويكرد به دنبال ساختن چارچوب براي دستگاه فقه است؛ زيرا فقه را نظاممند ميداند و اين نظاممندي به معناي اين است كه مجموعه احكام شريعت در ترابط به هم ميباشند. برخلاف رويكردهاي فقهي ديگر، كه هر حكمي را به ادله خاص خود ارجاع ميدهند، در فقهالنظريه صدور حكم از طريق يك شبكه صورت ميگيرد، به طوري كه به فقيه امكان اكتشاف فقهي ميدهد. از اين جهت، نسبت فرد و دولت نيز در اين شبكه معنا مييابد (خراساني، 1390، ص 265).
شهيد صدر بر اين عقيده است كه در كنار اصول و قواعد استنباط، ميتوان بر تئوري و نظريه نيز تكيه كرد. از آنجا كه شريعت جامعيت دارد، تئوري هم در آن وجود دارد. ازاينرو، اكتشاف نظريه مهمترين دغدغه روششناختي فقه النظريه است؛ زيرا تئوريهاي فقهي قدرت پيشبيني به فقيه و مجتهد ميدهد. هرچند ممكن است گاه، تئوري زاويه ايجاد كند و برخي ادله و قواعد را كنار بزند. در اين صورت، فقيه ميتواند با نگاه ژرفانديش خود از تحريف جلوگيري نمايد (خراساني، 1390، ص 265).
نظريه «منطقه الفراغ» از جمله تئوريهاي فقهي جديدي است كه نوآوري آن از جانب شهيد صدر صورت گرفته است. اگرچه اين نظريه را شهيد در كتاب اقتصادنا و با كمك مفاهيم اقتصادي و نظام حقوقي اسلام مكتب اقتصادي معرفي كرده است، اما اين نظريه مختص به نظريه اقتصادي اسلام نيست، بلكه اين نظريه، كل دستگاه فقه را تحتالشعاع خود قرار داده، قلمرو شريعت و قانونگذاري بشري و چگونگي اجراي شريعت در اين چارچوب تبيين ميگردد.
علامه شهيد ميكوشد در اين نظريه، حوزهاي معين از روابط متغير و متحول را تعريف نمايد كه ولي امر مسلمين، يا به تعبير وي مرجعيت صالح، بتواند با توجه به اصول و ضوابط اسلامي در آن منطقه قانونگذاري نمايد. علامه شهيد براي برونرفت از چالش سياسي و اجتماعي معتقد است كه جامعه اسلامي ميتواند با بهرهگيري از آموزههاي اسلامي اين مشكلات را حل نمايد. مسيري را كه علامه در عرصه ترسيم كرده است را به اختصار پيميگيريم:
توحيدمحوري
به اعتقاد شهيد صدر، درمان بيماريهاي اجتماعي بشر و حل مشكلات انساني و رفتن به سوي پيشرفت و بالندگي هرچه بيشتر در درون خود آدمي وجود دارد. از اينرو، بايد انسان را آماده حل مشكلات كرد. از سوي ديگر، بيان ميدارد كه دين، نياز فطري انسان است. به عبارت ديگر، آنچه كه آدمي بايد بدان مسلح شود، همان سلاح دين است؛ زيرا دين بهويژه اسلام قوانيني را در اختيار انسان قرار ميدهد كه با همه ساختارها و اهداف انساني هماهنگي دارد. اسلام چيزي بر انسانها واجب نميكند كه با درون و برون انسان و نيازهاي جامعه بشري هماهنگ نباشد؛ همهچيز به توحيد پايان ميپذيرد و توحيد از امور فطرت است، فطرت نيز بنياد برپايي اجتماع توحيدي است (صدر، بيتا ج، ص 154).
آن هنگامي كه بسياري از انديشوران ديني از عهده ايجاد پل ارتباطي ميان ايمان به خدا(دين)، با زندگي اجتماعي برنيامدند، شهيد صدر به تأثير شگرف ايمان به خدا در زندگي اشاره كرد و در كتاب فلسفتنا سخن از پيوند استوار ميان فهم فلسفي جهان و مسائل اجتماعي به ميان آورده و از اين ارتباط ياد كرده و همواره بر ضرورت راه دادن باورها به دنياي زندگي تأكيد ميكرد. براي تبيين اين امر، دو كتاب الاسلام يقود الحياه و المدرسه القرآنيه را به رشته تحرير درآورد.
علامه شهيد معتقد بود: هرم جامعه توحيدي بر قاعدة بزرگي به نام «توحيد» استوار است. اگر بخواهيم ساختار جامعه توحيدي را از ديدگاه سيدصدر بكاويم، با تكيه بر كتابهاي ياد شده از ايشان، ميتوان ديدگاه توحيدمحوري ايشان را در نيازهاي ذيل خلاصه كرد؛ نيازهايي كه ساختار جامعه توحيدي شهيد صدر را ميسازند:
1. توحيد و جانشيني خدا توسط انسان: بنياد و قوامبخش وجودي هويت جامعه توحيدي است و اگر ارتباط انسان با خدا از اين جامعه رخت بربندد، هويت از ميان ميرود و روابط اجتماعي دگرگون ميشوند.
2. توحيد و انقلاب: انقلاب از باور داشتن به توحيد زاده ميشود. ديدگاه انسان انقلابي و انقلاب پيامبران، در آغاز نگرش توحيدي نشأت ميگيرد، سپس از تزكيه نفس از هرگونه استعمار و ستم برميخيزد. اين انسان انقلابي هيچگاه نميتواند به يك الگوي تمامعيار بدل شود، مگر اينكه هرگونه سودجويي و استثمارگري را از نهاد خود بزدايد.
3. توحيد و دولت: دولت پديدهاي نبوي است كه پس از فراتر رفتن مردم از مرحله چيرگي فطرت به وجود آمده است. با افزايش روزافزون نيازهاي بشري و شكلگيري تناقض ميان نيرومندان و تهيدستان جامعه، اختلاف در هر يك از جوامع پديد آمد. دولت براي جلوگيري از چندپارگي و گسست بهوجود آمد و پيامبران بنيادهاي آن را بر اساس مضامين الهي پيريزي كردند.
4. توحيد و آزادي: بنياد آزادي در اسلام، ايمان و توحيد است؛ زيرا آزادي از پرستش و بردگي بيچون و چراي خدا ريشه ميگيرد تا به آزادي از همه قيد و بندهاي بشري برسد. قرآن كريم نيز از رهگذر توحيد توانست انسان را از بردگي غيرخدا و شهوتها رهايي بخشد و با آسمان پيوند دهد. توحيد، سند سترگ و محكم انسانيت انسان است و سند آزادي انسانها در همه گسترههاست.
5. توحيد، رشد و شكوفايي: رشد و توسعه غرب به دليل صحت و درستي راهكارهاي غربي نبود، بلكه به دليل همدوستي و همكاري اروپاييها با اين پروژهها بوده است. بنابراين، ما بايد راهكارهاي بديلي انتخاب كنيم كه با تاريخ، فرهنگ و بينش ما نسبت به انسان و جهان هماهنگ باشد. امت اسلامي بايد بپذيرد كه اسلام همان شخصيت تاريخي و ذات واقعي و كليد موفقيت سلف صالح او ميباشد. ازاينرو، بايد آن را به عنوان نقطه عزيمت به سوي رشد و بالندگي برگزيند تا علاوه بر پيشرفت و شكوفايي اينجهاني، سعادت اخروي او را هم تضمين كند.
6. توحيد، عدالت اجتماعي: عدالت شاخهاي از درخت توحيد است؛ زيرا عدل يكي از صفات خداي متعال است. ترتيب اصول دين بر توحيد، عدل، نبوت، امامت و معاد، داراي مفهومي اجتماعي است و با زندگي گروهي بشر پيوند ويژهاي دارد. توحيد به لحاظ اجتماعي، يعني خدا را يگانه مالك هستي پنداشتن. عدل به اين معناست كه اين يگانه مالك وجود، بنابر عدل خويش هيچ انساني را نسبت به انسان ديگري يا گروهي را نسبت به گروه ديگري برتر نميداند، بلكه همواره گروه صالح را بر همه نعمتهايي كه ارزاني فرموده است، مسلط ميكند (صدر، بيتا ج، ص 34 ـ 142).
البته در تفكر اجتماعي شهيد صدر، انسان نقش تعيين كنندهاي در تشكيل جامعه توحيدي دارد؛ زيرا اوست كه با تكيه بر خوددوستي و حب ذاتِ خويش انگيزه رفع نياز را در خود زنده كرده و با اين انگيزه، پايههاي اوليه تكوين جامعه را بنياد نهاده است. روشن است كه انسان با پذيرش توحيد و ايمان به خدا، ميتواند ساختار جامعه نوبنيادش را توحيدي كند (صدر، 1408ق، ص 4). در غير اين صورت، انسان سكولار راه رسيدن به پيشرفت و اعتقادي به جامعه توحيدي ندارد. از آنجايي كه جامعه ايدهآل در نگاه علامه سيدمحمد باقر صدر، جامعه توحيدي است، حفظ وحدت و همدلي اعضاي آن نقش حياتي در اين جامعه دارد. ازاينرو، وي براي ايجاد وحدت سعي فراوان ميكند.
وحدت اسلامي
انسان در طول زندگي فردي و اجتماعي خود همواره در پي رسيدن به پيشرفت و ترقي بوده و براي رسيدن به آن، زندگي گروهي را برگزيده است. به اعتقاد شهيد صدر، تنها جامعه و گروهي ميتواند انسان را به اين مهم رهنمون سازد كه بر پايه توحيد و ايمان به خدا بنيان شده باشد و ساختار آن، توحيدي باشد. اما آنچه كه در انديشه اجتماعي صدر حائز اهميت است، بقا و استمرار چنين جامعهاي است. وي همدلي و وحدت ميان اعضاي اين جامعه را عامل اصلي و بيبديل در جهت بقا و استمرار آن دانسته و براي تحقق آن، در عصر خود از همه تواناييهاي موجود سود جسته و همه توان علمي و عملي خود را نيز به كار گرفت. نخستين گام را در مجله الاضواء با نگارش مقاله: «رسالتنا يجب ان تكون قاعده للوحده» برداشت و در طول عمر خويش، همواره بر اين آرمان بزرگ پاي فشرد و حوزويان را نيز به آن فراخواند و براي گسترش انديشه وحدت در حوزه، «تاريخ وحدت» را جزو مواد درسي قرار داد (موسوي، بيتا، ص 42). وي بر اين باور بود كه حوزويان، بايد «انديشه وحدت» را بسان يك پديده تاريخي بينگارند و به بررسي آن بپردازند تا با پيشينه اين انديشه، فراز و نشيبها و پيامدها و همچنين با مناديان وحدت و راه و روش آنان آشنا گردند و رسالت ديني خود را، آنگونه كه شايسته است، به انجام رسانند.
گفتني است كه شهيد صدر جوامع اسلامي را به مثابۀ جامعهاي واحد، كه بر پايه توحيد بنا شده است، ميبيند و انديشه وحدت خود را منحصر در يك جامعه، خاص و فرقهاي نميبيند و همه تلاش خود را در جهت بقا و استمرار آن جامعه عظيم اسلامي به كار ميگيرد. وي در واپسين روزهاي زندگي، آنگاه كه منزل ايشان در محاصره نيروهاي بعثي بود، در آخرين پيامش، كه ضبط شده و براي مردم عراق فرستاد، اينگونه ميگويد:
من از زماني كه خودم را شناختم و به مسئوليتم در ميان امت پي بردم، به گونه يكسان براي شيعه و سني تلاش كردهام و از هر پيامي كه سبب همبستگي آنان گردد و از هر عقيدهاي كه آنان را يك دل و همراه گرداند، به دفاع و پشتيباني برخاستهام. با انديشه و تمام هستي خود، تنها براي اسلام زيستهام؛ همان اسلامي كه راه رهايي و هدف همگان است (حائري، بيتا، ج 1، ص 151).
اگرچه علامه شهيد، از رهبران بزرگ عالم تشيع است، ولي در نظر و رفتار يك مصلحي است كه تنها به اصلاح و سازندگي جوامع شيعي نميانديشد. اين حقيقت را ميتوان با نگاه به آثاري چون فلسفتنا، اقتصادنا، البنك اللاربوي في الاسلام، و الاسس المنطقيه للاستقراء و... به خوبي مشاهده كرد. در عرصه عمل و رفتار سياسي نيز شهيد دغدغه سربلندي و اصلاح امور همه مسلمانان داشت. ازاينرو، در حركتهاي اصلاحي خود در عراق، شيعه و سني را به صورت واحد مورد توجه قرار ميداد و تنها به شيعه بستگي نداشت، بلكه همه را دربر ميگرفت (مزياني، 1379، ص 155).
روشن است كه مقصود علامه شهيد از اتحاد اسلامي، نزديك شدن پيروان مذهبهاي اسلامي به يكديگر براي رويارويي با دشمنان اسلام و بقاي جامعه و امت نبوي، با حفظ كيان و ماهيت هر كدام از آنان است (صدر، بيتا ط، ص 55).
بنابراين، اگر كتاب فدك في التاريخ مينويسد و در آن، قضيه تاريخي فدك را تشريح و بر حق بودن فاطمه زهرا استدلال ميكند و اگر تاريخ شيعه و حق بودن خلافت علي را پس از رحلت پيامبر ثابت ميكند و اگر در كتاب دور الائمه في الاحياه الاسلاميه، به نقش ائمه شيعه و مبارزه آنان با فرمانروايان ستمپيشه سخن ميگويد و درباره امام حجت مهدي بحث حول المهدي مينگارد و يا الاسلام يقود الحياه، حكومت اسلامي را با انديشههاي علوي خود مورد بررسي قرار ميدهد، همه اين تحقيقات و تفكرات، لطمهاي به تفكر وحدت اسلامي ايشان نخواهد زد؛ زيرا آن شهيد به روشني اعلام ميدارد كه آزادي بحث در صورتي با شرايط انجام پذيرد، هيچ ناسازگاري با اتحاد و همبستگي ندارد (صدر، بيتا و، ج 11، ص 34 ـ 37)؛ زيرا معناي وحدت اسلامي اين نيست كه يكي برگزيده شود و ديگران از آن پيروي كنند و يا مذهبهاي اسلامي در يكديگر ادغام شوند و به اين صورت كه مشتركات همه مذهبها گرفته شود و مفترقات آن كنار گذاشته شود؛ زيرا به گفته شهيد مطهري، اينگونه وحدت، نه معقول و منطقي است و نه مطلوب و عملي (مطهري، بيتا، ص 384).
شهيد صدر، مهمترين و پايدارترين انگيزهاي را كه موجب اتحاد افراد و اقوام گوناگون ميشود، همديني و هماعتقادي ميداند و آن را در مقايسه با محور اتحاد در مكاتب بشري، بسيار مؤثرتر و كاراتر دانسته، مينويسد:
در جامعه سرمايهداري، اجتماعي در ظاهر متحد است؛ چون اين وحدت بر مصالح شخصي و حزبي يا طبقاتي استوار است. هرگاه حادثهاي رخ دهد كه مصلحت مورد نظر را تهديد كند، شكاف و جدايي در گروه پديد آمده و معلوم ميگردد كه همبستگي سراب فريبندهاي بيش نبوده است. روشنترين مثال آن، فرانسه است كه در جنگ آلمان در پرمخاطرهترين ساعات وجودش دچار تفرقه شد و در ظرف چند ساعت با شكست روبرو گرديد (صدر، بيتا ط، ص 56).
به عقيده صدر، اينگونه همبستگيها، چون ريشه دروني ندارند، دوام نخواهد داشت. اما اتحاد اسلامي، اتحادي است اصيل و پايدار چون انگيزه آن احتياج عميق روحي است كه افراد را با رشتهاي از محبت، و مودت و الفت به هم پيوست ميدهد. هيچ عاملي چون دين، امكان ندارد انگيزه چنين اتحادي باشد. اتحاد ديني، اتحادي است كه از قلب ميجوشد و با تاريخ پايدار و هر اندازه مصالح افراد و احزاب و طبقات، گوناگون باشد، متزلزل نخواهد شد؛ چون اين اتحاد بر اصلي ثابت كه همه افراد در آن شريكند، استوار است (همان، ص 57).
شهيد صدر بر اين باور است كه مسلمانان ميتوانند، اشتراك در اصول و بسياري از احكام عملي را مبناي اتحاد و همبستگي خود قرار داده و با تأسي از شيوه و سيرة رهبران اسلامي، در جهت ايجاد همبستگي و اتحاد گام بردارند. تاريخ مشاهده كرده است كه چگونه اميرالمؤمنين براي حفظ اتحاد و همبستگي و بقاي كيان اسلام تلاش كرده است. چنانچه خود حضرت در نامه شصت و دو ميفرمايد:
من ابتدا دست خود را پس كشيدم و بيعت نكردم تا اينكه ديدم گروهي از مردم از اسلام بازگشتند و مردم را به نابودي دين محمد دعوت ميكنند، ترسيدم كه اگر به ياري اسلام و مسلمانان برنخيزم، شكاف و انهدامي در اسلام خواهم ديد كه مصيبت آن، از خلافت چند روزه بسي بيشتر است. در آن هنگام با ايشان همراهي كردم تا آنكه باطل از ميان رفت و دين استقرار يافته و آرام شد (نهجالبلاغه، نامة 62).
شهيد صدر ميگويد:
... هذا خط عام سار الائمه كلهم عليه (صدر، بيتا ه ، ص 70). اين شيوه را همه ائمه به كار ميگرفتند. به عنوان مثال، آن هنگام كه پادشاه روم نامهاي به عبدالملكبن مروان مينويسد و او از پاسخ در ميماند، امام سجاد پاسخ نامه را مينويسد. يا در زمان هشامبن عبدالملك به هنگامي كه حكومت روم بر آن شد تا استقلال و سيادت حكومت به ظاهر اسلامي را از بين ببرد و سكه روم را بر مسلمانان تحميل كند، امام باقر طرح سكه اسلامي را به هشام داد و با اين تهديد مقابله كرد (صدر، بيتا ز، ص 11).
البته اين شيوه اختصاص به ائمه پيدا نكرد، بلكه عالمان و رهبران شيعه و سني نيز در گذشته از آن بهره گرفتهاند. براي نمونه، آنگاه كه فرزندان پيامبر و علويان و ظلم و بيدادگري به مبارزه برخاستند، ابوحنيفه، فتوا به واجب بودن جهاد و همراهي با نهضتهاي علوي كرد. به علاوه، خود نيز در يكي از نهضتهاي علوي شركت كرد (صدر، بيتا ه ، ص 70). عالمان شيعي نيز در نيم قرن پيش، به حمايت از حكومت سني، كه پرچم اسلام را به دست گرفته بود، فتواي جهاد دادند و صدها هزار شيعه به صحنه جنگ رفتند و به دليل حفظ پرچم اسلام و پشتيباني از حكومت سنّي، كه بر اساس اسلام استوار بود، سخاوتمندانه خون خود را نثار كردند (حائري، بيتا، ج 1، ص 152).
به هر حال، شهيد صدر با نقل سيره ائمه و رهبران اسلامي سعي دارد، الگويي براي مسلمانان و حوزويان ارائه كند و دستيابي به اتحاد و همبستگي را عملي بداند. وي از تشتت و تفكيك ملل اسلامي شكوه داشته و از نبود شخصيت اسلامي واحد رنج ميبرد و از مسلمانان ميخواهد كه سه عنصر روح، عقل و اخلاق را كه از يك پيوند اعتقادي مايه ميگيرند تقويت كنند تا «امواج مختلف فكري»، به «يك موج فكري همگاني» و «يك چهره واحد همسان و بينظير» تبديل گردد؛ زيرا اسلام در جهان به منطقه جغرافيايي يا محدوده نژادي خاص، محدود نيست، بلكه دامنه آن به مناطق جغرافيايي مختلف و نژادهاي بسيار كشيده شده است. اگر شخصيت اسلامي به وجود آيد، شيوه آن چنان است كه يك موج فكري همگاني پديد آورد كه در همه جوامع اسلامي جهان موج ايجاد كند و موجوديت جهان اسلام را يك چهره واحد همسان و بينظير بخشد. ولي شخصيت اسلامي وجود ندارد و آنچه فعلاً موجود است، معالاسف، امواج فكري است كه از هر جامعهاي به تنهايي برميخيزد و اين وضع، بين مسلمانان ديواري از شناخت خاص به وجود ميآورد كه بازده آن پيدايش عوالم مختلف اسلامي است كه با قيود وهمي از يكديگر تفكيك شده، قيد و وهمي كه خود ساختهاند و اسلام آن را امضا نكرده است. البته خوشبختانه در كشورهاي اسلامي، شعلههايي از اين شخصيت سالامي در وجود برخي از مسلمانان متعهد ديده ميشود. بزرگترين رسالت كارگزاران فكري مسلمانان در سرزمينهاي اسلامي اين است كه به احياي اين شخصيت بپردازد (صدر، بيتا ط، ص 41 - 42).
دولت اسلامي
وجود دولت در انديشه سياسي شهيد رابع سيدصدر، يك ضرورت اجتماعي و مبتني بر اساس فطرت و تكوين موجودات انساني است؛ به اين معنا كه انسانها بر اساس فطرت خويش، موجودي مدني و سياسي هستند. اين ويژگي ضرورت وجودي دولت را آشكار ميسازد. به اين ترتيب، شهيد دو ويژگي را براي دولت برميشمارد:
الف. اصالت داشتن: دولت پديدهاي اصيل و مطابق با خواستهها و علايق انسان است. آنها تا زماني كه انسان با ويژگيهاي فطري خويش در زمين زندگي ميكند، نياز به دولت دارد؛
ب. ضرورت اجتماعي: اين پديده اصيل ضرورتي است كه حيات اجتماعي و مدني بشر آن را به وجود آورده است و تا زماني كه بشر داراي حيات اجتماعي است، ادامه خواهد يافت (جمشيدي، 1377، ص 235).
روشن است كه دولت ميتواند اشكال متعددي داشته باشد. در طول تاريخ اجتماعي بشر نيز انواع متعدد و مختلفي از دولت بروز و ظهور نموده است. اينكه كدام يك از آنها اصيل و ضروري است، شهيد صدر، دولت اسلامي را ضرورت دانسته و در ايجاد آن بر دو اصل تكيه ميكند:
الف) ضرورت ديني: از اين ديدگاه دولت اسلامي براي اقامه حدود الهي، ادامه خط نبوت و امامت و حفظ دين الهي و گسترش آن ضروري است؛ زيرا بدون وجود دولت اسلامي نه حدود و فرمانهاي الهي اجرا ميگردد و نه دين الهي حفظ ميشود و گسترش پيدا ميكند و اين يك اصل عقلي است؛
ب) ضرورت تكويني: به اعتقاد شهيد صدر، ايجاد دولت اسلامي يك ضرورت تكويني براي تمدن و اجتماع بشر است؛ زيرا بهترين وسيله براي تحقق خلافت عمومي بشر در زمين ميباشد و تنها راهي است كه ميتواند استعدادهاي انسان را در جهان شكوفا سازد و افراد آن را از پراكندگي و تباهيهاي رنگارنگ نجات دهد (صدر، بيتا د، ص 5).
شهيد صدر، دولت پيامبر اكرم در مدينه را نمونه اعلاي دولت ميداند و اساساً دولت اسلامي را دولتي مبتني بر فكر و عقيده دانسته، وحدت سياسي حاصل از آن را وحدت فكري و انديشه ميداند.
مرجعيت صالح درمان عصر غيبت
علامه شهيد سيدمحمدباقر صدر، پس از بيان ضرورت دولت اسلامي، آن را به دو قسم دولت اسلامي معصوم (ولايي) و دولت اسلامي عصر غيبت امام معصوم تقسيم ميكند، در اولي پيامبر يا امام معصوم را از اركان اصلي دولت دانسته، معتقد است كه خليفه حقيقي نبي يا وصي اوست. اما در دولت اسلامي عصر غيبت، مرجعيت (ولايت فقيه) را از عناصر اساسي دولت برشمرده و در ابعاد متعدد از آن سخن به ميان آورده است.
وي ابتدا در تعريف اجتهاد مينويسد: «فالاجتهاد هو القدره العلميه علي استخراج الحكم الشرعي من دليله المقرر اليه ... فالاجتهاد هو التخصص في علوم الشريعه و التقليد هو الاعتماد علي المتخصصين» (صدر، 1981م، ج 1، ص 89 و 103).
ايشان پس از آنكه اجتهاد را تخصص در علوم شريعت دانست، مجتهد را به مطلق و كامل كه داراي اجتهاد كامل و توانايي استنباط احكام در تمام ابواب فقه باشد و مجتهد ناقص يا متجزي، كه در برخي از ابواب فقه توان استنباط دارد، تقسيم نموده، و معتقد است كه مجتهد علاوه بر ويژگي اجتهاد مطلق بايد از بلوغ، عقل، طيب ولادت، ايمان و عدالت برخوردار باشد تا اولاً، ديگران بتوانند از او تلقيد كنند ثانياً، داراي ولايت قضاء و ولايت شرعيه عامه است. البته ولايت دوم را به شرطي داراست كه شايستگي منحصر به فرد را از ناحيه دين واقعيت داشته باشد؛ يعني واقعاً توانايي و ويژگيهاي لازم را داشته باشد (صدر، 1981م، ج 1، ص 105).
شهيد صدر در مباحث خود واژههايي چون «المرجعيه الرشيده»، «المرجعيه الصالحه» و «المرجعيه العالمه» را به كار برده است و براي مرجعيت، دو بعد علمي ـ اجتماعي و سياسي ـ اجتماعي قائل است و بر اين باور است كه آنچه از اهميت بيشتري برخوردار است، بعد اجتماعي و سياسي مجتهد است؛ به اين معنا كه مرجعيت او در جامعه تحقق عيني به خود گرفته و اصالتش ثابت ميگردد و با دارا شدن درجه بالاي عدالت، خبرگي و نيروي اراده به او روي آورده و تبديل به پايگاه اعتماد اجتماعي، سياسي و مذهبي جامعه و امت ميگردد (قپانچي، 1984م، ص 8ـ9). ازاينرو، در تعريف مرجعيت ميگويد:
مرجعيت حقيقتي اجتماعي و اصولي است كه در امت وضع شده است و بر اساس موازين عمومي شرعي استوار ميگردد، و در حال حاضر، در رهبر انقلاب ايران كه حدود 20 سال امت را رهبري كرده، تحقق يافته است.
ويژگيهاي مرجعيت صالح
اينكه در طول زمان، مرجعيت ياد شده در چه كسي تحقق پيدا ميكند، صدر ميگويد: كسي كه داراي ويژگيهاي زير باشد، مرجع صالح خواهد بود:
الف. صفات عدالت و اجتهاد مطلق را داشته باشد؛
ب. خط فكري او، كه با توجه به تأليفات و مباحث او مشخص ميشود، روشنگر ايمان او به دولت اسلامي و ضرورت پاسداري از آن باشد؛
ج. مرجعيت او به روشي طبيعي كه پيوسته در تاريخ شيعه مورد قبول بوده است، فعليت يافته باشد؛
د. اكثريت اعضاي مجلس المرجعيه، صلاحيت او را براي مرجعيت مورد تأييد قرار دهند. بهعلاوه، گروهي از كارگزاران ديني، كه تعداد آنها را قانون اساسي مشخص ميكند، نظير علما و طلاب حوزههاي علميه و دانشمندان، ائمه جماعات، خطباً نويسندگان و متفكران اسلامي شايستگي وي را تأييد نمايند؛
ه . در صورت تعدد مراجع صلاحيتدار با توجه به اين شروط، مردم در يك رفراندوم عمومي ملي يك نفر از آنها را انتخاب ميكنند: «يعود الي الامه امر التعيين من خلال استفتاء شعبي عام» (صدر، بيتا ج، ص 13 ـ 14).
شهيد صدر معتقد است: مجتهد مطلقي كه در خانه نشسته و فتوا ميدهد و رساله مينويسد و جمعي ـ حتي جمع كثيري ـ مقلّد دارد، اما بيخبر از اوضاع جهاني و بركنار از سرنوشت جامعۀ خود و بريده از نظر به دولت اسلامي است و مهمتر از همه، در صحنه سياست حضور عيني و عملي و نقش انقلابي ندارد و از حكمت و درايت و شجاعت برخوردار نيست، نميتواند گواه و حاكم بر امت باشد.
وظايف و اختيارات مرجع صالح
به اعتقاد علامه شهيد صدر، وظايف مرجع صالح را ميتوان در پنج امر خلاصه كرد:
الف. نشر احكام اسلام در وسيعترين شكل ممكن، در ميان مسلمانان و پرورش ديني آنها به گونهاي كه احكام اسلامي، در اعمال آنان رؤيت شود؛
ب. برگزيدن روشي كه مفاهيم گسترده ديني را در باور امت اسلامي جا ميدهد. از آن جمله تبليغ اين نكته كه اسلام، نظام جامع است و تمامي جوانب حيات را فرا ميگيرد؛
ج. برآوردن نيازهاي فكري اسلامي للعمل الاسلامي و اين كار نيازمند آن است كه مباحثي گسترده، پيرامون بخشهاي گوناگون اقتصادي و اجتماعي و مقارنتي فكري بين اسلام و ساير مذاهب اجتماعي به وجود آيد؛
د. رهبري پيكار اسلامي و نظارت بر آنچه تلاشورزان مسلمان، در نقاط مختلف جهان اسلام انجام ميدهند؛
ه . ايجاد مراكز جهاني از مراجع تا پايينترين مراتب دانشمندان ديني در جهت رهبري امت بر مبناي مصالحش (حسيني، 1989م، ص 383 ـ 384)؛
و. قضاء و دادرسي در خصومات بين افراد امت و بين حاكمان بر اساس احكام و تعاليم اسلامي؛
ر. وضع تعاليم ديني تفصيلات قانوني بر اساس قوانين ثابت شرعي و مقتضيات زمان؛
ز. اجرا و تنفيذ احكام شريعت و تعاليم قوانين استنباطي (قوانين ثانويه).
شهيد صدر معتقد است:
حدود اختيارات دولت اسلامي ]مرجعيت صالح[ تنها منحصر به اجراي احكام ثابت شريعت نيست، بلكه منطقه الفراغ من التشريع را نيز دربر ميگيرد. از يك سو، مجري احكام ثابت تشريعي و از سوي ديگر، وضع كننده مقرراتي است كه بنا به ضرورت اجتماعي و طبق مقتضيات روز، بايد تدوين و اجرا گردد (صدر، 1979م، ص 721)
وي در تبيين منطقه فراغ ميگويد:
اولاً، وجود چنين منطقهاي امري طبيعي و ضروري است؛ زيرا مقتضيات و اوضاع و احوال زندگاني بشر در اين حوزه دائماً در حال تغييرند و يكي از نشانههاي جاودانه بودن اسلام همين است كه اين منطقه را از نظر تشريع آزاد گذاشته است؛
ثانياً، قانونگذاري در اين حوزه، در اختيار امت، حاكم شرع و يا دولت اسلامي است؛
ثالثاً، تعاليم و قوانين متغير از احكام اوليه و بر اساس مقتضيات و مصالح عمومي وضع ميگردند؛
رابعاً، اين قوانين متغير نيز جنبه الزامآور دارند (خواه در زمان حضور معصوم صادر شده باشد و يا در عصر غيبت از طرف مرجع صالح)... محدوده آزادي، كه در اختيار اوليالامر قرار ميگيرد، شامل هر عملي است كه طبيعتاً در شرع مباح باشد. پس هرگونه فعاليت و عملي كه در شرع، بر حرمت يا وجوب آن تصريح نشده باشد، وليّ امر اجازه دارد كه با صدور يك حكم قانوني از آن منع يا به انجام آن امر كند. پس، اگر امام معصوم از فعلي كه طبيعتاً مباح است، نفي كند، آن فعل حرام ميگردد و اگر بدان امر كند واجب ميگردد. البته افعالي كه از سوي شرع به صراحت تحريم شدهاند، مانند ربا، قابل تغيير نيست. همچنين فعلي كه شريعت اسلام به وجوب آن تصريح دارد (صدر، 1979م، ص 726).
از نظر علامه شهيد محمدباقر صدر، منطقه فراغ در زمان غيبت معصوم به دو صورت قابل تشريع ميباشد:
در احكامي كه مراجع تقليد و مجتهدان بر اساس اجتهاد مشروع داراي چند رأي مختلف هستند، «قوه مقننه» در برگزيدن يكي از آنها بر اساس مصلحت جامعه آزاد است. براي اموري كه مشمول حكم قاطع وجوب و حرمت نباشد، قوه مقننه كه نماينده ملت است، آنچه را كه مصلحت مردم ميداند، به صورتي كه معارض با قوانين و احكام اسلام نباشد قانون وضع ميكند (صدر، بيتا ج، ص 11).
به اين ترتيب، با مراجع فتوا و رأي ميدهند و قوه مقننه يكي را برميگزيند و يا اينكه منتخبان ملت بر اساس مصالح ملت و ضوابط معين اسلام و شريعت، در قلمرو آزادي نظر قانوني تدوين قانون ميكنند، روشن است كه اين قانونگذاري، نبايد با ساير احكام شريعت معارضه داشته باشد (همان).
رابطه امت و مرجعيت در دولت اسلامي
در عصر غيبت معصوم، يا دوران مرجعيت، خط خلافت انسان به خودش بازميگردد. شهيدصدر، با بيان اين مطلب، ميخواهد رابطۀ مردم و به تعبيري جايگاه مردم را در دولت اسلامي عصر غيبت، تبيين كند. وي در اين زمينه مينويسد:
خط خلافت به امت واگذار ميشود كه از طريق آن و با اجراي احكام الهي و بر پايه ستونهاي مقرر شده خلافت انسان از سوي خدا، حاكميت و رهبري سياسي و اجتماعي را محقق سازد (صدر، 1399ق (ب)، ص 49).
روشن است كه تكتك افراد، توان ايجاد اين خلافت را در دنياي اجتماعي ندارند. ازاينرو، شهيد صدر ميگويد:
قوه مقننه و قوه مجريه به نمايندگي از امت فعاليت ميكنند. امت خود حق تسلّط بر اين دو قوه را به شكلي كه قانون اساسي معين ميكند، در اختيار دارد. اين حق، حق خلافت و نظارت امت است كه از منبع اصلي قدرت و حاكميت كه همان خداي متعال است، سرچشمه ميگيرد (صدر، 1399ق (الف)، ص 32 ـ 34).
اما نقش مرجع و ارتباط او با امت، نقش نظارتي است. نظارت بر تشكيل حكومت و استمرار آن، حفظ حدود الهي و نشر و گسترش رسالت الهي اسلام در زمين و اعلاي كلمه حق، از اهم وظايف و مسئوليتهاي مرجع است. مهمتر از همه، مرجع بايد ناظر و مراقب بر امت باشد. اين نظارت بر او واجب ميكند كه در صورت انحراف جريان امور از مسير صحيح اسلامي خود، دخالت كند و آن را به مسير اصلي خود بازگرداند (صدر، 1399ق ب، ص 52).
نكته مهمي كه نبايد از آن غافل بود، اينكه هرچند در عصر غيبت، دو ركن اساسي دولت اسلامي، امت و مرجعيت ميباشد، ولي تا زماني كه امت از طريق همهپرسي با تأييد و پذيرش ضمني و عملي بر نظارت مرجع صحه نگذارد، مرجع به صورت بالفعل داراي نظارت نخواهد گرديد (صدر، بيتا ج، ص 170).
نتيجهگيري
بيترديد، علامه شهيد سيدمحمدباقر صدر يكي از علمايي است كه در بيداري و جهتدهي حركتهاي انساني و راهبري آن به نور، نقش برجسته و غيرقابل انكار داشته است. اين هدايت محدود به حوزه نجف و مردم ستمديده عراق نبوده، بلكه هر مسلماني كه به آثار شهيد دسترسي پيدا كرده، اين حقيقت را به خوبي درك خواهد كرد. شهيد صدر در مدت بيست سال توانست تعداد زيادي از علما را كه بيشترين حد تأثير و اشاعه فرهنگ اسلامي در جامعه داشتند، تربيت كند. در واقع، آيتالله صدر در خلال اين بيست سال حوزه علميه نجف را كه پس از انقلاب عشرين، به لحاظ مبارزات سياسي اجتماعي، به نوعي به سكوت و خاموشي گراييده بود، دوباره بازسازي نمايد.
سيدمحمدباقر صدر، با تكيه بر آموزههاي اسلام ناب و با بهرهگيري از فرهنگ غني شيعه، توانست در گام نخست آسيبهاي فكري و انديشهاي جامعه اسلامي و انساني را شناسايي نموده و از طريق نوآوريهاي علمي خود، راه سعادت را پيش روي مشتاقان قرار داده و جامعه اسلامي را از خطر تهاجم خارجي و غلتيدن در تحجر و التقاط نجات دهد. ايشان در عرصه سياست و اجتماع نيز سعي كرده است تا راهكار برگرفته از آموزههاي نبوي را در اختيار جامعه مشتاق علمي و عملي قرار دهد. وي معتقد است كه جامعه اسلامي از طريق وحدت و پناه بردن به دولت اسلامي و مرجعيت صالح، ميتواند از گردابهاي سخت اجتماع و گردنههاي پيچيده سياسي به آساني گذر كرده و در آرامش، زندگي اجتماعي خود را دنبال نمايد.
- نهجالبلاغه (1379)، ترجمة محمد دشتي، قم، مستشرقين.
- جمشيدي، محمدحسين (1377)، انديشة سياسي شهيد رابع شهيدمحمدباقر صدر، تهران، دفتر مطالعات سياسي و بينالمللي.
- حائري، سيدكاظم (بيتا)، مباحث الاصول، قم، مكتب الاعلام الاسلامي.
- حسینی، محمد (1989م)، الاسس الاسلامیه الامام الشهید السید محمد باقر صدر، بيروت، دارالفرات.
- خراساني، رضا (1390)، بررسي وظايف فرد و دولت در تحقق شريعت، پايان نامه دكتري، دانشگاه باقرالعلوم(ع).
- دكمجيان، هراير (1377)، جنبشهاي اسلامي معاصر در جهان عرب، ترجمة حميد احمدي، تهران، كيهان.
- رفاعي، عبدالجبار، «ابعاد نوانديش شهيد صدر» (بيتا)، پگاه حوزه، ش 79ـ80.
- صدر، سيدمحمدباقر (بيتا الف)، المحنه، قم، ذوالفقار.
- ـــــ (بيتا ب)، عمل صالح از ديدگاه قرآن، ترجمة جمال موسوي، بيجا، بينا.
- ـــــ (بيتا ج)، الاسلام يقود الحياه، تهران، وزارت ارشاد اسلامي.
- ـــــ (بيتا د)، منابع القدره في الدوله الاسلاميه، بيروت، التعارف للمطبوعات.
- ـــــ (بيتا ه)، اهل البيت تنوع ادوار و وحده هدف، بيروت، التعارف للمطبوعات.
- ـــــ (بيتا و)، فدك اهل البيت، المجموعه الامله السيد الصدر، لمؤلفات التعارف للمطبوعات، بيروت.
- ـــــ (بيتا ز)، نقش پيشوايان شيعه در بازسازي جامعه اسلامي، ترجمة علي اسلامي، تهران، روزبه.
- ـــــ (بيتا ح)، تشيع يا اسلام راستين، ترجمة علياكبر مهديپور، تهران، روزبه.
- ـــــ (بیتا ط)، رسالتنا، تهران، مکتبه النجاح.
- ـــــ (1403ق)، دور الائمه في الحياه الاسلاميه، بيروت، دارالزهرا.
- ـــــ (1408ق)، فلسفتنا، بيجا، المجمع العلمي للشهيد صدر.
- ـــــ (1982م)، الاسس المنطقيه للاستقراء، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات.
- ـــــ (1981م)، المدرسه القرآنيه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات
- ـــــ (1979م)، اقتصادنا، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات.
- ـــــ (1399ق (الف))، لمحه فقيه تمهيديه عن مشروع دستور الجمهوريه الاسلاميه في ايران، تهران، جهاد النباء.
- ـــــ (1399ق (ب))، خلافه الانسان و شهاده الانبياء، تهران، جهاد النباء.
- ـــــ (1981م)، الفتاوي الواضحه، بيروت، التعارف للمطبوعات.
- غفوري، خالد، «فقه النظريه لدي الشهيد صدر» (بيتا)، فقه اهلبيت (ع)، ش20.
- قپانچي، صدرالدين (1984م)، بحوث في خط المرجعيه، بيجا، بينا.
- مخلصي، عباس، «نگاهي به تلاشهاي احياگرايانه شهيد صدر» (بيتا)، حوزه، ش 79ـ80.
- مزياني، محمدصادق، «شهيد صدر منادي وحدت» (1379)، حوزه، ش 79 ـ 80.
- مطهري، مرتضي (بيتا)، الغدير و وحدت اسلامي، تهران، ارشاد اسلامي.
- موسوي، سيدمحمد (بيتا)، زندگينامة شهيد آيتاله صدر، قم، بشير.